سایر منابع:
سایر خبرها
ویشکا آسایش، اولین زن دراکولای سینمای ایران
کنیم و برگشتیم. البته من بعدها پشیمان شدم و با خودم می گفتم کاش یکم بیشتر سختی را تحمل کرده بودم در عوض مدرسه را همان جا تمام می کردم و همان جا راحت تر به دانشگاه می رفتم. هم کلاسی پسر جیمز کامرون در برگشتن من از آلمان حکمتی بود. چون این بازگشت باعث شد من دوباره در ایران مدرسه بروم و دیپلم بگیرم و سریال امام علی را بازی کنم و بعد دوباره برای دانشگاه و ادامه تحصیل به لندن بروم ...
مرد هوس باز به زور وارد آپارتمانم شد - او مرا به اتاق خواب برد
.... هنگامی که قصد ورود به آپارتمان اش را داشته این مرد با زور وارد شده و وی در اتاق خواب مورد تعرض قرار داده است. طبق اظهارات سخنگوی پلیس دوبی، این حادثه ساعت 7:00 به آنها گزارش شده و با حضور در محل به تحقیق در این خصوص پرداخته اند. متهم نیز همان روز ساعت 11 توسط پلیس دستگیر شده است. مرد نیجریه ای که در دادگاه با اتهامات تجاوز و ضرب و شتم روبرو شده در دفاع از خود اذعان داشته برای دیدن ...
بلایی که دوست قدیمی ام بر سر زندگیم آورد - نیلوفر یکی از اعضای لانه فساد بود
به گزارش " جوان ایرانی "، در آن لحظه با خوشحالی اسمش را صدا زدم و گفتم: نیلوفر تو کجا این جا کجا؟ بعد از حدود15- 14 سال که از همدیگر دور افتاده بودیم امروز با هم روبه رو شده ایم و باید جشن بگیریم. زن جوان در دایره اجتماعی کلانتری سناباد مشهد افزود: آن روز پس از گفت وگویی کوتاه و مرور سریع خاطرات شیرین دوران دبیرستان با اشتیاق شماره تلفن خانه و همراهم را به دوستم دادم و قرار شد سر فرصت ...
معروف ترین اعدامی ها +عکس
خواستم با او صحبت کنم، اما او بدون هیچ حرفی به صورتم اسپری زد و بعد هم با لگد من را زد. من هم که بسیار عصبی شده بودم چاقوی همراهم را برداشتم و چند بار به بدنش زدم. خون جلوی چشمانم را گرفته بود و نمی دانم چه کار می کردم. حتی به یاد ندارم چه چیز هایی به مردم می گفتم. فقط یادم است می خواستم خودم را هم بکشم، ولی ترسیدم. او چاقو را به سینه یزدان زده و یزدان نیز در خیابان روی زمین افتاده بود ...
ماجرای طلاق بازیگر زن مشهور از همسرش + عکس های دخترش
مربوط به جدایی انجام شود. بعد از طلاق مان هم دخترم باید به دبستان می رفت به همین خاطر دوست نداشتم دوباره به او شوکی وارد کنم و با تغییر محل زندگی کنونی اش باعث به هم ریختگی روحیه اش در ابتدای ورود به مدرسه شوم. ترجیح می دادم همه چیز در کمال آرامش رخ دهد از طرفی دخترم اِما از دوران کودکی با پدر و مادرم ارتباط نزدیکی داشت و حضور در کنار آنها برای هر دوی ما آرامبخش است. ضمن اینکه می خواستم به لحاظ ...
در ندامتگاه شهر ری - آزادی - آرزوی زندانیان است...
همسرم افغان بود. همسرم مواد مخدر استعمال می کرد و تعادل روحی و روانی نداشت و زمانی که با هم دعوا کردیم خودش را در خانه کشت و رگ گردنش را زد. من هم برای این که مرگش به گردنم نیفتد، گفتم که دوست شوهرم او را کشته است ولی اکنون به اتهام مشارکت در قتل عمد شوهرم در زندانم. من بی گناهم و دخالتی در مرگ او نداشتم. اکنون تنها نگرانی ام فرزندانم هستند. تکلیف بچه هایم چه می شود؟ * هر شب را با ترس و ...
با حبیب رفتم... بدون حبیب بازگشتم/ سه ماه در سلول انفرادی
اوایل فکر می کردیم این تحرکات فقط در مرز است و همان جا تمام می شود، اما عراقی ها هر روز در حال پیشروی بودند. هرگاه به پشت بام می رفتیم، عراقی ها را می دیدیم. تعداد زیادی از همسایه ها شهر را ترک کرده بودند و به روستاها و شهرهای اطراف رفته بودند. پدرم اجازه نمی داد ما شهر را ترک کنیم و می گفت عراقی ها چند روز بعد عقب نشینی می کنند و به شهر وارد نمی شود. برادرم و حبیب هرگاه از خط مقدم برمی گشتند، می گفتند شما نمی دانید آن جا چه خبر است توپ و تانک عراقی ها مثل مور و ملخ در مرز پراکنده است و شما نمی توانید این جا بمانید. ...
10 سال حبس برای قاتل همسر و فرزند
رویش ریختم و گفتم می کشمت؛ اما واقعا نمی خواستم این کار را بکنم. بعد از خانه بیرون آمدم احتمالا ازآنجا که آبگرمکن روشن بود و من هم بنزین پاشیده بودم، خانه آتش گرفته است و بعد هم منفجر شده است. متهم گفت: من اصلا نمی خواستم به آنها آسیبی وارد کنم و فقط برای اینکه زنم را بترسانم این کار را کردم. بچه ام را خیلی دوستش داشتم و حالا هم برای کاری که کرده ام درخواست بخشش دارم. اولیای دم همسرم من را ...
تنبیه، تأدیب، تربیت یا آزار و اذیت کودکان
4 ساله نجات پیدا کرد. او بعد از چند ساعت بستری در اورژانس وضعیتش به حالت نرمال بازگشت. مادر سروش وقتی از سلامت فرزندش مطمئن شد درباره داستان زندگی اش به مأمور پلیس گفت: چندین سال است که با پدر سروش ازدواج کردم. مدت زیادی است که بیکار است و سر هر کاری که می رود، بعد از مدتی کوتاه دست از کار می کشد. شوهرم ناراحتی شدید عصبی دارد و بخاطر همین اختلافات روانی، مدتی هم در بیمارستان روانی بستری شده است ...
بگذارید یک دل سیر گریه کند محمد/ بنا را محبوبه اش کشت
.... بگذارید او یک جایی پیدا کند و با محبوبه اش بگرید. فغان کند از دست این دلداده که گاه او را به عرش برده و گاه به زمین گرمش زده است. فغان کند از دست این اکبیری دلربای پر از پارادوکس که گاه زندگی اش را نجات می داد و گاه او را تا سخت ترین پرتگاه می برد. او برای فراموشی عطر گیسوان مادر، با یک چمدان کوچک وارد خانه کشتی شد و همچون تارک دنیایی در آن زندگی کرد. ماه ها از آنجا تکان نخورد. ماه ...
گفتگوی اختصاصی وت پارس با دکتر هومن ملوک پور
آدم قوی باید باشد ولی بعد که در سن 7 سالگی اولین حیوان خانگی که یک سگ بود وارد زندگیم شد به حیوانات علاقه مند شدم و زمانی که آن حیوان به دلیل نامعلومی از بین ما رفت تصمیم گرفتم به جای آنکه خاک ها را اینور و آنور کنم ، بروم و حیوانات را درمان کنم. وت پارس - آیا مخالفت یا موافقتی از سوی خانواده برای تحصیل در دامپزشکی داشتید؟ دکتر هومن ملوک پور - ما خانواده آنچنان بزرگی نداشتیم ...
اخلاص و صداقت دو ویژگی شاخص ابومحسن/ محال است دشمن اشک چشمانم را ببیند
شهادت برسد روح و جسمش تنها متعلق به من بود طوری که اگر با تلفن با دوستانش صحبت می کرد و آنها را عزیز دل برادر خطاب می کرد اعتراض می کردم و با شوخی می گفتم: عزیز دلت فقط من هستم. اما امروز بعد شهادت دیگر فقط متعلق به من نیست و به همه تعلق دارد. با خواهران و برادرانش برخورد بسیار مناسبی داشت و گره گشای مشکلات فامیل بود و می گفت گره باز کردن از کار خلق کار پسندیده ای است. *خاطره ای ...
خانواده هم پای من تلاش کردند/ کنکور سکوی پرتاب کسانی که توانایی ساختن آینده کشور را دارند / شبکه های ...
...> عکس العمل خانواده شما بعد از اعلام نتایج چگونه بود؟ مسلماً آرزوی هر پدر و مادر زحمت کشی موفقیت فرزندانشان در همه عرصه هاست و پدر و مادر عزیزم به موفقیتم ایمان داشتند اما قبل از اعلام نتایج با من صحبت کردند و مرا برای رتبه های بدتر و حتی 100 هم آماده کردند. پدرم گفت: هر نتیجه ای که به دست آید چیزی تغییر نمی کند و نگران هیچ چیز نباش؛ از نتیجه ای که به دست آمده راضی و خوشحال ...
مجازات قطع دست برای 2 دزد سابقه دار؟
اخلاقی مرد مزاحم از زن جوان در بین رهگذران + عکس اقدام وحشیانه و غیر انسانی افشین در مغازه / به خاطر عذاب وجدان خودم را معرفی کردم کار زشت و خشن مردان مزاحم در مقابل چشمان همسر کار کثیف مادر بی رحم با دختر نوجوانش /دخترم را به هتل ها می فرستادم
به آتش کشیدن مادر و دختر توسط پدر
زندان روزهای سختی را سپری می کنم و از کاری که کرده ام پشیمانم. در ادامه پرونده با صدور کیفرخواست به شعبه دهم دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد. متهم در جلسه دادگاه بازهم ادعاهای قبلی خود را تکرار کرد و گفت: من همسر و دخترم را دوست داشتم و فقط می خواستم همسرم را بترسانم. حالا هم پشیمانم و درخواست بخشش دارم. قضات باتوجه به درخواست اولیای دم، او را به خاطر قتل همسرش به قصاص و به ...
اقدام زشت و وحشتناک مرد 23 ساله با همسر سابقش در خیابان
حیاط های اطراف محل حادثه برای کشف آلت جرم انجام شد. مأموران در نهایت چاقوی مورد نظر را در حیاط یکی از خانه های اطراف محل وقوع جرم کشف کردند. اظهارات متفاوت متهم متهم در اظهارات اولیه خود به پلیس گفته بود: این خانم همسرم بوده و در خیابان او را با مردی غریبه دیدم. ابتدا با آن مرد درگیر شدم، اما همسرم برای مداخله وارد شده و به همین دلیل به او هم چاقو زدم. اما برخلاف ...
طناب دار بر گردن 2 متجاوز
کردند و یکی از آنها دستش را روی دهانم گذاشت و دیگری با چاقو شروع به تهدید من کرد. آنها به زور مرا سوار خودرویی کردند و به سمت بیابان های اطراف رفتند. در بین راه با التماس از آنها می خواستم که رهایم کنند اما وقتی خودرو در منطقه ای کاملا خلوت توقف کرد، آنها به زور مرا مورد آزار و اذیت قرار دادند و با استفاده از گوشی خودم، اقدام به فیلمبرداری کردند. ساعتی بعد درحالی که از حال رفته بودم، مرا ...
به آتش کشیدن مادر و دختر توسط پدر
. من در زندان روزهای سختی را سپری می کنم و از کاری که کرده ام پشیمانم. در ادامه پرونده با صدور کیفرخواست به شعبه دهم دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد. متهم در جلسه دادگاه بازهم ادعاهای قبلی خود را تکرار کرد و گفت: من همسر و دخترم را دوست داشتم و فقط می خواستم همسرم را بترسانم. حالا هم پشیمانم و درخواست بخشش دارم. قضات باتوجه به درخواست اولیای دم، او را به خاطر قتل همسرش به ...
اقدام غیر اخلاقی وکیل پس از آزار و اذیت دختر دانشجو در خانه مجردی
. آنجا قبلا خانه خودشان بود که دو طبقه بالای آن را به مستاجر داده بودند و پارکینگ خانه را دیوار کشیده بودند و دستشویی و حمام ساخته بودند و وسایل اضافی مثل مبل و یخچالشان را آنجا گذاشته بودند تا مواقعی که مسافر و میهمان می آید از آنجا استفاده کند.صبح روز دوشنبه بعد از اینکه کار حقوق ام را پیگیری کرده بودم تصمیم گرفتم چند روز در شهر بمانم تا حداقل این همه راه آمدم تفریح هم کرده باشم و جاهای تاریخی و ...
حاشیه ای بر تصاویر دردناک محمد بنا
فصلش کف دست هایت عرق کند. پسر یک کارخانه دار ورشکسته. یک انقلابی پرتردید. عاشق مادر. مردی که در اروپا در رستوران کار کرد. جداشده از همسر اسپانیایی اش ماریا پرز و دورافتاده از مریم، دختری که حالا جوان است. بنا چند سال پیش درباره دخترش گفت: تلفنی با او حرف زدم. برای اینکه ببینم پولی که برایش حواله کردم به او رسیده یا نه؟ او هم که حواله را گرفته بود، گفت پاپا دوستت دارم، منم گفتم می دانم برای چی دوستم ...
از مرگ مغزی تا اهدای عضو!
.... البته راننده آژانس هایی که اورژانس را خبر کردند و برادر همسر برادرم را از ماجرا مطلع کردند، شاهدان ماجرا بودند و گفتند یک خانم پشت فرمان بود. شما چطور از ماجرا مطلع شدید؟ بچه های آژانسی که گفتم، بعد از اینکه برادرم را به بیمارستان رساندند، ساعت 12 به خانه برادرم زنگ زده و گفته بودند ماشین برادرم خراب و شارژ گوشی خودش هم تمام شده و برادرم از آنها خواسته شماره برادر خانمش ...
3ساعت شکنجه، فرجام دوستی تلگرامی!
شدم و به داخل کوچه رفتم تا شاید پسرم را ببینم. از چند نفر از دوستانش که در کوچه بودند سراغ او را گرفتم، ولی کسی خبری از سامان نداشت. تا این که ناگهان خودرویی مقابل سطل زباله کوچه توقف کرد و راننده آن که مردی میانسال بود پسری را کنار این سطل انداخت. بعد از آن بلافاصله فرار کرد. به کنار سطل زباله رفتم و از دیدن آن صحنه به شدت شوکه شدم. آن پسر سامان بود که بیهوش شده و روی بدنش آثار کبودی ...
شنل قرمزی ها آمدند/ پخش باران پس از سال ها
زندگی خانواده ای سیاه پوست است که در شرایط بد و نامطلوب اجتماعی بسر می برند و تمامی اعضا مجبورند که برای امرار معاش کار کنند. والترلی پسر خانواده به همراه روت همسر و تراویس تنها پسرش و خواهرش بنیتا در خانه محقر و کوچک مادرش لنا زندگی می کند. والتر به عنوان راننده شخصی فردی سفید پوست مشغول به کار است و روت همسرش، رخت و لباس های مردم را شسسته و اتو می کشد. لنا مادر خانواده نیز که به عنوان پرستار در ...
برای جنازه حیوانات گریه می کنیم/ اگر ساعت مچی نداشتم مرده بودم!
جرات می توانم بگویم هیچ گاه در جنگل نترسیده ام. به همه هم گفته ام اگر شکارچی زمان درگیری شلیک می کند از بی عرضگی محیط بان است. چون فهمیده که او ترسیده است من هیچ وقت این حس را به متخلف نمی دهم. زمان دستگیری هم خیلی خونسرد عمل می کنم. یک بار در یک درگیری در تاریکی جنگل بود شکارچی بی هوا چاقو از جیبش درآورد و محکم به مچ دستم زد. کار خدا بود که یک ساعت بند فلزی دستم بود که چاقو اول به آن خورد و بعد به ...
روزنامه ها عامل بدبختی من شدند
حضوری شود. از سوی دیگر با توجه به این که متهم به قتل چند روز قبل صحنه جنایت را بازسازی کرده و در آنجا منکر جنایت شده بود، بازپرس جنایی به کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی مأموریت داد تا برای مشخص شدن این ماجرا، تصویر بازسازی صحنه قتل را با تصویر درگیری منجر به قتل در ناگویای ژاپن، مطابقت دهند. در ادامه مصاحبه اختصاصی ما را با رسول یاکوزا می خوانید. ***چند سال داری؟ ...
قصه اسب تیتراژ روزی روزگاری چه بود؟
خانه های دیگر دهاتمان مبتنی بر قالیبافی بود. اصلا ادعا نیست که بگویم من پای دار قالی به دنیا آمده ام و پشت دار قالی در آغوش مادر بزرگ شدم و چشم و گوش و حواسم همه معطوف به رنگ و گل آرایی بوده و آوازهایی که هنگام قالیبافی می خواندند. بعد هم که رادیو آمد، از صبح یک بند آن را روشن می کردند. از وقتی هم که می توانستم جنب و جوشی داشته باشم در تمام کارهای کشاورزی کمک حال پدر بودم ...
پسر ناخلف
که نیازعلی از نظر مالی در حدی بود که به راحتی هزینه های زندگی را تامین می کرد اما فردی بی احساس و بداخلاق بود. او همواره به خاطر پدر و مادرش با من دعوا می کرد و تا سرحد مرگ کتکم می زد. هر بار که از این زندگی جهنمی خسته می شدم و به طلاق فکر می کردم دوباره با اصرار پدر و مادرم، غرورم را می شکستم و به زندگی با او بازمی گشتم. در طول چند سال زندگی با نیازعلی خداوند دو دختر و یک پسر به من عنایت کرد. این ...
حسین مکی کیست؟/سرباز فداکار یا خطاکار وطن
زبان آکادمیک می دانست و تنها به زبان مردم صحبت می کرد، بی باک بود، مخالفان او را به رک گوئی متهم می کردند و موافقان او را شجاع و بی پروا می پنداشتند، مخالفان او را خرابکار رابطه با غرب و موافقان او را مخالف استعمار و اجنبی می پنداشتند، قبل از اختلاف و شکاف در جبهه ملی او پررنگ و بی مثال بود و بعد از آن به گفته مخالفانش کمرنگ و خطاکار شد. اما به راستی او هدف داشت و نوعی اصول ...
گزارشی از زندان مشهد
.../ به گزارش ، چند وقتی است فارغ از هیاهو و مشغله کاری خبری که هر روز با آن درگیر هستیم، تصمیم گرفته ایم قرارهایی بگذاریم که کمی متفاوت باشد. قرار هایی که نامش را گذاشته ایم قرار همدلی و هر کدامش برای ما همراه با تجربه و خاطره ای است. هر بار با گروهی همنشین و همکلام می شویم و زندگی را از نگاه آن ها تماشا می کنیم. اولین دیدارمان در قرارهای همدلی با بچه های آسمانی مرکز نگهداری توان ...
جوانان و نوجوانانی که زندگی را کم آوردند!
تبریز مثل همه روزهای اول هفته پر جنب و جوش بود، همه عجله داشتند تا زودتر به کارشان برسند، به جز مهدیه، دختر 17 ساله ای که در لابه لای هیاهوی خیابان به آرامی از پله های پل عابرپیاده بلوار شهریار بالا رفت و خودش را به نرده های سفیدرنگ جلوی پل رساند؛ اما وقتی به آنجا رسید، دیگر همه چیز به هم ریخته بود، خودروها وسط خیابان ترمز کردند، عابران پیاده ای که تا چند لحظه قبل با سرعت فقط به فکر رسیدن به محل ...