پدرم بی آنکه بداند تابوت برادرم را به دوش کشیده بود
سایر خبرها
شهید زیبایی که زبان زد لشکر 25 کربلا بود
...، واقعاً زیبا بود، مادرم می ترسید بچه را بیرون بیاورد تا از چشم زخم در امان باشد. تا 7 سال مادرم به احترام امام رضا(ع) لباس مشکی به تن احمد می کرد و وقتی احمد را به سلمانی برای اصلاح می برد، موهای زیبا و طلایی سرش را جمع می کرد. بعد از این هفت سال، موهایی را که جمع کرده بود، وزن کرد و مساوی با وزن موها، پول، وزن کرد و به مشهد برد و به پاس تشکر، به درون ضریح حضرت رضا انداخت. من خواهر ...
دختری که 37 سال انتظار آمدن مادرش را کشید
به شهادت می رسد. بعد از این ماجرا اهالی روستا که مادرم را نمی شناختند، او را در همان چاله ای که کنده بودند با لباس خودش دفن می کنند. به گفته گروه تفحص، حتی ضدانقلاب دست های مادرم را با طناب پلاستیکی بسته بودند و برای دفن او هم هیچ حدود شرعی رعایت نشده بود. مادر! شهید می شود در حالی که نه خبری از کودک شیرخواره اش دارد و نه از شوهر و دختر 3 ساله اش. خدا می داند که چقدر دلهره و نگران فرزندانش می ...
تلخ ترین خاطره شهید امینی در مبارزه با داعش
نمی شناخت. اشتیاق زیادی برای یادگیری نماز و رفتن به مسجد داشت. 9 ساله بود که از مادرم نماز خواندن را یاد گرفت. وی بیان کرد: 13 سالگی از افغانستان به ایران مهاجرت کردیم و برادرم مشغول به کار مبل سازی شد. مدتی بعد خودش کارگاه مبل سازی زد و کارش رونق گرفت. با این حال وقتی 17 سال داشت با تصمیم خودش به سوریه رفت تا به قول خودش دوباره حضرت زینب (س) به اسارت نرود. یک روز وقتی از سوریه برگشته بود ...
شهادت؛ پاداش خدمت به مادر +عکس
برگردم جبهه》. محمدعلی محبوب دلهای اطرافیان بود خواهر دیگر شهید هم در این ارتباط گفت: برادرم در سن هشت سالگی با فوت پدرم غصه مادر را میخورد و به همین دلیل با وجود علاقه بسیار به مدرسه تا پایان دوره ابتدایی درس خواند و بعد از آن کارگری کرد. ام البنین احمدی اظهار داشت: همیشه به مادرم میگفت نَنِه میخوام بچه نمونه ای برایت باشم و خدا توفیق داد که شهید شد. وی ...
فرزندان شهید را به سختی، اما با یاری خدا بزرگ کردم
به ما داده به جبهه آمدیم تا این امانت را به سرمنزل مقصود رسانده و به دست کسانی بدهیم که بعد از ما خواهند آمد. به فرموده امام خمینی (ره) شهدا معلمان تاریخند. تمام زندگی پدرم با پیروی از اهل بیت گذشت. چون با قرآن و ادعیه مأنوس بود و مطالعات زیادی داشت، کلامش در دیگران اثرگذار بود. همیشه شاد و خندان بود. با رفتارش دیگران را هدایت می کرد. بابا ارادت خاصی به حضرت رقیه (س) داشت. می گفت ...
شهیدنامه ایرنا استان سمنان؛ جاویدنام محمدرضا عاشور
شنیدم دکتر با تاسف می گفت: رویش رو بپوشانید! ناباورانه آن را انکار می کردم و نمی دانستم به چه چیز امیدوارم! همه چیز تمام است، اما باورش در آن لحظات غیرممکن بود. آرزوی زیارتی که بعد از شهادت میسر شد برادر شهید در خاطره ای دیگر نقل کرده است: محمدرضا پیش از شهادت می گفت: آرزو داشتم بعد از عملیات برم زیارت امام رضا! اما مثل این که نمی شه! . نفس های آخر را می کشید، برادرش را در تابوت ...
داروین به عشق مادرش گل می زند
دلیلی مجهول این ستاره بعد از مدرسه بلافاصله به تمرین فوتبال می رفت، اما شرایط خانوادگی اش باعث شد به ترک فوتبال فکر کند. این موضوع هرگز عملی نشد و برادر فوتبالیستش فوتبال را کنار گذاشت. نونیز با خودش عهد بست که زمانی در فوتبال به قدری ثروتمند شود تا بتواند زندگی استانداردی برای خانواده اش بسازد. او درباره این تصمیم گفت: من به فوتبال بازی کردن ادامه می دهم تا بتوانم زحمات مادر و پدرم را جبران کنم ...
باب الجواد(ع) قرار ماست
حرم می شوند. محمدحسن زائری که با همسر و دو فرزند خردسالش از یزد زائر امام رضا(ع) شده است، می گوید: هر وقت امام بطلبد من زائر می شوم و همه درددل های خود را با امام در میان می گذارم. سحر زائری از بوشهر می گوید: سال گذشته در ایام فاطمیه و امسال در ایام ولادت قسمت شد زائر شوم، من ارادت خاصی به جوادالائمه(ع) دارم و مطمئنم هر وقت از حضرت کمک بخواهم حضرت مدد می رساند و من نیز برای ...
فرزند خلف پدر طالقانی
...! ولی بعد از انقلاب آنچنان شد که بنده از همان یک سال بعد از فوت آقا دیگر واقعا پول نداشتم که جایی را اجاره کنم و بنشینم. به شدت وضع مالی مان بد شد و من یکی از بیشترین بدهکاران شدم. تا اینکه الحمدلله الان دست مان به دهن مان می رسد. خدا را صدهزار مرتبه شکر. دیناری پول از آقا به ما نرسید. یک خانه در پیچ شمیران داشتیم که فروختیم و به مادرمان دادیم. با آن سن ظهربه ظهر و عصربه عصر دم نانوایی می رفت ...
شهید طالبیان؛ آقای معلمی که پهلوانِ رنج بود
یک پایش جبهه؛ بزرگ مردی که در روزگار خفقان به مبارزه پرداخت و شکنجه و زندانی شد، ابوذر یادگار گران سنگ اوست؛ گروهی که مزین به نام صحابی صبور، مقاوم و با بصیرت پیامبر(ص) بود و همچون او چهره پلید طاغوت را برملا کردند. در جایگاه رفیع شهید طالبیان همین بس که رهبر فرزانه انقلاب چند سال پیش در دیدار با برگزارکنندگان کنگره شهدای استان همدان، از او به نیکی یاد کردند و گفتند، در دوران مبارزات ...
روایت سوزناک مادر شهید مدافع حرم از معراج
صلاح میدانی همان بشود. بعد از بازگشت از مشهد، خبر آمدنش را به ما دادند. باز هم خدا لطفش را بر من تمام کرد و این بار من را با پسرم علی، راهی مشهد کرد. من و خانواده شهدای تازه تفحص شده همراه شهدای مان به مشهد رفتیم. همه آنچه از بهشت برای ما آمده بود، در محضر امام رضا (ع) طواف دادیم. تشییع باشکوهی برای شهدای تازه از راه رسیده ما برگزار کردند. بسیار دل مان را تسلی دادند. بسیاری علی را می خواستند با ...
شهری با زخم های سوخته
حبیبش را می دیده. مردم جنگ زده با ضروری ترین وسایل زندگی که قابل حمل بود، آواره شدند خیلی زن ماهی بود. سفره مان یکی بود. مادر سر من باردار بود که ام حبیب می افتد توی بستر بیماری. زن سن و سال داری بوده. مادرم که می خواسته به خیال خودش حالش را خوب کند بهش می گوید: اگه بچه ام پسر بود اسمشو میزارم حبیب ام حبیب هم خندیده و گفته: سر و روت میگه بچه دختره، اسمشو بزار حبیبه ، به دنیا ...
محمدعلی فروغی، ذکاء الملک کیست؛ از حضور در کنفرانس صلح ورسای تا نجات ایران در جنگ جهانی دوم
تنها در حاشیه آن با مقامات شرکت کننده به مذاکره پرداختند. با این حال یکی از نتایج اصلی کنفرانس صلح ورسای تاسیس جامعه ملل بود و ایران نیز به عنوان یکی از معدود کشورهای مستقل وقت آسیا به عضویت آن درآمد. فروغی بعدها در زمان ریاست خودش بر مجمع عمومی جامعه ملل اینگونه گفت: به خاطر دارم که روزی با مسیو پنلوه که حالا وزیر جنگ و سابقاً رئیس الوزراء و همه وقت از رجال محترم و متنفذ فرانسه بوده و ...
روایتی از عشق و اشک و آتش در دیار سردار دل ها
کودکان موج می زند. تعداد زیادی از مردم که از جای جای کشورمان در حسینیه جمع شده اند، انگار که در خانه پدری خود هستند. چه مکانی بهتر از این جا! بعد از خواندن نماز ظهر و عصر و نشستن در مقابل حاج سید حسن اسدی که سال ها امام جماعت این مکان مقدس است، برای مان از شخصیت سردار دل ها می گوید، این که حاج قاسم سلیمانی خودش به مقام شهدا واقف بود، اما می خواست به ما بفهماند شهدا چقدر ارج، قرب و عزت ...
پایان تلخ ازدواج دختر 10 ساله با مرد 50 ساله + جزئیات
گذشت زمان از اکبر صاحب 2 فرزند پسر دیگر شدم اما به 20 سالگی که رسیدم دیگر تحمل آن زندگی برایم بسیار سخت شده بود چراکه من تنها 20 سال داشتم و همسرم 60 سال و او به هیچ عنوان مرا درک نمی کرد. بنابراین تصمیم به جدایی گرفتم. 3 فرزندم را به مادرشوهرم سپردم و برای همیشه از اکبر خداحافظی کردم و به خانه مادریم بازگشتم. زندگی در منزل مادرم نیز بسیار سخت بود چراکه مادرم درآمدی نداشت و در خانه های ...
وصیت نامه شهید
به گزارش گروه فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی تیتر یک ؛ رهبر فرزانه انقلاب، بارها در بیاناتشان به این نکته اشاره داشته اند که وصیت نامه شهدا را بخوانید... این توصیه در کلام گهربار حضرت امام خمینی (ره) نیز دیده می شود. وصیت نامه شهید امیرمختار مهماندوست ...پدر و مادرم! خدا را شکر کنید تا خداوند در روز قیامت با فضلش با ما رفتار کند نه با عدلش، و شما هرگز ناراحت نباشید. پیرو دین خدا ...
دستمال سرخی که تا آخر پای آرمان هایش ماند
هم گذراند و جزو مهره های رزمی ارتش شد، اما از آنجا که دلش با امام و مردم بود و با وجود آنکه ارتش برایش مزایای زیادی داشت از ارتش شاهنشاهی گریخت. عباس بعد از فرار از ارتش شروع به فعالیت های انقلابی کرد. اعلامیه پخش می کرد و در تظاهرات و راهپیمایی ها به طور منظم حضور داشت. با اینکه 17 سال بیشتر نداشت، اما بسیار شجاع بود، حتی یک بار دستگیر شد، یکی از همسایه ها که خبردار شده بود، سراغ مادرم آمد ...
شهیدنامه ایرنا استان سمنان؛ جاویدنام امرالله خلیلی
خونسردی گفت: پدرجان! برادرم اگر رفته برای خودش رفته. شما چطور می توانید جواب امام علی(ع) را روز قیامت بدهید، اگه بخواهید من را از رفتن منع کنید؟ یکی از همرزمان شهید خلیلی نقل می کند: با موج انفجار به سویی پرت شدم، بعد از مدتی بلند شدم و دیدم امرالله رو به کربلا و پشت به من، روی زمین خوابیده، فکر کردم زنده است و می خواهد با من شوخی کند، به طرفش رفتم، صدایش زدم ولی جوابی نداد. وقتی که ...