سایر منابع:
سایر خبرها
معیارهای خانم بازیگر برای ازدواج
آذر سال 1352 هستم و در گیلان به دنیا آمدم اما شناسنامه ام از اراک است. مادرم گیلانی است و از آنجا که پدرهای قدیم دوست داشتند شناسنامه فرزندشان به نام شهر خودشان ثبت شود، پدر من هم شناسنامه مرا در اراک گرفت. کجا بزرگ شدید؟ پدرم مهندس برق بود و کارش طوری بود که او را به شهرهای مختلف منتقل می کردند. به همین دلیل من تا سال پنجم دبستان زندگی در شهرهای مختلف ازجمله همدان، ملایر ...
بهرام ابراهیمی: بعضی بازیگران فقط اخبار نمی گویند!
...> و نکته جالب اینکه ایرج با توجه به اینکه شخصیت خاکستری دارد، اما در برخورد با خواهر و همسرش بسیار مهربان و دلسوز است. – به هر حال ایرج هم آدم است و با وجود اینکه در زندگی خصوصی اش مشکل دارد، اما همسر و خانواده و زندگی اش را دوست دارد. درست مثل همه آدمها. در این باره مثالی می زنم. هیتلر را که به عنوان یکی از پلید ترین آدم های تاریخ می شناسیم هم به سگش و یک دختر علاقه بسیاری داشت. چنانکه قبل ...
زن کارتن خواب سر دسته دزدان پایتخت
هزار تومان شدم و با چرب زبانی به طعمه ام گفتم که دست از این کار بردارد تا دیگر خاطره تلخی برایش رخ ندهد و سپس با خونسردی از خودرو پیاده شدم و خیلی دوست داشتم تصویر مرد را زمانیکه برای برداشتن پول هایش به سراغ داشبورد خالی اش می رود ببینم. زن جوان در حالی پرده از راز سرقت هایش برداشت که همه طعمه هایش مردان بودند و جالب اینکه هیچ یک از آنها شکایتی از وی نکرده است. بنا به این گزارش، تجسس های پلیسی برای دستگیری رییس باند دزدان مسافرنما به دستور بازپرس احمدزاده از شعبه سوم دادسرای ویژه سرقت در اداره بیستم پلیس آگاهی تهران ادامه دارد. ...
چرا شانس ازدواج پسران معلول بیشتر است!
می گذارم، می گوید: من نیز با این مشکل مواجه بودم و البته جاهای مختلفی برای خواستگاری رفته ام ولی من معتقدم چون دو نفر فرد معلول نمی توانند کارهایشان را به خوبی انجام دهند بنابراین همیشه به خواستگاری دخترانی رفته بودم که از نظر جسمی سالم بودند از چند نفر جواب منفی شنیدم ولی موفق شدم با یک دختر سالم از یک خانواده خوب و تحصیل کرده و منطقی ازدواج کنم. وی افزود: چون خانواده همسرم دیدند من ...
اعترافات خیالی و واقعی جوان رفیق کش
مادرش نگران شد و چند باری به گوشی اش زنگ زد که در دسترس نبود و بعد هم خاموش شد. فکر کردم شاید خواب باشند و تا صبح صبر کردم. صبح زود به خانه همسایه رفتم اما پسر همسایه مان گفت دیشب کسی با علی تماس گرفت و او با عجله خانه را ترک کرد و دیگر برنگشت. این پدر داغدار ادامه داد: نگران شده بودم. مصطفی چند خانه دورتر زندگی می کرد. گفتم شاید او خبری داشته باشد اما پدرش گفت مصطفی از دیشب به خانه ...
قاتل22ساله می خواست با دروغ هایش،پلیس را منحرف کند
آگاهی با دستور بازپرس وارد عمل شدند و از آنجا که کیف دستی مقتول دست نخورده بود و فرضیه زورگیری رد شد پلیس پس از تحقیقات تخصصی مصطفی را دستگیر کرد. پدر علی ادامه داد: پس از پیدا شدن جسد پسرم موضوع رسیدی را که مصطفی صبح به من نشان داده بود به پلیس گفتم و مأموران پس از تحقیق، مصطفی را بازداشت کردند. وقتی گردش حساب علی را بررسی کردیم تازه متوجه شدم که او مبلغی پول به حساب مصطفی ریخته و دوستانش گفتند که مصطفی به او قول داده با این پول کارت معافیت برایش بگیرد. با این اظهارات و اعترافات تکان دهنده و صریح مصطفی این تبهکار خیال پرداز به اتهام قتل علی به زندان افتاد. ...
برادرم با قصاص قاتل زنده نمی شد
زندگی بازگردد. از طرفی ما پسرمان را از دست داده ایم، اما پدر و مادر قاتل که گناه نکردند که پسرشان را از دست بدهند به همین دلیل یک بار دیگر به او فرصت زندگی دادیم. شاید نفهمیده این کار را کرده باشد، به هرحال ما مسلمان هستیم و سنی مذهب و برای رضای خدا این کار را کردیم . درهمین حال برادر 45ساله مقتول به نام محمدجلیل که فرزند بزرگ خانواده است و نقش مهمی در جلب رضایت والدینش داشت در گفت وگو با خبرنگار ما ...
می توانستم پرنده ای جهانی شوم
سرمایه استفاده کنند. این بانوی پرنده ناامید نیست و می گوید از کودکی عاشق پرواز بودم و هربار با دیدن پرنده ها خود را جای آنها فرض می کردم. علاقه زیادی به ورزش های هیجانی داشتم و به همین دلیل شنا، سوارکاری، اسکیت، دوچرخه سواری و موتورسواری را انتخاب کردم. برای گرفتن گواهینامه موتورسیکلت چند بار اقدام کردم اما متأسفانه به من گواهینامه ندادند. پدر و مادرم مشوق همیشگی من بودند و هستند. در ...
روایت کلاس درسی متفاوت+تصاویر
واعظی هم 29 ساله است؛ وی 13 سالگی ازدواج کرده و الان سه فرزند 15، 11 و 10 ساله دارد؛ واعظی می گوید: دوست داشتم درس بخوانم و این موضوع را با اداره آموزش و پرورش منطقه محل زندگی ام مطرح کردم و آنها آموزشگاه آموزش از راه دور را معرفی کردند. وی می افزاید: درس خواندن خیلی خوب است اما سختی هایی نیز دارد زیرا ما مادر یک خانواده هستیم و اولویت اول توجه به همسر و فرزندان است. * حضور مادر ...
رزمنده ای که نامه و پیکرش هم زمان به دست خانواده اش رسید
آنها را بدون کم و کاست در اختیار اقشار مختلف جامعه قرار داده است که در ذیل بخش دیگری از این خاطرات از نظرتان می گذرد. * بهتر است شناسنامه را به او بدهی لطف الله مسافر پدر شهید قربانعلی مسافر بیان می کند: قربانعلی در سال 1346 به دنیا آمد، تا کلاس دوم ابتدایی درس خواند و سپس ترک تحصیل کرد و گفت دوست ندارد که درس بخواند، من که متوجه شدم علاقه ای به ادامه تحصیل ندارد، اصرار ...
مصاحبه با اولین مدافع حرم اهل البیت(ع)، اعزامی از آران و بیدگل
جبهه موافق نبودند. از طرفی چون فرزند آخر خانواده بودم وابستگی زیادی به خانواده داشتم. ولی سرانجام با اصرار و خواهش توانستم خانواده را راضی کنم و به همراه شهید عباس صانعی که از دوستانم بودند برای رفتن به جبهه ثبت نام کردم . به دلیل آن که سنم کم بود مانند اکثر شهدا و جانبازان شناسنامه ام را دستکاری کردم و سال تولدم را از1347به 1345 تغییر دادم .برای اولین بار به همراه 35 نفر به منطقه ی کردستان اعزام ...
کلاه سبزی که خنجر کوئین را از انگلیس به ایران آورد+عکس
ارتش را دیدم؛ نوع این آگهی به نحوی بود که برای من که از شرایط فیزیکی بسیار خوبی برخوردار بودم انگیزه بخش بود؛ من هم مصر شدم که وارد نیروی دریایی شوم و بعد از انجام چند سری معاینات بسیار سخت پزشکی و تست های آمادگی جسمانی وارد نیروی دریایی ارتش شدم. من در آموزشگاه مهناوی انزلی دوره آموزش های اولیه ام را گذراندم؛ بعد از این دوره، چون علاقه خاصی به ماجراجویی و رشته های سخت و طاقت فرسا داشتم ...
ماجرای زندگی دختر بچه سر راهی
زحمت بزرگ کردنم را به دوش کشیده، فراهم نکنم. تمام ناراحتی نوشین ازاین است که چرا قبل از ازدواج واقعیت را به خودش نگفته اند و این راز بزرگ را به همسرش گفته اند. اما با همه این شرایط می گوید: دیگر از دست پدر و مادر واقعی ام ناراحت نیستم، شاید مشکلی برایشان پیش آمده و مجبور به انجام چنین کاری شده اند. در حال حاضر به شدت احتیاج دارم پیدایشان کنم تا به اصل و نسب و ریشه ام برسم. شاید حتی خواهر و برادرانی هم داشته باشم. بی صبرانه منتظر پیدا کردن خانواده ام هستم. رکنا/ ...
ما از گدایی خجالت می کشیم،هیچ کس زبانمان را نمی فهمد
زندگی می کنیم. شبی 50 هزارتومان کرایه می دهیم. اعضای خانواده ات کجا هستند؟ پدر و مادرت؟ پدرم مریض است، دیابت دارد. نمی تواند بیرون برود. مادرم در جنگ کشته شد. الان هم با 6 خواهر و یک برادرم و خانواده اش همان جا زندگی می کنیم. خواهرها و برادرم هم همین اطراف هستند، آنها هم از مردم کمک مالی می گیرند. ما هیچ پولی نداریم، دست خالی آمدیم. باید خرج غذا و اجاره خانه مان را درآوریم. با این ...
سالگرد ازدواج در کنار همسر شهید مدافع حرم
متوجه شدم این شماره پزشک نبوده، بلکه شماره یکی از همان آقایان بوده. یعنی حقیقت را از شما مخفی کردند؟ بله، درحالی که همه خانواده ام از شهادت رضا خبر داشتند. از چهره خواهر و مادرم البته فهمیده بودم باید اتفاق بدی افتاده باشد، ولی نمی خواستم قبول کنم. نزدیک ساعت 10 شب شده بود، همه فامیل آمده بودند خانه ما، من هم مدام به همان شماره زنگ می زدم و می شنیدم که رضا حالش خوب نیست و ...
از آن چه دیدم احساس شرم کردم!
بیشتر عصبانی شدم. تا این که چند روز قبل وقتی در حال تمیز کردن منزل بودم، ناگهان گوشی تلفن گران قیمت و سیم کارت جدیدی را در داخل لوازم دخترم پیدا کردم که یقین داشتم گوشی را همان شاگرد اغذیه فروشی برایش خریده است. وقتی از بهناز در این باره سوال کردم، خیره به چشمانم نگاه کرد و گفت که قصد ازدواج با او را دارد. دیگر حال خودم را نمی فهمیدم و از این که نتوانسته ام دختر 14 ساله ام را از آسیب های اجتماعی و حیله های افراد شیطان صفت آگاه کنم، همچنان افسوس می خورم اما... 2016 ...
اشک شوق معلم قدیمی در کلاس درس
و کیف شان را به خاطر دارم بوسیدم و گفتم می مانم. خوشحالی آن روز کودکان روستای هشت بندی (2) حس خوبی را در وجودم زنده کرد به خودگفتم باید دست به کار شوم.دو برگه خطی امتحانی و یک خودکار برداشتم و راهی دشت وسیع مقابلم شدم تا به تک تک خانه ها بروم و فرزندان شان را ثبت نام کنم.وی با اشاره به اینکه قرار بود در روستای هشت بندی (2) مدرسه ای تأسیس شود و همین باعث می شد دانش آموزان از شعاع بسیار دور به این ...
فرهنگ در رسانه
اتفاق تلخ در زندگی من ایجاد شد. این خاطرات به دورانی برمی گردد که پدرم را از دست داده بودم و تنها کسی که در آن شرایط می توانست تکیه گاهی برایم باشد مادرم بود و همیشه کنارم ایستاد تا بیش از این صدمه بر من وارد نشود. این ملودی از آن اتفاق شکل گرفته و ساخته شده، رفته هم همین طور است و فکر می کنم بخشی از زندگی من است. آن طور که گفتید مردم از آلبوم استقبال کردند و خوشبختانه کار به لحاظ ...
روایت دختر گالیکشی که بعد از فرار از خانه به دست دوره گرد ترکمن افتاد
.... تمام این صحنه ها را نوه های نورجان فیلم برداری می کردند. موقع خداحافظی فرارسید. واقعاً سخت بود نورجان و خانواده اش تا ایستگاه کوچک روستا من را بدرقه کردند از آن ها خداحافظی کردم و سوار ماشین شدم. ماشین که حرکت کرد از شیشه عقب ماشین نگاه کردم نورجان داشت همچنان گریه می کرد آن قدر نگاه کردم که پیرزن از دیدگانم محو شد. پسر جوان از مرز رد می شود و با یک ماشین دربست به سوی ...
روایت جانباز 99درصد ارتش از بازداشت به اتهام جاسوسی، همراهی چمران و تیرخلاص عراقی ها
که او می کرد بالاخره پدرم موافقت کرد و من در سن 17 سالگی با او ازدواج کردم. بعد عروسی من با خانواده همسرم زندگی کردم و شوهرم به جبهه رفت. سال 61 بود و هنوز چهارماه از آغاز زندگی ما نگذشته بود که خبر دادند او مجروح شده است. با خانواده شوهرم به اهواز رفتیم. ابتدا گفتند دست او مجروح شده و مجبور شده اند یکی از دست هایش را قطع کنند. ما بابت همین اتفاق هم خیلی ناراحت بودیم. وقتی ما را به بیمارستان ...
اندی ماری: پدر بودن اهمیت بیشتری از قهرمانی دارد
: وقتی من و برادرم نوجوان بودیم و سن کمی داشتیم پدر و مادرم از هم طلاق گرفتند. چیز زیادی از آن دوران به یاد ندارم. وقتی شما در آن سن هستید طلاق را درک نمی کنید . هر چند الان هم درک این موضع برای من سخت است. ما برای دیدن پدر و مادرمان مشکل داشتیم. هرچند آنها واقعا والدین خوبی برای من وبرادرم بودند. ...
مادرم خانه را تغییر نمی دهد به امید بازگشت حبیبش
تکلیف می کردند و برای ادای دین به اسلام و انقلاب و کشور به مبارزه با دشمنان می رفتند. حبیب 19 سال داشت که به جبهه رفت و 20 ساله بود که مفقود الاثر شد. سال 1359 برای اولین بار بود که به جبهه رفت. آن زمان تازه پدر فوت کرده بود. برادرم قبل از فوت ایشان قصد رفتن کرده بود که مادرم مانع شد و گفت سنت کم است. برادرم هم گفته بود که جبهه کوچک و بزرگ ندارد. اگر همه بهانه ای بیاورند که کسی جبهه نمی رود. به ...
دفاع از حرم را دفاع از اسلام می دانست
.... پدر و مادرتان و همسر شهید چه نظری در رابطه با رفتن برادرتان داشتند؟ پدر و مادرم فقط دعای خیر می کردند. روزی که عمر رفت من دیگر توفیق پیدا نکردم صدایش را بشنوم. پدرم به خاطر بازنشستگی همیشه در خانه کنار مادرم است. هرگاه عمر به خانه زنگ می زد با هردویشان صحبت می کرد. بعد از تماس با خانه به همسرش زنگ می زد. یکی دیگر از برادرانمان در همین ایام قصد ازدواج داشت و وقتی موضوع را به عمر ...
گفتگوی مفصل ویدئویی با - بهنام صفوی - در آستانه انتشار آلبوم - معجزه -
از این زاویه وارد عرصه کاری ام بشوم. سعی کردم خیلی شخصی با این قصه دست و پنجه نرم کنم. دو سال و نیم را به این شکل طی کردیم و در طول این مدت همسر و پدر و مادرم در جریان بودند. بعدا هم رهبر ارکستر من در جریان قرار گرفت ولی هیچ وقت رسانه ای نکردم. تا اینکه به عمل جراحی رسید و برای جلوگیری از پرداختن بعضی از رسانه ها و کسانی که در فضای مجازی فعالیت دارند و برای جلوگیری از ایجاد شایعات بیشتر، ترجیح دادم ...
تجلیل از جانباز و هنرمند گمنام سنندجی
انقلاب تهدید شدم. وی به زمان مجروحیت خود اشاره کرد و افزود: روز 21 خردادماه سال 1361 نزدیک غروب آفتاب بودم که از پنجره اتاق یک بسته به داخل پرتاب شد و بعد از چند ثانیه این بسته منفجر شد و من در همین لحظه دست راستم قطع شد و بینایی ام را نیز از دست دادم. وی به روند درمان خود و چندین عمل جراحی اشاره کرد و گفت: به هر حال بعد از چندین سال من با کمک پزشکان بخشی از بینای ام را به دست ...
ضدقهرمان بودن در نقش اصلی بسیار دشوار است
خوب در نقش تان در آورده اید... شما لطف دارید. به هر حال به خاطر تمریناتی بود که انجام می دادم، چراکه عاشق بازی در نقش های مختلف هستم و آزمون و خطا و نقد را دوست دارم. بسیار خوشحال خواهم شد کسی ایراد کارم را بگیرد، چون اساساً کار بدون ایراد وجود ندارد. تمام تلاشم در کار این بود که خیلی با دقت پیش بروم. روز اولی هم که این سریال کلید خورد، بسیار حیثیتی با نقشم برخورد کردم تا بتوانم از عهده آن ...
علی پروین، مخالف بازیگری لادن!
، من سنگاپور بودم... * لادن یه خورده بد خواب بود. برادرم آقا محمود او را با ماشین باید می برد دور می داد تا خوابش بگیره! * خدا اگه می خواد به مردا نعمت بده، یک زن خوب بهشون بده، مثل من، یک زن ماشاءالله از خوبم بهتره به ما داده. * علی پروین برای اولین بار می گوید: همسرم تا حالا هیچ کدوم از فوتبال های مرا ندیده! باور می کنید، نه در زمان بازیگری و نه در زمان مربیگری ...
یک ایرانی واردکتب درسی دانش آموزان عراقی می شود
کدام خانواده؟ چطور؟ کجا؟ هیچ رد و سرنخی در دست نداشتم. با این حال مایوس نشدم و مدام پیگیر آنها بودم. تا اینکه حدود 2 سال پیش متوجه شدم یکی از بچه ها به نام علی به کرمانشاه آمده و در جستجوی پدر و مادرش است. به سراغ علی رفتم، علی یکی از همان بچه هایی بود که من نجاتش داده بودم. خانواده ای مشهدی که دارای فرزند هم بودند، در زمان جنگ به کرمانشاه آمده بودند و با دیدن علی او را به سرپرستی گرفته بودند ...
این عادتت روی اعصابم است عزیزم
.... مجبور بودم این طرف و آن طرف هات داگ را ببرم تا در ماهیتابه کوچکم جا شود. دخترم هم همین شیوه را پیش من یاد گرفت. 4- پدر و مادرش نشوید وقتی شما هم می خواهید با سختگیری بیش از حد یا با طعنه و کنایه رفتارهای بد همسرتان را از بین ببرید، شاید در کوتاه مدت جواب بگیرید اما در بلندمدت او از زیر بار نظم یا تمیزی شانه خالی می کند. از طرفی اگر مثل مادرها و پدرهای آسان گیر خودتان ...
عقد دختر جوان با قاتل اعدامی در روز پدر
قتل رسیده که "امیر" به عنوان متهم این پرونده دستگیر شد. پس از دستگیری امیر، وی با ابراز پشیمانی از این اتفاق به ماموران گفت: سعید یک جفت کتانی برادرم را برداشته بود و چند روزی بر سر همین موضوع باهم درگیر بودند؛ روز وقوع این اتفاق من در خانه خواب بودم که ناگهان با صدای داد و فریاد مادرم از خواب بلند و متوجه شدم سعید و برادرم مجددا با یکدیگر درگیر شده اند؛ سعید چاقو در دست داشت و برادرم زخمی شده بود ...