شهید خرازی را بیشتر بشناسیم
سایر منابع:
سایر خبرها
مسیر تردد سپاه سوم عراق را در عمق خاک دشمن سد کردیم
چطور طرح عملیات والفجر 6 آن هم قبل از عملیات بزرگ خیبر شکل گرفت؟ زمانی که مقدمات عملیات خیبر در جنوب انجام می گرفت، تعدادی از لشکر های سپاه در جبهه غرب حضور داشتند. لشکر ما هم در منطقه میانی میمک و سومار بود. اواخر بهمن 1362 به ما گفتند به جنوب برویم. ابتدا قرار بود در عملیات خیبر شرکت کنیم، اما وقتی به دهلران رسیدیم، گفتند همان جا توقف کنید. بعد برادر شمخانی آمد و با فرمانده لشکر 25 کربلا و معاون اطلاعات و عملیات لشکر صحبت کرد و گفت باید در همین منطقه بمانید و عملیاتی انجام دهید. دلیلش هم این بود که تعدادی از نیرو های اطلاعات- شناسایی عملیات خیبر اسیر شده بودند و امکان لو رفتن عملیات بود؛ بنابراین فرماندهان به این نتیجه رسیدند که باید یکی از لشکر های سپاه در منطقه د ...
می دانستم هر چه بکارم، درو می کنم
مادرها تصور می کنند اگر همه چیز را برای فرزند خود مهیا کنند در حق او لطف کرده اند. این اشتباه است. بچه تا اشتباه نکند، معنی پیروزی را نمی فهمد. یادم می آید مهدی تقریبا 8ساله بود که تعدادی جوجه خریدم که او بفروشد. به حساب خودش پولی به جیب می زد. وقتی سود می کرد خوشحال بود. اما گاهی هم جوجه هایش می مردند. ضرر می کرد، پکر می شد. در عوض یاد می گرفت چطور باید از آنها نگهداری یا معامله کند. ...
عروسی به یاد ماندنی
...، یه کاریش بکن. بابا با همون بی خیالی آرامبخش همیشگیش گفت: نگران نباش، الان میرم بهش می گم. اما من می ترسیدم دیر بشه و یکی از دایی ها بره به بچه ها یک چیزی بگه. - بابا توروخدا الان برو بگو، آبروم میره. گناه دارن. سیگارش رو انداخت و رفت توی سالن و با دایی شروع کرد صحبت کردن. بعد چند لحظه صدام زد. رفتم کنارشون و دایی بهم گفت: ببین ...
اسوه انقلابی
.... بازجو گفت: آن قدر می زنمت که راستش رو بگی! من هم که بحمدالله آن روز بدن قوی و تنومندی داشتم گفتم یک نفری که حریفم نیستی من چند تای شما رو حریفم. مامور با عصبانیت گفت: پیراهنت رو در بیار! من هم با کمال خونسردی پیراهنم را در آوردم که یک دفعه تلفن زنگ زد و از اتاق بیرون رفت بعد از دقائقی آمد گفت پیراهنت را بپوش شکنجه ات نمی کنیم. . بعد از آن ایشان را به کمیته ضد خرابکاری تهران منتقل کردند و پس ...
والا اینا همش ادا اطفاله!
چه معنی دره، اَ هو قدیم ندیمم دختر هر کاری داشته ننه و قومِی خودوش کاراشه می کردن. بی بی همانطور داشت حرف می زد که با صدای تلفن خیز برداشتم برای گوشی. عمه بود. چند دقیقه ای با او صحبت کردم و بعد رو کردم به بی بی. - بی بی... - هوم؟ - عمه اس، عمه زینت. میگه دارم میرم بیرون کار دارم، خونه این یکی دو ساعت پویا رو بیارم اونجا؟ - ووووی، نه ننه، بوگو نه! بوگو ببر هونجا پَلو مادرشووَرُت تا نِگَش دره، نپه بی بی شده بری چی چی؟! گلابتون ...
درباره مصرف آنتی بیوتیک برای "پیروز" هشدار داده بودم!/ این یک تجربه موفق بود که خطاهایی هم داشت
به گزارش سلامت نیوز درباره علت مرگ پیروز، نظریات متفاوتی مطرح شده که هر یک قابل تامل است؛ اما آنچه دکتر بهرنگ اکرامی دامپزشک متخصص مامایی و بیماری های تولید مثل و "دامپزشک سایت تکثیر در اسارت توران" درباره کوتاهی ها و خطاهای پیش آمده در ارتباط با "پیروز" به ما گفت هم تکان دهنده است و هم شنیدنی. او به اینفلواینسر کردن و سلبریتی سازی "پیروز" و نیز مصرف آنتی بیوتیک برای او انتقاد جدی دارد و می گوید که هشدارها را قبل از انتقال پیروز به پردیسان، داده است. اکرامی حالا سه ماه تمام است که بدون بازتاب رسانه ای همراه تیمی از دانشگاه سمنان و محیط بانان به تیمارداری "آذ ...
حضرت پور: پشیمانم ولی فقط به این سوالم جواب دهید
...> *عکس و ویدیوهایی از یکی از بازیکنان هراز منتشر شده که به نظر می رسد او هم تو را با مشت می زند. بله یکی از بازیکنان هراز یک مشت از پشت زد و رفت. شما بروید سرچ کنید و ببینید کجای دنیا چنین اتفاقی میفتد. با یک شرایط غیر عادی بیایند فحش بدهند و راحت بروند. آستانه تحمل من تمام شده بود. قبول یک جا می آیند به شما می گویند باب اسفنجی، این چیزها در ورزش اتفاق می افتد من که بچه نیستم ولی چرا دیگر به ...
دفاع جانانه مادر در اوج نگرانی/ فریب جریان سازی رسانه های معاند را نخوریم
های ما دخترای اون روزی که سن مدرسه مون در زمان ستمشاهی بود، هم باشه که برا جوون ها جا ننداختیم، این بچه ها نمی دونن که ما چه روزهای تلخ و سختی رو گذروندیم، اگه همت همین نظام نبود و نهضت سوادآموزی رو راه نمی نداخت، ما دخترای اون روزا امروز حتی نمی تونستیم یه تابلو بخونیم. منِ پیرزالی رو خوندن نوشتن یاد دادن دیگه برا دختر بچه ها نمی خوان، الله اکبر حواست باشه تجهیزات پزشکی رو رد نکنی باتری ...
کتاب صوتی ماه و پروین به کتاب فروشی ها رسید
و زاویه دید راوی روایت می شود. نویسنده تلاش کرده است با پرداختن به جزئیات و استفاده از توصیف و صحنه پردازی و شخصیت پردازی، مخاطب امروز خود را با داستانی از دل دهه 50 و 60 همراه کند. در بخشی از این کتاب می خوانیم: بین خواهران حاج داوود، به شهین جان حس نزدیکی خاصی داشتند. همسر اون هم پاسدار بود و تو جبهه می جنگید. می دونستم دلشوره شوهرش رو داره. دم غروب دست روی شکم ...
ربودن و شکنجه پسر دانش آموز | به او گفتم بلایی بدتر سر تو می آورم
به گزارش همشهری آنلاین، اوایل اسفند پسر نوجوانی به همراه پدرش به پلیس مراجعه کرد و مدعی شد که او را ربوده اند و 5 ساعت کتک زده و مورد شکنجه قرار داده اند. پسر نوجوان گفت: در حیاط مدرسه با یکی از همکلاسی هایم دعوایم شد، لحظاتی بعد بچه های مدرسه ما را از هم جدا کردند و ما خیلی زود آشتی کرده و به سر کلاس رفتیم. اما چند روز بعد، پدر همکلاسی ام در خیابان مرا ربود و به یک خانه برد و 5 ساعت ...
از شوخی های جبهه تا سیگاری که با اسیر عراقی تقسیم شد
عاشورا صدای خنده از خیمه ها بلند بود و سپاه کوفه به تعجب ایستاده بود که این خنده برای چیست در حالی که اهل حرم فردا به مسلخ مرگ خواهند رفت. حضرتی بیان کرد: رزمندگان با شوخ طبعی ها روحشان را تلطیف می کردند. بعد از فرونشست گرد و خاک توپ و خمپاره شوخ طبعی شروع می شد، به رزمنده ای که به شدت مجروح بود می گفتند تو که چیزیت نشده فقط پات قطع شده بغل دستیت رو ببین سرش قطع شده صداشم در نمیاد . این ...
متفاوت ترین جشن دنیا/ جشن تولدی که صاحب تولد هدیه می دهد
.... حاج آقا نصرتی برادر شهید محمدعلی نصرتی و از جانبازان هشت سال دفاع مقدس و آزاده هستند؛ همین که روی مبل جا می گیرد رو به دوستانش کرده و می گوید: من یک بار سال 62 مُردم و برایم مراسم ختم هم گرفته بودند و حتی الان اعلامیه ام را هم دارم؛ این رفقا را هم که می بینید یک بار شام مراسم ختم من را خورده اند به همین خاطر وصیت کردم تا اگر روزی واقعا مردم، اینها را دعوت نکنند. همه رفقای ...
اینجا همه آیینه ها پاکتر و صاف تر خدا را نشان می دهند؛ جهاد درمانگاه دلهای زخمی / جهاد فرصت سبزی است تا ...
آن فرمانده ای که شب عملیات هر6 قرعه ای را که قرار بود اسم درآمده بر روی مین رود را اسم خودش نوشت. می داند وقتی رهبرش می فرماید: بسیجی بلند همت است، خواسته او نجات همه ی آحاد بشر و دفع فساد و فقر و تبعیض و بی عدالتی و سلطله دشمن است یعنی چه؟ حالا در پایان سال و آغاز سال نو بسیجیان گروه جهادی شهیده نسرین افضل در روستای موجین با برگزاری کلاس های آموزشی مهارتی و تربیتی و ایجاد ...
رودستی که رزمنده ایرانی از بیسیمچی عراقی خورد
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس ، یکی از رزمنده ها هوس کرده بود با بیسیم عراقی ها را اذیت کند. گوشی بیسیم را گرفت و روی فرکانس یک عراقی که از قبل به دست آورده بود، چند بار صدا زد: صفر من واحد. اسمعونی اجب! بعد از چند بار تکرار صدایی جواب داد: الموت لصدام. تعجب کرد. همزمان خنده بچه ها بالا رفت. او از رو نرفت و گفت: بچه ها، انگار این ها از یگان های خودمان هستند. بگذارید سر به سرشان ...
رفیق قدیمی ایرانی ها با این عکس همه را ذوق زده کرد
گذشته انتشار عکس های قدیمی خانوادگی با حضور رنو 5 بسیار مورد توجه قرار گرفته و خاطرات مردم با این خودرو دوباره زنده شده است. یکی از کاربران با انتشار عکسی جالب از کودکی خودش در حالی که روی کاپوت جلوی رنو 5 نشسته است نوشت: نمی دونم خانواده ی اون موقع شش نفره ی ما چجوری توی این جا می شد؟! و نمی دونم چرا داداشم بعد از این که قایمکی سوارش شد و گلگیر رو مالید به دیوار، من رو گذاشت رو کاپوت و ...
اینجا خانه ما| خانه ات را بتکان!
امروز کمر همت بستم تا کار را شروع کنم و نقشی ماندگار بر صفحه روزگار خلق کنم! اول خواستم که خیلی مدون و سیستماتیک، یک نقشه راه خانه تکانی طراحی کنم و گام به گام پله های پاکیزگی را تی بکشم! بعد دیدم اوضاع خانه بحرانی تر از آن است که عملیات از روی نقشه، بتواند چاره آن باشد. باید در مرحله نخست، به سبک چریکی و پارتیزانی به دل دشمن فرضی بزنم و بعد از یک مرحله فتح و ظفر، سراغ نقشه راه بروم. ...
تجربه اسارت یک دقیقه ای با زانوی شکسته!
مرحله پنجم از آن چه در مراحل قبلی عملیات رمضان گذشت، بگذریم! می خواهم خاطراتم را از شب مرحله پنجم عملیات رمضان شروع کنم. در این مرحله من در گردان شهید حاج سیف الله حیدرپور از فرماندهان جوان اهل شهرضا، بودم. حاج سیف الله را قبلاً در عملیات تنگه چزابه و عملیات فتح المبین، در کنار فرمانده شهید رضا قانع و شهیدهاشمی دیده و می شناختم. شب عملیات همراه نیرو های گردان از نقطه رهایی عبور کردیم و بعد از دقایقی با دشمن درگیر شدیم. صدای تیربارها؛ کالیبر ها و حرکت شنی تانک ها در تاریکی شب به خوبی شنیده می شد. بچه ها با سر دادن ندای الله اکبر به دشمن حمله کردند و با سرعت عمل بالا به پیشروی ادامه دادند. در بین راه با چندین تانک در سمت راست مان برخورد ...
جوان مرفه هم از ازدواج می ترسد
اختلاف سر چیزهای کوچیک زندگی خیلی ها رو خراب کرده. گفتم: باید تو زندگی مشترک روی چیزهایی تمرکز کنین که شما رو به هم نزدیک می کنه و یادتون نشه که به خاطر اشتراکاتی که داشتین به هم نزدیک شدین، نه به خاطر تفاوت ها. گفت :ولی ازدواج باعث می شه خیلی ها هویت فردی شون رو از دست بدن. گفتم: ازدواج درست اینه که هر کدوم از دوطرف کارهای مربوط به خودشون رو انجام بدن، استقلال ...
تکبیری که به یاری رزمندگان آمد
عمق وجود، گویی با تک تک سلول های وجودشان تکبیر می گفتند. در اطراف خط هم آب بود و رفلکس صدا زیادتر می شد. نمی دانم چه طور شد که در یک لحظه دو دستگاه از تانک های پیشرو عراقی از مسیر درآمدند و به صورت اریب به هم برخورد کردند و همان جا ماندند، یک تانک هم آمد، از آن ها عبور کرد و به طرف ما آمد، اما روی مین رفت (این مین ها را بچه های گردان شبانه در زمین کاشته بودند.) تانک منهدم شد و با انه ...
بحث کاربران ایرانی درباره روابط پیکه و شکیرا/ شأن تو بالاتر از این حرفاس!/ دشمن شادمون نکن زن!
کردم؟ که اینکارو کرد؟ مگه میشه هر روز پیش خودش محاکمه اش نکنه، بابا عاشقش بوده چند سال باهاش زندگی کرده و بچه آوردن، شوخیه مگه دل کندن؟ زمان میخواد تا هضم کنه چی شده. من برای بچه هاشون دلم میسوزه هر دو طرف شعور ندارن! بعد تو اهناگش هی میگه برام مهم نیست و اهمیت نمیدم همه رو سرویس کرده تو این چند ماه با اهنگاش قشنگ مشخصه اهمیت نمیده در همین رابطه: ناگفته های شکیرا از ماجرای جدایی اش از پیکه/ معتقد بودم که زن برای کامل بودن به مرد نیاز دارد!/ آن افسانه دروغ است شکیرا جادوگر را از بالکن خانه اش برداشت/ پیشنهاد صلح به مادر پیکه؟ ...
جنگ پیکه و خواننده معروف سوژه کاربرانی ایرانی!/ شان تو بالاتر از این حرفاس! دشمن شادمون نکن زن!
درمیاره مگه میشه هر روز بهش فکر نکرد و مرور نکرد، مگه میشه هر روز نگه من چی کار کردم که اینکارو کرد؟ مگه میشه هر روز پیش خودش محاکمه اش نکنه، بابا عاشقش بوده چند سال باهاش زندگی کرده و بچه آوردن، شوخیه مگه دل کندن؟ زمان می خواد تا هضم کنه چی شده. من برای بچه هاشون دلم میسوزه. هر دو طرف شعور ندارن! بعد تو اهناگش هی میگه برام مهم نیست و اهمیت نمیدم همه رو سرویس کرده تو این چند ماه با اهنگاش قشنگ ...
واکنش پرویز پرستویی به ضرب و شتم خانم مقابل مدرسه: گردن کلفت کردی که دست روی زن بلند کنی؟
؟ هیکل درشت کردی ،گردن کلفت کردی که دست روی زن بلند کنی؟ تو تقصیر نداری! وقتی وزیر کشور، برمی گرده میگه ما هیچ سرنخی در باره عوامل پخش گازهای سمی در مدارس نداریم تکلیف روشنه ! همه چی مون بهم میاد! اونوقت توقع داریم در کشورمون آرامش برقرار بشه؟ خانم انسیه خزعلی که بچه هات در خارج از کشور، در امنیت کامل شب و روز می گذرونند و به مردم تز ...
شبی به یاد شهدای بی سنگر لشکر ثارالله/ یاران دریایی حاج قاسم از کربلای 4 و والفجر 8 گفتند+عکس و فیلم
علی بارها به من گفت که از والفجر 8 انتظار شهادت را می کشیده است. او تا یک روز پیش از عملیات کربلای یک، لباس سبز سپاه را نپوشیده بود اما وقتی لباس سبز سپاه را با آن قد و بالای بلند پوشید و راهی خط برای سرکشی به حاج قاسم و دیگر رزمندگان شد، ساعتی بعد میهمان خدا شد و روح بلندش به آسمان پر کشید. این رزمنده دوران دفاع مقدس خاطرنشان کرد: در این دنیا اصلا مهم نیست که ببینند، آنکه باید ببیند ...
وصیت نامه عجیب شهید عبدالمطلب اکبری + دست نوشته
...> همانطور که دور می شدیم، سرم را برگرداندم و از پشت هیکل درشتش را نگاه کردم. - گناه داره. - دلیل نمی شه بی زبون ها گنده گویی کنن. پسره برای خودش جای قبر هم نشون می ده! دور هم گرد شدیم. - می دونید فردا اعزام میشه؟ یکی دیگر از بچه ها گفت: - همه ما تا یکی دو هفته دیگه میریم. اینجا شهیدآباده دیگه. ولی دلیل نمی شه که. - تو کی ...
زندگی نامه شهید ناصر رسولی جمادی
وقهرند این همه غذا پخته ای چرا آنها را به افطار دعوت نمی کنی وآشتی نمی دهی با این حرف بچه به خودم آمدم ودر دل گفتم چرا خودم به این فکر نیافتادم . خلاصه حضور او در روستا ودر کنار خانواده با این که کم بود اما مفید وپر رنگ بود. در زمان بعد از انقلاب هم شهید خیلی پرشور وفعال بود درمجالس مرحوم شیخ سعید حاضر می شد واز او خط مشی می گرفت در آن زمان حزبهای مختلفی در جامعه بودند که میخواستند عقاید ...
پیام امام برای حفظ جزایر مجنون در عملیات خیبر
سنگر معروف بودیم. داشتیم نتیجه می گرفتیم که ’همه چیز تمام شد‘؛ چون موضعی برای دفاع نداشتیم و عراقی ها هم آمده بودند داخل جزیره. هم نفر پیاده شان آمده بود و هم زرهی شان. کاملاً در سرازیری بودیم و خودمان هم خبر نداشتیم. یادم نیست روز چندم بود. نزدیکی های ظهر، ناگهان همت از جا بلند شد و رو به ما گفت ’خودمان که نمرده ایم؛ اسلحه دست می گیریم و می رویم می جنگیم‘ کاظمی ادامه می دهد: همت رفت از ...
مصاحبه با یک صندلی
صندلی بلند کنند. به او گفتم من حتی حاضرم پایه ام بشکند و از دست برود، ولی مسئولیت تو از دست نرود. آیا به این فکر می کرد که از روی شما برخیزد و جایش را به کس دیگری دهد؟ راستش بعضی وقت ها شیطان توی جلدش می رفت و می گفت: فکر می کنم کسان دیگری هستند که دل سوزی و لیاقت و تخصصشان برای نشستن روی این صندلی خیلی از من بیشتر است، اما من بلافاصله به او اعتماد به نفس می دادم و می گفتم: اگر ...
توصیه های معرفتی حاج منصور ارضی به مداحان جوان
قدیم الاحسان کلاس آموزش مداحی برگزار می کند، خودم را به جلسه رساندم. در یک اتاق سی چهل متری تعدادی جوان و نوجوان نشسته اند، هر کدام یک برگه به دست گرفته اند و شعری را با آموزش های استاد جلسه همخوانی می کنند. بعد از آموزش های فنی اول جلسه، حالا نوبت حاج منصور است که روی صندلی بنشیند و با مداحان جوان صحبت کند. خلاف انتظارم، بیشتر صحبت های حاج منصور معرفتی است؛ او با دلسوزی عمیق و مهربانانه ای، حاصل ...
روایت مادر یک دختر دبیرستانی قم از مسمومیت فرزندش
ما بر نمی آید. من دیدم یکی از بچه ها از نیم تنه لمس شده بود و جیغ می زد. من دیدم خیلی بچه ترسیده و آرام او را به خانه آوردم ولی تا دو سه روز راه رفتنش سخت بود. چند وقتی هم نگذاشتیم به مدرسه برود تا اینکه مدیرشان گفته بود باید بیایید و رضایتنامه کتبی بدهید که ما نمی گذاریم بچه ما به مدرسه بیاید، و یا اینکه بچه باید کلا به مدرسه بیاید. من به دخترم گفتم بهتر است بروی؛ چون آموزش مجازی به ...
چند روایت از خاکی ترین نازکش های شهر/ خانه هایشان اندازه یک شهر است!
جالبی زد که هنوز هم حال آدم را خوب می کند. وقتی روبان افتتاحیه را چیدند و پذیرایی ها انجام شد، خبرنگارها دور شهردار را گرفتند برای مصاحبه. رفتگری همان حوالی خم شد و چند عدد لیوان یک بارمصرف را که روی زمین افتاده بود، جمع کرد و رفت. آن مدیر شهری گفت: توی هر پروژه ای که داریم، این آدم های عزیز از همه بیشتر زحمت می کشند. خاک وخل پروژه ها را می خورند مثلاً همین پل، هرروز چند کارگر مدام اینجا را آب ...