سایر منابع:
سایر خبرها
مروری بر زندگی شهرام جزایری به بهانه بازداشتش
. با جنجالی که ایجاد شد (پرونده) سیاسی شد. ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار شدند تا شهرام جزایری ساخته شود. این طرف هم در عمل انجام شده قرار گرفت. ابتدا مدعی می شدند که فلان مسئله رو شده، بعد در مراجع قضائی بالاتر که می رفت و منم بچه پررو بودم با دفاعیات مؤثرم رأی شکسته می شد. خدا هم به من کمک می کرد. سال های اوین شهرام ابتدا به 27 سال حبس محکوم شد. دیوان عالی این حکم را به ...
روایتی از زندگی پناهجویان ایرانی در جنگل کاله فرانسه/90 روز جهنمی
پلیس یا برچسب تروریست از سایه خودش هم فرار می کرد: تهران که بودم خیلی تلاش کردم که از راه قانونی از کشور خارج شوم اما یا باید سرمایه گذاری می کردم یا باید برای تحصیل اقدام می کردم که اصلاً شرایط این دو کار را نداشتم. از دوستانم شنیده بودم که بیشتر این آدم پران ها در مسیر سفارتخانه ها به انتظار ویزاهای ردی می نشینند. یک روز به سفارتخانه آلمان مراجعه کردم و کنار در اصلی اش چند دقیقه ای نشستم آنجا با ...
سرنوشت تکان دهنده دختری به نام ستاره +جزییات
بعد از خاکسپاری پسرش با کتک مرا از خانه بیرون کرد. او با فریاد می گفت: ” پسرمو تو معتاد کردی. اون ساکت و بی آزار بود، سروقت می رفت سرکار و برمی گشت. از وقتی تو زنش شدی به این حال و روز افتاد. تو دختریه مواد فروش مفنگی بودی. بابات خیلی ها رو بدبخت کرد، تو هم پسر منو! گمشو از این خونه برو بیرون دختره بی سرو پا!” جایی را نداشتم بروم. باید باز هم می رفتم به خانه قدیمی مان و متلک های معناد ...
بیست و هفت سالگی پیر شدم!/ مشکلات مالی مهم ترین سد راه هنرمندان است
.... با گذر زمان، این قصه تو ذهن من کم کم جای خودش را محکم تر کرد تا اینکه به خدمت مقدس سربازی اعزام شدم. در دوران خدمت سربازی، با یکی از هم خدمتی هایم در حال پست دادن، بحث مان به دنیای اجنه رسید و پیرامون این موضوع، بسیار صحبت کردیم. دوستم اتفاقاتی از کودکی خودش تعریف کرد که بعدها این اتفاقات در زمان نوشتن رمان قابله، تکمیل کننده بخشی از این داستان شد. بعد از سپری شدن دوران خدمت و در ...
وصل هنرمندانه؛ نگاهی به ازدواج های فصلی بازیگران سینما!
گودرزی نسبت به این موضوع واکنش نشان داده و در صفحه اینستاگرامش دلیل این جدایی را شرح دهد. حمید گودرزی خیلی کوتاه در صفحه شخصی خود نوشت: من عاشق خانومم بودم ولی اون عاشق زندگی در ایران نبود به همین دلیل رفت. خیلی ها این دلایل را نپذیرفتند یا قانع نشدند. اما واقعیت این است که همین دلیل به ظاهر بی اهمیت و ساده، کلی ماجرا پشت خود دارد. فیلم جدایی نادر از سیمین برای رفتن به خارج از کشور و زندگی در آنجا و ...
مناظره داغ شریعتمداری و خرازی از فیش های نجومی تا برجام و مسائل داخلی
دادگاه رفتیم و گفتیم چرا آقای فلانی را به کار گرفتی؟ و چرا بر خلاف نظر رهبری 11 روز خونه نشینی کردی؟ ما بودیم که گفتیم چرا در کیش فلان هتل را ساختی؟ و چرا پانته آ ... را به کار گرفتی. اینها همه هست. خرازی عنوان کرد که شش سال بعد که شریعتمداری گفت: همان موقع این کار صورت گرفت. شما در آن زمان در ایران نبودید یا روزنامه ها را نخواندید. این کارشناس مسائل سیاسی گفت: ما به آقای روحانی و ...
زندگی در حاشیه فقر و بیکاری +تصاویر
کدام از این اتاق ها 3 میلیون تومان پول رهن و ماهی 300 هزار تومان اجاره می گیرد و در هنگام تهیه گزارش مشغول شستشوی اتومبیل گران قیمت خود در باغ پشت کاروانسراست. ستاره اهل زابل است که از کودکی به همراه خانواده به گرگان مهاجرت کرده است. تنها 14 سال داشته که با مردی افغان ازدواج و یکی دو سال پس از آن به تهران مهاجرت کرده است. حالا 9 سال از آن زمان می گذرد و یک دختر و پسر بدون ...
وضعیت تک فرزندی در ایران/ چرا تک فرزندی در جامعه ما تبدیل به پدیده شد؟
سال بعد از ازدواج دخترمون به دنیا اومد و بعد از این که دو، سه ساله شد، دوباره زمزمه خانواده ها بلند شد که بچه بعدی کجاست؟ اما من اصلاً دوست نداشتم دیگه بچه دار بشم". او می افزاید: "خانواده من و همسرم پرجمعیتن، اما من دوست داشتم خانواده خودم کم جمعیت باشه. من پنج خواهر و برادر دارم و همیشه تو خونه مون سروصدا بلند بود و از نظر مالی هم پدرم نمی تونست همه نیازهای ما رو برطرف کنه و حسرت خیلی ...
نقطه ضعفم دخترم است / از حق خوری بدم می آید
تا این که بالاخره در شرایطی که بازیگری را رها کرده بودم و داشتم با رشته اصلی خودم مهندسی صنایع کار می کردم. بعد از یک سال که از آخرین تست بازیگری ام می گذشت با من تماس گرفتند گفتند بیا و رفتم سر کار آقای علیرضا امینی به نام تلخون که خدا را شکر آنجا آقای امینی از بازی من راضی بودند و بعد معرفی ام کردند به آقای مقدم برای بازی در سریال پریدخت و از آنجا هم سیدمهرداد ضیایی مرا معرفی کردند برای بازی در ...
زمانی که به خانه رفتم یکی از بستگان نزدیکم را در خلوتگاه همسرم دیدم
.... یک شب به همراه برادرم برای برداشتن وسایل به خانه رفتم و آنجا بود که متوجه شدم شوهرم با خواهرم رابطه دارد. ابتدا اصلا نمی توانستم باور کنم که خواهرم در حق من خیانت کرده است ولی بعد از مدتی که توانستم بر خودم مسلط شوم به واقعیت پی بردم. این زن جوان با بیان اینکه شوهرم از همکاران خواهرم است و به واسطه او به خانواده مان معرفی شده بود ، اظهار کرد: بارها از خواهرم پرسیدم که اگر تو به ...
برای ازدواج آزمایش مو انجام دهید
آزمایشگاه می دود تا یک هزارم ثانیه از روزهای عقب افتاده زندگی اش را جبران کند، مسئول آزمایشگاه با لبخند می گوید: جواب آزمایش همسرتون منفیه. مرد هم لبخند می زند و درحالی که با دست در خروجی را نشان می دهد و به نیره می گوید: این هم از جواب آزمایش. دیگه چی؟! زن سرش را تکان می دهد: نتیجه این آزمایش برای دادگاه مهم بود، من که خودم می دونم تو چیکاره ای. دقیق ترین آزمایش اعتیاد کدام است ...
بعضی مسئولین از خدا نمی ترسند ولی از خبرنگار می ترسند/ما خبرنگاران آرزوی بی خیالی داریم
سعی کردیم آنها را بیخیال شویم. تا چه حد در زمینه خبرنگاری از خودتون راضی هستید گاهی 101 درصد از خودم راضی هستم چون هی چیزی کم نگذاشتم. هر کاری در این جهان حقوق و زمن دارد ولی ما صبح بعضا تا ساعت 4 ، بعد غروب تا ساعت 8 و ساعت 12 شب تا 2 بامداد به ور متوسط در 24 ساعت کار می کردیم و هنوز هم اگر در بعضی روزها رمقی باشد کار می کنیم؛ بدون حقوق. اگه بهتون پیشنهاد بشه یکی ...
خبرهایی را دوست دارم که درد دل مردم باشد
بگیرد مشکلات زیاد شهرستان و ... آیا شده خبری را منتشر کنید و بعد از انتشار آن تاسف بخورید(ای کاش منتشر نمیکردم) بله یه خبر حوادث و جنجالی بود که مجبور شدم از روی سایت حذفش کنم ولی اگه امکان داره توضیح ندم آیا شده فشار دیگران باعث تاثیر روی عملکرد شما شده باشد؟ نه شکر خدا سعی کردم هدف خودم رو بیشتر پیش بیرم تا چه در زمینه خبرنگاری از ...
تهمورس پورناظری: هیچ وقت ذوق زدۀ کارهای خودم نبودم
...، علیرضا قربانی، سهراب و من. تعدادی از دوستان هم چند جلسه آمدند و دیگر نیامدند. البته در بخش اجرایی هم دوستانی داشتیم که از آنها کمک گرفتیم. متاسفانه سال گذشته این فستیوال به خاطر محل اجرا و همچنین هم زمانی با فاجعۀ منا و از دست دادن تعدادِ زیادی از هموطنانمان انجام نشد. * شما در فستیوال دوم نقشی داشتید؟ هیچ نقشی نداشتم. * و بعد؟ ما ساختار بارانا را با همراهی شرکت کار و اندیشه درست کردیم و ...
تناقض در خلقیات دختران
که تو انتخاب سوژه ام اشتباه نکردم بازی به نیمه کشید این انتظار فرصتی خوبی است برای یک گپ کوتاه. از بچگی همه هم بازی هام پسرای محله بودن و عشق بازی دزد و پلیس و هفت سنگ و گل کوچیک و بازی های جنجالی بودم فراری و بیزار از بازی های دخترانه مثل خاله بازی که پر از لوس بازی بودن بودم اصلا آبم با دخترای فامیل و همسایه تو یه جوب نمی رفت دست خودم نبود خوشم نمی اومد و تمام. همش دنبال ...
خبرنگاری؛ دغدغه مندی با مشکلات بسیار است/خبرنگار احترام می خواهد
بیست آشنا شدم و بعد از صحبت با مدیریت سایت خبرنگار این سایت شدم. حدود چند ماه در حوزه ورزش مشغول به فعالیت خبری بودم اما در سایت اسپورت گلستان آغاز به فعالیت کردم و چند ماهی در آنجا بودم چون این سایت تنها اخبار ورزشی استان رو منتشر می کرد خیلی بهتر بود و فعالیت بسیار خوبی هم در آن داشتم. بعد از فعالیت در این دو سایت با خبرگزاری مهر از دی ماه سال 94 شروع به همکاری کردم و هم اکنون نیز ...
دل کندن در کیلومتر30
اول راه مریم گاهی دادوبیداد می کرد و حرف های نامربوط می زد که توضیح دادنش به راننده سخت بود. در بیمارستان هم معطلی برای بیماران کرجی کم نبود. گاهی باید ساعت ها در اورژانس منتظر می ماندند تا بالاخره زمان بستری برسد. روز اول، تلخ ترین روز بود. دوری راه فقط در روز بستری به چشم نمی آید. این مسیر برای خانواده هایی که گاهی باید هر روز 30 کیلومتر دور از خانه به بیمارشان سر بزنند، مصیبت است ...
جزئیات بازداشت شهرام جزایری در مشهد
اصولگرا بود. با جنجالی که ایجاد شد (پرونده) سیاسی شد. ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار شدند تا شهرام جزایری ساخته شود. این طرف هم در عمل انجام شده قرار گرفت. ابتدا مدعی می شدند که فلان مسئله رو شده، بعد در مراجع قضائی بالاتر که می رفت و منم بچه پررو بودم با دفاعیات مؤثرم رأی شکسته می شد. خدا هم به من کمک می کرد . سال های اوین شهرام ابتدا به 27 سال حبس محکوم شد، دیوان عالی این ...
جزئیات بازداشت شهرام جزایری در مشهد/جزایری کیست و اتهاماتش چیست؟
) از طریق نماینده های اصولگرا بود. با جنجالی که ایجاد شد (پرونده) سیاسی شد. ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار شدند تا شهرام جزایری ساخته شود. این طرف هم در عمل انجام شده قرار گرفت. ابتدا مدعی می شدند که فلان مسئله رو شده، بعد در مراجع قضائی بالاتر که می رفت و منم بچه پررو بودم با دفاعیات مؤثرم رأی شکسته می شد. خدا هم به من کمک می کرد . سال های اوین شهرام ابتدا به 27 سال حبس ...
اعتیاد زنانه!
زده ام. هر چند که زن سعی می کند خود را بی تفاوت نشان دهد اما من من کنان به حرف می آید... *من 12 سال پیش فرار کردم. می خواستم با کسی که دوستش داشتم ازدواج کنم. پدرم اجازه نداد. آن بی معرفت هم خیلی زود زن دیگری گرفت. دلم شکسته بود. یک روز وسایلم را برداشتم و از شهرمان به تهران آمدم..... (بغض می کند) وقتی من به تهران آمدم 25 سال داشتم. با خودم گفتم اینجا کار می کنم و ...
معین: پسرفت حاصل مدیریتی است که خط قرمزش خودش است نه مردم/ در سه سال گذشته آجر روی آجر نگذاشتید/ ...
شما مانده؟ حتی به بودجه ارشاد و ورزش و جوانانی که پول برنامه های فرهنگی و پول هیات های ورزشی را ندارند بدهند هم رحم نکردید.... خبرنگارهای ما به جرم بیان این حقایق حذف شدند. معین ادامه داد: برخی ها تا این انتقادها را مطرح میکنید این را با قبلی ها مقایسه می کنند. تا حرفی زده می شود می گویند قبلا هم بوده... اولا من هم خودم و هم پدرم معزول دولت احمدی نژاد بودیم به خاطر انتقادهایی که می ...
ازدواج عجیب جوان تهرانی با دوخواهر!
آمد همین باعث شد تصمیم گرفتم تعقیبش کنم . زن غمگین گفت: بعد از چند روز متوجه شدم به خانه زنی رفت و آمد دارد وقتی پیگیری کردم در کمال تعجب متوجه شدم که این زن خواهرناتنی خودم است ،سراغش رفتم و وقتی گفتم این مرد شوهرم است از او شنیدم نزدیک به 5 سال است که با شوهرم صیغه است و رابطه دارد حتی می دانست می خواهد ازدواج کند و پذیرفته که زن صیغه ای اش بماند. وقتی ازش خواستم که از زندگی ام بیرون ...
شناکردن برای زندگی نه قهرمانی
روزهایی هم که مدارس دایر بود، خیلی وقت ها اتفاق می افتاد که صدای تیراندازی می شنیدیم و مجبور به فرار می شدیم . او ادامه می دهد: هیچ کجا نمی توانستیم برویم. من نمی توانستم تمریناتم را ادامه دهم. چون همین که از خانه خارج می شدم، تلفن زنگ می خورد و مادرم پشت خط بود که با نگرانی می گفت، انفجار یا تیراندازی در محدوده جایی که می خواهی بروی رخ داده است. برگرد . یسرا به خاطر می آورد: بعد از مدتی این اتفاق ها ...
زن مطلقه ای که دنیا را فتح کرد و به شهرت و ثروت رسید!
با هرمیون صحبت کرده است. وقتی جوان تر بودید دوست نداشتید نویسنده شوید؟ چرا، از زمانی که یادم می آید دوست داشتم نویسنده شوم. ادبیات انگلیسی همیشه محبوب ترین درس مدرسه برایم بود. همه مانده اند چرا من رفتم ادبیات فرانسه خواندم. وقتی شروع به نویسندگی کردید چند سالتان بود؟ و نام اولین کتابتان چه بود؟ شش ساله بودم که اولین داستانم را نوشتم. درباره خرگوشی بود ...
حجت الاسلام شیخان: حضرت معصومه(س) تمام شیعیان عالم را شفاعت می کند
خودش است. امام حسین علیه السلام به حر فرمود: ای حر مادرت به عزایت بنشیند؛ حر با این فحش امام حر شد و به راه آمد. حضرت صادق علیه السلام آن شخص را چهارمرتبه به آب انداختند در دفعه های اول تا سوم با یک مقداری که شنا بلد بود از آب خارج شد اما دفعه ی چهارم دیگر توانی در بدنش نمانده بود در همان لحظه با حالت عجز از حضرت در خواست کمک میکند خودش می گوید آن لحظه ای که داشتم غرق می شدم گفتم یا ...
دخترهای الان بلد نیستند حتی یک دکمه بدوزند / صدای همه معلم ها را تقلید می کردم
می گوید از بچگی دوست داشته دیگران را خوشحال کند اما این بازیگر کمدی مدتی است تریبون خود را از دست داده و از این موضوع دلگیر است نه به این دلیل که درآمدش کم شده؛ که روزی را خدا می رساند اما او توقع دارد بعد از این همه سال تجربه باز هم از خلاقیت و توانایی هایش استفاده کنند. با آقای همیشه خندان گپی زدیم تا از دیروز و امروزش برایمان بگوید. از زمانی که یادمان می آید شما شاد و پرانرژی بودید. ریشه این همه شادی کجاست؟ از وقتی خودم را شناختم ،به این نتیجه رسیدم که آدم باید به دنبال علایقش برود. علاقه مندی اش هر چه هست، فرق نمی کند اما باید خودش راه زندگی اش را انتخاب کند.من از کلاس پنجم دبستان روزهای تعطیل و جمعه ها در خانه با استفاده از تخت و وسایل دیگر صحنه تئاتر می ساختم و تئاتر اجرا می کردم. به سینما و تئاتر خیلی علاقه داشتم و همه تلاشم را کردم که به آنچه دوست دارم، برسم. با موانع زیادی هم مواجه می شدم که باید از آنها عبور می کردم اما چون هدفم مشخص بود با انرژی به جلو حرکت کردم. درسم را خواندم و به هنرکده هنرهای دراماتیک رفتم تا از نظر علمی هم دانش مورد نیاز را یاد بگیرم. کمی به عقب برگردیم، درباره خانواده تان برایمان بگویید و این که خانواده چگونه از شما حمایت کرد که به آرزو و هدفتان برسید؟ من در محله سرچشمه به دنیا آمدم و بزرگ شدم. در آن زمان سرچشمه یکی از محله های مهم تهران بود و به لاله زار و میدان توپخانه می رسید. سه تا برادر بودیم و یک خواهر. پدرم کارگر ساده بود و بیشتر کارهای ما را مادرم سر و سامان می داد. همیشه ما را در بهترین مدارس ثبت نام می کرد و پیگیر بود که در درس هایمان موفق شویم. در آن دوره بیشتر سبک زندگی ها اینجوری بود؛ پدر ها با کار در بیرون از خانه، مخارج زندگی را تامین می کردند و مادرها به دیگر امور خانواده رسیدگی می کردند. مادرها حرف اصلی را می زدند. به نظرم دنیا زیر پای مادران است. مادر سرمنشا همه چیز است. باید همیشه احترام آنها را نگه داشت. نباید مادرانی را که به سن کهولت رسیده اند، به سرای سالمندان سپرد. باید قدر مادرها و پدرها را دانست. مادرم همه کارهای خانه را انجام می داد از پخت و پز، تمیز کردن خانه تا دوختن لباس برای ما. آن دوره مثل الان نبود که دخترها بلد نیستند حتی یک دکمه بدوزند. آن دوره کارهای مادر و پدر تقسیم شده بود اما فضای خانواده ها خیلی گرم و صمیمی بود. اما اکنون خیلی ها حسرت آن دوره را می خورند. برای این که الان همه چیز ماشینی شده است. تکنولوژی پیشرفت کرده و ما صاحب خیلی چیزها شده ایم اما واقعیت این است که دیگر اصالت قدیم را نداریم. مهربانی، رفاقت و ... دیگر وجود ندارد. آن زمان از جلوی نانوایی که رد می شدی، بوی نان گرم به آدم انرژی می داد. در داخل خانه همه یکدیگر را دوست داشتند و همه اعضای خانواده در کنار هم با مهربانی زندگی می کردند. همین ها باعث می شد تو به زندگی دلگرم شوی. اما الان هر کسی ازدواج می کند به طرفی می رود و در گوشه ای دور از دیگران برای خود خانواده تشکیل می دهد. نمی توان از کنار فروشگاه نان باگت و صنعتی رد شد و انرژی گرفت. غذاهای آماده و فست فود که به آدم نیرو نمی دهد و آدم را دلگرم نمی کند. همه چیز آماده و حاضری شده و هیچ مزه ای ندارد. این که بد نیست، شرایط زندگی راحت تر شده است. نه اصلا راحت تر نشده! وقتی ما بچه بودیم اتاق های پنج دری برای تابستان عالی بود. درها را باز می گذاشتی و اتاق خنک می شد. حالا باید زیر باد کولر بخوابی، باد مصنوعی که اصلا لذتی ندارد و وای به روزی که موتورش بسوزد و کارت به تعمیرکار و ... بیفتد. تابستان ها سوزان و داغ شده و زمستان ها سرد و بی برف و باران. آلودگی هوا نداشتیم، این همه ماشین نبود. الان تهران شده پارکینگ پر از ماشین. از بچگی همین شیطنت امروزی را داشتید؟ بازیگوشی و شیطنت نمی کردم اما همیشه دوست داشتم مردم را شاد کنم و بخندانم. مدرسه که می رفتم، صدای همه معلم ها را تقلید می کردم. وقتی معلمی نمی آمد، با تقلید صدای او، کلاس را اداره می کردم. در 73 سالگی از زندگی و راهی که طی کرده اید، راضی هستید؟ سوال سختی است چون جوابش برمی گردد به این موضوع که ما عمرمان را برای خنداندن و شاد کردن مردم گذاشتیم اما الان که به جایی رسیدیم که باید محصول تلاش هایم را برداشت کنیم، بیکار نشسته ایم. رادیو، سینما، تئاتر و تلویزیون دیگر به ما کار نمی دهد. از نظر روحی راضی نیستم. ما که اسممان را پیشکسوت گذاشته اند، هنوز کارایی داریم و هنو ...
جوانان در آستانه ازدواج مراقب باشند
وساطت کند تا خانواده ام راضی شوند، اما طی یکسال هیچوقت نتوانستم از بابت رابطه اش با جنس مخالف و بعضی راست گویی ها به او اعتماد کنم و از طرف ایشان متهم شدم که شکاکم. با وجود همه ی این مسائل خودش بعد از قطع رابطه دوباره برگشته و اصراری در کار نبود. به هرکسی هر مشاوری هر عاقلی رفتارهای وی را گفتم همه به ایشان مشکوک شدند، تا اینکه نشانه هایی از زبان خودش پیدا کردم که دلیل بر صحت حرفای من هست ...
گفت و گویی با خانواده خبرنگار شهید احمد حسنی
را صدا می زند و اسمش را می پرسد و می گوید : " تا به حال از تیر دشمن نترسیده بودم ولی با این شجاعتی که با صدای بلند ایست دادی ترسیدم و سر جایم میخ کوب شدم. احسنت به این شجاعت و مردانگی" آخرین باری که به مرخصی آمده بود پیش من آمد و به او گفتم که احمد جان کمی هم تو بیا جای من در سپاه ارومیه کار کن و بگذار کمی هم من به جای تو به جبهه بروم ولی به من گفت که اصلا قرار نبود به مرخصی بیایم اینبار را ...
جدی ترین خبرنگار اردبیل+عکس
همه مردم با آن روبه رو شدند و آن عشق چیزی جز ارادت به شهدا نبود. خاطره بعدی که تا آخر عمر فراموشم نمی شود به اعزام اولین گروه مردم اردبیل به دیدار مقام معظم رهبری مربوط می شود که شرح واقعه به قرار زیر است: صبح جمعه که مصادف با رحلت آیت الله مشگینی بود مشغول طراحی پوستر معظم له بودم که باطری گوشی تلفن همراهم تمام شد و با این خیال که روز جمعه است و فردا هم به مناسبت شهادت امام صادق(ع ...
گفتگویی متفاوت با پسر محجوب کشتی
دست آوردم که اسماعیل پور به من گفت آینده خوبی داری. همیشه با احترام زیاد از پدرت و حمایت هایش یاد می کنی.مهمترین دلیل این موضوع چیست؟ امیدوارم سایه همه پدر و مادرها بالای سر فرزندانشان باشد و خدا پدر و مادر من را نیز برایم نگه دارد.پدرم از همان اول و حتی هنوز هم من را به باشگاه کشتی جویبار می برد و می آورد و زحمت زیادی برایم کشیده تا بتوانم به این مراحل برسم. همیشه مدیون پدرم ...