تنها شهید اسکله الامیه!
سایر منابع:
سایر خبرها
جلوه های بهشتی در مسیر عاشقی
بیشتر مصیبت کربلا حس می شد. بعضی از زائران پاهاشون زخم شده بود. منم سخت گرمازده شده بودم. مدام تو مسیر می گفتم یاحضرت زینب(س) چطور این راه ها رو اومدید، اونم دست بسته. بمیرم الهی. تازه یک کم می فهمیدم وقتی می گفتن اسرای کربلا تو مسیر کوفه تا شام خیلی اذیت شدن یعنی چی. شبی رو مجبور شدیم در فضای باز بمونیم. اون شب خیلی یاد امام-سجاد(ع) افتادم که به این مضمون فرمودند که در خرابه شام، شبها ...
رونمایی از کتاب صوتی بچه های قالی باف خانه برگزار شد
78 سالگی خود بود، درباره بچه های قالی باف خانه گفت: هم قبل از سال 57 و هم بعد از آن به سیاه نمایی متهم شدم و از سال 54 تا 59 که کتاب منتشر شد، در این ابهام بودم که پس بالاخره این کتاب چطور باید به دست مردم برسد؟ او همچنین در ادامه بیان داشت: من دو کتاب دارم که الزاما باید با لهجه کرمانی خوانده شود که بچه های قالی باف خانه یکی از آنهاست و نادر فلاح بسیار زیبا از عهده این کار برآمده است. او خلاف نقش ...
روایت همرزمان احمد متوسلیان از 4 سال مقاومت در کردستان به چاپ رسید
به گزارش خبرگزاری فارس، کتاب ایستاده تا همیشه به تدوین و تنظیم فاطمه وفایی زاده حاصل گفت وگو با هم رزمان احمد متوسلیان است که هرکدام پس از معرفی خود و نقششان در حوادث کردستان و جبهه های غربی، نسبت خود را با این سردار پرآوازه بازگو کرده اند. این کتاب خاطرات شفاهی هشت نفر از افرادی است که احمد متوسلیان را بین سال های 1358 تا 1361 دیده اند. مریم کاتبی، حمید فرحزادی، مجتبی عسگری، حسن ...
پای درد دل های مادر و برادر شهید حمید صفاری
به گزارش ایکنا، چهارمین دیدار جمعی از اساتید، قاریان و مدیران قرآنی در راستای گرامیداشت شهدای قاری، حافظ، معلم و فعال قرآن کریم و در ادامه دیدارهای هفتگی قرآنیان پیرو مکتب شهید سلیمانی با خانواده های شهدای قرآنی عصر روز چهارشنبه، 16 شهریورماه در منزل مادر شهید حمید صفاری انجام شد. خانه مادر شهید در یکی از محلات شلوغ مرکز شهر واقع شده، اما بیشتر از هر چیزی در انتهای این کوچه بن بست ...
با خیال راحت نقاشی های فرزندتان را دور بیندازید
.... بعد از چند سال، با این بحران مواجه شدم که با این همه نقاشی چه کنم. تازه هنوز به جمع آوری کلکسیونی گلچین شده و دقیق نپرداخته بودم، چیزی شبیه آنچه مادرم برایم درست کرده بود. واقعاً هم انتخاب سخت است. هر بار به خودم می گویم: آخ، این یکی را باید نگه داریم. و وقتی آن یکی را نگه می داریم، چرا بقیه را نگه نداریم؟ بالاخره شروع کردم به دور انداختن همۀ آن ها. شاید من هیولا هستم. اما ...
شوهرم خیلی غذا می خورد
شیرینی و شکلات. بارها مچش را گرفتم و سر همین موضوع با هم درگیر شدیم. ولی هر بار قول می داد کمتر غذا بخورد. بار آخر متوجه شدم هر شب پیش از این که به خانه بیاید، به رستوران می رود و غذاهای پرچرب می خورد. مثلا ساندویچ با پنیر می خورد. پیتزا و چلوکباب می خورد. بعد که به خانه می آید، می گوید رژیم است و شام نمی خورد. من هم تعجب کرده بودم او چقدر حرف گوش کن شده و رژیمش را سرسخت ادامه می دهد اما وزن کم ...
ممنوع کار نیستم در سریال آکتور بازی می کنم
می آمدم، نباید متوجه می شدم دوربین کجاست و یا عوامل کجا هستن و همه کمک کردن که این اتفاقات بیفتد. این بازیگر همچنین در بخش دیگری از سخنانش در جشنواره فیلم ونیز یادآور شد: وقتی برای اولین بار فیلم را در دفتر دیدم، برای یکی دو ساعت سکوت داشتم و بعد به همراه همسرم (فرشته حسینی) به کوچه رفتم و ناگهان شروع به گریه کردم. همسرم پرسید چه احساسی داری؟ و من گفتم تمام رویایی که از روز ورودم به سینما ...
در رسانه | روزنامه شهرآرا | چند ساعت اورژانسی با اورژانس 123
...، دچار نگرانی واضطراب می شود. پسربچه کوچکش رادرآغوش می گیرد وبا صدای بلند می گوید: مگر من دیوانه ام. اصلا بچه ها رانمی دهم. آن روز عصبی بودم. همه مردم ممکن است درعصبانیت کاری انجام دهند. من بچه ها رامثل چشم هایم دوست دارم ونمی گذارم ازمن جدا کنید. خانم عماد به حضور پدر بچه ها دردادگاه وتأکید بر گرفتن سلامت روان اشاره دارد: قرار بود شما همان روز وبا تأکید مشاوران ونامه داده شده بیمارستان اعصاب ...
بیوگرافی محمد حسین میثاقی و همسرش+ عکس پسرش
می گوید تنها من بودم که درست درمان درس نمی خواندم برای همین پدرم سخت گیری می کرد انتخاب رشته اشتباهی در انتخاب رشته کنکور به جای مکانیک قزوین اشتباها کد رشته ریاضی کرمانشاه رو زدم و از قضا قبول شدم و با اصرار پدرم در دانشگاه کرمانشاه ثبت نام کردم چند روز بعد پدرم اثاث خانه را جمع کرد و اینطور شد که 4 سال ناله و نفرین خواهر و برادرم بدرقه راهم بود ورود ...
سوگواری سالار شهیدان در ابیانه
ی فردا را با حزن و اندوه همراه با هیجان و برانگیختگی اعلام کنند: دگر امشب ای عزیزان شب قتل شاه دین است/ بنگر در این بیابان شه کربلا حزین است/ ز پیاده و سواره همه دست کین گشاده/ دو هزار در یسار و سه هزار در یمین است/ اگر اهل بیتم امشب همه بی کس و غریب اند/ دل زار من پریشان ز برای عابدین است و ذکر سه ضرب جغجغه را در دستگاه چهارگاه می خوانند: ای شیعه بیا، خون دل از ...
منتخب شهادت
الان باهاشون رفیقی.. - آره مامان،، راس می گی،، می رم سربازی.. همه می رن.. ولی الان رفیقام، همکلاسی یام دارن می رن... اصلا برا چی از تبریز اومدیم غربت... اینجا غریبیم. کسی رو نمی شناسیم که معرفم بشه.. همه رفتن. من موندم.. بازم تنها شدم. - پسر جان! تو شهر امام رضا (ع) که کسی تنها و غریب نمی مونه. حرف هایش را کسی نمی فهمید و او را درک نمی کرد تا اینکه خبر شهادت عباس منوری ...
پدر خبیث همسر و دوقلوهایش را رها کرد!
به گزارش جهان نیوز به نقل از خراسان، زن 26 ساله درحالی که بیان می کرد یک عاشقی احمقانه در دوران نوجوانی همه عمرش را به تباهی کشید، اشک ریزان به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری امام رضا (ع) مشهد گفت: در یکی از شهرک های حاشیه نشین تهران به دنیا آمدم. پدرم راننده تریلر بود و روز و شب های زیادی را در جاده های کشور به سر می برد اما درآمد زیادی نداشت به طوری که روزگار ما به سختی می گذشت. با ...
در 17شهریور، میدان ژاله میدان لاله های پر پر شد/آغازی بر فروپاشی شاهنشاهی در ایران
.... شاید روز چهاردهم یا پانزدهم شهریور بود. به یکی از آقایان معروف که در قم بود، نامه ای نوشتم و این سیاست رژیم را برای آن آقا تشریح کردم و گفتم اینها با این تدبیرِ خباثت آمیز می خواهند بهانه ای برای سخت گیری بر مخلصان و عشّاق امام بزرگوار به دست آورند و شما را بدون اینکه خودتان بخواهید، در مقابل آنها قرار دهند. این نامه را نوشته بودم؛ امّا هنوز نفرستاده بودم. روز شنبه هجدهم شهریور بود که رادیو و ...
نُت های عاشقی| خرده استخوان هایم را جدا می کردم و بر زمین می انداختم/ روزی سه بار سهمیه کتک داشتیم
تازه می کند و ادامه می دهد: تا 8 ماه تحت درمان بودم، حالم که بهتر شد دوباره هوس جبهه رفتن به سرم زد و پدرم مخالفت کرد، اما آبان 66 به عنوان نیروی رزمی ثبت نام کردم. مقر لشکر امام حسین(ع) از شهرک به اردوگاه شهید عرب منتقل شده بود و با تعدادی از بچه ها به گردان امام حسین(ع) رفتیم؛ من نیروی تک تیرانداز دسته دو از گروهان میثم شدم، چند روز که ماندیم گردان را به مرخصی فرستادند و حدود 20 نفر ...
به روضه ی اباعبدالله خوش اومدی عزیزم، من کی باشم که بخوام اجازه بدم یا ندم؟
بارداریم سر محمدامین رسیدم یه حسی ته دلم میگفت اینا که انجام دادی عالیه ولی هنوز یه چیزی کمه! و من هرچی فکر می کردم نمی دونستم اون کارِ انجام نشده چیه تا اینکه در حال مطالعه ی زندگی نامه ی یکی از علمای اسلام بودم که در بخشی اشاره شد به اینکه مادرشون در روضه ی اباعبدالله (ع) برای بچه اش خیلی دعا می کرده. با خودم گفتم من که روضه می رم، روضه رفتنم هم اینطور بود که اشک چشمم رو می گرفتم و به ...
رسول ملاقلی پور هنوز فیلمساز می سازد
/1365 مرحوم رسول ملاقلی پور با ساخت فیلم سینمایی پرواز در شب به خوبی توانست ضمن جذب مخاطب انبوه، بخشی از معنای دفاع مقدس و ترکیب آن با مفاهیم والای عاشورایی را به سینمای جنگ وارد سازد.در این فیلم به یادماندنی، بازیگرانی چون مرحوم فرج الله سلحشور، علی یعقوب زاده، تاجبخش فناییان، جعفر دهقان و مهدی هاشمی به ایفای نقش پرداختند. داستان فیلم نیز به طور خلاصه از این قرار است که: گردان کمیل ...
سهم اسماعیل؛ قطعه ای از بهشتِ صحن آزادی
السلام رفت زیر لب ذکر گفت و از امام الرئوف طلب شفای کودکش را کرد؛ آن روز خدا اسماعیل را دوباره به مادر برگرداند. حالا نگاهم به قدم های مادر است که برای بدرقه اسماعیلش آمده؛ - بگو لااله الاالله ، بگو الله اکبر ! صدایی تودرتوی خاطراتم طنین می اندازد؛ مثل الله اکبر گفتن های شبانه در زمان طاغوت. آقاجان روحانی بود و مدرس مدرسه عسکریه؛ همان مدرسه قدیمی که از پایگاه های ...
درباره هوشنگ مرادی کرمانی به بهانه زادروز او | مرد سمجی از سیرچ
خواست نه آنجایی که اجبار داشتم بمانم. خودم تنها بودم، تنهای تنهای تنها با یک تخیل خیلی زیاد. این ترکیبات بود که از هوشنگ مرادی کرمانی نویسنده بزرگی ساخت. مرادی کرمانی در آن همایش گفت: وقتی با زندگی بسیار سخت شروع کنید، با چنگ و دندان بجنگی و بیایی بالا و 50 سال بنویسی، این یعنی من آدم خیلی سمجی هستم. نیم قرن است که کوه می روم، در برف و بوران و باران و گرما و تعطیل نشده است. ...
حیف است لحظات اسارت بی خواننده بماند
کتاب تابستان 1369 عنوان تازه ترین تالیف مرتضی سرهنگی مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری است که از لحظه اسارت رزمنده های ایرانی در 323 صفحه توسط انتشارات سوره مهر روانه بازار نشر شده است. یک ساک دستی کوچک، یک تن نحیف و یک روح آزرده، همه سوغاتی بود که اسیران ایرانی از اردوگاه های عراق آورده بودند. آنها را دیده بودم همان تابستان گرم 1369 در مرز خسروی... دیده بودم چطور خودشان را به ...
ورمزیار: مکن ای صبح طلوع را همیشه زمزمه می کردم/ دوست دارم محافظ امام حسین (ع) باشم
.... صادق ورمزیار در ابتدای برنامه درباره ی اولین مواجهه ی خود با امام حسین (ع) گفت: فکر می کنم چهار یا پنج ساله بودم، با پدرم رفتیم حسینیه همدانی ها که الان در خیابان ری است. چراغ های زنبوری را یادم می آید که از دم خیابان تا خود حسینیه دیده می شد. به همراه پدرم رفتیم بالا نشستیم و خیلی نمی دانستم کجا می رویم اما وقتی وارد شدم، فضا برایم حیرت انگیز و دوست داشتنی بود. اینطور شد که به امام ...
لزوم نظارت بر فعالیت و پوشش شاخ های اینستاگرام
اینجوری شدی؟! خودم هم نمی دانستم چه اتفاقی افتاده. فقط می فهمیدم یک چیزهایی تغییر کرده. مثلاً دیگر طاقت شنیدن موسیقی های سابق را نداشتم و حالم بد می شد. وقتی به خانه برگشتم، بیمار شدم. با چیزی شبیه آنفولانزا، 20 روز در بستر افتادم. شب آخر، یک خواب تکلیفم را روشن کرد. یک فرد نورانی در خواب به من گفت: دخترم! بلند شو نماز شب بخوان. فردای بعد از آن نماز، انگار دیگر اراده انجام هیچ کاری از ...
شهید مدافع حرمی که رجزخوانی را در سوریه باب کرد
خوراکش خیلی تغییر کرد. کمک به دیگران خیلی مخفیانه کار می کرد. اهل ریا نبود. حتی من هم گاهی از کارهایش مطلع نمی شدم. ما در خانواده یک بیمار داشتیم که نیاز به کمک داشت، بعد از شهادت حسن متوجه می شدم که او هر هفت یا هشت روز یک بار، یک روز را از صبح تا شب به آن شخص اختصاص می داده، او را به حمام می برده و کارهایش را انجام می داده. خانواده آن شخص می گفتند: روزی که حسن می آمد جزء ...
خیلی ها در دانشگاه جبهه و جنگ پخته شدند
برگردد باز هم انتخاب من همین است. اگر دوباره بازهم در آن فضا قرار بگیرم، با افتخار و با شدت بیشتری دوباره همان انتخاب را دارم. شاید فرصت هایی را که از دست دادم نگذارم که دوباره از دست برود. گاهی شرایط سخت امروز، مشکلات اقتصادی و مدیریتی باعث می شود خیلی ها به این سمت بروند که به عنوان یک انسان پشیمان صحبت کنند؛ اما به عقیده من باید شرایط و جو آن زمان را درنظر گرفت. آیا در زمان گذشته انتخاب رفتن ...
گریه زاری نسرین مقانلو در فرودگاه | اشک های بی امان نسرین مقانلو برای دیدار پسرانش
کردم این بهترین فرصت برای امتحان کردن خودم است که آیا می توانم مدتی از آنچه دوست دارم، دور باشم یا نه! آن 10 سال خیلی بر من سخت گذشت؛ بسیار دلتنگ بودم، خیلی شب ها می نشستم برنامه چشم انداز را می دیدم، همکارانم را نگاه می کردم، گریه می کردم. بازگشت نسرین مقانلو به ایران: 10 سال پیش بالاخره تصمیم گرفتم با همسرم صحبت کنم و میزان دلتنگی و علاقه ام به کارم را به او گفتم، خوشبختانه ...
تعبیر عجیب علامه مصباح برای این شهید مدافع حرم
مادر شهید از ابتدا راضی به رضای خدا بوده و هستند، اما آمدن پیکر فرزندشان باری از دوش آن ها برداشته که تحملش سخت بود. محمدامین چطور پسری برای شما بود؟ چه خصوصیات اخلاقی داشت؟ ما چهار فرزند داریم. محمدامین فرزند سوم ما بود. من و همسرم روی تربیت دینی بچه ها خیلی حساس هستیم. دوست داشتیم آن ها حافظ قرآن شوند؛ لذا وقتی که محمدامین هنوز مدرسه نرفته بود، یک خانمی می آمد به منزل ما و به شهید ...
خرده روایت های یک جامانده از اربعین
نابینا و ناتوان خود سپری می کرد و به امورات مادر مهربان و سال خورده خود رسیدگی . وقتی از مادرش اجازه خواست برای زیارت حضرت رسول به مدینه برود، مادرش اندازه نیم روز به او اجازه داد؛ اویس به مدینه سفر کرد و وقتی به خانه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید، حضرت در خانه نبودند. به ناچار به خاطر قولی که به مادرش داده بود، بدون اینکه پیامبر خدا را ببیند، برگشت . همان اویسی که هیچ گاه نتوانست رسول ...
این آقایی که مغازه اش اینجا بود حالا کجاست؟
با هم اشک می ریختند. رسول پشت سرهم می پرسید: راست میگی حاجی؟! من سگ نگهبان خیمه های امام بودم؟ یعنی خودشان قبول کردند که من سگ نگهبانشان باشم؟ رسول توبه کرد و دیگر رسول قبل نشد. تاسوعا و عاشورا، زن و مرد نوحه خوانی رسول را گوشه بازار می شنیدند. جوش می آورد اگر کسی به امام حسین (ع) قسم می خورد، حتی اگر قسم راست بود. می گفت چرا سر چیز های بی ارزش اسم امام را می گویید؟ دوست داشت عید نوروز ...
گفت وگو با نویسنده کتاب مهاجر سرزمین آفتاب / او را خدا انتخاب کرده بود
مثل معرفی حجاب، آشنایی با نماز و حضرات معصومین، می توانسته روش های مختلفی داشته باشد، اما آن کاری که باید یک پیامبر بکند، او برای خانمش انجام داده است. من خیلی اِبا ندارم از اینکه واژه پیامبری را برای آقای اسداللّه بابایی به کار ببرم، چراکه واقعاً این گونه عمل کرده است و می بینم چقدر ریشه دار است. وقتی بچه اش به شهادت می رسد، مثل خیلی از مادران شهدا هاتفی در درونش به او می گوید که دارد اتفاقی ...
شغل هایی کاذب با درآمدهایی میلیونی!
این شرکت آشنا شدم. روزهای اول خیلی سخت بود، اما حالا بعد از 3سال می توانم ادعا کنم یک گریه کن حرفه ای هستم. در این کار هرچه حرفه ای تر باشی، پول حرفه ای تری هم می گیری! پولی که بابت گریه وزاری کردن از صاحبان مجالس گرفته می شود از حداقل یک میلیون و 500هزار تومان شروع می شود و تا 6میلیون تومان هم بالا می رود. درواقع این موقعیت اجتماعی افراد است که این نرخ ها را تعیین می کند؛ یعنی هرچه ...
ناگفته های تصادف مرگبار مهدی قائدی و همراهانش | مهدی قائدی باعث مرگ دوستش شد
گرفتن گواهینامه اقدام کند. در چند وقتی که بوشهر بود، مهدی قائدی برای پیگیری کارهای دانشگاهش به بوشهر می آید.در دو روزی که با هم بودند، شب با هم به مهمانی دوست مهدی قائدی، امین حسن پور می روند. زمان برگشتن با اتومبیل MVM که برای دوست مهدی قائدی بوده بازمی گشتند. مهدی به عنوان راننده در ماشین حضور داشت و احمدرضا هم صندلی عقب نشسته بود. قائدی زمانی که در بلوار امام علی بودند بر اثر بی احتیاطی و عدم ...