سایر منابع:
سایر خبرها
پلیسی که از خانواده متهمان بد سرپرست حمایت می کرد
عمرم همچین بوی عطری را حس نکرده بودم. به شوخی به همسرم گفتم. آقای بشنام چه عطری زدی؟! چه بوی قشنگی. گفت حالا فکر کن من عطر زدم من هم خندیدم بهش گفتم حالا شما به من نگو چه عطری زدی من می روم یک عطر گران قیمت برای خودم می خرم، دیگر به شما نمی دهم. خندید و رفت. خبر شهادت همان روز شهادتش قرار بود بعد از اینکه از سر کار آمد با هم بریم فاریاب کهنوج. با ناصر تماس گرفتم و گفتم کارت ...
روایت خسرو سینایی از پوست کلفتی در سینما
نهرهای مختلف جاری می شود. شعر در کلام، موسیقی، نقاشی و همه هنرهای دیگری که حاصل خلاقیت ذهنی هنرمند هستند، ابزارهای مختلفی هستند که او برای بازتاب محتوای ذهنی اش به کار می گیرد. اثری خالی از جوشش خلاق، هرچند که بسیار ماهرانه شکل گرفته باشد، ممکن است از فعال عرصه هنر، استادکار بسازد، اما در محدوده خلاقیت هنری قرار نمی گیرد. تاکید می کنم که قصد انکار ارزش های مهارت را در بازتاب محتوای ذهن ندارم، اما ...
دنیای ده!!!(15) پارتی(قسمت اول)
پارتی(قسمت اول) دوستی که دستِ بر قضا دستی بر آتشِ فرهنگ داشت؛ در حاشیه یِ" یک سوزن به خودت بزن، یک جوال دوز به مردم" تعریف کرد: سال ها پیش یکی از مدارس شهر، الله بختکی برای خود شهرتی به هم زده بود. برای ثبت نام و ترقّیِ اولادِ خلف باید در گرگ و میشِ هوا- آن زمان که کلّه پزی ها و خبّازی ها پاگشا می شدند- می رفتید و به خلایقِ همواره در صف می پیوستید. عیال در پنج به ...
ماجرای مرگ اگاهی شهید چمران
پنجره به دیوار تکیه داده و بیرون را تماشا می کند. غروب آفتاب بود، خورشید در حال فرورفتن توی دریا، آسمان قرمزی گرفته و نور آفتاب روی موج دریا بازی می کرد، خیلی منظره زیبایی بود. دیدم مصطفی به این منظره نگاه می کرد و گریه می کرد خیلی گریه می کرد، نه فقط اشک، صدای آهسته گریه اش را هم می شنیدم. من فکر کردم او بعد از اینکه با بچه ها با آن حال صحبت کرد و آمد، واقعاً می دید ما نزدیک مرگ هستیم و دارد گریه ...
کیمیایی است تعزیه داری حسین(ع)
عشق به سالار شهیدان دارد. گوشه ای می نشینیم و شیخ رحیم با لهجه شیرین آذری تعریف می کند: اهل یکی از روستاهای شهرستان سراب از توابع استان آذربایجان شرقی هستم و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ماه سال 1357 همراه با همسرم به تهران آمدیم. بیشتر اهالی منطقه ترک زبان هستند و برای همین در خانه ای نقلی زندگی مان را شروع کردیم. امروز 37 سالی می شود که ساکن محله شهرک شریعتی هستم و زندگی در جایی غیر از ...
عاشقانه ای از افغانستان تا سوریه
والاتری برسند. مریم حسین زاده راوی قصه ماست. او در زمان کودکی و قبل از شروع جنگ در افغانستان در منزل پدری سکونت داشت. با شروع جنگ مجبور به ترک منزل شدند و مدتی در خانه پشتوها زندگی کردند. آنجا هم برایشان امن نبود و بالاخره با عبور از کوه ها و پای پیاده و گذر از سختی ها توانستند به زاهدان در ایران برسند. در باقرآباد تهران ساکن شدند. مریم نتوانست به مدرسه برود. او این کتاب را با تمام ...
ساعت این جانباز روی زمان زیارت حرم متوقف مانده | جسمم برگشته ، روحم آنجاست
بیشترشان در این راه شهید می شوند. او با بیان این مطلب می گوید: فاصله دمشق تا حلب به اندازه فاصله تهران تا بندرعباس بود. با 3 اتوبوس به طرف حلب راه افتادیم و به شهر همس رسیدم. همس شهر ویرانه ای با ساختمان های بلند بود. در حلب شب ها تا صبح نگهبانی می دادیم. او به روحیه خوب و ازخود گذشتگی بچه ها اشاره می کند و می گوید: یک بار شهید مدافع حرم حسین امیدواری، تمام شب را پست داده بود و دلش نیامده ...
درس پرواز به بچه های محله
ربا گرفته خیلی ناراحت شد. حاجی آن مبلغ را قرض کرد و به صورت قرض الحسنه در اختیار او گذاشت. حاج احمد یک سردار و فرمانده بود، اما تواضع و فروتنی خاصی داشت و به کوچک و بزرگ اول سلام می کرد. شهید درباره حجاب تعصب و حساسیت خاصی داشت و به قول دوستی مزارش در حرم امامزاده حسن(ع) قرار گرفت تا هیچ کسی بی حجاب به دیدنش نرود. سردار از افتخارات محله امامزاده حسن(ع) است و من و دوستانش بعد از شهادت ایشان، از تولیت ...
داستان حضرت موسی و تقویت ایمان مسلمانان
به چه معناست؟ این وعده که ما این کودک را به تو برمی گردانیم و بعد او را از پیغمبران قرار خواهیم داد، هم به ذهنش خطور کرد!؟ مادر کودک را در جعبه ای گذاشت و او را در یکی از نهرهای رود نیل انداخت. اتفاقاً این نهر از زیر کاخ فرعون رد می شد. فرعون خود بچه دار نمی شد و خانمش هم عقیم بود. روشن است که خیلی دوست داشتند که بچه دار بشوند. فرعون و همسرش در قصر نشسته بودند که دیدند جعبه ای در نهر ...
روضه صامت ناشنوایان در همهمه شور حسینی
؛ باشد که مقبول افتد اندوه دلی شان. خواب آب و چادرِ مادرِ آب از حال و احوالِ قرار و سببِ قرار گفتم؛ عزاداری اهل دل برای حسین(ع) و اهل حسین، از اینجا به بعد نوبت همصحبتی با دل به مدد ایما و اشاره می شود، همصحبتی که بی صدا و با تلاقی چشم ها به ثمر می نشیند و حکایت از حرف های دردداری دارد که هزار دانهِ انار سرخ دلم را سرخ تر می کند و یاد صلاه ظهر آن روز را در یادم جا می دهد. ...