واگویه های مادر شهید جاویدالاثر قراری | یک محله بود و یک ابراهیم
سایر منابع:
سایر خبرها
دیدار با خانواده شهید اربابی | قربان تو مادر شهید بروم که سعید هم پیدا شد
همشهری آنلاین - فاطمه شعبانی: شب جمعه است و امامزاده پنج تن(ع) لویزان شلوغ. قبور را شسته اند و عطر دل انگیزی فضا را پر کرده است. قرارمان با پدر و مادرشهید سعید اربابی بر سر مزار فرزند است. مادر با پادردی که دارد سربالایی نفسگیر امامزاده را بالا می آید. 28سال از شهادت سعید 15 ساله گذشته و خانم رضاییان که در زمان شهادت فرزندش با 32 سال مادر جوان شهید محله بوده حالا 60 ساله شده است. حاج آقا اربابی ...
دل مشغولی های شاعر مشهوری که در محله اعیان نشین زندگی می کند
بچه ها سر و کار دارد. حضور من و دیگران برای کتابخوان کردن بچه ها چندان مؤثر و کافی نیست. هرچند همیشه دوست داشته ام در منطقه آدم مؤثری باشم ولی محله ما از نظر فرهنگی محله خوبی است. اگر روی این مسئله انجام شود نتایج مثبتی خواهیم گرفت. وقتی پدر و مادر یک خانواده در طول روز مطالعه نداشته باشند از فرزند آنها هم این انتظار نمی رود چراکه این رفتار اولیای خانواده است که بر فرزند تأثیر می گذارد ...
عجیب ترین دوقلوهای دنیا ایرانی هستند | این دوقلوها 10 سال باهم اختلاف سنی دارند
مخصوصا دکتر کلانتری، با خانواده فاطمی نژاد، همسر خانم دلاورزاده و پدر فاطمه السادات، وارد مذاکره شدند تا راضی شان کنند به انتشار این خبر خاص، آنها گفتند که این خبر، خیلی مهم است و حیف است که سکوت کنیم و این پیشرفت پزشکی ایرانی ها را به گوش بقیه نرسانیم. تاکید داشتند که کار بزرگی شده، به خاطر همین باید اطلاع رسانی کنیم. خانواده فاطمی نژاد هم راضی شدند و خبر منتشر شد. البته بعد از انتشار ...
زنم خائن بود به من می گفت خیانتکار ! / راز مخوف خانه بدون مادر فاش شد
به گزارش رکنا، خانه بدون مادر بوی مرگ می دهد.حتی اگر همه چیز به ظاهر روبراه باشد،کم و کسری نباشد و چرخ زندگی بچرخد اما جای خالی مادر با هیچ اتفاقی پر نمی شود. گمشدن مادر بچه ها کلافه و سرگردان بین اتاق خواب و آشپزخانه راه می رفتند. مگر می شود مادرمان یکدفعه غیبش بزند؟ بابا مامان کجاست؟ بچه ها از پدرشان سراغ مادر را می گرفتند و وقتی پدر می گفت ...
در تمام مراحل نوشتن کتاب، توران خانم جلوی چشمانم می آمد
نکاتی به خودتان آموخت؟ با نوشتن این کتاب به این نتیجه رسیدم که پدر و مادر خوب چقدر می توانند در زندگی فرزندان راهگشا باشند؛ بنابراین ما می توانیم برای بچه هایی که مخاطب آثار تألیف یا ترجمه مان هستند، طوری بنویسیم که مادران و پدران خوب فردا باشند و بچه هایشان را قشنگ تربیت کنند. در تمام این مراحل، توران خانم جلوی چشمانم می آید. به یاد لالایی خواندن مادر توران می افتم که وقتی برای توران لالایی می ...
تیپ کژوال متین ستوده همه رو انگشت به دهان کرد | خانم با این لباس عجیب و مدل موی جدیدش دل همه رو برد
رش معلم بازنشسته ابتدایی است.سیدحسین پدر متین که متولد 1327 در محله پشت بازار خرم آباد و کارمند صداوسیما است؛ مادر متین نیز معلم دبستان بود که پس از 35 سال خدمت بازنشست شد. خواهری بزرگتر از خودش داره به نام مریم و برادری بزرگتر به نام مانی. مرگی که به متین ستوده تلنگری شدیدی زد شنیدن خبر مرگ افراد نزدیک واقعا دردناک است و کنار آمدن با این موضوع کار ساده ای نیست. متاسفانه ...
مسیر شهادتی که با یک سیلی باز شد
را از بچه ها گرفته بود که گفته بودند؛ دارم می روم منطقه. سریع آمد دم خانه مان تا حلالیت بگیرد. زنگ خانه که به صدا در آمده بود، مادرم رفته بود دم در و گفته بود بفرمایید آقاجان. سید عارف با لبخند به مادرم گفته بود: حاج خانم، من هم کلاسی سید مهدی ام. آمده ام از او حلالیت بگیرم، کجاست؟ مادر ساده دل من هم به سید عارف گفته بود: سید مهدی دو سه روز است رفته جبهه. تو ماشاءالله با این قد و هیکلت مانده ای ...
آتش خشم / روایتی از خودسوزی زنان در دالاهوی کرمانشاه
، بعضی وقت ها خسته می شوم. اصلا وقت نمی کنم به خودم برسم، مدام هم که خانه هستم. فقط درگیر جمع وجورکردن خانه و بچه داری ام . فرط تنهایی و شاید نادیده گرفته شدن، او را به جنونی از جنس آتش رسانده، روزی که آتش به جان خودش انداخت و حالا روز و شب از پشیمانی همان لحظه حرف می زند. سوختگی های خود را هنگام شیردادن به نوزاد بی تابش نشان می دهد: کاش این کار را نمی کردم، هزار سال پیر شدم، اصلا آن قدر ...
تصمیم خطرناک یک زن برای فرار از خانه
نمی خواهم زندگی ام را از دست بدهم. بعد از ازدواج، در دوران عقد باردار شدم. خانواده ام به سرعت کمی خرت و پرت خریدند و مرا به خانه بخت فرستادند. من و شوهرم زندگی مشترک خود را در زیرزمین کوچک خانه پدر شوهرم آغاز کردیم. خانه ای که رفت و آمد وقت و بی وقت دو جاری و خواهرشوهرم و بچه های آن ها آرامشش را برهم می زد. سر همین مسائل و با توجه به دخالت های دیگران در زندگی ام، با شوهرم اختلاف پیدا ...
چطور سر صحبت را با مادر شوهر باز کنم؟/ رازهایی برای تازه عروس ها
خواستید به عنوان یک پدر و مادر درگیر و آگاه به سراغ مادرشوهرتان بروید، این همان موضوعی است که باید در زمان حضور مادرشوهرتان مطرح کنید تا نکات مفیدی در مورد چگونگی دور کردن بچه ها از خوردن غذاهای ناسالم دریافت کنید. در مورد حال و روز مادر شوهر همیشه خوب است که در مورد حال و روز مادر شوهر بپرسید.می توانید در مورد سلامتی، خانه و زندگی او سوال کنید. این ساده ترین راه برای شروع گفتگو ...
آرزوهای بزرگ کودکان کار در گوشه و کنار خیابان های مشهد
هم شروع می کند به خندیدن و بابت آرزویی که دارد ذوق می زند. می پرسم سر چهارراه دعوا هم می کردی؟ از روی صندلی بلند می شود و با هیجان می گوید: من نه خانم، ولی یکی از بچه ها یک روز یک شیشه نوشابه شکست و با بقیه اش زد توی سر یکی دیگر از بچه ها سرش شکست و برایش با دستمال بستیم و رفت خانه شان! گفتم سر چه چیز هایی دعوا می کردید؟ می گوید: سر جای کار کردن و پول! در آرزوی استقلال مالی ...
حال خوش یک میهمانی / روزی که دلتنگی رخت بربست
دلتنگ ترین می شوم، دلتنگ صدایت، دلتنگ صدای چرخیدن کلیدت بر درِ خانه تا خودم را به تو برسانم، به بغل تو بابا. دلتنگ صدای نفس هایت هستم بابا وقتی صدایم می کردی: عزیز دل بابا . می دانی بابا چند وقتی می شود، بغض لانه کرده در گلویم، از آن روزی که گفتند دیگر نمی آیی، چشم هایم شده غم خانه. قلبم یکی در میان هوایی می شود. راستش بابا دلم لوس شدن می خواهد، بله درست شنیدی لوس شدن برای ...
موفقیت زن به مدرک دانشگاهی نیست
می گوید زندگی در خانواده پرجمعیت هر چند سختی هایی داشت، اما خیلی شیرین و پرشور و حال بود. بانوی نویسنده ای که اهل تهران است، دو برادر شهید و یکی هم جانباز دارد و خواهری که به دلیل بیماری مننژیت سال هاست ناتوان جسمی شده است. یک خانواده مذهبی آن هم در زمان طاغوت، که مادر همیشه اصرار داشت او درس بخواند و دکتر بشود. با وجود این، سرنوشت چیز دیگری را برای خانم عزیزی نیک رقم زد. به جای طبابت، دست به قلم ...
جای خالی تماشای ستاره ها در شب/بتول گرجی
یادش به خیر. کودکی زمان ما مصادف بود با دوره تمیزی آسمان. تابستان که می شد خانواده ها یا در پشت بام رختخواب می انداختند یا در حیاط و ایوان. بچه ها موقع خواب به آسمان خیره می شدند. ستاره ها را می دیدند. چینش مرتب دسته ای از ستاره ها را می دیدند و از پدر و مادر سوال می کردند. همان موقع یاد می گرفتند که دب اکبر و دب اصغر با چینش و زاویه ای خاص در گوشه آسمان وجود دارند. ماه را در آسمان می دیدند که هی ...
مرگ کودک در دنیای افیونی مادر
به گزارش رکنا ،من در یک خانواده پرجمعیت و از نظر مالی و معیشتی همیشه در بحران زندگی کردم. همیشه به زندگی دیگران غبطه می خوردم به خصوص وقتی عید می شد، چون همه لباس نو داشتند ولی ما باید لباس دیگران را می پوشیدیم از چاله به چاه. پدرم وقتی به 17 سالگی رسیدم به اولین خواستگارم جواب مثبت داد بدون اینکه خودم در جریان باشم با حسن زیر یک سقف رفتیم سقفی که مشترک با خانه پدر شوهرم بود ...
زندگی جهنمی سارا در محاصره دود و پرواز
دعوا می کردند و مادرم به علت قهر در خانه پدری اش بود یادم نمی آید یک روز طعم خوش زندگی را چشیده باشم. تصمیم گرفته بودم خواهر و برادر بی گناه و کوچکم را زیر چتر خود بگیرم تا کمتر احساس تنهایی کنند. گذشت تا اینکه بعد از سال ها کشمکش پدر و مادرم از هم طلاق گرفتند؛ مادرم به سراغ زندگی خودش رفت و ازدواج کرد و از همان اول ما را نخواست. پدرم هم بعد از مدتی ازدواج نمود و ما را در خانه مادربزرگ ...
قصه زندگی زورگویی که معتمد محله شد | 18 سال قُلدر مجیدیه بودم
با تندخویی و خودخواهی امنیت را در محله اش برقرار کند. قصه های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید همیشه دوست داشت در جمعی که حضور دارد، یک سر و گردن از دیگران بالاتر باشد. در کنار همه این خصوصیات، دل مهربانی داشت. دوستان و رفقای زیادی دور و اطرافش بودند و او از اینکه می توانست به آنها ریاست کند، خوشحال بود. غافل از اینکه عمرش داشت بیهوده تلف می شد. اما مادر که به رو به راه شدن ...
دختری در اتاق تنهایی مچ دایی بی شرمش را گرفت ! / صدای ضبط شده ای که افشاگری کرد !
به قتل ضبط کرده باشد و این وویس بر جای مانده بشود یکی از اسناد متهم کردن او! بازگشت به روز حادثه 26 دی ماه سال 1401 صدای درگیری در خانه پدری مهران واقع در محله نارمک لحظه به لحظه بالا می گرفت.ناگهان جیغ های پی در پی مادر مهران خبر از یک فاجعه داد و دقایقی بعد صدای آژیر آمبولانس و ماشین پلیس در کوچه پیچید. پدر و مادر مهران که با ضربات چاقو به شدت مجروح شده بودند به ...
چه اتفاقی برای لپ تاپ پدر افتاد؟
: دارم درستش می کنم. مرد چشم هایش را درشت کرد و با جدیت ادامه داد: آن را از کجا آوردید؟ بعد سبیل های کلفتش را به سمت بالا هدایت کرد و مثل پلیس سخت گیری که سرنخ تازه ای کشف کرده باشد، پرسید: نکند از کسی کش رفته باشید؟ کتاب های پروانه (کودک و نوجوان انتشارات به نشر) کتاب لپ تاپ پدر نوشته شاهین رهنما با تصویرسازی منصوره سادات محمدی را در 24 صفحه، شمارگان دو هزار نسخه و به بهای 35 هزار تومان منتشر کرده است. خبرگزاری کتاب ایران خبرگزاری کتاب ایران خبرگزاری کتاب ایران ایبنا در بخشی از متن کتاب می خوانیم ...
تابستان شیرین
ما هم اهل بودیم و به آه دلش، درس می خواندیم و از چشم وهم چشمی هم کاری نبود که توی خانه روی زمین بماند، بلکه خیلی خوب هم انجامش می دادیم. ننه می گفت: خداراشکر این دولتی سر آقاجانتان که مرد با دین و ایمانی بوده و توی تربیت شما کم نگذاشته. نان حلال خوردید و پای سفره اهل بیت جان گرفتید که حالا قدردان پدر و مادر هستید. همیشه خدا را شکر می کرد. به قولی یک نان که می خورد، یکی هم صدقه می داد و ...
روایتی از سبک زندگی شهید کاوه/ توصیه شهید به مادر برای شهادتش
شهید کاوه در قبال نیرو های رزمنده با توجه به اینکه نقش و حضور پدر در منطقه جنگی خیلی مؤثر بود، واقعاً خیلی کم پیش ما حضور داشت؛ طوری که مادرم می گوید: سه ماه بعد از تولد من، تازه به خانه برگشته بود تا برای اولین بار من را ببیند؛ حتی مادرم چند روز قبل از آمدن پدر گله کرده بود که: محمود! بچه سه ماهه شد. قرار بود روز اول بیایی و ببینی اش. پدر هم گفته بود که اینجا بچه های مردم ...
عروس سیاه پوش
و به جهت تنها بودن رضا و پدرش در یک خانه نقلی در شهرکی واقع در چند کیلومتری شهر بیشتر اوقات رضا میهمان خانواده سمیرا بود تا اینکه پس از مدتی پدر سمیرا متوجه شد، دخترش پنهانی و بدون اطلاع وی یا مادرش به خانه رضا رفت وآمدهای مکرر دارد. در همین حین مادر سمیرا نیز متوجه تغییراتی در رفتار دخترش و ظاهر وی شد. همین امر سبب شد تا خانواده سمیرا با رضا تماس گرفته و از وی بخواهند بدون آنکه چیزی به سمیرا ...
امید، بال پرواز دختر روشندل رفسنجانی
سرمایه گذاری کند . خانم محمدی به یک نکته هم اشاره می کند و می گوید: مبینا علی رغم اینکه خودش با این وضعیت مواجه شده اما در خانه خیلی حواسش به پدر و مادرش هست و سنگ صبوری برای آنهاست. ساختمان هیأت شطرنج نابینایان نیازمند جابه جاشدن اما یکی از مواردی که ضروری ست در رفسنجان به آن توجه شود، ساختمان هیأت شطرنج نابینایان است چراکه این بچه های نابینا مجبورند پله های زیادی را ...
فرمانده سپاه ناحیه ری: استقامت پدران شهید و فداکاری آنها ستودنی است
شهید نیز به استقبال آمده تا این خانواده رسم میهمان نوازی را کامل کنند. احترام خانم مادر شهید با سینی چای وارد می شود و از میهمانان پذیرایی می کند، آنچنان شیرین سخن می گوید که دوست داریم ساعتها پای صحبتهایش بنشینیم. مادر شهید از فرزندش می گوید، علی اصغر دوم فروردین در روستای قره تگینی سال 1343 به دنیا آمد ما در شهرستان ملایر بودیم و امکانات کم بود و ما بعد از چند سال به شهرری ...
به همه می گویم من مادر دو تا شهیدم حاج قاسم و حاج علی!
به مازندران. کنار دریا یک خانه کوچک و نمور گرفتیم. روزی نبود که زیر رختخواب هایمان مار پیدا نکنیم. هر روز با ترس و لرز سراغ بچه ها می رفتم ببینم اتفاقی برایشان افتاده یا نه. آرامش از زندگی ام رفته بود ولی چاره ای نبود؛ با همان وضع زندگی مان را ادامه دادیم. من یتیم بودم و پدر نداشتم. فقط شش تا برادر داشتم. پنج تا ناتنی و یکی تنی که هر کدام شان قد ده تا برادر، خوبی و غیرت داشتند. یک بار یکی از ...
روشنایی خانه ما
سال تحت هر درمانی که ممکن بود قرار گرفتم تا اینکه دکتر آب پاکی را روی دستمان ریخت و گفت: اگر می خواهید پدر و مادر شوید، از پرورشگاه بچه بیاورید. با وجود تردیدها، تشویق خانواده همسرم باعث شد تن به این کار بدهیم. مادر همسرم که زن بسیار فهمیده ای است و از شدت عشق و علاقه بین من و همسرم خبر دارد، راهنمایمان شد و گفت: شما که از هم نمی گذرید، بروید از بهزیستی یک بچه بیاورید با این کار هم دنیا و آخرت ...
شهید علی بکتاش، مکانیکی که محبوب خدا شد
دل نگرانی آنها نسبت به خودش خطاب به پدرش چنین می نویسد: پدر جان، جای من اینجا خوب است، ما اینجا همش بیکار هستیم، فقط و فقط می خوریم و می خوابیم! از طرف من هیچ گونه نگرانی نداشته باشید. عملیات کربلای5 یازده روز از آغاز عملیات کربلای پنج گذشته بود که نیروهای گردان صاحب الزمان (عج) برای کمک به رزمندگان خط شکن وارد عملیات شده و در منطقه شلمچه – پاسگاه زید به آنان پیوستند. ...
کودکانی که ابرقهرمان شدند
... در دنیای بچه های قهرمان، سن و سال معنایی ندارد و آنها حتی می توانند در دو سالگی هم جان یک نفر دیگر را نجات بدهند. ایزابلا کیلینگ دو ساله یکی از این قهرمان هاست؛ مادر ایزابلا در خانه مشغول تمیزکاری بود و برای این کار از شوینده های شیمیایی بسیار قوی استفاده می کرد که ناگهان سرش گیج رفت و به زمین افتاد. ایزابلا کوچک مشغول بازی بود و در ابتدا متوجه نشد که چه اتفاقی افتاده، چند دقیقه ای ...