سایر منابع:
سایر خبرها
رابطه عاشقانه خانم خبرنگار با یک داعشی!+عکس
ابوبیلل اسکایپ کنم و آندره عکس بگیرد. برای تبدیل شدن به ملودی باید ده سال جوان تر و باحجاب می شدم. از دوستانم مقنعه و چادر قرض گرفتم. خوشحال بودم که صورتم را می پوشانم. دلم نمی خواست یک تروریست صورتم را ببیند؛ مخصوصاً که فرد موردنظر ممکن بود هرلحظه به کشورش، فرانسه برگردد. آندره حدود ساعت شش عصر به آپارتمان من آمد. حدود یک ساعت وقت داشتیم. چادر سیاه و بلند را روی شلوار جین و ...
"عزیز جنگلی" در "غار" سرشماری شد+تصاویر
دیگر به روستا بازنگشت. مرد غارنشین درباره داستان زندگی اش می گوید: هفت ساله بودم که مادرم فوت کرد. چهار سال بعد هم پدرم فوت کرد و مکتب را رها کردم و مشغول کار شدم تا اینکه شکست عشقی مرا غارنشین کرد. درباره دلیل شکست عشقی او دو روایت وجود دارد. خود عزیز می گوید: 20 ساله بودم که عاشق دختری به نام نگار شدم. هر روز در مسیر او می نشستم. نگار بسیار زیبا بود و هر کسی او را می دید عاشقش می شد. من ...
آبیار: مطالعه کتابی را که دوست دارم، تمام نمی کنم
دیده بودم. فیلم های مطرح سینمای جهان را هم دیده بودم البته به استثنای سینمای هالیوود که چندان دوستش نداشتم. تا ساخت اولین فیلمم، هیچ وقت دستیار کارگردان نبودم. وی درباره چگونگی شکل گیری آثارش گفت: هر کاری حتی رانندگی را به طور غریزی شروع کردم اما بعد از آن به سمت یادگیری اش رفتم. زمانی که داستان می نوشتم، شعر می گفتم و فیلم می دیدم. همه آثارم از جمله کارهای سینمایی و داستانی ام، همین طور ...
آمریکا عاشق برجام است و آن را پاره نمی کند/ ظریف آمریکا شناس نیست/ حسین فریدون به من پسته می داد که برای ...
دیرینه داشتید. مصاحبه با فارس، شبیه بازجویی است،(خنده) اجازه بدهید ابتدا من داستان خود را بگویم. بالاخره به ایران آمدم و آقایان مرا به VIP و سپس به نایب بردند و به من چلوکباب دادند. از همان روز اول هم به من گفتند هیچ مشکلی برای حضور در ایران نداشتید و به شما دروغ گفته بودند و کسانی در کشور نمی خواستند شما به ایران بیایید. من بعد از آن نامه 4 هفته به ایران آمدم، یکی از بهترین استفاده هایی که ...
از ماجرای ترک خوردن سی و سه پل تا گلایه های قهرمان المپیک در فرمول یک
...، از 12 سالگی تجربه مصرف تریاک داشته و از سال 80 تا 88 هم به طور مداوم شیشه مصرف کرده است اما امروز یک کارخانه دار موفق است. وی در این باره گفت: اعتیاد و تخریب شیشه از همه چیز بیشتر است. من هم مصرفم بالا بود. سال 80 بدون اینکه بگویم معتادم، ازدواج کردم. از 81 ترک کردن را شروع کردم و شاید 100 بار ترک کردم و دوباره به اعتیاد روی آوردم و سرانجام سال 88 بالاخره موفق شدم ترک کنم. ...
گمشده در هزار توی اعتیاد
نمی کنم وارد کوچه شوم. تردیدم را که می بیند می گوید: می برمت پیش حسین آقا. با اون که باشی کمتر جرات می کنند اذیتت کنند. می گویم: احساس ناامنی نمی کنی؟ صدای قهقهه اش در کوچه تنگ و باریک می پیچد، جواب می دهد: نه... احساس نمی کنم چون می دانم چطور مواظب خودم باشم. تازه پدرم هم همیشه این دور و برهاست و همه این محل ما را می شناسند. بیشتر غریبه ها را اذیت می کنند. لاف می زند و می گوید: چند وقت ...
ناگفته ها یی از دکترین اعتدالی صدوقی ها
...> ** فرزند چندم خانواده هستید؟ فرزند چهارم خانواده هستم و تک پسر خانواده. پدرم فرزند هفتم و تک پسر بود. وجه اشتراک هر دو ما نیز این بود که فرزند آخر خانواده بودیم و هر دو هم تک پسر. دوران تحصیلی خود را چگونه گذرانده اید؟ من از بدو تولد تا اول دبستان در تهران بودم، بعد از آن به یزد آمدم. سال تولد من یعنی سال 64 مصادف بود با دورانی که پدر در یزد سمتی نداشت و نماینده مردم تهران در ...
خاطره ناصر ملک مطیعی از خاکسپاری تختی
...، شب رسیدم شام را با آنها خوردم و صبح دوباره برگشتم. خیلی دوست دارم به نحوی جواب خوبی به محبت و اعتماد مردم را بدهم و این برای من خیلی دغدغه است، شاید باید یک فیلم بازی کنم تا با تصویر و حرف جواب این همه سال محبت مردم را بدهم. همیشه هم گفته ام که دلم نخواسته آرتیست خوبی باشم، بلکه دلم می خواسته آدم خوبی باشم. ...
ملک الشعرای بهار، شاعر آزادی
چون خسته می شد، مادرش خواندن را ادامه می داد. از همان اوان کودکی، از باغ و کوه خیلی محظوظ می شدم. جمعه ها دایی های من، مرا به کوهسار مشهد که به کوه سنگی و کوه خلج و کوه سنگتراش ها معروف است، همراه می بردند. آنها پیاده بودند، و اوایل که من چهار یا پنج ساله بودم، مرا به دوش نهاده، می بردند، و از سن شش و هفت به بعد، با آنها پیاده راه می پیمودم. از دیدن گلهایی که در دامنة کوه و خود کوه روئیده ...
تصاویر | غارنشین 75 ساله فومنی سرشماری شد | شکست عشقی او را غارنشین کرد
عزیز 75 ساله به خاطر شکست در عشق، سر به کوه گذاشت و دیگر به روستا بازنگشت. مرد غارنشین درباره داستان زندگی اش می گوید: هفت ساله بودم که مادرم فوت کرد. چهار سال بعد هم پدرم فوت کرد و مکتب را رها کردم و مشغول کار شدم تا اینکه شکست عشقی مرا غارنشین کرد. منبع: ایسنا 6161
طعم شیرین کار خیر؛ از تهران تا اصفهان
مسئولین گفتند که این بچه ها ظاهراً فوتبال بازی می کنند و نیاز به لباس ورزشی دارند بنابراین تصمیم دارم دریکی دو ماه آینده که به اصفهان آمدم برایشان هم لباس تهیه کنم و هم فوتبال بازی کنم. خوشحالی این بچه ها خوشحالی من است و همواره در کارهایی که خداوند لیاقت انجامشان را به من داده تنها تقاضای سلامتی پدر و مادرم را داشته ام. هرروز به خود می گویم اگر امروز آخرین روز زندگی ام باشد چه کارهایی انجام می دهم و ...
پرند؛شهر خودکشی
پرند روزبه روز بدتر می شود و آسیب های اجتماعی آن دارد یکی یکی بروز پیدا می کند. این آسیب ها بیشتر در مدارس خود را نشان می دهند. بسیاری از دانش آموزان شرایط نگران کننده ای در استفاده از مواد مخدری مانند گُل دارندبه طوری که به راحتی عکس پروفایل خود را در حال استعمال گرس و گل می گذارند. ما مدام با دانش آموزانی روبه رو هستیم که خودکشی ناموفق داشته اند. بااین حال اقدامی برای رسیدگی به این وضع انجام نمی ...
این مردم بی مسوولیت
سردرد امانم را بریده بود. آب از بینی و چشمم سرازیر شده بود. تب هم ول کن نبود. سه، چهار روزی می شد که سرماخورده بودم و از شدت بدن درد نمی توانستم از جایم تکان بخورم. روز اول، رفتم پیش دکتر و دست به دامنش شدم و تا جایی هم که می توانستم نالیدم. عاقبت با یک کیسه قرص سرماخوردگی و آنتی هیستامین و کپسول برگشتم خانه. مامان هم برایم یک بقچه لیمو شیرین خریده بود و دم به ساعت آبش را می چلاند و می ریخت توی ...
جای دنج و ساکت
تازه سوار قطار شده بودم . از کول کردن چهارتا ساک سنگین از کت و کول افتاده بودم. وقتی به صندلی تکیه دادم، انگار دنیا را به من داده باشند. ولو شدم. می خواستم تخت بگیرم بخوابم. صندلی ام جای خیلی خوبی بود. یک جای دنج کنار پنجره که روبه روش صندلی دیگری نبود و عالی بود برای خواندن کتاب. گوش دادن به موسیقی و... بدون اینکه تاثیر نگاه مسافرها تمرکزت را به هم بزند. آفتاب هم کمی رویم می افتاد. در همین حس ...
حسین فریدون به من پسته می داد که برای فرزندانش به آمریکا ببرم/وقتی احمدی نژادرئیس شد دشمنش شدند و گفتند ...
قد از قاسم سلیمانی وجود دارد، من علت این موضوع را پرسیدم، به من گفتند در دفتر ژنرال های ما هم عکس او وجود دارد؛ چراکه ما نمی خواهیم فراموش کنیم او هست. به عنوان یک دشمن قابل احترام، ژنرال های آمریکا قاسم سلیمانی را قبول دارند، می خواهم بگویم آمریکایی حرفه ای است و با کسی که حرفه ای کار کند، احترام می گذارد. بعد به دفتر ژنرال آمریکایی که رئیس آن قسمت بود، رفتم، دیدم عکس آقای قاسم ...
بهمن فرمان آرا: از واکنش های منفی نمی ترسم
گروه رسانه ای آراس : شاید عده ای در جریان نباشند که تحصیلات بنده در رشته بازیگری است و در سن 16 سالگی به مدرسه هنرپیشگی رفتم چون مدرسه سینمایی وجود نداشت. بعد از تحصیلات در رشته بازیگری بود که به سراغ کارگردانی رفتم و این هم به دلیل علاقه ام بود و هم به دلیل روحیاتم. چون من جزو آدم هایی هستم که دوست دارم کنترل همه چیز دستم باشد و دیدم کارگردان سینما در واقع کسی است که فرمان در دستش ...
همه چیز زیر سر تیم برتون است...
البته از اولین دقایق اولین گفت وگویی که با من شد آغاز می شود. بعد از فیلمبرداری فقط دو سال وقت صرف کار روی جلوه های کامپیوتری کار شده است. ارتباط داشتم ماپتها را برای دیزنی می ساختم که یکی از مدیران استودیو به آلیس اشاره کرد. از جا پریدم؛ چرا که من در انگلیس بزرگ شده ام و آن جا آلیس تقریبا بخشی از زندگی و خانواده هر کسی است. آلیس را آن جا همه می شناسند. یادم است وقتی بچه بودم پدر و مادرم و ...
زنم را در ماشین یکی از همکلاسی هایم دیدم - آنها را تعقیب کردم و به سراغشان رفتم
ارتباط مان فقط در حد پیامک بود. او مدتی بعد از من خواست، طلاق بگیرم. قول داد حتما به خواستگاری ام می آید اما خانواده ام، مخصوصا پدرم به هیچ وجه اجازه طلاق نمی دادند. این موضوع را به مقتول گفتم تا راضی اش کنم ارتباط مان را تمام کنیم اما او قبول نکرد. روز حادثه با اصرار سوار ماشینش شدم. مرا به پارک چیتگر برد. ناگهان شوهرم زنگ زد. با عصبانیت گفت من تعقیب تان کرده ام، بگو کجایی. از ترس آدرس دادم ...
درخواست قاتل برای پرداخت قسطی دیه
، هویت مقتول شناسایی و ماموران در بررسی های خود متوجه شدند مقتول برای مصرف مواد مخدر به باغی در صفادشت می رفته است. با کشف این سرنخ، صاحب باغ شناسایی و دستگیر و در بازجویی های اولیه منکر قتل شد و گفت: روز حادثه در حال بیل زدن باغ بودم. از مقتول خواستم کمک کند، اما او طفره رفت. من هم عصبانی شدم و با بیل ضربه ای به صورتش زدم. از بینی اش خون جاری شد . بدون این که حرفی بزند، به اتاق رفت و خوابید ...
نورایی رکوردار گریم در فیلم یتیم خانه ایران
بود اما شوخی گرفتم و ادامه دادم. در قلاده های طلا هم پایم شکست . در یتیم خانه ایران دو بار دچار سانحه شدم. یک بار اسب بعد از 12 برداشت که باید می پریدم روی کمرش و تاخت می رفتم، من را بیرون کادر زمین زد و کمرم آسیب دید. در کوه های آلوارز هم اسب تا گردن در برف بودم من هم تا کمر، دستش را خواست بالا بیاورد برد پایین و رویش بلند شد. شرایط سخت بود روز به روز راکورد برف ها متغییر بود باید می ایستادیم و ...
ترامپ چرا ترامپ است؟
مورد سخت گیری با خلق وخوی پرخاشگرانه ذاتی ترامپ جفت و جور بود. ترامپ نوشته است: در منطقه کویینز یک بچه کاملا سرسخت تربیت شدم و می خواستم سرسخت ترین بچه محله باشم. فرد سرسختی ترامپ را تحسین می کرد و او را تشویق می کرد که جلاد باشد، اما چشم اندازی از اینکه این نوع نوجوانان معمولا بزهکار می شوند، نداشت. در سیزده سالگی، بعد از اینکه دونالد به همراه دوستش یک چاقوی ضامن دار خرید، پدرش تصمیم گرفت ...
بازیگرنقش فرح:گاهی از شدت سوزش چشم به محوطه کاخ فرار می کردم
...، در یک روز بیشتر از ضبط یک سکانس امکان پذیر نبود. چراکه هر روز ساعت 6 صبح سرکار حاضر می شدم،بعد از 12 ساعت گریم، ساعت هشت و نیم، نه شب جلوی دوربین می رفتم و تا 12 شب کار طول می کشید و هر روزی که فیلمبرداری بود همین منوال را داشتیم؛ در یکی از روزها خانمی که از بچه های لباس بود کاموایی که به عنوان مو در نظر گرفته شده بود را به پوست سرم دوخت، یا برای برداشتن قطعه ای که روی بینی من کار می ...
سه رمان ایرانی منتشر شد
.... نگران نباش. هر سه این جمع سه نفره آن زبانه ها را دیده ایم. سرما دیگر کارگر نیست. لخت شو بیا تو. *** سندرومِ زندگیِ نامعتبر نوشته میثم خیرخواه در 120 صفحه، با شمارگان 660 نسخه و قیمت 7500 تومان در نشر هیلا منتشر شده است. از متن کتاب: بعد که برگه دراز چاپ می شد، پدرم عینکش را روی پیشانی اش می گذاشت و به نوار اعداد زل می زد. مادرم هر روز صبح موهایش را گیس می کرد و ...
سارق حرفه ای با مزدا 3 ، موتور می دزدید
داده بودم که پس از مدت کوتاهی شخصی با تلفن همراه من تماس گرفت و گفت قصد خرید آن را دارد؛ پس از توافق درباره قیمت موتورسیکلت (24 میلیون تومان)، جوانی به عنوان خریدار و با یک دستگاه خودرو مزدا 3 به در منزل ما مراجعه کرد و پس از بازدید موتورسیکلت گفت تا چند روز دیگر برای تحویل پول خرید موتور اقدام خواهد کرد . مالک موتورسیکلت مسروقه در ادامه اظهاراتش به کارآگاهان گفت: در مردادماه سال جاری ...
اخاذی شیوه کاسبی این روزها
به گزارش ایمنا، دختر جوانی که مورد اخاذی مالی قرار گرفته بود به پلیس اجتماعی ناجا اینطور گفت: چند ماهی از دوستی من و امید می گذشت ، من با او در یکی از شبکه های اجتماعی آشنا شده بودم و برای اینکه بیشتر او را بشناسم گاهی وقت ها به طور پنهانی در پارک با او قرار می گذاشتم. یک روز که در منزل نشسته بودم ساسان، شوهر خواهرم به من زنگ زد و گفت : فیلمی از تو دارم که اگر پخشش کنم آبرویت می رود ! از ...
بازیگر نقش پروین غفاری: نقشم کوتاه ولی خاص است
سال هم رشته بازیگری خواندم، اما نیمه رهایش کردم؛ چون علاقه مند بودم به لحاظ تجربی بیشتر بازیگری را بیاموزم. با این توصیف مشخص می شود که در خانواده شما، احترام به انتخاب یکدیگر، حرف اول را می زند؟ بله، دقیقا همین طور است. من و برادرم رشته های دانشگاهی مان را خودمان انتخاب کردیم و پدر و مادر هم مخالفت نداشتند و این خیلی خوب است. به نظرم هر بچه ای توانمندی های خودش را دارد و نباید ...
حفظ قرآن سخت نیست همت می خواهد
اول یا دوم کلاس بودم. در آن زمان حفظ قرآن هم داشتم اما چون زمان کافی برای حفظ نبود در زنگ های تفریح همراه با یکی از دوستانم محفوظات خود را به هم تحویل می دادیم و اشکالات را برطرف می کردیم. پس از اخذ دیپلم هم با وجود اینکه نمرات خوبی داشتم در کنکور شرکت نکردم و به دلیل علاقه به معارف قرآنی به حوزه رفتم. در حوزه هم به حفظ ادامه می دادم. آهسته و پیوسته بودن حفظ قرآن کریم موجب شدکه محفوظات ملکه ...
آپنه در نوزادان چیست؟
از شکل خواب بچه ها چه می شود فهمید؟ با حالت افسوس و حسرت رو به من کرد و گفت: خوش به حالت که با خواب دخترت هیچ مشکلی نداری، من اگر علی را آن طرف اتاق بخوابانم، باید حواسم به ایمنی همه اتاق باشد چون تا صبح معلوم نیست کدام قسمت اتاق پیدایش کنم و مدام غلت می خورد...مادرم می گوید بچه ای که شب ها ناآرام است و وول می خورد، حتما روز خوبی را پشت سر نگذاشته. شاید هم او راست می گوید و ما به سلامت جسمی ...
مهندسی که سعادتش را با شهادت معماری کرد
به جرگه شهدا پیوست. پدرم توسط پدربزرگش در حوزه علمیه افغانستان ثبت نام می شود و دروس حوزوی را دنبال می کند. پدرم در چنین جوی بزرگ می شود و در سال 55 با مادرمان ازدواج می کند. پدر بزرگ تان چطور به شهادت رسید؟ سال ها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، پدربزرگم با امام خمینی (ره) ارتباط داشتند و بعد از پیروزی انقلاب، نماینده امام خمینی(ره) در شمال افغانستان می شود و مردم را با ...
مه و بی خداحافظی برو را از دست ندهید
. در قسمتی از این کتاب می خوانیم: نسرین بالاخره سر بلند کرد بی لبخند، جدی، انگار داستان غریبه ای را تعریف می کند که خوب نمی شناسد. چشم دوخت به هاله. این خونه رو بعد از مرگ مادرم خریدم. خدابیامرز خونه ش بد نبود، اما پایین شهر بود. می خواستم بچه م جای خوب مدرسه بره، بزرگ شه، اومدم این جا. قبلا معلم بودم، دبستان. بیست و پنج سال کلاس پنجم درس دادم. پنج سال پیش بازنشسته شدم. دیر ازدواج کردم. دو سال شوهر داشتم. زود هم بچه دار شدم. بچه م تقریبا یه ساله بود که یه روز شوهره رفت. این کتاب با 102 صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت 80 هزار ریال منتشر شده است. ...