سایر منابع:
سایر خبرها
اسرار حج تمدن ساز
سفری است انسان انجام میدهد؛ خب در این سفر ممکن است زیارت هم باشد، سیاحت هم باشد، تجارت هم باشد؛ یک وقت نه، مسئله فراتر از یک سفر است؛ مسئله یک مسئله ی جهانی، یک مسئله ی بین المللی، یک مسئله ی تمدّنی در معارف اسلامی است. حج را با این چشم باید نگاه کرد و دید. خدا کعبه را مایه ی قوام جامعه دانسته است حالا آیات حج متعدّد است در قرآن، و هر کدام هم یک نکته ی خاصی دارد لکن دو آیه از ...
آمنه بهرامی در اسیدپاشی خواستگارش نابینا شد / 18 سال در تاریکی + عکس قبل و بعد
اسید را روی صورتم خالی کرد.جیغ کشیدم و صورتم را با دست پوشاندم.گردنم به سمت پایین خم شده بود و سوزش عجیبی داشتم.تصویر پاهایش در حالی که داشت فرار می کرد، آخرین تصویری بود که در زندگی ام دیدم.بعد از آن همه چیز تاریک شد تا همین الان! 12 آبان سال 83 حمله مرد به سمت دختری به نام که آن زمان 27 سال داشت سبب نابینا شدن هر دو چشم او شد و متهم بلافاصله شناسایی و دستگیر شد.با رای صادر شده از سو ...
تعرض به دختر 16 ساله در مهمانی شوم
ترنم زیبای مهر مادری را هیچ وقت در این 16 سال حس نکردم... تنها چیزی که از مادرم در گوشه ذهنم مانده زورگویی، دستور و محدودیت بود... دیگر از دستورهایش خسته شده بودم و تاب چشم گفتن را نداشتم. خانه محلی شده بود برای حکومت نظامی مادرم... به دنبال آغوش مهر مادری بودم که مرا و رؤیاهایم را بفهمد.... این جملات دختر 16ساله ای است که برای فرار از زورگویی های مادرش در دام دوستان ناباب گرفتار شده و ...
همسر شهید لاجوردی: بچه ها فکر می کردند زندان ساواک باغ پدرجان است!
بعضی از شغل ها مثل راه رفتن روی لبه تیغ است؛ ذره ای لرزش می تواند دنیا و آخرتت را در چشم بهم زدنی بر باد دهد. اما اگر مثل سیداسدالله باشی حتی جایگاه سخت دادستانی تهران و ریاست زندان اوین، که ارتباط نزدیک با حق و ناحق کردن دارد هم می تواند عاقبتت را به خیر کند. شهید لاجوردی از زمان طاغوت یاد گرفته بود وقتی حق را تشخیص داد پای همه چیزش بماند؛ از زندان گرفته تا دوری از خانواده و. آخر هم ...
توهمات احمدی نژادی!
...، قبل از آن که برویم خیلی جوسازی بود، تهدید کرده بودند که اگر بیای، دستگیرت می کنیم. گفتم: من می آیم. گفتند: پس امنیت را برقرار نمی کنیم. گفتم: پس حتماً آنجا خبری هست که مخالفت می کنند. من می آیم. خدمت آقا هم عرض کردم، همین را فرمودند، گفتند: حتماً باید این سفر انجام شود، خودشان آنقدر علیه ما تبلیغ کرده بودند که همه گوش ها و چشم ها را به سمت ما متوجه کرده بودند که این هیئت کی هست ...
دیپلماسی التماسی کی اتفاق می افتد
...، نفی چشم دوختن به دست و زبانِ این و آن. این شخصیت پخته ی سیاسی قدیمی فلان کشور این جوری گفت، این جوری قضاوت کرد، آن یکی این جوری گفت، این جوری اقدام می کنند. عزت یعنی ما چشم مان و نگاهمان به این چیزها نباشد، تکیه مان به اصول خودمان باشد. دیپلماسی التماسی یعنی نگاه ملتمسانه به برخی قراردادهای بین المللی یک طرفه برای تحقق نیمه بند آنها ولو به قیمت حراج منابع انسانی ومنابع حیاتی ...
جنگ دو برادر
شان سهم بیشتری از پدر و آن یکی سهم بیشتری از مادر داشته باشد. بکش بکش های بعد از طلاق و جبهه گیری های خانواده ها هم به این دوتا بچه سرایت کرده بود و از همان کودکی به این ها تلقین کرده بود که سایه هم را با تیر بزنند. یک نگاه خصمانه پر از دشمنی توی چشم هایشان لانه کرده بود که همه آن را حس می کردند. موقعی که احمد سالمی و رفقایش باشگاه رزمی کاری شهرک را سرپا کردند، این دوتا برادر، مشتری های ...
اولین زن اسیر ایرانی در عراق: چهارماه، انفرادی بودم / تیرها به کمر و پهلویم می خورد، برخی هم به همسرم ...
برده است. اگر بفهمند من پاسدارم به ما تیر خلاص می زنند نزدیک عراق بودیم که به یکباره آمبولانس ایستاد و پنج نفر که دست وپا و چشم هایشان بسته بود را داخل ماشین انداختند، جیغ زدم گفتم، مجروح هستیم ما را له کردید، او گفت: خانم مگر نمی بینی ما چشم ها و دست و پایمان بسته است، بعثی ها ما را پرت کردند، بعد خود را روی نیمکت آمبولانس کشاندند. یکی از آنها گفت، شما ایرانی هستید، گفتم بله ...
بالاترین ایثار/ مدافع وطن پس از شهادتش جانی دوباره بخشید
...> در دی ماه سال 1398، همسرم 20 روز مرخصی گرفته بود، هفت روز مرخصی سپری شده بود که از محل خدمت زنگ زدند و گفتند مسوولان مرزبانی از تهران برای بازدید آمده اند و باید به محل خدمت برگردی. با شنیدن این حرف من گفتم " در مرخصی هستی می توانی نروی ولی همسرم قبول نکرد و گفت نمی توانم بمانم باید بروم این یک ماموریت است. سپیده دم هفتم دی ماه سال 1398 با همه روزهایی که فاطمه خانم همسرش را راهی محل ...
خاطره ای که به 4 نفر زندگی بخشید/ اهدای عضو؛ دوئل بین احساس و عقل
ادامه دهد. درس خواند و لیسانس حسابداری گرفت و در تبریز حسابدار یک شرکت شد. برای کار هر روز به تبریز رفت و آمد می کرد و من هم از پسرش مبین مواظبت می کردم. سردردهای گاه و بیگاه زندگی ما به همین روال ادامه داشت تا اینکه دخترم به سن 30 سالگی رسید، در خردادماه سال 1392 ماه مبارک رمضان بود یک روز خاطره گفت سرم درد می کند، من هم می گفتم هر روز به تبریز می روی برو دکتر ببین دکتر چه ...
دُردانه پدر در آغوش نور
دُردانه باقی نماند، به چند ماه نکشید که حسرت زهرا تمام شد. دوباره تماسی از تهران به خانه شهید کاظمی برقرار شد و نمایندگانی از سوی مقام معظم رهبری گفتند که آقا از حال چشم های زهرا می پرسند. خانم کاظمی هنوز که هنوز است متعجب است و به ما می گوید نمی دانم آقا چطور متوجه چشم زهرا شدند، اما وقتی تماس گرفتند دیگر تحمل من هم تمام شد و بغضم ترکید، به کسی که پشت تلفن بود گفتم که زهرایم بی قراری می ...
محمد بروجردی 40 سال برای مان زود بود!
پیشنهاد هایی برای شکل گیری همکاری بود. رفقا دیگر خوب می دانند ذهن بنده، سفارش پذیر نیست و اینگونه نیستم که کسی بگوید فلان کار را درباره فلان موضوع بساز. موضوع باید در ذهن خودم شکل گرفته باشد؛ حالا درست یا غلط. در روز های خانه نشینی به دلیل همه گیری کرونا و نیز بیماری مضاعف، مشغول نگارش داستانی به نام رادیوسیتی بودم. یک روز احسان محمدحسنی (رئیس سازمان اوج) برای احوال پرسی تماس گرفت و گفت حالا که ...
شهیدی که پدرزنش را نفرین کرد!
روستا را خواهر و برادری می دانند که باعث آبادانی آنجا شدند. پدر من زمین شالی داشت و پدرشوهرم گله دار بود. گاهی من برای کمک به پدرم می رفتم سر زمین و یک بار غلامعلی را در مسیر دیدم. یک بار هم او آمد دم در خانه ما که امانتی ای به پدرم بدهد. به قول خودش آن روز لبخندی از من دیده بود که باعث شد یک دل نه صد دل عاشقم شود. می گفت: به خودم گفتم هر طور شده باید با این دختر ازدواج کنم. به محض اینکه به خانه ...
شهیدی که پدر زنش را نفرین کرد!
همسر او سلیمه علیاری صحبت کنیم. اینکه در زندگی مشترک به آنها چه گذشته و در این 10 سال بی خبری از پیکر همسرش، چشم انتظاری را چطور تحمل کرده. خانم علیاری به زیبایی و با آرامش جواب سوالات را می دهد، اما وقتی می پرسم چقدر دعا می کنید پیکر آقا غلامعلی برگردد، مکثی می کند و با جواب غیرمتعارفش غافلگیرم می کند. آنچه در ادامه می خوانید شرح این گفت وگو است. خانم علیاری چطور سرنوشت شما ...
امروز با حافظ : گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید ...
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی-47
چند نفر از پاسداران به طرفم دویدند. وقتی با هم روبه رو شدیم آنها مرا در آغوش گرفتند و یکدیگر را بوسیدیم. از سیمای آنها رحمت می بارید. مطمئن شدم که هیچ خطری تهدیدم نمی کند. بنابراین با خیال راحت به آ نها گفتم ما چند مجروح هستیم. هر چه زودتر ما را به پشت جبهه برسانید. یکی از پاسدارها با ما ماند و دیگران رفتند جلو. به آن پاسدار گفتم: سربازها در این سنگرند. پاسدار داخل سنگر شد و سربازهای ...
روایتی از حضور ژنرال های ایرانی در روزهای نخستین جنگ
تجاوز به خاک ایران اسلامی چیزی نبود که بشود از آن چشم پوشی کرد. دختران جنوبی هم پای پسران این خطه به پاخاستند ، آنها همگی در دامان مادرانی پرورش یافته بودند که آموزش یافته مکتب عاشورا بودند. معصومه آباد یکی از همین دختران بود که برایش خانه و وطن اهمیت زیادی داشت. کتاب من زنده ام خاطرات این بانوی آزاده که عراقی ها به او لقب ژنرال های ایرانی داده بودند، را در خود گنجانده است. در ...
1700 تحریم جدید با برجام وادادگی بود، نه نرمش قهرمانانه
رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس در دوره تصویب برجام گفت: برجام براساس نرمش قهرمانانه انجام شد اما عده ای آن را خیانت نامیدند حشمت الله فلاحت پیشه به روزنامه اعتماد گفته است: در نظام سیاسی و حکومتی ایران، یک خلأ جدی وجود دارد که مشکلات بسیاری را شکل می دهند؛ خلأیی که بین مسئول مستقیم حوزه سیاست خارجی کشور و مجریان آن به چشم می خورد. این حفره ها در جایی بروز می یابند که قرار ...
عزت در سیاست خارجی یعنی نفی دیپلماسی التماسی
...، یعنی نفی دیپلماسی التماسی. ما در طول این سالها داشتیم مواردی را که دیپلماسی ما، تعبیر درست در قبالش همین تعبیر التماسی است، دیپلماسی التماسی . ممکن است لحن مان هم التماس آمیز نبوده اما باطن قضیه التماس بوده. عزت یعنی نفی این جور دیپلماسی، نفی چشم دوختن به دست و زبانِ این و آن. این شخصیت پخته ی سیاسی قدیمی فلان کشور این جوری گفت، این جوری قضاوت کرد، آن یکی این جوری گفت، این جوری اقدام میکنند ...
عزت در سیاست خارجی یعنی نفی دیپلماسی التماسی
...، یعنی نفی دیپلماسی التماسی. ما در طول این سالها داشتیم مواردی را که دیپلماسی ما، تعبیر درست در قبالش همین تعبیر التماسی است، دیپلماسی التماسی . ممکن است لحن مان هم التماس آمیز نبوده اما باطن قضیه التماس بوده. عزت یعنی نفی این جور دیپلماسی، نفی چشم دوختن به دست و زبانِ این و آن. این شخصیت پخته ی سیاسی قدیمی فلان کشور این جوری گفت، این جوری قضاوت کرد، آن یکی این جوری گفت، این جوری اقدام میکنند ...
مهم ترین محورهای بیانات رهبر انقلاب در دیدار مسئولان وزارت خارجه + فیلم و عکس
یعنی نفی دیپلماسی التماسی - در سیاست خارجی وقتی می گوییم عزت، یعنی نفی دیپلماسی التماسی. ما در طول این سالها داشتیم مواردی را که دیپلماسی ما، تعبیر درست در قبالش همین تعبیر التماسی است، دیپلماسی التماسی . ممکن است لحن مان هم التماس آمیز نبوده اما باطن قضیه التماس بوده. عزت یعنی نفی این جور دیپلماسی، نفی چشم دوختن به دست و زبانِ این و آن. این شخصیت پخته ی سیاسی قدیمی فلان کشور این جوری ...
تبیین سه کلید واژه عزت، حکمت و مصلحت در سیاست خارجی توسط رهبر انقلاب در دیدار صبح امروز
. ما در طول این سالها داشتیم مواردی را که دیپلماسی ما، تعبیر درست در قبالش همین تعبیر التماسی است، دیپلماسی التماسی . ممکن است لحن مان هم التماس آمیز نبوده اما باطن قضیه التماس بوده. عزت یعنی نفی این جور دیپلماسی، نفی چشم دوختن به دست و زبانِ این و آن. این شخصیت پخته ی سیاسی قدیمی فلان کشور این جوری گفت، این جوری قضاوت کرد، آن یکی این جوری گفت، این جوری اقدام میکنند. عزت یعنی ما چشم مان و نگاهمان ...
مصلحت یعنی شناخت موارد انعطاف؛ انعطاف منافاتی با اصول ندارد/ یک وقتی گفتم نرمش قهرمانانه، بد فهمیده شد/ ...
شخصیت پخته ی سیاسی قدیمی فلان کشور این جوری گفت، این جوری قضاوت کرد، آن یکی این جوری گفت، این جوری اقدام میکنند. عزت یعنی ما چشم مان و نگاهمان به این چیزها نباشد، تکیه مان به اصول خودمان باشد. * حکمت یعنی در همه ی تعاملهای دو جانبه و چند جانبه خردمندانه عمل کنیم. اندیشیده عمل کنیم. محاسبه شده عمل کنیم. از اظهار نظرهای دفعی و ارتجاعی و حساب نشده پرهیز کنیم. حکمت یعنی هر کاری که میکنیم ...
یک روز عزیز، یک رهبر عزیز، یک محسن عزیز
دیدید؟ با حسرتی تام و تمام گفتم: نه آقاجان به ما نداده اند. چند لحظه ای مکث شد. آقا دوباره نگاهی به جلد کتاب انداخت. چشم بقیه هر چرخید سمت صورت خندان محسن که ما را از قاب کتاب نگاه می کرد. دست آقا هم به اشاره رفت سمت کتاب و گفتند: اونجا نوشته ام که یه نکاتی تو زندگی این شهید هست که جز یه زن نمی تونست بنویسه ، باید یه زن می نوشت و شما این کار رو کردی. پلک ها را به نشانه تأیید ...
بیدل: اگر قرار است فیلم های دفاع مقدس را برای ارائه بیلان به مدیران بالادستی بسازند بهتر است این کار به ...
کارگردان فیلم های سینمایی روزگاری عشق و خیانت و نمور در گفتگو با خبرنگار سینماپرس افزود: اگر قرار است برخی نهادها فیلم های دفاع مقدس را صرفاً برای ارائه بیلان و گزارش به مدیران بالادستی بسازند بهتر است این کار هرگز به ثمر نرسد چرا که تجربه ثابت کرده مخاطب از فیلم های آن ها استقبال نمی کند. متأسفانه برخی به سوژه های ارزشمند فقط به چشم این نگاه می کنند که رزومه خود را قطورتر کنند! این اتفاق اصلاً ...
روایت ورود امام خمینی(ره) به جماران/منزل مناسب ما اینجاست
شهدای ایران : در کتاب آیینه حسن به نقل از حجت الاسلام امام جمارانی آمده است:یک روز حاج احمد آقا آمده بودند منزل ما که برویم جای مناسبی برای سکونت امام پیدا کنیم. جایی پیدا نشد. ظهر در منزل ما ناهار می خوردیم که به حاج احمد آقا گفتم : "اگر منزل ما به دردتان بخورد، این دو منزل کوچک اخوی و همشیره مان را با حسینیّه یکی می کنیم تا بتواند خواسته های ایشان را برآورده سازد". ایشان برآوردی کردند و گفتند ...