سایر منابع:
سایر خبرها
پیروی از هوس تا آزار و اذیت وقیحانه خواهر زن
عادی نداشتم انگار متوجه نبودم دارم چه می کنم و چه بلایی سر زندگی خودم و زن بیچاره می آورم. بعد از آن با چاقو چند ضربه به او زدم. میلاد دختر کوچکی دارد که مدت هاست او را ندیده است. متهم می گوید:دلم برایش تنگ شده البته خودم هم خیلی دوست ندارم ببینمش چون نمی دانم اگراز من پرسید چرا در زندان هستم، چه باید بگویم. همسرم هم نمی خواهد مرا ببیند. حق هم دارد واقعا شرمنده هستم. ...
حنانه کوچولو قربانی نیت شوم مرد همسایه
و صدایی را ازکوچه شنیدم. اهالی در جست و جوی او بودند. ترسیده بودم. نمی توانستم رهایش کنم؛ چون هویتم را فاش می کرد. ابتدا ضربه ای به او زدم، بعد با پارچه ای خفه اش کردم. همسر و بچه هایم در خانه نبودند . وی گفت: هوا که تاریک شد، جسد دخترک را داخل نایلونی گذاشتم و با اطمینان از این که محله خلوت است و همه در جست و جوی دختر خردسال هستند، جسد را باموتورم به کنار پل بردم و آن را با دست و پای ...
برای شهیدان سرفراز دیارم که تا آخرین قطره خون دست از دفاع نکشیدند
حالی که فقط نه روز از ازدواجش گذشته با تویوتایی مملو از مواد منفجره برای انفجار مسیرهای جزیره و سد راه دشمن به کمک همرزمانش می شتابد. اما کار از کار گذشته و جزیره کاملا محاصره شده است. سه راهی فتح خبر سقوط جزیره را به احمد اعلام می کنند. کار از کار گذشته و بعثی ها تا جاده اهواز – خرمشهر پیشروی کرده اند! تویوتای احمد هدف موشک بالگرد بعثی ها قرار گرفته و به همراه همرزمانش، غلامرضا کشتکار، علی ...
قاتل دختر جوان از قصاص گریخت
مأموران پلیس مهر چهار سال قبل باخبر شدند دختر جوانی به نام لیدا از خانه خارج شده و دیگر برنگشته است. مادر این دختر گفت: دخترم یک ماشین پراید داشت که همیشه با همان ماشین بیرون می رفت. روز حادثه هم از خانه بیرون رفت و دیگر نیامد و تلفن همراهش را هم جواب نمی داد. وقتی مأموران تحقیقات خود را آغاز کردند، متوجه شدند لیدا با جوانی افغان به نام کریم به صورت تلفنی رابطه داشت. مأموران محل کار کریم را پیدا ...
اعتراف سارق کابل های برق به جنایت پارک تندرستی بعد از دو سال
به گزارش خبرنگار گروه جامعه خبرگزاری میزان،ساعت 22 یازدهم دی سال 93از طریق تماس پرسنل اورژانس بیمارستان پیامبران با مرکز فوریت های پلیسی 110 وقوع یک فقره جنایت به کلانتری 138 جنت آباد اعلام شد. با حضور ماموران کلانتری در بیمارستان و انجام تحقیقات اولیه مشخص شد جوانی 22 ساله در حالیکه به همراه دختری جوان در پارک تندرستی 2 حضور داشته، با فردی ناشناس درگیر و توسط این شخص مورد اصابت ضربه ...
قتل هولناک دختر ایرانی توسط مرد افغان
تحقیقات برای افشای راز این جنایت از 11 مهر سال 91 و در پی ناپدید شدن دختر 30 ساله ای به نام نرگس در دستور کار پلیس قرار گرفت. خانواده این دختر با مراجعه به پلیس اعلام کردند؛ نرگس چهار روز قبل با خودروی پرایدش از خانه بیرون رفت و دیگر برنگشت. پس از این شکایت، ماموران تحقیقات برای یافتن دختر جوان را آغاز کردند تا این که چند روز بعد خودروی پراید نرگس در خیابان صالحی حوالی ستارخان پیدا شد ...
مصاحبه عجیب با دختر جوانی که با یک اعدامی ازدواج کرد/ عکس
همیشه سه شنبه ها منتظر است تا اسمش را صدا بزنند و به او بگویند که فردا قرار است اعدامش کنند. وقتی برادرم اینها را گفت تصمیمم را گرفتم که میلاد را از این وضعیت بیرون بیاورم. بعد از آن روز صحبت های تلفنی من و میلاد شروع شد. ما روزی چند ساعت با هم صحبت می کردیم. در این ساعت ها من هر لحظه بیشتر به او علاقه مند می شدم تا اینکه یک روز به او گفتم که این صحبت های تلفنی نمی تواند جوابگوی محبت ما به هم باشد ...
قتل در "گیم نت" تا سرقت های مسلحانه+عکس
.... آن جا پاتوق ما بود و من بسیاری از اوقات را به آن جا می رفتم. هوا سرد بود و من در حالی که یک پایم را روی بخاری گذاشته بودم، روی صندلی خوابیدم! چند دقیقه بعد جوانی پای مرا از روی بخاری بلند کرد که عبور کند و همین موضوع منجر به درگیری بین من و او شد. من آن روز کتک خوردم و موضوع را به برادرم وحید گفتم تا این که عصر روز حادثه (هشتم اسفند 94) دوباره آن ها را در گیم نت دیدم و با برادرم تماس گرفتم. آن ...
کارفرمایی که کارگرش را کشته است،قصاص می شود
؛ اگر نمی زدم حامد من را زده بود. کسانی که در همسایگی من هستند می دانستند حامد چقدر عصبانی بود و چطور دعوا می کرد. او من را در وضعیتی قرار داده بود که نه می توانستم فرار کنم و نه می توانستم جانم را طور دیگری نجات دهم. وقتی قضات به او گفتند هیکلش از حامد قوی تر است و می توانست با واردکردن ضربه به بدنش از آنجا فرار کند و لازم نبوده از چاقو استفاده کند، گفت به شدت ترسیده بودم و به همین ...
بازگشت فرزند مُسرف
خوشبخت بودی؟ - من خودم را دور از شما نمی دیدم. - پس چه چیزی تو را برگرداند؟ حرف بزن؟ - نمی دانم. شاید تنبلی. - تنبلی، پسرم؟ پس عشق نبود؟ - پدر، قبلاً گفتم که هرگز شما را آن قدر که در بیابان دوست داشتم دوست نداشته ام. اما دیگر از اینکه هر بامداد به دنبال رخوتی بدوم خسته شده بودم. در خانه اقلاً آدم خوب غذا می خورد. - بلی در خانه خدمتکاران همه چیز را فراهم می کنند. پس ...
اعترافات یکی از مدیران کل در رابطه با پنت هاوس 1000 متری و وام 3000 میلیاردی
کنیم اینا همش مال شما است. من که مدیرکل اداره بودم گفتم آخه بابا من که پولی تو بانک نداشتم و این کارها رو خبر ندارم. گفتن شما مبلغ 3000 میلیارد تومان تو بانک ما حساب باز کردین که سود اون رو هم مدیر حسابهاتون تو اون موسسه قرض الحسنه می ریزه و این هم اسنادش. خلاصه من نگران شدم نکنه اشتباه می کنن زنگ زدم به مدیرکل حسابداری و مالی مون پرسیدم جریان چیه. آقای اسگوگوولیان ...
2 فیلم عجیب در پرونده آدم ربایی 2 میلیاردی
تهدید کرد که اگر سوار نشوم مرا به قتل می رساند.شاکی ادامه داد: از ترس جانم سوار ماشین شدم و آنها حرکت کردند. در بین راه آنها با تهدید از من خواستند که با پسرم تماس بگیرم. می دانستند که پسرم همراه من به تهران آمده و در دفتر نمایندگی است. با پسرم تماس گرفتم و آدرس محلی که گروگانگیران روی کاغذ نوشته بودند را دادم. وقتی به محل مورد نظر رسیدیم، چند دقیقه بعد پسرم هم آمد. گروگانگیران در آنجا با ...
صاحب قهوه خانه به دار آویخته می شود
به گزارش رکنا ؛رسیدگی به این پرونده جنایی از شامگاه 24 آذر سال 94 و همزمان با کشف جسد مردی 45 ساله در محوطه پشت یک ورزشگاه در جنوب تهران در دستور کار تیم جنایی قرار گرفت. با شناسایی هویت مقتول – امید – مشخص شد وی از چند هفته قبل در یک قهوه خانه کار می کرده است.همین سرنخ کافی بود تا پلیس به سراغ صاحب قهوه خانه به نام محمد برود. محمد پس از دستگیری تحت بازجویی قرار گرفت و در ...
تکه تکه کردن دختر جوان ایرانی توسط قاتل افغان+عکس
...:مرد افغان که دختر ایرانی را به طرز هولناکی کشته و جنازه اش را در چاه انداخته بود دیروز از جنبه عمومی جرم محاکمه شد و سناریوی تازه ای را مطرح کرد. به گزارش خبرنگار ما ، بامداد هفتم شهریور91 زنی به کلانتری 169 مشیریه تهران رفت و گفت: صبح سوم شهریور امسال دختر 31 ساله ام به نام مریم سوار پراید سفیدش شد و از خانه مان بیرون رفت اما دیگر برنگشت.در این چهار شبانه روز هر جایی که به ذهنم ...
عذاب وجدان رهایم نمی کند
نداشتم به همین خاطر در بازارهای محلی بساط دستفروشی ام را پهن می کردم و هر هفته هم به سه شنبه بازار جنت آباد می رفتم و در آنجا لوازم آرایشی می فروختم. چطور با مصطفی آشنا شدی؟ او را از سال ها پیش می شناختم. او هم دستفروش بود و شلوار می فروخت. من و مصطفی همیشه بساط مان را کنار هم پهن می کردیم. من حتی چندین ماه در خانه مصطفی میهمان بودم و مثل دو برادر بودیم. ماجرای دختر ...
مسعود فراستی: من حکومتی هستم!
... شما خودش را نقد می کنید یا اثرش را؟ اصلاً به خودش کاری ندارم. دارم حرف را می گویم. این نظر از حیوانیت دون تر است. چرا؟ چون حیوان هم از لانه و حریم اش دفاع می کند. فقط انسان نیست. کسی که دفاع این جوری از خانه را نمی پذیرد، چه کسی است؟ با او تعارف کنم و بگویم نازی! حالا تو چرا نمی فهمی؟ با این آدم شوخی ندارم. به نظرم خبرهایی خلط شده اند و دلیل اش لو س بازی سینمای دولتی است. سینمای ...
نوزاد 5 ماهه را دریابید +عکس
هفته پیش رفته بودم مطب دکتر ولی معاینه نشدم و به من نگفتن که طبیعی یا سزارین و حتی تاریخ زایمان ندادن که من از منشی دکتر هم پرسیدم و گفتند هنوز زوده و حتماباید سی و هشت هفته باشی بعد. ماما شیفت شب اومد و گفت نود درصد سزارینی صبرکن با دکترت تماس بگیرم ببینیم چی میگن، تماس گرفتن و اومد؛ ماما پیش من گفت برو خونه دردهاتو بکش صبح ساعت هفت دکتر میاد، بیا معاینه کنه و ببرت سزارین و هم میتونی ...
مرد تبهکار تا پرداخت کامل دیه در زندان می ماند
و از دادگاه درخواست می کنیم تا به خواسته ما رسیدگی کند. مرد جنایتکار وقتی مقابل قضات ایستاد، اتهام قتل را به گردن مردی به نام مسعود انداخت. قاضی خطاب به او گفت در همه مراحل پرونده قتل را توضیح داده بودی و رأی قصاص در دیوان عالی کشور تأیید شده بود. مرد قاتل مقابل هیئت قضایی سکوت کرد و بعد گفت همه حرف هایی را که زده بودم، قبول دارم. هیئت قضایی بعد از شور متهم را به 10 سال حبس محکوم کرد. این مرد طبق ماده 696 قانون مجازات اسلامی تا پرداخت کامل دیه در زندان می ماند. ...
انگشتری جادو
و فروختن هیزم در بازار آغاز کرد. آن دو کم کم در سایه ی کار و کوشش پسر زندگی راحتی یافتند. اگرچه با هیزم شکنی پول بسیار به دست نمی آمد، اما چندان بود که دیگر گرسنه سر بر بالین ننهند. روزی صبح زود که پسر آماده ی رفتن به جنگل بود مادرش گفت که مقداری هیزم خشک به خانه بیاور، چون آن روز می خواهد رخت بشوید. پسر دست مادر را به عادت هر روز بوسید و گفت: چشم مادر، هیزم خشک می آورم. آنگاه به سوی ...
بتوانم باز هم علی کریمی را به تیم ملی می آورم/ برانکو فقط ژست آدم خوبه را گرفته است
کنید اگر پرقدرت بودم می گذاشتم که چنین آدم هایی منافع تیم ملی ایران را پایمال کنند؟ نخیر، موضع کنونی من این است که دارم تلاش می کنم تا بتوانم از منافع تیم ملی ایران دفاع کنم. برای همین مورد حمله و هجمه قرار می گیرم. ولی همانطور که در صفحه رسمی ام گفتم و نوشتم، همه افراد دیکر باید آرامششان برقرار باشد چراکه من از این به بعد بی تفاوت شدم. وقتی این آدم ها به منافع تیم ملی ایران اهمیت نمی دهند چرا من ...
باند مهدی هاشمی می گفت: امام برای باقی ماندن انقلاب خوب نیست
سال رئیس این حزب بود و شاید تا زمان حافظ اسد هم بود. مهمانش بودم و دیدم که نماز می خواند. از نظر جهان بینی و استراتژی با آنها فرق داشتند و در اینکه رهبری حزب بعث با عراق باشد یا با سوریه اختلاف نظر داشتند، اما وقتی انقلاب اسلامی پیروز شد و اولین کشوری که انقلاب اسلامی ایران را به رسمیت شناخت سوریه بود، همان موقع به ملاقات ایشان رفتم، در حرف های اسد این را ندیدم که... اولین کشور سوریه بود ...
دوئل مرگبار به خاطر لیلا
با هم دوست بودیم. دختر مورد علاقه ام به نام مینا در غرفه من کار می کرد. بعد از مدتی دختر جوان با من قهر کرد و متوجه شدم به غرفه دوستم رفت و آمد دارد. مقتول همیشه از من بد می گفت و همین حرف ها باعث شده بود دختر جوان با من قهر کند. روز حادثه با مینا تماس گرفتم که او گفت در غرفه نادر است. عصبانی شدم و به سمت غرفه نادر رفتم. فکر می کردم او قصد دارد با دختر مورد علاقه من دوست شود. وقتی علت ...
بنیاد در آینه مطبوعات
باورش سخت باشد، ولی صبح روز بعد مستاجرم آمد و گفت من میخواهم بروم. تعجب کردم و گفتم هنوز یک ماه وقت داری، اما او گفت میخواهم بروم. من هم به بچه های مسجدی خبر دادم و خودشان تمام کارها را انجام دادند. این بچه ها به اقتضای سنشان پرسروصدا هستند، اما پدر شهید میگوید: با تمام سروصدای بچه ها بازهم دوست دارم در اینجا باشند. هدف من از تاسیس این مکان برای بچه ها، این است که آنها از کوچه و بازار جمع شوند و به ...
وقتی بعثی ها همدیگر را به گلوله بستند
دستورها بودند و به امید بازگشت به عراق و دریافت جوایز و پاداش، تا آخرین گلوله می جنگیدند. کم کم تمام مواضع اطراف شهر از دست ما خارج شد و سربازان به داخل شهر می آمدند و به خانه ها پناه می بردند. در ساعت های آخر با فرمانده تیپ تماس گرفتم و کسب تکلیف کردم. وی گفت: باید پایداری و مقاومت کرده و از خرمشهر دفاع کنیم! گفتم: چگونه می توانیم دفاع کنیم؛ در حالی که تمامی تیپ های نیروهای ویژه متلاشی شده ...
بر تابوت نادرشاه و کلنل پسیان نماز میت خواندیم
بار نوغان مشغول به کار شدم و مغازه برنج فروشی راه انداختم. هنوز آن مغازه را داریم و از برکت همان خانه خریدیم و الان هم از پول اجاره اش روزگار می گذرانیم. چهارپسر و یک دختر دارم. یک پسرم شهید شده است. از بعد سکونت در مشهد هم دوبار بیشتر به زادگاهم در آذربایجان نرفته ام. حل معمای مجسمه های شاه وقتی در باغ نادری مشغول به کار بودم، مجسمه نادر را که ساخته ابوالحسن خان صدیقی است ...
جمشید آرین: نامه ابتکار جعلی نیست سخنانش جعلی است
همان سال 1381 گفته بودم که اگر ما وارد آینده الکتریکی بشویم 2 الی 3 سال دیگر به بقیه کشورها خواهیم رسید. اما کسی این حرف مرا جدی نگرفت. آرین در پایان می گوید: دیروز دهمین روز اعتصاب غذای من بود که اعلام کرده بودم، من برای رسیدن به اهدافم که پیشرفت کشور و رفع معضل آلودگی هواست، تلاش خواهم کرد و با وجود اینکه 5 بار ممنوع الخروج و حتی تبدیل به مرگ شدم، به راهم ادامه می دهم. چند ...
جهانگیری: منفی بافی هم حدی دارد
شده است ناراحت شدم چرا که بنده دورانی از زندگی خود را با این واحد های تولیدی گذرانده ام. جهانگیری با بیان اینکه مدیریت در واحدهای تولیدی و کشور حرف اول را می زند گفت: هرکس بخواهد مدیران کشور را بدنام و بی اعتبار کند حتما راه را اشتباه می رود. هیچ سرمایه ای ارزشمند تر از سرمایه انسانی که مهمترین عنصر در ارتقاء یک واحد تولیدی و سازمان است وجود ندارد که باید از این سرمایه حفاظت شود. ...
مقتدایی:بازنشسته نشده ام/ باید مجسمه من را از طلا بسازند
با بیان اینکه لازم است چند خبر به مردم بدهم، افزود: برای تردد خودروهای پلاک اروندی در سطح استان خوزستان تاکنون 6 نوبت به دادگاه رفته ام و کسی که از قانون سر رشته ای ندارد مسبب این کار است ولی هر بار تبرئه شدم. اولین قاضی شعبه یکم دادسرا حکم بر برائت و منع تعقیب داد و باز هم نظر دادند برای بازنگری بعد به شعبه 11 ارجاع دادند و باز هم مجددا منع تعقیب زدند، تمام کسانی که در سیستم اجرایی و بازرسی هستند ...
ماجرای پهن شدن سفره عقد در زندان رجایی شهر
.... پس از آن در تماس های تلفنی با نیلوفر بیشتر آشنا شدم و با اینکه دو بار بیشتر او را ندیدم ولی عاشقش شدم و امیدوارم که بتوانم او را خوشبخت کنم. در ابتدای امر من مخالف ازدواج در زندان بودم و دوست داشتم که خارج از زندان این مراسم برگزار شود ولی ما بیش از این نمی توانیم دوری از هم را تحمل کنیم و همدیگر را دوست داریم. این علاقه بین ما رخ داده چرا که انسان با یک نگاه هم عاشق می ...
قاتل پزشک اردبیلی بزودی قصاص می شود
نیز بازداشت و به کلانتری منتقل شد اما با وجود تلاش پزشکان ،دکتر پیرزاده به علت شدت خونریزی جان باخت. بدین ترتیب متهم که دانشجوی زبان خارجی بود تحت بازجویی قرار گرفت. وی ضمن اعتراف به قتل گفت: سه ماه قبل با دکتر آشنا شدم و گهگاه به خانه ام می آمد. امروز صبح هم با دکتر تماس گرفتم و او را به خانه ام دعوت کردم اما وقتی آمد بر سر موضوعی با هم درگیر شدیم و با کارد بلند چند ضربه به او زدم اما فکر نمی کردم ...