سایر منابع:
سایر خبرها
سورپرایز نود با مصاحبه ویژه با علی دایی
دو سه گل بزنم و از آن به بعد پست من مهاجم شد. بازی کردن با طحال پاره: تلخ ترین اتفاق زندگی ورزشی ام بود در بازی های آسیایی هیروشیما مقابل بحرین قرار گرفتیم که دروازه بان بحرین با لگد به کلیه و طحال من کوبید و به دلیل اینکه تعویض های تیم ملی انجام شده بود من 20 دقیقه را با آن وضعیت بازی کردم و آن 20 دقیقه برایم به اندازه 200 سال طول کشید پس از آن به رختکن رفتم و بی هوش شدم و بعد مرا به ...
پدر می گفت تا زمانی که کفر هست باید جنگید
سن و سال و قومیت و ملیت هم نمی شناسد. مدافع حرم آل الله شدن تنها یک رمز برای عبور لازم دارد و آن گذاشتن و گذشتن از همه تعلقات است. اما همین یک نکته، کار را برای بسیاری سخت می کند و می شود مانعی برای نرفتن. پای حرف های مادرانه، همسرانه، برادرانه و پدرانه شهدای مدافع حرم که می نشینیم، خوب می فهمیم که شهدایشان از همه تعلقات دل بریده و راهی شده بودند. شهید علیرضا قنواتی رزمنده دیروز جبهه های دفاع ...
از کشدار شدن "خشم و هیاهو"، تا دست نزدن در پایان "ایستاده در غبار" و خنده ها سر نمایش "به دنیا آمدن"/ ...
. البته بعضی از تماشاچی ها هم از فیلم رضایت داشتند و با دست زدن شان در انتهای فیلم این نکته را به بقیه هم گوشزد کردند. با صحبت هایی که با برخی از تماشاگران داشتم اغلب شان به تشابه موضوع فیلم با حادثه عجیبی که چند سال پیش برای فوتبالیست مشهور ناصر محمدخانی پیش آمده بود، اشاره می کردند. بعد از پایان فیلم هم مردم آرای مردمی خود را داخل صندوق های را انداختند و از سالن خارج شدند. گزارش های رسیده از سالن های سینمای مردمی، به کافه سینما از جشنواره فجر بهمن 1394 ...
مرا به خاطر پوشیدن شلوار جین رد کردند - علی کریمی را دوست دارم
! بعد از بازی در رختکن بیهوش شدم و به بیمارستان منتقل شدم. * بعد از بازی در بیمارستان دنبال یک تلفن می گشتم که به خانواده ام وضعیتم را اطلاع بدهم. یکی آمد بالای سر من. نمی توانم اسم ببرم. در خانه ما هیچکس از وضعیت من خبر نداشت. به این دوست عزیز گفتم اگر می شود با تلفن همراهش منزل ما را بگیرد و به خانواده ام بگوید که من زنده ام و نمرده ام. این دوست دو بار زنگ زد و گفت اشغال است و رفت. بعد ...
از سبیل دایی تا خاطره باخت از منچستر
گفتند آقای علی آبادی می خواهند شما را ببینند. من بعد از یک روز فکر کردند تصمیم گرفتم این پیشنهاد و حضور در تیم ملی را قبول کنم. او در مورد شرایطی که باعث برکناری اش از تیم ملی شد نیز گفت: من آدم سیاسی نیستم. من از جنبه ورزشی نگاه کردم و چنین اتفاقی رخ داد. آقای علی آبادی بعد از آن مصاحبه کرد و گفت. آقای کفاشیان هم مصاحبه کرد و گفت هیات رییسه تصمیم گرفته است. آقای کفاشیان اصلا نمی دانست و ...
هرآنچه در برنامه نود اتفاق افتاد / علی دایی : به چیزهایی رسیدم که هیچ گاه فکرش را هم نمی کردم
بالای سر من. نمی توانم اسم ببرم. در خانه ما هیچکس از وضعیت من خبر نداشت. به این دوست عزیز گفتم اگر می شود با تلفن همراهش منزل ما را بگیرد و به خانواده ام بگوید که من زنده ام و نمرده ام. این دوست دو بار زنگ زد و گفت اشغال است و رفت. بعد از آن امیر عابدینی آمد و یک خط موبایل داد و خیالم راحت شد. مادرم یک هفته روضه گرفته بود که مشکلی برایم پیش نیاید. گاهی آدم نمی تواند بعضی مسائل را تا 100 سال فراموش ...
علی دایی: دانشگاه مسیر زندگی ام را عوض کرد
شاید 200 سال برایم طول کشید تا تمام شود. اولش فکر می کردم یک ضربه ای است که می آید و می رود اما بعد متوجه شدم داستان چیز دیگری است. پس از بازی در رختکن بیهوش شدم و به بیمارستان رفتم. به یک مدیر که تلفن همراه داشت گفتم "اگر می شود تلفن همراهتان را بدهید تا به خانواده ام در ایران بگویم زنده ام". او دو بار با تلفنش تماس گرفت و گفت تلفن خانه تان اشغال است و رفت، پس از آن امیر عابدینی آمد و یک تلفن در ...
از ببخشید و کجای دنیا تا شلوار لی دردسرساز، در گفت و گوی فردوسی پور با علی دایی
. دایی ادامه داد: درس و دانشگاه مسیر زندگی مرا عوض کرد. اگر در دانشگاه شریف قبول نمی شدم مسیر زندگی ام عوض نمی شد. اواخر دانشجویی من بود که شما (فردوسی پور) به دانشگاه شریف آمدید. تیم ما خوب بودند. بچه های متالوژی خوب بودند و با بقیه فرق داشتند! یک خورده ما خشن تر از شما بودیم! او در ادامه از زندگی سخت دوران دانشجویی اش خبر داد: سه سال و نیم در خوابگاه زندگی کردم. نمی ...
در برنامه نود چه گذشت؟+ تصاویر
در صحبت هایش را اینگونه آغاز کرد: سال 66 که در دانشگاه قبول شدم به خاطر پوشیدن شلوار جین و کاپشن اجازه ندادند به دانشگاه بروم. بعد، سال 67 دوباره قبول شدم و به دانشگاه رفتم. وی ادامه داد: درس و دانشگاه مسیر زندگی مرا عوض کرد. اگر در دانشگاه شریف قبول نمی شدم مسیر زندگی ام عوض نمی شد. سرمربی سابق تیم ملی در ادامه حرف هایش خاطره جالبی از فردوسی پور گفت: اواخر دانشجویی من بود که ...
از ببخشید و کجای دنیا تا شلوار لی دردسرساز، در گفت و گوی فردوسی پور با علی دایی
. دایی ادامه داد: درس و دانشگاه مسیر زندگی مرا عوض کرد. اگر در دانشگاه شریف قبول نمی شدم مسیر زندگی ام عوض نمی شد. اواخر دانشجویی من بود که شما (فردوسی پور) به دانشگاه شریف آمدید. تیم ما خوب بودند. بچه های متالوژی خوب بودند و با بقیه فرق داشتند! یک خورده ما خشن تر از شما بودیم! او در ادامه از زندگی سخت دوران دانشجویی اش خبر داد: سه سال و نیم در خوابگاه زندگی کردم. نمی ...
مرا به خاطر پوشیدن شلوار جین رد کردند/ مدافع راست استقلال بودم!
سرمربی استقلال بود، یاد کنم. در یک بازی مهاجم ما مصدوم شد و مرا در این پست گذاشت. همانجا دو سه گل زدم و دیگر مهاجم شدم. * تلخ ترین اتفاق زندگی ورزشی من پاره شدن طحالم در بازی با بحرین بود. آن موقع تعویضهایمان را انجام داده بودیم. آن 20 دقیقه پایانی برای 200 سال گذشت! بعد از بازی در رختکن بیهوش شدم و به بیمارستان منتقل شدم. * بعد از بازی در بیمارستان دنبال یک تلفن می گشتم که به ...
علی دایی: گذشته ام را فراموش نمی کنم/ پس از تصادف آخرم، نگرشم نسبت به زندگی تغییر کرد
مربیان دو تیم پخش شد. عملکرد لژیونرهای فوتبال ایران در لیگ های خارجی مورد بررسی قرار گرفت. هیچگاه فکر نمی کردم آمدنم به تهران تا این حد مسیر زندگی ام را تغییر دهد بخش دوم مصاحبه علی دایی آغاز شد. او در ادامه درباره حضورش در بانک تجارت و سرمربیگری ناصر حجازی گفت: خدا ناصر خان رو رحمتش کنه، خیلی به من کمک می کرد. وی داد: من 3 سال با بایرن قرارداد ...
ناگفته های دایی درباره درس، فوتبال و تیپ خود
: سرماخودگی داشتم و می خواستم با خودروی شخصی به تهران بیاییم. برادرم به من گفت اجازه بده من رانندگی کنم اما گفتم پنج دقیقه بعد تو رانندگی کن. در همان دقایق دچاره سانحه شدم. همه این ها به خدا بستگی دارد. در آن زمان تفکر دیگری نسبت به زندگی داشتم. فکر می کردم مرگ مرا راحت می کند. اما در بیمارستان که دختر کوچکم بالای سرم آمد از خدا خواستم مرا برای خانواده ام نگه دارد. همیشه هرچه دخترم بگوید، می گویم چشم ...
روایت های حفاظت از امام (ره)
: بچه ها! امام! امام! و تقریباً به حالت ضعف کنار رفتم تا امام تشریف بیاورند. بچه ها اصلاً نمی دانستند چه کار بکنند. همه گیج شده بودند. امام تشریف آوردند داخل ساختمان و روی پله ها نشستند و بچه ها هم پایین روی زمین و مات و مبهوت به آن چهره ی روحانی، آرام و متین خیره مانند. امام چند دقیقه ای برای بچه ها صحبت فرمودند و همه ما به کلی غم سال ها دوری از ایشان و بعد هم نیامدنشان به مدرسه ی رفاه را از یاد بردیم. (نشریه ی شاهد یاران، ش36، ص58) مرکز اسناد انقلاب اسلامی انتهای متن/ ...
ربیع الثانی و معجزات امام العسکری (ع) (15)
، دعا کنید خداوند مرا غنی گرداند. وی نامه ام را به حضرت رساند. امام جواب داد، خداوند متعال، تو را گرامی داشت و حاجت تو برآورده شد. زیرا عموزاده تو محمدبن حمزه از دنیا رفت و صد هزار درهم برای تو ارث گذاشت و آن پول به تو خواهد رسید. خداوند را شاکر باش و در هزینه زندگی، میانه رو باش و اسراف نکن که اسراف کار شیطان است فاشکرالله و علیک بالاقتصاد و ایاک و الاسراف فانه من فعل الشیطنه، ص 584 معجزات . بعد از این نامه نگاری و پاسخ امام، حواله و براتی به دستم رسید و من بی نیاز شدم و فقرم برطرف شد، خدا را سپاس گفتم و به برادران دینی خود کمک کردم و خود را در هزینه مالی کنترل کردم. ...
حمیدرضا ما را سپرده است به امام رضا(ع)
از 2 سال تغییر داد و به شورای حرکت های جهادی رفت. فعالیتش در حرکت های جهادی گسترده تر شد و در کنارش کار مسجد و فعالیت های بین المللی را ادامه داد. چه زمانی عقد کردید؟ چند روز بعد از عید غدیر عقدمان را در مسجد النبی خواندند و شب یلدا جشن عقد گرفتیم و در تاریخ 5 دی عقدمان را محضری کردیم. اردیبهشت به مکه رفتیم و بعد هم زندگی مشترک را آغاز کردیم. اینکه عروسی نگرفتید ...
حق تعالی اراده فرموده است که وجود آقای خامنه ای را از دیگران متمایز کند
، مسئله اخلاص است. ایشان مرتب دارد زحمت می کشد که این اخلاص را بیشتر، پررنگ تر، لطیف تر و حساس تر کند. اگر شما بگویید فقط دارم حرفش را می زنم، عرض می کنم من همه بحث اخلاص محجه البیضا ی مرحوم فیض کاشانی را در کنار همه بحث های اخلاص مطالعه کرده ام وبه طور خصوصی برای60 ، 70فارغ التحصیل خارج یک سال تمام بحث اخلاص را تدریس کرده ام. آن مقداری که شریعت، برای تبعیت از شخص شرط دانسته است، خدا بیش از ...
ناگفته های دایی برابر دوربین نود!
بیمارستان بردند. مدیری بود که بالای سر من آمد و در شرایطی که هیچ کس در خانه ما از من خبر نداشت. به ایشان گفتم لطفا شما با خانه تماس بگیرید که خودم به آنها بگویم. آن آقا گفت اشغال است و رفت تا این که آقای عابدینی بالای سرم آمد و تلقن را به من داد. برخی چیزهای کوچک را تا صد سال نمی شود فراموش کرد. یک خوبی کوچک هم می تواند باعث شود که آدم تا آخر عمر مدیون شود. من با لباس کیمونو از بیمارستان مرخص شدم! باید ...
ثبت نام برای پرواز انقلاب
...> به سمتم آمد، پتوها را داد و مرا هم نزد آقای عابدی جعفری برد که به من مکانی برای خوابیدن بدهند. به این ترتیب من در نوفل لوشاتو مستقر شدم. به عنوان خبرنگار روزنامه اطلاعات حالا در نزدیکی امام مستقر بودم و هر روز گزارش ها، اخبار و عکس هایم را برای روزنامه می فرستادم. این در حالی بود که روزنامه کیهان به عنوان رقیب سنتی اطلاعات گزارش اختصاصی از امام نداشت. این را هم درنظر بگیرید که آن سال ها محدودیت ...
آنچه در برنامه نود این هفته گذشت
قرار گرفتیم که دروازه بان بحرین با لگد به کلیه و طحال من کوبید و به دلیل اینکه تعویض های تیم ملی انجام شده بود من 20 دقیقه را با آن وضعیت بازی کردم و آن 20 دقیقه برایم به اندازه 200 سال طول کشید پس از آن به رختکن رفتم و بی هوش شدم و بعد مرا به بیمارستان منتقل کردند. در خانه ما هیچ کس از من خبر نداشت و از یکی از افرادی که در تیم حضور داشت درخواست کردم با گوشی موبایلش تماسی برقرار کنم که ...
امام(ره) با تاکسی به منزل برگشت/ شهید بهشتی حتی یک ثانیه هم تأخیر نمی کرد + تصاویر
...> اما در امور فرهنگی تلاش کردم تا بتوانم کاری در زمینه تربیت اسلامی مردم انجام بدهم. قبل از سال 40 یک دوستی داشتم در محله نازی آباد که فرش فروشی داشت. یک روز که برای سر زدن پیش او رفته بودم پیشنهاد داد تا مغازه ای در آن محل خریداری کنم. بعد از جستجوی فراوان متوجه شدم که آنجا کتاب فروشی ندارد. به هر صورت کتاب فروشی زدیم و نامش را هم گذاشتیم آشیانه کتاب. افراد می آمدند و کتاب می خواستند ...
روایت آیت الله حاج آقا مرتضی تهرانی از رویای صادقه رهبر معظم انقلاب/ ظرفیتِ ایشان فوق ادراک اشخاص عادی ...
به گزارش دولت بهار، آیت الله حاج آقا مرتضی تهرانی، برادر مرحوم حاج آقا مجتبی در گفت وگوی تفصیلی با مجله پاسدار اسلام به بررسی منزلت معنوی و علمی رهبر معظم انقلاب اسلامی پرداختند. متن سخنان ایشان را در ادامه می خوانید: با آن که ضربان قلبم چهل تا چهل وپنج در دقیقه است اما صحبت درباره موضوع مورد نظرم را لازم می دانم بنده این طور فکر کرده ام که ابتدا اشاره ای داشته باشم به ذاتیات آیه الله خامنه ای سلام الله علیه که تقریباً از پانزده شانزده سالگیِ ایشان اطلاعِ نزدیک دارم و تصورم بر این است که ...
آیا در میزان شکنجه رژیم پهلوی اغراق شده است؟
با خود بردند و گفتند: فقط دو سه تا سئوال می پرسند و برمی گردانند!سه ماشین و چند مأمور سر کوچه بودند. مرا بردند و شش ماه و نیم در کمیته مشترک نگه داشتند و بعد به زندان قصر بردند. *چند سال داشتید و چه رفتاری با شما کردند؟ پانزده ساله بودم. اساساً کسی را که به زندان کمیته مشترک می بردند با سیلی، لگد و کابل پذیرایی می کردند. از در اتاق افسر نگهبان که وارد شدم و پلاک هلالی آهنی ...
ماجرای دردسرساز عشق پسر 25 ساله به دختر 40 ساله
بود او آرزو داشت هرچه زودتر مرا در لباس عروسی ببیند. به پیشنهاد مادر و برادر بزرگ ترم پول هایم را در بانک سپرده گذاری کردم تا پس از ازدواج زندگی راحتی داشته باشم اما سرنوشت به گونه ای دیگر رقم خورد و مادرم قبل از ازدواج من، به خاطر بیماری که داشت فوت کرد و من هم مشغول تحصیل و کار شدم هر دو برادرم ازدواج کردند و من در خانه ویلایی پدرم ساکن شدم این در حالی بود که پس از پایان تحصیلات در یک ...
کودک 2 ساله قربانی ارتباط خیابانی مادرش شد
دوباره مشغول استعمال مواد شدیم. مدتی بعد او از من خواست سری به دخترم بزنم! وقتی کنار فرزندم قرار گرفتم دیدم چهره اش کبود شده است. آب به سر و صورتش ریختیم اما او تکان نخورد و فه مید م که دخترم جان خود را از دست داده است. ترسیدم او را به مرکز درمانی ببرم به همین دلیل هم 3 روز جسد او را در خانه نگه داشتم. روز سوم به پسر همسایه گفتم که باید او را دفن کنیم او هم با در دست داشتن ...
عظمت آفرینش انسان در کلام مرحوم دولابی
راه پیدا می کنی. چقدر راهش نزدیک است؛ چقدر زحمت می کشند تا یک ستاره ای در آسمان دنیا پیدا کنند! کجا سرگرم شده اند؟! تو که دنبال ستاره هستی ببین خودت ستاره نیستی؟ تو که به ماه می روی خودت را نگاه کن ببین ماه نیستی؟ اصلا به نفس خودش نگاه نکرده است. به نفس های خودتان نگاه کنید که مجرای بینایی و دانایی خرد شماست: من عرف نفسه عرف ربه (2) تمام آسمانهای غیب و شهود، همه در خود شما مکنون است. حضرت امیر(ع ...
همۀاعضاءوجوارح انسان بایدبه یادخداباشند
یا این که می خواهی بروی که درس بخوانی؟ گفتم: طبیعی است می خواهم بنده خدا شوم. گفت: بندگی خدا در همین است که کوشش کنی تا امر پدر را محقّق کنی. این، بندگی خدا می شود. توقّع بیش از حدّ نداشته باشد. ایشان می گوید: از فرمایش ایشان چنان آرام شدم که دیگر همه چیز را فراموش کردم. تا این که حالا بعد از سال های سال خدای متعال ابوالعرفا، آیت الله العظمی ادیب را در سر راه ایشان قرار داد و ایشان تحت ...
بنگر با حضور در مراسم شخصیتش را نشان داد/ اگر فیلم پدرم را پخش کنند شکایت می کنم
تصمیم دارند از آن سوء استفاده کنند. شما را به این مراسم دعوت نکردند؟ یک ساعت پیش زنگ زدند و دعوت کردند ولی من به این مراسم نخواهم رفت. وقتی پیشکسوتان را دعوت می کنند نباید مرا دعوت کنند؟ به هرحال شما که پیشکسوت پرسپولیس نیستید. ولی فرزند همایون بهزادی هستم، پدر من پرسپولیس را تشکیل داده و 6 تایی ها را هم او خلق کرده است، مگر فرزند ناصر حجازی را برای مراسم ...
آخرین رمق های بازمانده هنر اصیل ایرانی
دلیل قیمت ارزان آن چشم بیشتر مشتریان را به خود دوخته است. بازار مسگری که درگذشته آهنگ صدای چکش کاری منظم بر روی اشیاء و ظروف مسی آن مخاطبان زیادی را به آن راسته می کشاند دیگر نه برای بازدید و نه خرید مشتریان را به سوی خود نمی کشاند و تنها مجسمه مرد مسگر راهنمای مشتریان و بازدیدکنندگان از این بازار است. دیگر از صدها مسگری که بعد از نماز صبح با اسپند دود کردن و آب وجارو کردن صدای ...
مصاحبه خواندنی و جنجالی لیلی گلستان
خواستم کاری کنم که حقم را بگیرم و گرفتم. دو سال بعد از این که از آن دیر به خانه برگشتم، یک روز مادرم با مهربانی پرسید که حالا آمادگی برگشتن را داری؟ و من جواب دادم که الان می خواهم بروم و رفتم و چهار سال آن جا ماندم. بزرگ تر شده بودم. در خود پاریس برایم خانه گرفتند. همه چیز عالی بود و به من خیلی خوش گذشت. بعد از 4 سال هم طراحی پارچه خواندم، هم رفتم و در کلاس های آزاد سوربن، تاریخ ادبیات ...