سایر منابع:
سایر خبرها
تا قطار برسد...
کند نفرینش نکردم، اما خیلی دلم را می شکند. کمی مکث کرد و ادامه داد: امروز صبح پسرم آمد و گفت مامان، من تو را خیلی اذیت کردم، هی گفتم نرو، دوست ندارم بروی سر این کار. اما تو این قدر مهربانی که صبح ها زودتر بیدار می شوی و می روی، می روی که ناراحت نشوم و از روی ناراحتی هم تو را اذیتت نکنم. مامان، من می فهمم کی در خانه را می بندی و می روی. حواسم هست که چقدر زحمت من را می کشی. برقی از خوشحالی توی چشم ...
پیکر شهید پیچک را سالم برگرداند/ من عروس سه روزه هستم
"تو تعهد خواهرم را داری. من به جای تو میروم." ولی امیر قبول نمیکند و میگوید "زهره خدا را دارد." محمد در این عملیات مجروح و به تبریز اعزام میشود. قرار بود از طرف نهضت سوادآموزی خانمها را به جمکران ببریم. در ابتدا به بهشت زهرا رفتیم. شهدای مرحله اول و دوم عملیات را تشییع میکردند. ناگهان صدای امیر را از پشت بلندگو شنیدم. ولی هیچکس جز خودم آن صدا را نمیشنید. در جمکران اعلام کردند ...
دو ریالی صلواتی
...> گفتم: یعنی چه؟ گفت: برای سلامتی خودت صلوات بفرست و سپس به نوشته روی میزش اشاره کرد: دو ریالی صلواتی موجود است. باورم نشد، ولی چند نفر دیگر هم مراجعه کردند و به آنها هم همین را گفت. گفتم: مگر چقدر درآمد داری که این همه دو ریالی مجانی می دهی؟ با کمال سادگی گفت: 200 تومان، که 50 تومان آن را در راه خدا و برای این که کار مردم راه بیفتد دو ریالی می گیرم و صلواتی ...
دزدی از خیانتکار
: من هم برای اینکه از دوستانم کم نیاورم و عقب نمانم در یکی از روزهایی که به منزل سولماز یکی از دوستان صمیمی ام رفته بودم، او مرا با پسرجوانی آشنا کرد. و دوستی من و او از همان روز آغاز شد و هر وقت که همسرم در خانه نبود بهانه ای جور می کردم و برای دیدن ساسان به منزل سولماز می رفتم. این ماجرا ادامه داشت تا اینکه دو ماه پیش از منزل ما دزدی شد وحدود 50میلیون طلا ودسته چک همسرم به سرقت رفت، چند روز بعد ...
سرپرستی 2 کودک یتیم مهریه خاص زن جوان
پرداختم تا از یکی از مراکز نگهداری کودکان بی سرپرست کودکی را به سرپرستی بگیرم و به جز یک مرکز، جای دیگری پیدا نکردم. اما دانشگاه قبول نشدم و کلا مسیر زندگی ام تغییر کرد. من که در سودای قبولی در دکتری بودم شانسم را در آزمون استخدامی امتحان کردم. البته این را هم بگویم که وقتی از سر جلسه بیرون آمدم به خدا گفتم خدایا کسی را در این آزمون قبول کن که از این ماجرا اشک شوق به چشم بیاورد و عجیب این بود که ...
و خدایی که مرا می بیند
یه شرکت خصوصی کار می کرد بهم می گفت نگران نباش خدا بزرگه یه کم به اطرافت نگاه کن ببین خدا چقدر خوب و مهربونه و چقدر زیبایی آفریده و ... و من بدون اینکه به حرفش حتی لحظه ای فکر کنم، باد تو گلوم می انداختم و می گفتم آره، من با سابقه کار و تحصیلاتی که دارم حتما کار گیر میارم. و اصلا به نکته ریزی که لابه لای جمله "خدا بزرگه" بود توجه نمی کردم. آنقدر دنبال کار بودم که حتی برای مصاحبه به شرکتی که ...
90/ بیرانوند را فریب دادم تا به قولم عمل کنم
سازمان لیگ این گل را اصلاح کند و به نام من بنویسد چون خود کارشناس داوری هم گفت که گل باید به نام زهیوی نوشته شود. 90: راستی تا حالا به بازی خودت دقت کردی چقدر شبیه مرحوم اولادی فوتبال بازی می کنی و کمتر می شود از تو توپ گرفت؟ خدا مهرداد اولادی را بیامرزد. واقعاً فوتبالش زیبا بود و یک جورایی من هم شبیه او بازی می کنم و حفظ توپم خوب است و کمتر از دست می دهم. 90: حرف پایانی؟ امیدوارم هواداران همینطور از ما حمایت کنند و مسئولان هم به فکر تیم باشند و ما نماینده ایران در آسیا هستیم و باید از ما حمایت شود تا در آسیا زنگ تفریح نشویم. ...
فائزه هاشمی: من اسبی ندارم که هندوانه 300 هزار تومانی بخورد/در انگلیس مستاجر بودم
! بعد از دو سه ساعت گفتند نمی یایی؟ گفتم نه. باز دو نفر آمدند بازوهای من را گرفتند بلندم کردند گذاشتنم توی ماشین و من را خانه تحویل دادند. قضیه تمام شد و من آزاد شدم! این زندان تأثیری که روی من گذاشت این بود که به آرمان هایم، باورم بیشتر شد. قوی تر ایستادم! آقای عباس عبدی همیشه فکر می کند بابا او را انداخته زندان؛ درصورتی که انتقاد خیلی به بابا می کرد ولی اصلا بابا نقشی در ...
عزیزی: باشگاه به مطالباتش عمل نکند، اولین نفر من شکایت می کنم/ بادامکی نباید جلوی من به آن شخص سیلی می زد
اینکه تو جلوی من، او را بزنی. بادامکی هم قبول کرد و از من خواست به محل تمرین بازگردم. مدیرفنی تیم سیاه جامگان در خصوص اینکه بازیکنان به خاطر او در تمرین حضور یافتند، گفت: با کسی رودربایستی ندارم و صحبت هایم را منطقی انجام دادم. حدود دو ساعت با بازیکنان جلسه گذاشتم و تنها 10 دقیقه در مورد خودم صحبت کردم. بیشتر صحبت ها به مسائل مالی ارتباط داشت و به بازیکنان اعلام کردم باشگاه طبق زمان ...
فائزه هاشمی: من اسب ندارم که ...
! بعد از دو سه ساعت گفتند نمی یایی؟ گفتم نه. باز دو نفر آمدند بازوهای من را گرفتند بلندم کردند گذاشتنم توی ماشین و من را خانه تحویل دادند. قضیه تمام شد و من آزاد شدم! این زندان تأثیری که روی من گذاشت این بود که به آرمان هایم، باورم بیشتر شد. قوی تر ایستادم! آقای عباس عبدی همیشه فکر می کند بابا او را انداخته زندان؛ درصورتی که انتقاد خیلی به بابا می کرد ولی اصلا بابا نقشی در ...
گفت و گوی خواندنی با مسعود فروتن و امیرعلی نبویان
اصلا تو اینجا چیکار می کنی؟ با من برخورد کرد. راستش را بخواهید بعد از اینکه امتحان دادم و قبول شدم برای بازی در یک سریالی انتخاب شدم که قرار بود برای تلویزیون تولید شود و بعد رفت توی رسانه های تصویری. خیلی با خوشحالی زنگ زدم به دایی مسعود گفتم مرا برداشتند برای سریال. گفت خیلی بی خود. گفتم انتخاب شدم و فردا می توانم بروم لوکیشن شان. گفت بیجا کردند. گفتم من رویم نمی شود زنگ بزنم و بگویم ...
محرم نویدکیا: برنامه 90 برای من مرده است!
90 فرکی تو را کنار گذاشت. کسی من را کنار نگذاشت. من خودم ترجیح دادم نباشم. خودم دیگر نخواستم چون دیدم من بودم که اشتباه و سادگی کردم و بچه های تیم را در این شرایط قرار دادم. به همین خاطر و به خاطر اینکه من باعث شدم قرارداد بچه ها کم شود. به همین خاطر من خودم را نمی توانستم ببخشم و خواستم دیگر در تیم نباشم. در این مورد با کسی مشورت نکردی؟ من مشاورانی دارم که در خصوص ...
خاطرات اسارت/فرار از اسارت
...، آنها ایرانی ان!” به یکباره همه بچه ها هلهله و شادی کردند. اتوبوس ما هم مثل اتوبوس های دیگرشروع به دور زدن کرد، به راننده و نگهبان های داخل اتوبوس گفتم:” پس چرا داریم دورمی زنیم؟” یکی از آنها مرا هل داد و گفت:” به تو مربوط نیست، برو سرجات بشین.” گفتم:” بچه ها! دارن ما رو برمی گردونن. الله اکبر. الله اکبر”. صدای ” الله اکبر” بچه ها بلند شد. اسلحه ها را ازدست سربازهای ...
مرتضی مهرزاد، از - ماه عسل - تا - پاراالمپیک -
.... زندگی من هم روال طبیعی خودش را طی می کرد و من بعد از مدرسه در یک نانوایی لواشی کار می کردم اما از پانزده سالگی به بعد همه چیز تغییر کرد. رشد قدم چند برابر شد و همین باعث شد به تدریج خودم از مدرسه و دوستانم فاصله بگیرم. البته آن روزها اصلا من و خانواده ام نمی دانستیم که من به بیماری آکرومگالی (پرکاری غده هیپوفیز) دچار شده ام. شاید همین باعث شد احساس متفاوتی نسبت به اطرافیان و دوستانم ...
حکم قصاص مأمور سد معبر شهرداری تایید شد
گفتم مجوز داری؟ جواب داد نه! همکارم از خودرو پیاده شد داخل وانت وی نشست تا به ایستگاه مان برویم. راننده وانت کمی دنبالمان آمد و سر خیابان ایستاد و گفت با ما نمی آید، باید به پلیس اطلاع دهد. هم زمان حسن – همان دوستمان که فراری است – دو سیلی محکم به وی زد و من به هواخواهی دوستانم رفتم. قربانی به ما ناسزا می گفت. در یک لحظه خون جلو چشمانم را گرفت و با مشت ضربه محکمی به سر وی زدم. ناگهان سرش ...
فوت برادرم تنها عامل جدایی دو ساله ام از فوتبال بود/به هیچ دلالی باج نمی دهم/دایی من را به نظرمحمدی ...
قاضیم گفتم که واقعا متاسفم که همچین چیزی اتفاق افتاد و من در ریز جریان نبودم.سو تفاهمی بود و بر طرف شد. در برنامه نود قرار بود چکی را که از یکی از مدیران معروف فوتبال ایران داشتی و برگشت خورده است نشان دهید، ولی نشد. توضیح میدهید؟ بله در برنامه نود حرف تو حرف شد و وقت نشد که چک را نشان بدهم.زمانی که در پرسپولیس بازی می کردم این چک را که البته به اسم خودشان نبود و برای یک بنده خدایی ...
دیبالا: هیچ وقت در زندگی ام این قدر عاجز نمانده بودم!
به نظر نادرست بود و از زمین اخراج شدم. دیگر نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و گریه کنان از زمین مسابقه بیرون رفتم چون هیچ وقت در زندگی ام این قدر عاجز نمانده بودم. * گرفتن کارت قرمز در اولین مسابقه با تیم ملی آرژانتین ؛ این اتفاقی است که برای مسی هم رخ داده. می تواند اتفاق زیبایی باشد، نه؟ بله، همه در رختکن برای اینکه من را دلداری دهند همین را می گفتند (می خندد). فعلاً که مقایسه کردن ...
چهار گروه رانده شده از کربلا
) فرمود: من آن را برای تو می سازم. ابن سعد گفت: من بیمناکم که اموالم مصادره گردد. امام فرمود: من از مال خودم در حجاز، بهتر از آن را به تو می دهم. ابن سعد گفت: من از جان خانواده ام بیمناکم. امام حسین (علیه السلام) هنگامی که مشاهده کرد ابن سعد از تصمیم خود باز نمی گردد، سکوت کرد و پاسخی نداد و از وی رو برگرداند و در حالی که از جا بر می خاست، فرمود: تو را چه می شود! خداوند به زودی در بسترت ...
پلنگ جویبار در برزخ ماندن یا رفتن؛ شاید به خاطر مردم ادامه دهم/ رسول به من گفت تو قهرمان واقعی المپیک ...
: گفتم خدا نخواست که مدال بگیرم، سپس با خودم فکر کردم که ورزش اسیر مافیا شده و حق کشتی گیران را به راحتی پایمال می کنند. در المپیک نه تنها به حق خودم نرسیدم بلکه نزد مردم شرمنده شدم و من بیشتر به خاطر مردم ناراحتم، مردم می خواستند دوباره کشتی بگیرم و رضایت دل آن ها برایم از هر چیز دیگری مهم تر بود . جویباران: مردم دوست داشتند که حداقل در ادامه برای مدال برنز بجنگی؟ رضا یزدانی: من ...
حاج آقا مصطفی آزاده وبی نیاز از دنیا بود
.... در قم دوستان بسیار لطف داشتند و هر شب جایی دعوت بودیم. یک شب منزل حاج آقا محمود مرعشی نجفی، فرزند آیت الله مرعشی نجفی دعوت بودیم و حاج آقا مصطفی هم بود. میرزا رسول مرزآبادی - که بسیار مرد خوش مشربی بود- برای فردا شب از من دعوت کرد. گفتم: برای دیداربا آقای مستجابی، باید فردا صبح به اصفهان بروم و عذر خواستم. فردا صبح طبق قرار قبلی عازم اصفهان شدم. وقتی وارد منزل آقای مستجابی شدم، دیدم آقایانِ ...
روزی که آیت الله مدنی را درکیوسک حبس کردند
شود و مداحان اهل بیت(ع) ذکر منقبت و مرثیه می خوانند. لذا در آن زمان خودم را به منزل ایشان رساندم. آنجا یکی از دوستان دوران دانشگاه را دیدم. از دیدنش خوشحال شدم و با او روبوسی کردم و بعد از کمی صحبت، با اشاره به من گفت: بیا تو را خدمت آیت الله ببرم، اینجا شاید حساس شوند و تو را بزنند! با این عنوان که از خودشان هستم و آمده ام مصاحبه کنم، سریع مرا پیش آقای شریعتمداری برد. نشستم و منتظر دستور آیت ...
این یک خبر هیجان انگیزاست!
...... به سختی گفتم:" س... سلام!" - اِ... اینجایی؟!... تو چقدر ریزه میزه ای مشاور!! - امرتون چیه؟! مرد، دستی به سبیل از بناگوش دررفته اش کشید و جواب داد:" چاکرت آق داود پنچرگیر، معروف به داود هیکل، مدتیه که دچار یه اِشکل جزئی شدم که پاک دمغم کرده! " - معذرت می خوام؛ یعنی پنچر شدی؟! مثل این که به شخصیت داود هیکل خیلی برخورد؛ چرا که با مشت به ...
خاتمی در یزد ؛ یادنامه آیت الله سید روح الله خاتمی
...، اردکان، کرمان و... عبور می کردیم. با اتوبوس بودیم. اردکان که رسیدیم، اتوبوس مدت کوتاهی آنجا توقف کرد؛ دو ساعتی به نظرم برای نماز و اینها. من فورا گشتم آقای خاتمی را پیدا کردم و خودم را رساندم به ایشان و یک انسی کردیم و دیداری کردیم با ایشان و گفتم من دارم می روم به کجا که در همان سفر من را در زاهدان دستگیر و بازداشت کردند و آوردند تهران در قزل قلعه زندانی کردند؛ به خاطر مسائلی که آن روزها بود ...
تعرض و گرفتن فیلم از دختر ... در پارتی مختلط!؟
رفت و وقتی به هوش امدم دیدم برهنه در توالت باغ هستم از وحشت سریع لباس هایم را پوشیدم صبح شده بود و در باغ هیچکس نبود داخل کیفم نه پولی بود و موبایلم هم به سرقت رفته بود با پای پیاده یک جاده خاکی را پشت سرگذاشتم و خودم را به خانه مان رساندم می دانستم به من تجاوز شده است اما از ترس آبرویم نمی توانستم به کسی حرفی بزنم تا اینکه مردی در تماس با تلفن خانه مان به مادرم گفت گوشی من در ماشینش جامانده و شماره ...
روایتی دردناک از گم شدن 14 ساله جانباز اعصاب و روان در تهران!
روزش می شدم. انگار موج انفجار و اثرات شیمیایی کار خودش را خوب بلد بود. روح و روان محمد را به هم ریخته بود. هر چه به او می گفتم پیگیر درمانت باش، قبول نمی کرد و می گفت چیز مهمی نیست و نگران نباش. بالاخره یک روز رفت و دیگر بازنگشت. از آخرین باری که رفت تا زمانی که دوباره پیدایش کردم 14 سال می گذشت. محمد جانباز شده بود و فراموشی و موج انفجار باعث شد سال ها مفقود شود. بعد از 14 سال انتظار و مشقت ...
حمید گودرزی: به کسی اجازه نمی دهم وارد حریم شخصیم بشود
در ژانر پلیس ساخته می شود، جایگاه گشت ویژه کجاست؟ اصلا این مجموعه چقدر خود شما را راضی کرد؟ خیلی پیگیر سریال های پلیسی و یا مناسبتی هفته ناجا نبودم، بنابراین نمی توانم نظر دقیق و مشخصی در مورد کیفیت گشت ویژه نسبت به آثار دیگر تلویزیون بدهم اما با این همه فکر میکنم گشت ویژه سریالی معمولی بود. این خیلی خوب از آب درنیامدن سریال و یا به قول خودتان معمولی، متاثر از چه کاستی هایی ...
محمود دولت آبادی:هیچ وقت از جامعه بیگانه نبوده ام
دوستانم که هم پرونده من بودند هم نمی توانستم بزنم. در زندان حتی زندان انتلکتوئلی ما یکی از دوستان از همسرش طلاق گرفته بود. او داشت گریه می کرد. دلداری اش دادم و گفتم اگر طلاق گرفته، دیگر به تو تعلق ندارد و تو برای چیزی گریه می کنی که به تو تعلق ندارد. اینها را گفتم که بگویم، نمی شود در زندان عادی درباره مسائل ناموسی صحبت کرد. به همین دلیل است که در داستان من هم آدم ها نمی توانند درباره زن و دختر و ...
مهاجم اسبق پرسپولیس نامزد جایزه بهترین بازیکن فصل لیگ آمریکا شد
نکردید نقل قول +31 #2 زهرا 2016-10-24 07:31 ای جونم چقدر عوض شده..همه بهش رای بدید تا او بهترین بازیکن شه...یادمه اون دربی وقتی اومد تو زمین گفتم چرا این گیج رو اورده تو زمین ولی یه کاری کرد که اصلا از یاد پرسپولیسیا واستقلالی ها نمیره...بهترین ها رو براش ارزو میکنم نقل قول +31 #1 vahid 2016-10-24 07:14 دوباره اگه بیاد پرسپولیس حداقلش برای 30 دقیقه ...
رزمنده ای که تیر خلاص خورد و زنده ماند/ ولی عوارض شیمیایی شدن 3 فرزند بیمار نصیبش کرد
خودم را نگه می داشتم تا در عملیات حاضر باشم. به شهادت هم فکر می کردید؟ وصیتنامه ام را هم نوشته بودم که الان دست مادرم است. زمانی که مجروح شدم اسمم جزو شهدا رد شده بود. خودم در خانه بودم که ساکم را از تعاونی سپاه آوردند و به خودم گفتند سیدهادی شهید شده که من گفتم هادی خودم هستم و مجروح شده بودم. ببینید وضعیتم چقدر ناجور بوده که اسمم را جزو شهدا رد کرده بودند. اگر شهید می شدم ...
رانندگی یک ایرانی با چشم و دستان بسته در جاده!؟/تصاویر
زندگی ات یکسره می شود. اما من اراده کرده بودم که چنین کاری را انجام دهم و خوشبختانه به لطف خدا و تلاش خودم موفق هم بودم. ناگفته نماند؛ بعد از پایان کار با توجه به کیسه ی مشکی که بر سرم کشیده شده بود، تنفس در آن بسیار برایم مشکل و حالم بد شده بود که عوامل امداد و نجات فشارم را کنترل کردند و روی عدد 14بود و سپس بعد از مصرف نوشیدنی حالم بهتر شد. ماشین متعلق به خودتان بود؟ -بله ...