سرقت های سریالی قهرمان کشتی در تهران | نیما می گوید شکست عشقی خورد و ...
سایر خبرها
روایت اسارت؛ از پیروزی اسرای ایرانی بر فرماندهان عراقی تا جرزنی بعثی ها
به گزارش خبرنگار خبرگزاری علم و فناوری آنا، در آیین اختتامیه مسابقات قهرمانی والیبال دانشجویان پسر دانشگاه آزاد اسلامی به ابتکار عباس شیخان معاون فرهنگی دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اراک یکی از قهرمانان ورزشی استان مرکزی و آزادگان سرافراز دفاع مقدس در جمع ورزشکاران قهرمان تیم های اول تا چهارم از خاطراتش گفت: ابراهیم نصیری گفت: مقام معظم رهبری می فرمایند: همه ما از جنگ فارغ شدیم ...
کلاس درس را به خانه دانش آموز بیمار بردم
ام تا قبول شدن در آزمون معلمی قدری زیاد شد. حدود 6-5سال طول کشید تا در آزمون استخدامی آموزش و پرورش قبول شوم. اما از قبل قصد داشتم که معلم شوم. دورانی که می خواستم در کنکور شرکت کنم، در سال1389 دانشگاه تربیت معلم نیرو نمی گرفت و از آنجا که من دانش آموز زرنگی بودم، در دانشگاه فردوسی مشهد در رشته روانشناسی قبول شدم و مدرکم را از این دانشگاه دریافت کردم. بعدها که آزمون استخدامی برگزار شد، مرا پذیرفتند ...
من از رفتار شیطانی ام شرمسارم ! / مادر سرطانی دیر به خودش آمد !
اش راهی روستا می شد و آن جا با دوستان قدیمی خودش پای بساط موادمخدر می نشست. آرام آرام فاصله عاطفی زیادی بین ما افتاد به طوری که دیگر نبودنش را هم احساس نمی کردم. درهمین روزها بود که رمضان به جرم سرقت دستگیر و روانه زندان شد و من برای تامین مخارج زندگی ام در یک آرایشگاه زیرزمینی مشغول کار شدم چرا که از همان دوران نوجوانی دوره کوتاه مدت آرایشگری را گذرانده بودم و با این حرفه آشنایی داشتم. اما برخی ...
کلاس درس را به خانه دانش آموز بیمار بردم
ی و بدون اما و اگر بیندیشم. چه آمال و آرزویی در زندگی تان برای خودتان داشته یا دارید؟ با توجه به محدودیت هایی که در زندگی ام داشتم، آرزو دارم از نظر مکانی در جایی بهتر و با امکانات بیشتر زندگی کنم. مطمئنم خداوند هم این خواسته را برایم محقق خواهد کرد. چه خواسته ای از مسئولان دارید؟ چه خواسته ای برای بچه ها دارید؟ همانطور که خودتان می دانید کمتر به معلم ها توجه می ...
بازداشت شاهرخ خان در تهران
به سرعت می گذرد و من باید چشمم به آینده باشد تا این اشتباهم را جبران کنم. من در مسابقات کانادا مقام آورده ام. در مسابقات روسیه هم دوم شدم، اما شدم سارق لوازم خودرو. در ماشین ها را باز می کردم و لوازم داخلش را به سرقت می بردم. گاهی هم ماشین را می بردم و تحویل مالخر می دادم. چه شد که قهرمان کشتی تبدیل شد به سارق؟ یک دختر زندگی مرا تباه کرد. من به خاطر او حتی مرگ را هم تجربه کردم. خیلی ...
قاتل ناموسی در صحنه ملاقات زن خیانتکار با مرد متاهل اعدام می شود؟
به تن داشت روبه رو شدم. من که کنترل اعصابم را از دست داده بودم با چاقو به جان مرد غریبه و زنم افتادم .همان موقع باجناقم سر رسید و مانع من شد.من بعد از زخمی کردن آنها خودم با پلیس تماس گرفتم و تسلیم شدم. متهم گفت: من اصلاً از قتل مرد غریبه پشیمان نیستم و اگر از زندان آزاد شوم زنم را هم می کشم .او زندگی مرا سیاه کرد و حالا وضع روحی دخترهایم به خاطر رفتارهای او به هم ریخته است. این دومین ...
آزار سیاه دختر 15 ساله مرندی قبل از قتل فجیع / شیطان اعدام شد + جزییات
. بعد از دستگیری، رسول به و زهرا اعتراف می کند و می گوید: من و محمود از مدت ها قبل دوست بودیم، روزی که به منزلشان رفته بودم متوجه وجود مقدار زیادی طلا در منزل محمود شدم و نقشه ای کشیدم تا آن ها را بی دردسر سرقت کنم. اما برای اجرای دقیق نقشه محمود را که والدینش مسافرت رفته بودند، به همراه دوست دخترش، زهرا به منزلم برای صرف شام دعوت کردم. حوالی ساعت 8 شب، بعد از ...
زن جوان در دادگاه: مرد بدهکار از من فیلم سیاه گرفت تا شکایت نکنم
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از روزنامه ایران ،وی در تشریح ماجرا به مأموران گفت: چند سالی است که در کارگاهی که دارم،مشغول کار هستم. یک سال قبل مردی به نام محمود با من همکار شد. از آنجا که به ظاهر مرد موجهی بود به او اعتماد کردم و یک روز سر صحبت را با من باز کرد و گفت سال قبل خانه ای را با 100 میلیون تومان ودیعه رهن کرده ام و حالا صاحبخانه گفته که باید 200 میلیون تومان دیگر به او پرداخت کنم تا ...
پادشاهی در تهران که دستورات عجیب صادر می کرد | گفت و گو با پادشاه عجیب را از دست ندهید
پرانده است. رفتم سراغش اما او قسم خورد که متلک نگفته است. همین موجب شد تا با اصغر آقا دوست شوم. او گفت سارق است اما متلک پران نیست. بعد که فهمید مکانیکم پیشنهاد سرقت داد. این شد که با او و دوستانش آشنا شدم و پایم کشیده شد به دنیای سارقان خودرو.اما حالا سابقه ام زیاد شده و دیگر کمتر سرقت می کنم. سرکرده گروهم و برای خودم نوچه هایی دارم. به من می گویند پادشاه. برای همین است که روی دستت تاج خالکوبی ...
سعی کردم همه چیز را آیه ببینم
بودم. مزاحم او نشدم. همانجا پشت در سجاده گشودم تا صبح شود. صدایی در گوشم پیچید، شخصی جلو آمد به او سلام کردم. گفت اینجا چه می کنی؟ گفتم صاحبخانه هستم و ماجرا را گفتم. او با ابزاری که داشت قفل در خانه ام را باز کرد. او را به داخل خانه دعوت کردم. گفت کاری دارم و الان نمی توانم بیایم. گفتم صبح بیا. او صبح آمد. دستش خالی بود. گفت من دزدم و چیزی بهره ام نشد، اما امیدوارم. تکان خوردم که او در دزدی خو ...
روایت برادر کوچکتر رهبر معظم انقلاب از زندگی خصوصی و کمکهای رهبری به ایشان+عکس
...> * با کدام یک از این اخوان بزرگوار شما بیشتر اخت بودید؟ من به لحاظ ته تغاری بودن، عزیزدردانه همه شان بودم. الان هم احساس می کنم آقایان عنایت ویژه به من دارند. این اعتقاد من است، حس من این است که هم اخوی بزرگ و هم آقا، هادی آقا یک جور، حالا آقا هادی شاید کمتر، خواهرمان یک جور و دیگران. این یک مساله، مساله دیگری که هست، فاصله سنی ما، رعایت کوچک تر و بزرگ تر؛ مثلا من با هادی آقا در واقع یک ...
روایت ایران از زندگی در باغچه بان
حصیل تا پیش از 12 سالگی همواره در مدرسه به عنوان دونده و کوهنورد مشهور بودم و هیچ یک از دانش آموزان پای رقابت با من را نداشتند، به طوری که یک روز با یکی از دانش آموزان کلاس پنجم با تعیین مسافتی توسط معلمان مسابقه دو برگزار شد و دوستم با گریه از معلم درخواست تعویض مرا داشت، چرا که می دانست برنده مسابقات هستم، بسیار خرسند بودم که در آن مسابقه برنده می شوم و رتبه کلاسم بالا می رود، هنگامی که سوت مسابقات ...
بانویی که با تشویق همسر شهیدش معلم شد + فیلم
معلمی را مرهون حمایت همسرم هستم، گفت: وقتی دیپلم گرفتم ازدواج کردیم و صاحب فرزند شدیم اما شهید طاهری دوست داشت که به دانشگاه بروم که با حمایت و پشتیبانی او باوجود داشتن فرزند، در دانشگاه فرهنگیان پذیرفته شدم و ادامه تحصیل دادم و به کار مشغول شدم. اگر به اراده خودم بود به خاطر مشغله کار خانه و بچه داری ادامه تحصیل نمی دادم اما با تشویق و دلگرمی همسرم این مسیر را رفتم و افتخار خدمت در کسوت معلمی نصیبم شد. کد ویدیو دانلود فیلم اصلی انتهای پیام ...
شاهرخ خان در تهران دستگیر شد
داخل آن بود را به سرقت می بردم. مزدا 3 را چطور سرقت می کردی؟ در عرض 4 دقیقه با قیچی سلمانی. گفتم که پول دادم و روشش را یادگرفتم. قبل از مزدا 3 چی سرقت می کردی؟ از خانه ها سرقت می کردم. گاهی هم پراید یا پژو می دزدیدم. البته فقط لوازم آن را بر می داشتم و ماشین را رها می کردم. سرقت از خانه ها هم خیلی مشکل بود، چون باید وارد خانه ها می شدم که ریسکش زیاد بود و دردسر داشت. آها. یک ...
یادداشت های علم، یکشنبه 13 مهر 1348: شاه قبول نکرد که سر عقد شهناز حضور پیدا کند / از غصه، خیس عرق شدم
شرفیاب شدم کارهای جاری را عرض کردم. شاهنشاه خیلی گرفته بودند ابتدا به ساکن به من فرمودند عراقی ها می گویند ما هیچ حقی به خلیج فارس نداریم دلم میخواست حساب آنها را کف دستشان بگذارم. عرض کردم: مزخرف می گویند ولی باز هم عرض همیشگی خودم را تکرار می کنم که اگر پیل زوری و اگر شیر جنگ / به نزدیک من صلح بهتر که جنگ صحبت های زیادی شد فرمودند بی میل نیستم در مراجعت از آمریکا با رئیس جمهور ...
دستگیری 3 قاتل فراری در 3 عملیات ضربتی | عامل قتل با وینچستر دستگیر شد
درباره انگیزه اش گفت: در زندان بودم که متوجه شدم جوانی که یکی از صاحبان نمایشگاه اتومبیل است در جمع بچه های درباره دختر موردعلاقه ام حرف زده است. با شنیدن این موضوع کینه او را به دل گرفتم و با خودم گفتم به محض آزادی، او را به قتل می رسانم. او ادامه داد: در آن زمان به جرم زورگیری دستگیر شده بودم و زمانی که مرا برای تحقیقات به دادسرا منتقل کردند، از فرصت استفاده کرده و فرار کردم. بعد از آن با تهیه ...
درآمد 150میلیونی مالخری وسوسه کننده است
خودت را معرفی کن محمود 54 ساله هستم. چرا دستگیر شدی؟ به خاطر خرید اموال مسروقه از سارقان. سابقه داری؟ بله. خودم چندبار به اتهام سرقت دستگیر شدم و حالا که سنم بالا رفته کار مالخری می کنم. چه چیزی سرقت می کردی؟ اول از خانه ها سرقت می کردم، ولی بعد از چند بار دستگیری پیشانی سفید شده بودم و پلیس خیلی زود سراغم می آمد. به همین خاطر سراغ روش ...
در همسایگی معلم
بخوابد یا می گفتم شاید خانه شان بنایی داشتند. همیشه درسم را می خواندم و تکالیفم را به بهترین شکل انجام می دادم تا خانم معلم از دستم راضی باشد. از اینکه می دیدم بعضی از هم کلاسی هایم در انجام تکالیفشان کوتاهی می کنند، توی دلم حرص می خوردم. قضاوتشان می کردم و طرف خانم بابلیان را می گرفتم. آن سال شاگرداول کلاسمان شدم. چند ماه بعد روز معلم بود. تصمیم گرفتم برای خانم بابلیان هدیه ای تهیه کنم ...
میزبان کریم
سمت حرم رفتم و کوله پشتی ام را تحویل امانت داری دادم و وارد حرم شدم. حال عجیبی داشتم، از هر رواقی که به ضریح نزدیک می شدم راه بسته بود. هی با خودم فکر می کردم که فلانی، دیدی نیت زیارتت شل بود و حالا دارند حالت را می گیرند؟! خاک بر سرت! از یکی از خدام پرسیدم که ضریح از کدام طرف است و او توضیح داد که ضریح در حال تعمیرات و نظافت است و فعلا دسترسی ندارید. یک صدایی توی گوشم ...
دستگیری 3 متهم به قتل فراری در یک روز
را به دل گرفتم و با خودم گفتم به محض آزادی، او را به قتل می رسانم. او ادامه داد: زمانی که مرا برای تحقیقات به دادسرا منتقل کردند، از فرصت استفاده کرده و از بازداشتگاه دادسرا فرار کردم. بعد از آن با تهیه اسلحه به نمایشگاه خودرو رفتم و با نوید و برادرش روبه رو شدم. قصد من کشتن و انتقامگیری از نوید بود اما در این تیراندازی برادرش امیر کشته شد. با اعترافات متهم تحقیقات بیشتر در ...
یک برنامه رادیویی مرا به زندگی برگرداند
معدن استخدام شد و ما به این روستا مهاجرت کردیم و من بزرگ شده این روستا هستم. تا بهمن 1365 و در زمانی که کلاس پنجم دبستان بودم، به بیماری مننژیت مبتلا شدم و کارم به بیمارستان کشید. در اثر این بیماری به افت بینایی دچار شدم و ظرف پنج، شش ماه، بینایی من از 100 به صفر رسید و همین مسأله باعث شد که خانه نشین شوم و در این مدت پیگیر روند درمان هم بودیم اما افاقه ای نکرد و دکترها مرا جواب کردند. بعد از این که ...
التماس می کردم دستانم را قطع نکنند | عاشق استقلالم | ماجرای حادثه ای که برای هوادار معروف شده آبی ها پیش ...
کنار مسجد محلمان نصب می کنم، از تیر چراغ برق بالا رفته بودم که پرچم سیاه عزادری نصب کنم که ناگهان مرا برق گرفت، دیگر هیچی یادم نمی آید. بیهوش شدم، مرا از اردستان با آمبولانس به بیمارستانی در استان اصفهان بردند، معجزه شده بود، زنده ماندم اما روی تخت بیمارستان افتاده بودم و چشمانم هیچ کجا را نمی دید، درد شدیدی داشتم، از شدت درد داد و فریاد می کردم، آمپول می زدند و چند دقیقه ای دردم ساکت می شد و دوباره ...
عمل به دستورات الهی؛ زمینه ساز تربیت فرزندان علاقه مند به قرآن
وارد جامعةالقرآن همدان شدم تا چند جزء از قرآن را بتوانم حفظ کنم که پس از گذشت یک سال به معلمی قرآن علاقه مند شدم و تصمیم گرفتم در جامعةالقرآن ماندگار شوم، در حالی که از بدو ورود به این حوزه در نظر داشتم تنها چند جزء حفظ کنم و وارد عرصه فعالیت های اجتماعی در جامعه شوم و در این راستا در چندین آزمون استخدامی هم شرکت کرده بودم. این لطف و رحمت خداوند بود که نور قرآن در وجودم تابید و جذب قرآن ...
دعوای زوج جوان به خاطر حواس پرتی
شوکه ام. تازه آن زمان بود که فهمیدم همسرم از من خسته شده و در همه سال ها داشته تحملم می کرده. ریحانه آن شب حرف هایی به من زد که تازه به خودم آمدم و فهمیدم ازدواج ما اشتباه بوده است. آن شب وقتی از مهمانی خانه دوست مان برمی گشتیم، بین راه متوجه شدیم گوشی تلفن همراه مان نیست. آن لحظه بود که فهمیدم هم گوشی خودم و هم گوشی همسرم را روی جاکفشی خانه دوست مان جا گذاشته ام. با آنها تماس گرفتم و قرار شد ...
خبرنگاری که معلم شد
کرد و می گفت مال خودم است اما دست آخر غلط گیر را پس داد و عذرخواهی کرد. گفت: دیگر تکرار نمی شود. روزی دیگر، زنگ تفریح بود؛ در دفتر نشسته بودم و چای می خوردم. صدای داد و فریاد چند تا از بچه ها را پشت در شنیدم. صدا آشنا بود. بلند شدم در را باز کردم ببینم چه خبر است؛ چند تا از بچه ها دست فهیمه را گرفته بودند و کشان کشان به طرف دفتر می آوردند. یکی شان با داد و فریاد گفت: خانم آبمیوه من را از ...
نامه شاگرد سپاسگزار به آقای آموزگار: معلم ازیزم عض شما بسیار عاموخطم!
شاید با خودتان بگویید این به عنوان هدیه روز معلم خیلی زیاد بود و آن را قبول نمی کردید، اما شما خودتان تلایید و ارزش هر هدیه ای را دارید، چون صداقت و راستگویی یادم دادید و من هم خوب یاد گرفتم. راستی ببخشید پیامک تبریک نفرستادم، چون این شارژ دوهزار طومانی ها زود تمام می شوند. آقای معلم من از شما ممنونم، چون همیشه به من تأکید می کردید که ذیرک باشم و تلاش کنم چیز های واقعی و به درد بخور ...
معلمی قرآن قدم گذاشتن در مسیر آیات وحی است
زهرا بُعدی ، معلم قرآن در گفت وگو با ایکنا از گیلان، با اشاره به اینکه از دوران کودکی علاقه مند به آموزش قرآن به دیگران بودم و همیشه در رویاهایم خودم را معلم قرآن تصور می کردم و همین باعث شد تا وقتی بزرگ شدم به دنبال این علاقه بروم، افزود: سال ها دوره های تربیت معلم قرآن در رشته های مختلف اعم از روخوانی، روانخوانی، مفاهیم و حفظ در رشت برگزار می شد و من از روستا با وجود مشقت های زیاد در رفت و آمد ...
آنچه بوی جوی مولیان با بزرگ معلم ایل کرد!
استاد محمد بهمن بیگی، یکی از چهره های محبوب و نام آشنای عرصه فرهنگ و ادب و از بنیانگذاران آموزش عشایری است که با تلاش و کوششی وصف ناپذیر، توانست جهت پرورش استعدادهای درخشان فرزندان عشایر ایران، قدم های ماندگار و بنیادین بردارد.
حاج احمد نقاش مقدم؛ 60 سال عاشقی، 60 سال چاپ
را تا کلاس ششم در مدرسه شاهپور خواندم. بعد از پایان کلاس ششم در سال 36 به تهران آمدم. برادرم در تهران مکانیک ماشین بود. نزد او در خیابان تهران نو ساکن شدم؛ بعد از مهاجرت به تهران، شش ماهی مدرسه نرفتم اما بعد از آن تصمیم به ادامه تحصیل گرفتم و شبانه درسم را ادامه داده و دیپلم خود را اخذ کردم. در تهران یکسالی در یک مغازه خرازی مشغول به کار بودم؛ شوهرخاله صحافی داشتم به نام مرحوم حاج رضا ...
فرمانده ای که پسرخاله صدام را اسیر کرده بود
به بدنش به شهادت رسید. یکی از همرزمان پدر به مشهد آمده بود برای ما تعریف می کرد: زمانی که پدرتان به شهادت رسیده بود، من آخرین نفری بودم که از عملیات برمی گشتم. دیدم جنازه ای در کنار سنگر افتاده است. وقتی رفتم جلو دیدم شهیدبرونسی است. نصف بدن شهید بر اثر اصابت خمپاره رفته و متلاشی شده بود. جنازه را بغل کردم که به عقب بیاورم ناگهان خودم مجروح شدم و نتوانستم پیکر شهید را عقب بیاورم و در نیزارها رها ...