سایر منابع:
سایر خبرها
قتل شاهد قبل از جلسه دادگاه/ قصدی در کشتن بهروز نداشتم
با بهروز مشروب خورده بودیم و حالت طبیعی نداشتم. پس از آن در تماسی با بهروز خواستیم که علیه ما شهادت ندهد. پس از تماس من و دوستانم به پارک محله مان رفته بودیم که بهروز و دوستانش هم به آنجا آمدند اما ناگهان بهروز به سمتم آمد و سیلی محکمی به من زد و من هم به او سیلی زدم و باهم درگیر شدیم. در همان لحظه دیدم که چند نفر از دوستان بهروز چاقو کشیدند و من هم از ترس جانم چاقویم را درآوردم که دوستان ...
عشق پرتب و تاب در 44 سالگی به خیانت دیدن ختم شد!
او بود. آن روز آن قدر فرشته را تعقیب کردم تا بالاخره شماره تلفن منزلشان را گرفتم و از یک باجه تلفن عمومی به او زنگ زدم. این گونه رابطه من و فرشته آغاز شد تا این که مدتی بعد تصمیم به ازدواج با او گرفتم چرا که خانواده اش وضعیت اقتصادی خوبی نداشتند و در حاشیه شهر مستاجر بودند. به همین دلیل فکر می کردم چنین دختری توقع زیادی از من ندارد و در روزهای سخت مرا تنها نمی گذارد ...
حواستان باشد یلدا نزدیک است/ چه شد که دیگر دور هم جمع نشدیم؟!
گروه زندگی: صدایِ دلنشین بارش باران، موسیقیِ خانه شده است، مادر گرمِ آشپزی است و زیر لب خدا را شکر می کند بابت برکت باران. پدر هم ظاهرا در حال تماشای تلویزیون است، اما پیداست فکرش جای دیگری است. می پرسم: بابایی چرا دمغی؟ آه بلندی می کشد و می گوید: چیزی نیست بابا.یکم دلم گرفته. کنارش می نشینم و جمله معروف مادر بزرگِ خدابیامرز را برایش نقل قول می کنم : قربون دلت. حرف بزن، حرف نباید تو گلو گیر کنه ...
رابطه سیاه نوعروس با برادر شوهرش
.... اما چه سود که به هر دری که زدم راه به جایی نبردم وهرگامی که برای گرم شدن فضای مه آلود زندگیم طی می کردم، همواره آب در هاونگ کوبیدن و به تمامی بی فایده بود. گرچه مجبور بودم به دلیل موقعیت شغلی او گاهی مدت ها از او به دور باشم ولی چندان دوری او آسیبم نمی داد زیرا ما تنها از نظر جسمی با یکدیگر در ارتباط بودیم و از ابتدا روح از کالبد زندگی ما رخت بر بسته بود وبسان ساختمان ...
هر لحظه از نو / نگاهی به مسیر حرفه ای سیدحامد قنادپور که اثرگذاری را مهم ترین اصل زندگی اش می داند
شریفی) شدم. در مهر 1387 در پرداخت نوین آرین مشغول شدم و دو سال ونیم در آنجا بودم. در خوارزمی بیشترین کارم توسعه بود، ولی در پرداخت نوین آرین کار سامان دهی انجام می دادم. مهم ترین پروژه من در آنجا، کیوسک های معروف بانک اقتصاد نوین بود که در شعب بانک، در بعضی رستوران ها و جاهای مختلف قرار داشت و بلیت های جشنواره تئاتر فجر را نیز اولین بار فروختیم. بعد از پرداخت نوین، به توسن رفتم تا ...
سرنوشت عجیب دزد 24 ساله/ عشق زندگی ام را تباه کرد!
چند روز قبل پسری 10ساله به همراه پدر و مادرش راهی اداره پلیس تهران شدند تا از سارقی خشن شکایت کنند. این نوجوان در توضیح ماجرا گفت: به همراه اعضای خانواده ام به پارکی در نزدیکی خانه مان رفته بودیم. در آنجا سرگرم بازی با بچه های دیگر بودم و زمانی که می خواستم به سرویس بهداشتی بروم پسری جوان صدایم زد. وقتی به سمتش رفتم، او برگه ای را نشانم داد و گفت می خواهد به این آدرس برود. به محض اینکه ...
برای آرتین
. در را که بستم دوباره باز کردند تا بوی اسفند کامل برود بیرون. هوا که سردتر شد، آرتین گفت: برو پتو زرد رنگ بزرگم رو بیار. به سمت اتاق رفتم. از پشت در، فاطمه را صدا زدم. -پتوی زرد رنگ آرتین رو بهم میدین؟ پتو را انداختم روی آرتین. گفتم برو زیر پتو قایم شو. زیر پتو می رفت و با هم قایم باشک بازی می کردیم. وقتی پیدایش می کردم، قهقهه می زد. خنده هایش، خوشحالم کرد. خجالت را کنار ...
شکست عشقی من را به خلافکار حرفه ای تبدیل کرد!
به اتهام ضرب و شتم، زورگیری و سرقت همراه با مجروح کردن مالباخته ها بازداشت شده است. چه شد که تصمیم به سرقت گرفتی؟ از ماجرای زندگی من می شود یک کتاب نوشت، من که از اول اهل خلاف نبودم. آرام و سر به زیر بودم اما یک اتفاق زندگی ام را نابود کرد. فکر کنم 18 یا 19 سال بیشتر نداشتم که عاشق دختر همسایه مان شدم. اما زمانی که به خواستگاری اش رفتم، به من گفتند به تو دختر نمی دهیم. ...
گزارشی از جهاد مادر شهید مشهدی برای حضرت زهرا (س) | از بیت الاحزان مادران شهدا تا مجتمع فرهنگی فاطمیه
به فاطمیه ادا می کنند. اولین عاشورا که رسید، برای اجرای مراسم عزاداری سرمایه ای نداشتیم؛ به اهل بیت (ع) متوسل شدم. دوساعتی که گذشت، همان طور که مشغول کار ها و برنامه ها بودم، دیدم در حیاط، بزغاله ای را به شیر آب بسته اند و کنارش هم یک حلب روغن و دوکله قند در سبد قرار دارد. خادمان را صدا زدم و پرسیدم آن ها را چه کسی آورده است. گفتند کسی را ندیده اند؛ همه سر کلاس بوده اند. اشک همه جاری شد؛ به ...
صدای انقلاب جاودانه شد/ اسفندیار قره باغی از زبان خودش
.... *چگونه و با کدام اثر به موسیقی انقلاب وارد شدید؟ -در ماه های اوج انقلاب بود که قرار شد سرود دیو چو بیرون رود... ساخته شود. آن زمان و در فضای امنیتی شدیدی که حاکم بود، در استودیو بل، با دوستان قرار گذاشتیم و این سرود کار شد. هنوز انقلاب به پیروزی نهایی نرسیده بود و این سرودها آماده می شد تا در وقت پیروزی استفاده شود. من هم جزء گروهی بودم که این سرود را خواند. صدای باسِ من ...
پیگیری اخبار با رادیوی دزدی در اردوگاه موصل
عقدمان در سپاه استخدام شدم. حدود 9 ماه از عقدمان گذشت و قرار بود زندگی مشترکمان را شروع کنیم. گفتم پیش از آغاز زندگی مشترک و مراسم ازدواج یک بار دیگر باید به جبهه بروم . سپاه به من اعلام کرد به اندازه کافی در جبهه بود ه ام اما با اصرار خودم در بهمن 62 به جبهه رفتم و در 4 اسفند 62 در عملیات خیبر اسیر شدم . او از لحظه اسارت توضیح می دهد: حدود 50کیلومتر وارد آب های هورالعظیم و 15 کیلومتر هم ...
حضرت زهرا(س)؛ تکیه گاهِ امیرمومنان(ع)
: خانم بهتر شدید و در حال خوب شدن هستید و حضرت زهرا (س) فرمودند: اسماء، روز آخر عمرم است و خواستم خودم کار های بچه هایم را انجام دهم. حجت الاسلام عالی گفت: امام صادق (ع) فرمودند که مادرمان، حضرت زهرا(س) پس از نماز مغرب و قبل از عشاء به شهادت رسیدند و کنیز ایشان ادامه داد: خانه خلوت بود و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) به همراه امیر مومنان (ع) برای نماز به مسجد رفته بودند و حضرت زهرا (س ...
ورود به دنیای تبهکاران پس از شکست عشقی!
.... دختر مورد علاقه ام وقتی فهمید خانواده اش مخالف هستند او هم به من جواب رد داد. هر چقدر التماس کردم و خانواده ام را واسطه قرار دادم فایده ای نداشت. خیلی از دست آن ها ناراحت و عصبانی بودم و می خواستم به هر روشی شده از دختر مورد علاقه ام و خانواده اش انتقام بگیرم. یک روز او را به زور به خانه مان بردم و آنقدر کتکش زدم که دست و پایش شکست و راهی بیمارستان شد. خانواده اش از من شکایت کردند و برای ...
بیوگرافی ویدا جوان بازیگر توانمند سینمای کشور + عکس
برگزار کردند، ما خودمان از برگزاری این مراسم کاملاً بی اطلاع بودیم و زمانی به ما گفتند که ما تنها 2 3 ساعت برای آماده شدن فرصت داشتیم، در هر حال در آن روز ما به نوعی مانند دیگر مدعوین به نوعی مهمان بودیم که البته حسابی هم به ما خوش گذشت. دست پخت ایلا در حد رستوران های پاریس است ویدا جوان:من و همسرم در کنار هم به امورات خانه رسیدگی می کنیم چرا که من خودم چندان اهل کار خانه نیستم ...
نسبت به وضعیت زندگی مردم که به سختی می گذرد شرمنده هستیم
. خیلی جاها اشتباهات داشتیم و اگر نداشتیم وضعیت اقتصادی این گونه نبود که دشمن بتواند از اشتباهات ما برای بدبین کردن مردم از آن سوءاستفاده کند. جاهایی مسئولان رفاه زده شدند و حواس مان از واقعیت ها پرت شد ولی اینها یک بخشی از پازل جنگ ترکیبی در حوزه شناختی است. نماینده مردم تبریز، آذرشهر و اسکو در مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه یک زمانی در عملیات های جبهه جلوی دشمن می ایستادیم و سواد ...
از قتل برادر ناتنی با بیل تا قتل شاهد قبل از جلسه دادگاه
ر ابتدای جلسه دادگاه، مادر مقتول برای متهم درخواست قصاص کرد. پس از آن کاوه به عنوان شاکی پرونده اول به جایگاه رفت و گفت: آن شب در حال غذا خوردن بودم که متهم با دو نفر از دوستانش من را با زور از رستوران بیرون آوردند و آنقدر کتک زدند که سرگیجه گرفتم. با سختی خودم را به خانه رساندم و دقایقی بعد هم بیهوش شدم و دو هفته در کما بودم. من از متهم شکایت و برای او درخواست مجازات دارم. بعد از صحبت ...
دختر 14 ساله مادرش را با سیم شارژر خفه کرد / نیلا: در شب قتل نزد دوست پسرم بودم!
قطعا آینده اش را تحت تاثیر قرار می دهد، او سوالات را هم قواره ی سنش و کودکانه پاسخ می دهد و کاملا مطمئن تکرار می کند: من بی گناهم، امیدوارم مرا آزاد کنند. نیلا در مورد روابط خانوادگی اش به خبرنگار رکنا گفت: من دوست نداشتم زیاد با پدر و مادرم حرف بزنم.آنها بیشتر وقت ها سر کار بودند.وقتی هم خانه می آمدند خسته بودند.من عادت کرده بودم که تنها باشم و حوصله حرف زدن با کسی را نداشتم.در اتاقم ...
مالباخته ای که مجرم شد
.... آن گوشی را با کلی بدبختی خریده بودم. هنوز قسط آن را پرداخت می کردم. خیلی برایم سنگین تمام شده بود. برای همین دست برنداشتم. آن شب مرتب با گوشی خودم تماس گرفتم. آنقدر زنگ زدم تا بالاخره سارقان جواب دادند. به آنها گفتم اطلاعات محرمانه ای در گوشی ام دارم. التماس شان کردم تا گوشی را پس بدهند. حتی گفتم حاضرم هرچقدر پول می خواهند به آنها بدهم. آنها نیز قبول کردند و با هم قرار گذاشتیم ...
خودم با پلیس تماس گرفتم
تلاش کنی در ضمن هزینه هم دارد. شغلت چه بود؟ بنا به علاقه ای که به هنر داشتم، سراغ طراحی لباس رفتم و طراح لباس بودم. متاهلی؟ نه. دلیل اختلافت با مقتول چه بود؟ باور کنید با او اختلافی نداشتم. یک روز با مادرم در حال رفتن به خانه بودیم که متوجه آن مرحوم شدم که با زنی درگیری داشت. مادرم آن زن را شناخت و از من خواست تا به او کمک کنم و ...
خوزستان شهادت، کردستان ریاست
های نفتی که دودش به این راحتی ها پاک نمی شد. سن کم و سرمای شدید هوا سبب شده بود، تحمل شرایط کمی برایم سخت شود. به مدت 9 روز شیفت شب بودم و بعد پاس بخش شدم. پاس بخش کارش بهتر بود. داخل اتاق می ماندم و هرچند ساعت یک بار به نگهبان ها سر می زدم. و این شرایط تا کی ادامه داشت؟ یک روز در اتاق مشغول نماز خواندن بودم که فرمانده پایگاه بلند شد و بدون اینکه به من چیزی بگوید شروع کرد به ...
روز دانشجوی آقای رئیس جمهور چگونه برگزار شد؟
...: با کارت دانشجویی ام وارد دانشگاه تهران شدم. طبق اعلام قبلی برنامه از ساعت 8 باید شروع می شد. برای ورود به سالن باید پیش تر ثبت نام می کردیم تا برایمان کارت ورود صادر شود. جمعیت زیادی آن جا بودند، برخی در حال تحویل وسایل، برخی کارت به دست در حال ورود به محوطه حفاظت شده و بعضی بسیار عصبانی! می گفتند اطلاع رسانی برای ثبت نام ضعیف بوده و نتوانسته ان ...
زهرا (س) به خون نشسته در کنج آشیانه / نای نفس کشیدن و رعنا شدن نداشت / سرو علی دگر کمر پا شدن نداشت
... ریزد ز دیدگانش یاقوت دانه دانه با پهلوی شکسته چون مرغ بال بسته زهرا (س) به خون نشسته در کنج آشیانه ******* این روزها که دیدنتان کیمیا شده این خانه بی نگاه تو دارالعزا شده باور نمی کنم چقدر آب رفته ای حتی برای ناله لبت بی صدا شده من میخ بر دلم نه، به تابوت می زدم هر چند خنده ای به لبت آشنا شده ...
اعدام قاتل موبایل فروش اسلامشهری/ صبح امروز در زندان رجایی شهر اجرا شد/ ویدئو+18
قبل از این اتفاق یک نفر را هم ناراحت نکرده بودم. خواهرت فوت کرده؟ بله دوقلو بودیم.بیماری کلیه گرفت.پول دوا و درمانش را نداشتیم. اگر کارت به اینجا نمی کشید آینده ات چطور می شد؟ من همیشه سعی کردم آدم کاملی باشم. پدرم را دیده بودم که اعتیاد داشت.از اعتیاد متنفر شده بودم.برای همین با جوان هایی که دنبال دود بودند رفاقت نمی کردم.دلم می خواست درس بخوانم و مهندس ...
زن میانسال: می خواستیم مهریه مان را خرج بسیج کنیم
تعجب نگاه می کردند که شما والیبال هم بلدید؟ همین رفتارهای غیرمستقیم، اثرگذار بود که متاسفانه رها شد. وقتی در جامعه ای خط کشی کردیم، اثرات این گونه هم می گذارد. استراحت نداشتیم اصلا نمی دانم چه زمانی استراحت می کردیم. در همین پایگاه مقداد پشت میز خودم پتویی را پهن کرده بودم و دو سه تلفن را هم روی زمین گذاشته بودم و همان جا استراحت می کردم. یک روز رفتم خانه و پدرم گفت می شود با ...
انتظار دانشجویان از مسئولان شنیدن صدای آنهاست
ه اهداف و برنامه های پیش رو سؤال می کنم می گوید: من هم مانند بسیاری از دوستان و همکلاسانم نمی دانم چه آینده ای پیش رویم است و فقط با امیدواری پیش می روم. وی بیان می کند: با اینکه در دوران تحصیل دانش آموز درسخوان و زرنگی بودم، اما چند نفر از اطرافیان همیشه می گفتند این همه آدم مانند تو به دانشگاه رفته و تا مقاطع بالا هم تحصیل کرده اند اما آخرش چه شده است؟ بسیاری مرا به یادگیری هنر یا مهار ...
هنوز نجوای رزمندگان از شلمچه به گوش می رسد
...، مادر رضایت نمی داد. یک برادرم در سمنان بود و دیگری هم در تهران بود. در اوایل جنگ حدود 11 یا 12 ساله بودم و اجازه رفتن به جبهه را نداشتم؛ اما در نهایت وقتی سال 64، در عملیات بدر شهید عبدالله بندعلی از بچه های همسایه و دوستان خوب ما شهید شد با چند نفر از دوستانم تصمیم گرفتیم به جبهه برویم. به خواهرم گفتم من می روم؛ اما لطفا الان به مادر چیزی نگو، بعد از رفتنم به مادر اطلاع بده. از طریق همسر ...
مقایسه فرزندان طبیعی و مجازی /فرزندان مجازی چه کسانی هستند؟
به گزارش پایگاه خبری صراط به نقل از فارس ، خاطرم می آید زمانی که خودم کودک بودم و آن دوره هیچ خبری از اینترنت و فضای مجازی، گوشی های همراه و رایانه نبود، ارتباط اعضای خانواده مان گرم و صمیمی بود، بیشتر با هم صحبت می کردیم، به تفریح و گردش دسته جمعی می رفتیم یا با اقوام ارتباط داشتیم. شاید نسل جدید این مطلب را بخوانند و روی ترش کنند، اما واقعیت همین سفره های کم رنگ و دورهمی های دیرهنگام و صحبت ...