سایر منابع:
سایر خبرها
فخری ملک پور: اگر من را بکشند هم کنسرت نمی دهم
محجوبی وجود دارد می پرسم، می گوید: من از بچگی در کنار رهی معیری و مرتضی خان محجوبی بزرگ شدم. این ها همیشه به منزل ما رفت وآمد داشتند و من از همان سال ها، گوشم به سازهای ایرانی اصیل عادت کرد. آقای محجوبی یک روز آمد و به پدرم گفت که این بچه علاقه ی زیادی به ساز دارد و باید اجازه دهی به او درس بدهم. مرتضی خان وقتی من فقط هفت ساله بودم، من را پشت پیانو نشاند و به من درس داد. البته بازی گوشی هم داشتم ...
قانون درباره اهدای جسد برای تشریح چه می گوید؟
می تواند اولین گام برای گسترش این فرهنگ باشد. او می گوید: 22 ساله بودم و می خواستم بدانم مرده ها چه شکلی هستند. به سالن تشریح دانشگاه علوم پزشکی ایران رفتم اما جسد به خاطر مواد زیادی که به آن زده بودند تا برای مدت طولانی باقی بماند، اصلا مثل جسد نبود. دو سه سال بعد رفتم غسال خانه "بهشت زهرا” و دیدم چه داستان مسخره ای است؛ انگار آدم را در ویترین می گذارند و بقیه او را می بینند و گریه می ...
کدام استان موقعیت شغلی بیشتری دارد؟
حسابداری بوده کار پیدا کند اما بیشتر آنچه به او پیشنهاد می شده شغل ویزیتوری بوده و او آنها را رد کرده است.محمود امیدوار بود که بتواند شغل مناسبی بعد از اتمام دوره کارشناسی ارشد پیدا کند. مهدی که می گفت فارغ التحصیل علوم سیاسی است. برای یافتن کار از خانه بیرون زده بود و در میدان انقلاب می خواست تاکسی به مقصد ونک سوار شود. او می گفت که دو سال از فارغ التحصیلی اش گذشته و کارت پایان خدمت هم ...
کندن پوست صورت زن جوان به خاطر شبیه نبودن نوزاد به پدرش!
زیر چشمانش را می پوشاند، ادامه می دهد: سال اول ازدواجمان باردار شدم، تا زمان تولد فرزندم فکرم حسابی درگیر بود و چون کمی هم فشار خون داشتم، دنبال دوا و دکتر و آزمایش های مختلف می رفتم. متاسفانه بعد از آنکه بچه ام به دنیا آمد، فهمیدم احسان شیشه و کراک می کشد. او نسبت به من سوءظن شدیدی پیدا کرده بود و تهمت های ناروایی نثارم می کرد؛ حتی گاهی توهم می زد و به صورت بچه دلبندمان خیره می شد و می گفت: چرا ...
توصیه امام به احسان شریعتی /نگاه انتقادی شریعتی به نسل اول سازمان مجاهدین خلق
حتی آثار متأخرشان چون شناخت و راه انبیاء و نهضت ِحسینی و اقتصاد به زبانِ ساده و..، جزوات عقیدتی ساده شده ای برای یک ارتش رهایی بخش بودند. می شود گفت تفکر جامع آنها حتی بعد از انقلاب هم به طور کامل مطرح نشد و در برخی حوزه های اصلی هم نظریات تکوین یافته ای نداشتند و منتشر نکردند. به هرحال بعد از ضربه سال 54، بخشی از افرادی که می خواستند مسلمان بمانند و بر اساس الگوی پیشین مجاهدین ...
شوهرم برایم خط ونشان می کشید که با دوستان لاابالی اش باشم
به گزارش " جوان ایرانی "، من با پسری ازدواج کردم که غرق در فساد اخلاقی بود و می خواست مرا هم به فساد بکشاند. نتیجه این ازدواج، طلاق بود.بار سنگین بدبختی های قبلی ام کم بود، اسم زن مطلقه را هم یدک می کشیدم. سه چهارسالی گذشت و دوباره ازدواج کردم. از این ازدواج هم خیری ندیدم. شوهرم قاچاق فروش بود؛ اما باردار شده بودم و نمی توانستم برگردم.سه روز بعد از تولد فرزندم، شوهرم را با محموله ...
روایت تلخ از زندگی 2 کارگر، با 9 ماه حقوق معوقه
نداشته باشد، بازنشستگی دارد. ما می خواستیم موقع پیری محتاج نشویم. این شد که کارگر شدم. او هم مثل علی می گوید آن روزها، که برای گرفتن حقوق معوقه اش به هر طریقی صدایش را به گوش بقیه رسانده، فکرش را هم نمی کرده که اسمش را بگذارند جرم و او را یکی دو روز به بازداشتگاه ببرند: 24 فروردین 87 بود. عید همان سال بدون پول و عیدی ما را فرستادند خانه. خب بالاخره زن و بچه خرید عید می خواستند. مهمان می ...
مرد با فاش شدن ازدواج مخفیانه نزد همسر اولش از خانه فرار کرد!
سال قبل با عشق و علاقه ازدواج کردیم. روزهای اول زندگی شیرینی داشتیم و پس از مرگ پدرش تمام فکر خود را درگیر خانواده اش کرده بود. اصلا به من رسیدگی نمی کرد و با شلخته بازی هایش عذابم می داد. اقوام و آشنایان می گفتند مدتی بگذرد، درست می شود و سه سال گذشت و هرروز اوضاع زندگی مان بدتر می شد. من هم به جای آنکه دنبال حل مشکلاتم باشم، خطا کردم و دست آخر هم دل باخته دروغین میترا شدم. این زن که شیشه مصرف می کند، فقط می خواهد مرا تیغ بزند، یک بار سه برگ از دسته چکم را کش رفت و یک بار هم عابربانکم را دزدید. ای کاش... . ...
پاسخ مهران مدیری به درآمد میلیاردی اش!
همانجا جادوی این حرفه شدم. وی افزود: اکنون دلم برای مادرم تنگ شده. مادرم بسیار مذهبی بود، به گونه ای که از بچگی صدای اذانش در گوشم باقی مانده است. عمرانی بیان کرد: در حال حاضر دو دختر و سه نوه دارم که برایم بسیار عزیز هستند. خودم هم متولد 14 تیر سال 1339 هستم. مدیری در سوال دیگر از علی عمرانی پرسید: چه چیزی دلت را به درد آورده؟ او گفت: بی نظمی عصبانیم می کند و ...
پنجره ای به زندگی یک خانواده،13 سال بعد از بیجه
پدرم در دل شب وارد یک گورستان شد و اتفاقاتی که در آن شب خوفناک رخ داد باعث شد تا مجنون شود و برای همیشه خانه و خانواده اش را ترک کند. اینها جملاتی است که پوریا، پسر دوم خانواده (در آن سال کذایی، او چند سالی از احمدرضا کوچکتر بوده) آنها را بریده بریده به زبان آورد و ادامه داد: صبح روز عاشورای سال 1382 من و احمدرضا برای زنجیرزنی به دسته عزاداری محل رفته بودیم که من گم شدم. احمدرضا به ...
رهبری فرمودند چمران را از برادرم بیشتر دوست دارم
الرحمن الرحیم. اولین بار در امریکا و در سال 1356، با نام ایشان آشنا شدم. من و همسرم در امریکا تحصیل و همزمان در انجمن های اسلامی دانشجویان فعالیت می کردیم. در یکی از گردهمایی های انجمن، فردی درباره حرکه المحرومین در جنوب لبنان و نقش امام موسی صدر و دکتر چمران در شکل گیری این حرکت صحبت کرد. کی از نزدیک ایشان را دیدید؟ این دیدار در چه شرایطی انجام گرفت؟ پس از پیروزی انقلاب در ...
بیوگرافی افسانه پاکرو + عکس
که سعیده به مهدکودک رفته بود اینقدر اصرار کردم تا من را هم زودتر از موعد به مهدکودک فرستادند. در اصل من دو سال مهدکودک رفتم. یک سال با سعیده، یک سال هم تنهایی. مدرسه هم که با هم بودیم و دقیقاً تا اول دبیرستان. از آن جا به بعد راهمان تغییر کرد. من به هنرستان رفتم و گرافیک خواندم. سعیده: من هم تقریباً همین راه افسانه را رفتم. به هنرستان رفتم و کامپیوتر خواندم ولی در ادامه مانند افسانه هنر ...
کدام چمران
حضور داشتند اما دارای تشکیلات یا حزب خاصی نبودند. من در سال 1348 به آمریکا و شهر برکلی رفتم، اتفاقا همان زمان جلسه کنفدراسیون نیز در همان جا برگزار می شد. حدود دو هزار دانشجوی ایرانی از سراسر آمریکا برای شرکت در این جلسه حاضر شده بودند؛ بااین حال در این کنگره بحثی از اسلام نبود. در حاشیه این کنگره با شهید چمران، ولی و امین سیادت و خانم اکرم حریری آشنا شدم. همه این افراد از روشنفکران مسلمان و عضو ...
رضا کیانیان: چرا عمامه نگذاشتم؟
: خب نکن، باریکلا، خیلی هم خوب است. با این کلامش یک بار بزرگی از روی دوش من برداشته شد. *سال 1351 در دانشکده هنرهای زیبا قبول شدم و به تهران آمدم.وقتی به تهران آمدم از آن آدم هایی بودم که کله ام بشدت بوی قرمه سبزی می داد. من در مشهد با دکتر شریعتی دوست بودم؛ یعنی گروه تئاتر ما با ایشان دوست بود. بعد که آقای شریعتی به حسینیه ارشاد آمد، من هم به تهران آمدم و دوباره ایشان را در حسینیه ارشاد ...
رنگین کمان زشت
نبود قانون مناسب برای برخورد با تبلیغات غیرمجاز، تعدادی از شرکت های خدماتی اقدام به نصب تبلیغات غیرقانونی می کنند که جا دارد دستگاه قضائی شعبه تبلیغات غیرمجاز را در یکی از مجتمع های قضائی راه اندازی کند تا با خاطیان برخورد قانونی صورت بگیرد . این شیوه تبلیغات سال هاست که در تهران و دیگر شهرهای کشور مانند مشهد و زنجان و... برای این شرکت های تخلیه چاه و فاضلاب انجام می شود و تاکنون درباره آن ...
متن کامل مصاحبه جنجالی مسعود فراستی با نشریه رمز عبور
اینکه وابستگی جبهه ای داشتند، وابستگی جیبی هم داشتند. به ایران آمدیم و از انقلاب دفاع کردیم. در جایی هم نکشیدیم. من هم شل شدم. نه فقط من، عده ای از بچه ها این طوری شدند. در ما انشعاب شد، عده ای مسلحانه علیه حکومت شدند. طیف من منفعل شدند. گفتند این راه غلط است، ولی منفعل شدند. راهی هم جز این نداشتیم، چون مردم آن طرف بودند. ما هم علیه مردم نبودیم. نمی دانستیم چکار کنیم. در یک سال و خرده ای آخر کاملاً ...
شهاب مرادی: جوانان ما عشق ورزی بلد نیستند
به رو می شود... من در سایتم 160 هزار ایمیل داشتم، به اندازه انگشتان دست هم فحش در آنها نبوده. این با تصور روز اول من در سال 85 و یا تصور دیگران خیلی متفاوت است. پیام های اغواگرانه هم شاید دو سه پایم بیشتر نبوده. در این فضای مثبت وقتی یک پست می گذارید و مردم بازخورد منفی نشان می دهند، همیشه از قبل انتظارش را دارید یا شگفت زده هم می شوید؟ بعضی اوقات هم واقعا شگفت زده ...
دل های گرفتار بر شاخسار "طوبای محبت"
حساب بگوید ثواب دارد، آن طور بگوید ثواب بیشتری دارد. خدا هم بی حساب رفتار یم کند. . اول با حساب کار کرد، حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا (وسایل الشیعه، ج 16، ص 99) یعنی دقیق باشید، مالتان حساب دارد. بدنتان حساب دارد. راه رفتن، زن داری، بچه داری، در هر چیزی حدودی گذاشته اند و این بنده ی خدا هم با حساب کار کرد، بعد دید که خدا بدون حساب به او چشم داده، گوش داده، نعمت های بسیاری داده است بدون اینکه کوچکترین ...
برای قرآن خرج کنیم نه اینکه قرآن را خرج کنیم
آموزش قرآن را از چه سنّی و چگونه شروع کردید؟ ممنونم. بنده در خانواده ای قرآنی متولّد شدم. پدر بزرگ من از قاریان قرآن بودند و لذا من از همان کودکی با کتاب آسمانی قرآن آشنا شدم. مراحل ابتدایی قرائت قرآن مانند روخوانی، روانخوانی و مباحثی از تجوید را نزد مربّیان خودم در شهرستان بم فرا گرفتم؛ امّا مراحل تخصّصی مانند قرائت، صوت و لحن تخصّصی و اختلاف قرائت را نزد استاد سیّد محمود شمس الدّین از سال ...
آن سوی دیوار جذامی ها
گویند این خانه ها از قبل از انقلاب ساخته شده بوده و از همان ابتدا به جذامی ها تعلق داشته است، وارد بلوک ها که می شدیم هم انسان های سالم و هم بیمار در این خانه ها بودند. از بچه دو ساله تا پیرمرد هفتاد ساله در این خانه ها زندگی می کنن،. بیشترین چیزی هم که توجه مان را جلب می کند، فقریست که در اینجا شکل گرفته. مقدمی می گوید در این خانه ها 70 نفر زندگی می کنند که از این تعداد 36 نفرشان جذام ...
با همسران معتاد چه کنیم؟
...> مرضیه هم یکی از زنانی است که دیگر امیدی به ادامه زندگی با همسر معتادش ندارد. او هفته گذشته تصمیم خود را برای جدایی گرفت و به دادگاه خانواده رفت، اما قبل از ارائه دادخواست به اتاق مشاوره رفت تا با روانشناسان مشورت کند. از همسر معتادم خسته شده ام حدود سه سال است ازدواج کرده ام. آن هم با پسری که به اعتقاد و اصرار پدرم، پسر خوبی بود و نباید او را از دست می دادم. هیچ علاقه ای به ...
پس از سه ساعت مردن دوباره زنده شدم
به خودم آمدم متوجه شدم دستم تکان می خورد و فریاد اطرافیان را شنیدم زنده شد. به گزارش پارس نیوز، دختر شاد و سرحالی بودم و دقیقاً به خاطر دارم که شانزده سال و دو روز سن داشتم که این خاطره در زندگیم ثبت شد، زیرا دو روز قبل توسط مادرم که عاشق جشن تولد گرفتن برای بچه ها بود یک میهمانی درست و حسابی به مناسبت تولد من برپا شده بود که باعث شد دو تا از دایی هایم نیز از تهران به شهر ما (که نزدیک ...
قاتل 3 عضو خانواده در بیمارستان روانی بستری شد
بیمارستان منتقل شدند. در حالی که بررسی ها درباره این حادثه ادامه داشت مادر و خواهر قاتل هم در بیمارستان فوت کردند. قاتل در نخستین بازجویی ها به قتل سه عضو خانواده اش اعتراف کرد. وی گفت: من مدتی است بیمارم و چندین بار پدر و مادرم مرا در بیمارستان روزبه بستری کرده بودند. هشت سال قبل عاشق دختری شدم، اما خانواده ام قبول نکردند به خواستگاری بروند. روز حادثه متوجه شدم او ازدواج کرده است که به ...
متهم خونسرد: بی گناهم
خواهرم را پیدا کردیم. ما فکر می کردیم حلقه ازدواج خواهرمان سرقت شده، ولی آنجا بود که متوجه شدیم این حلقه بین روکش مبل گیر کرده بود. به همین خاطر مبل را برگرداندیم و زیر صندلی ها را هم بررسی کردیم که یکباره پیراهن خونی محمدرضا را که زیر صندلی جاسازی شده بود، پیدا کردیم. این زن که صحنه پیدا کردن پیراهن خونی از زیر مبل را در دادگاه بازسازی می کرد، گفت: باورکنید این همان پیراهنی بود که یک روز قبل ...
راز قتل هولناک عروس جوان
برادرهایم به خانه ساناز رفتیم، حلقه خواهرم را که تصور می کردیم گم شده، زیر مبل پیدا کردیم. وقتی مبل را کنار زدیم، زیر صندلی پیراهن خونین صادق را پیدا کردیم. این همان پیراهنی بود که صادق روز قبل از جنایت به تن کرده بود. برای همین ما مطمئن هستیم که صادق دست به این قتل زده است و می خواهد با دروغ مسیر پرونده را منحرف کند. پس از پایان صحبت های این زن، متهم در جایگاه ایستاد. او به هیأت قضائی گفت ...
پایان مرگبار دروغ های زن متاهل در رابطه پنهانی عکاس خانوادگی!+عکس
ازدواج اصلا به فکر ارتباط با زن دیگری نبودم تا اینکه پارسال با همسرم به مشکل خوردم و بعد با جازمین آشنا شدم البته اصلا به فکر دوستی با او نبودم اما وقتی پیش آمد وسوسه شدم. من در کل زندگی ام فقط با یک دختر دوست بودم. قبل از دوران کالج با او آشنا شدم و سپس ازدواج کردیم و الان هم همسر من است. چند سال داری؟ 35 سال دارم. جازمین گفته بود با من هم سن است اما وقتی به اتهام قتل او بازداشت ...
اس ام اس زناشویی خنده دار
مونه و در مورد چیزی که زن گفته فکر می کنه. بعد از ازدواج, قبل از اینکه خانم حرفش تمام بشه خوابش می بره *** اس ام اس طنز زناشویی *** یک زن نگران آینده است تا زمانی که شوهر کند یک مرد هرگز نگران آینده نیست تا زمانی که زن بگیرد یک مرد موفق مردیست که درآمدش بیشتر از مبلغی باشد که زنش خرج می کند یک زن موفق زنیست که بتواند چنین مردی را پیدا کند ...
قاتل خواهر، مادر و پدر روانی است
بازپرس پرونده گفت:چند سال بود عاشق یک دختر شده بودم، اما خانواده ام به خواستگاری نمی رفتند. بعد هم برادرم جانش را در یک نزاع از دست داد و به بهانه عزادار بودن هیچ کس به خواستگاری نرفت. روز حادثه باز حرف خواستگاری شد که پدرم گفت آن دختر را به من نمی دهند. من هم عصبانی شدم و با چاقوی بزرگ آشپزخانه ضربه ای به تلویزیون زدم. پدرم گفت حامد دیوانه شده، زنگ بزنید بیایند او را ببرند امین آباد. من دیگر کنترلی ...
گلاره عباسی: من کلا آدم باحالی نیستم!
خواهید شد که آن سخنان ناگواری که گفته شده بود، حقیقت نداشته. از اینکه خبرنگارها در زندگی خصوصی شما سرک بکشند خوش تان می آید یا نه؟ زندگی خصوصی من به دو بخش تقسیم می شود. یک بخش مربوط به قبل از ازدواج و بخش دیگر پس از ازدواجم است. کلا هیچ وقت با اینکه در زندگی ام سرک بکشند مشکلی نداشته ام. هیچ وقت ناراحت نشده ام. اما بعد از ازدواج شرایط فرق دارد؛ چون زندگی خصوصی دونفره است. در این ...
- دکتر محمد مصدق - آنگونه که من دیدم....
به سر می برد و من و فرزندان ام در اتاق های جنوبی باغ زندگی می کردیم. آن زمان بود که هر روز از نعمت مصاحبت با پدرم بهره مند می شدم. دکتر مصدق هفته ای چند بار نزد او می آمد. هر گاه تنها بودند مرا هم خبر می کردند. می نشستم و به سخنان اش گوش می دادم. درس وطن پرستی و خدمت به میهن می آموختم. پدرم بعد از شش ماه اقامت در ایران در چند ثانیه به سکته قلبی درگذشت. دکتر مصدق هر روز می آمد و مانند فرزندی که ...