سایر منابع:
سایر خبرها
این دختر عشایری قهرمان کیک بوکسینگ ایران است
عشایر نداره که مانتو و شلوار بپوشه بره باشگاه. پدرم و مادرم تحت تأثیر قرار می گرفتن و بارها نذاشتن برم حتی یه بار یه هفته توی خونه حبسم کردن... منم آن قدر اصرار کردم که آخر بهشون فهموندم من واقعا ورزشو دوست دارم. خیلیا هم تو این راه کمک کردن که خانواده مو راضی کنم که ورزش عشق و علاقه منه... تازه بعد از اینکه رفتم مسابقات کشوری مقام آوردم، اون وقت بود که پدرم راضی شد ورزشمو ادامه بدم. ...
ماجرای دوری 19 ساله بازیگر دراکولا از ایران چه بود؟
که به سفارت رفتم تا توجیه کنم ایرانی هستم، زمان زیادی طول کشید. آن موقع وسایل ارتباطی نبود. من قرار بود در یک روز جمعه کنار پدرم در ایران باشم اما در مسکو ماندنی شدم و هیچ وقت پدرم را ندیدم. خدارحمتش کند. بازیگر دراکولا در خصوص ادامه تحصیل در مسکو اظهار داشت: ماه ها در مسکو ماندم و از طریق دوستانم پول به من رسید. شروع به خواندن زبان روسی کردم و به آکادمی هنرهای نمایشی روسیه رفتم. گفتم ...
شهرام ناظری:باید فکری کرد
چیزی که تجلی غرور ما ایرانی ها را سرشار می کند از بطن این قوم خالص آریایی مشاهده می شود و خوشبختانه من در چنین محیطی بزرگ شدم. شانس دیگرم این بود که یکی از عرفای بزرگ به اسم درویش حسن خراباتی که با پدر و مادر من دوست صمیمی بود، از قدیم در خانواده ما رفت و آمد داشتند و من خیلی تحت تأثیر ایشان بودم. او روحیه ای سرشار از سلحشوری و عرفان و حماسه داشت و از فرهنگ ادبی و موسیقایی غنی بود. همچنین از قوم ...
گرمای همراهی مدافعان دور از حرم در مساجد شیراز+ تصاویر
کنم بعد از شهادتش متوجه شدم برای اینکه نگران نشویم این حرف ها را می زده است. همسر شهید می گفت درست است رزمنده ما شهید شده اما دوست دارم در پویش مدافعان دور از حرم شرکت کنم و برای رزمنده ها هرکاری از دستمان بربیاید انجام دهم . احمدی گفت: علیرضا وقتی دید همراه لباس های بافتنی نامه و نقاشی بچه های مسجد هم قرار است برای رزمندگان ارسال شود شروع کرد به نقاشی کشیدن و تأکید می کرد صبر کنید نقاشی من ...
شب های قبل از عملیات بهترین فرصت خودسازی نیروها
آماده می شدیم و اینها هیچ گاه از خاطر من محو نمی شود. یک روز خیرالله احمدی مقداری حنا که از قبل داشت آنرا آب گرفته بود تا بچه های کادر گروهان دست هایشان را حنا بگیرند شهید محمد قاسمی هم مقداری گلاب به آن اضافه کرد همه بچه های چادر دست و یا سر و ریش هایشان را حنا گرفتن فضای معنوی خوبی ایجاد شده بود بهترین دوران برای هر رزمنده ای همان شب های قبل از عملیات است چرا که عملیات یک نوع خودسازی بود ...
وقتی آجر و آب جوش از پشت بام ها بر سر بسیجیان یزدی می بارید!
گویینمی شود، گفتم نیروی کمکی بفرستید و گرنه بچه ها قتل عام میشوند، تا این را پشت بیسیم به سردار فتوحی گفتم از بچه ها خواستم بروند عقب و همه از خیابان فهادان به سمت سید گلسرخ رفتیم. شب عاشوراست! وی خاطر نشان کرد: در همین حین دو تویوتا را اراذل متلاشی کردند، من در تویوتای سوم بودم وقتی این اوضاع را دیدم پیاده شدم و خودم را به چهارراه بعثت رساندم، سردار فتوحی به همراه نیروهای بسیجی و ...
برای حضرت زهرا(س) و حضرت عبدالعظیم بیشتر سروده ام/ شعری که قیامت به پا کرد
...؛ تو کیستی، تمام بهشت پیمبری نه از بهشت هم به مشامش نکوتری گفتم تو مادر حسنینی، ولی درست دیدم همه پیامبران را تو مادری گفتم شبی مقایسه ات با علی کنم دیدم علی سر است وتو از تو علی سری این قصیده ای بود که خواب نما شده بود آن فرد و الحمدالله به آن عنایت شده است. شاعران بسیاری از نوقلمان تا کسانی که پیشکسوت هستند در حوزه های دیگر شعر سروده اند ...
بگویند آدم بدی نبود برایم کافیست / 6ماه در بلندی های جولان خدمت کردم!
آنجا که می دانم دکور داخلی برنامه را برای ضبط اولیه آماده می کنند. یکی از جذاب ترین قسمت های برنامه خندوانه وقتی بود که شما به این برنامه آمدید و از زیر و بم زندگی خصوصی تان می گفتید. خودتان نمی ترسید این قدر ریسک پذیر هستید و این همه بالا پایین در زندگی برای خودتان عجیب نیست؟ من تنها بچه خانواده بودم که از 19 سالگی به اجبار رفتم و از خانواده جدا شدم. اول دو سال سربازی که از ...
تبریک دولت آبادی به جامعه دانشگاهی برای خارج کردن شاملو از تحریم/ مجابی: نگاه کاشف و گستاخ شاملو ابتذال ...
رسیدن به آزادی یک ایده آلیست هستیم. خالق رمان کلیدر افزود: با از دست دادن هر دوست. آشنا و همراهی تغییراتی در خودم احساس می کردم اما بعد از شاملو نمی دانم دقیقا چه اتفاقی برایم افتاد. احساس می کنم آخرین داستان هایم تحت تاثیر همین خاموش شدن نور امید بعد از شاملو نوشته شده است. دوستان و همراهان برای انسان واقعا مهم هستند. شاملو نیز در تمام مسیر زندگی اش هنر و تفکرش را به روابط اجتماعی و ...
گفتگو با دختری که سرطان را شکست داد: محک امید و آرامش را به شما می دهد
؟ یک دوره 10 ساله زمان برد تا پزشکان متوجه ابتلا من به سرطان شوند. 10 سال؟ چطور؟ فکر می کنم همه چیز از سه سالگی شروع شد. با مادرم به بهشت زهرا رفته بودم. من داشتم گل ها را پرپر می کردم و روی سنگ می ریختم. آقایی که از آنجا رد می شد متوجه دست من روی سنگ قبر نشد و پایش را روی دستم گذاشت. دستم از همان زمان متورم شد و دردش شروع شد. به هر جایی که دستم می خورد از شدت درد جیغ ...
زندگی دردناک مجری معروف تلویزیون +عکس
می داشت. شهریور 72 در 16 سالگی رفتم گرگان که با مادرم زندگی کنم، مادرم قبولم نکرد و حدود 9 ماه در خانه پدربزرگ و مادربزرگ پدری ام زندگی کردم. 9 ماه در خانه آنها بودم تا اینکه گفتند دیگر نمی توانند تحملم کنند و در حالی که تازه 17 سالم شده بود، در گرگان در یک اتاق پنج متری با یک موکت و یک دست رختخواب قرضی، زندگی مستقلم را شروع کردم. کمی عجیب است که یک مجری تلویزیون خیلی راحت این خاطرات ...
مردم و فرودگاه بم دو قهرمان تاریخی زلزله بم
دیدم که باور کردنش سخت بود و هر چه جلوتر می رفتیم اوضاع بدتر به نظر می رسید؛ انگار که با کف دست محکم ساختمان ها را به پائین فشار داده و همزمان دست را چرخانده بودند. عجیب بود !! خدایا چه اتفاقی افتاده؟! از تعجب مبهوت بودم اما به معنای واقعی کلمه، متاثر شدم؛ با تمام وجود متاثر شدم. مردمی که اطراف ساختمان های سنگین خشت و گل جمع شده بودند تا شاید بتوانند کاری کنند. خوب که دقت کردم دیدم که همه ...
وقتی دستور عقب نشینی دادم
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، سردار محمدعلی فلکی، فرمانده تیپ نینوا ادوات لشگر 10 سیدالشهدا علیه السلام در مطلبی پیرامون عملیات کربلای 4 نوشت: صبح روز بعد ازعملیات کربلای 4 با توجه به بمباران شدید داخل خرمشهر توسط دشمن به دنبال خارج کردن نیروهای اردوات از خرمشهر بودم. ابتدا به نزدیکی مقر یگان دریایی که ساختمان سه طبقه ای در کنار کارون بود رفتم و این مکان به شدت بمباران ...
عاشقانه های هنریِ این پدر و دختر هنرپیشه
...> پدر: تا زمانی که نیکی هنوز مدرسه نمی رفت، هر جا سر فیلم برداری می رفتم، همه با هم بودیم و آن زمان بیشتر فیلم ها در شهرستان ها ساخته می شد و مثل امروز نبود که بیشتر لوکیشن ها در تهران باشد. از دست دادن همسرم برای ما خیلی سنگین بود. وقتی این اتفاق فاجعه بار پیش آمد، من و نیکی بیشتر در کنار هم بودیم. حدود 10 سال پیش به این نتیجه رسیدم که سینما دیگر جای من نیست و به سمت تلویزیون کشیده شدم و نیکی هم ...
برگزاری بزرگداشت احمد شاملو بعد از سال ها
وجود در مراسم بزرگداشت او به طرزی خلاقه چند وجهِ در سایه مانده او برجسته شد. یکی تأثیر شاملو بود بر صحنه تئاتر. عروسی خون و یرما ی لورکا به کارگردانی علی رفیعی، زبانِ شاملو را به صحنه آورده بود و از این رو مراسم با اکران تکه هایی از دو تئاتر اخیر آغاز شد و بعد سخنان علی رفیعی: نمی توانم بگویم این ها متنِ لورکا است یا متنِ شاملو، اما مطمئنم اگر شاملو در میان نبود سراغ ترجمه دیگر نمی رفتم. ...
معلم عشایری که پدر پیوندکبد ایران شد
...> سرنوشت آدم ها مثل یک فرفره است می چرخد و می چرخد تا یکجایی می ایستد اصلاً انگار خودت در آن چرخش نیستی. سرنوشت من را با خود می برد. بعد رفتم روستایی به نام مزدک و سه سال معلم آنجا بودم تا رسیدم به سن سربازی و رفتم برای اینکه معافیت بگیرم چون کفیل خواهر و برادر هایم حساب می شدم. وقتی رفتم رییس پاسگاه گفت اگر می خواهی کفالتت را بگیرم باید 200 تومان به خود من بدهی. من از طرفی دوست نداشتم رشوه ...
درخواست قصاص برای عامل شهادت مأمور پلیس
فرار کردم، اما او همچنان به من دستور ایست می داد. همیشه به خاطر کارم یک اسلحه وینچستر، اسلحه ساچمه زنی که 30 ساچمه داشت همراه داشتم که از پسردایی ام گرفته بودم. وقتی اصرار آن مأمور را دیدم به او شلیک کردم تا او را بترسانم. متهم ادامه داد: بعد از حادثه به خانه خواهرم رفتم. بعد از مخفی کردن اسلحه به او گفتم می خواهم به شهرستان بروم. بعد از آن به دختر مورد علاقه ام پیامک زدم و از او خواستم ...
در عکاسی جنگ با فرم کنار نیامدم
با خودش پرت کند. ده دقیقه آخر من رفتم بالای کیسه خواب ها و به محض باز شدن، اولین نفری بودم که پرت شدم بیرون. اصلا نمی دانستم قرار است چه اتفاقای بیافتد فقط یادم هست گفتند با سینه خودتان را بیندازید داخل گودالی که هست حتی اگر داخلش لجن بود. آنجا متوجه شدیم قضیه جدی است و چیزی به عنوان آتش هست. یک ربع بعد گفتند مقداری مواد غذایی و دارو آوردند کمک کنید پیاده کنیم. ده دقیقه بعد مجددا گفتند برگردید ...
تلخی که ازدواج سفید را سیاه کرد
...> مهسا یکی از چندین دختری است که برای عقب نماندن از دوستان روشنفکرش دست به ازدواج سفید زده است. وی اظهار داشت: زمانی که وارد دانشگاه شدم گروه دوستانم از افرادی بودند که بی قیدی را ملاک روشن فکری می دانستند. من هم تحت تأثیر آنها با یکی از همین افراد روشنفکر آشنا شدم و پنهانی از پدر و مادرم روزها به خانه اش می رفتم. پس از مدتی از او خواستم تا به خواستگاری ام بیاید و همه چیز قانونی ...
روایتی خواندنی از روزهای مبارزه و شکست سرطان
شفاآنلاین سلامت سرطان را کم و بیش همه می شناسیم و می دانیم چه بیماری سختی است. از همین رو، وقتی می شنویم یا می بینیم یک بیمار از سرطان رها شده است، گویی قهرمان یک میدان سخت را می بینیم. به گزارش شفاآنلاین ، برای اولین بار در بازار محک دیدمش. پسر جوانی که با افتخار در جمع ایستاده بود و داستان قهرمانی اش را تعریف می کرد؛ قهرمانی بر سرطان. محمد، جوانی 24 ساله است که مبارزه اش با سرطان از ...
قاتل: اعترافم به قتل برای گرفتن طلبم بود
کرد که چطور این اتفاق افتاده است من هم اطلاعاتی را که داشتم بعد از بازداشت به مأموران گفتم. من خیلی تحت فشار بودم به همین دلیل اعتراف کردم. در این هنگام رئیس دادگاه به متهم گفت: مأموران از طریق دختری در جریان قرار گرفتند که تو این کار را انجام دادی، تو به آن دختر که ظاهرا اعتیاد هم داشته است، گفته ای یک مأمور پلیس را با تیر زده و به قتل رسانده ای و مقداری پول لازم داری. پیامکی که به آن دختر فرستادی ...
ایدز دارم؛ اما ترکم نکنید
به گزارش شفا آنلاین :هم اکنون ایدز چهارمین علت مرگ و میر در جهان محسوب می شود؛ البته آمارها در این زمینه رو به افزایش است و جوانان بیش از سایر گروه های جامعه با این بیماری درگیر هستند . اکنون هیچ کشور، منطقه و نقطه ای در جهان یافت نمی شود که آلوده به عفونت اچ.آی.وی و ایدز نباشد و هیچ مرز جغرافیائی ،جنسی، نژادی و سنی مانع از ابتلا به عفونت اچ.آی.وی و ایدز نمی شود. براساس آمار وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، از 31 ...
نفس ؛ داستان بهار و دنیای فانتزی اش
دنیای او برایش عجیب و دوست داشتنی است. همه این ها دریاچه ای است که او به تخیلاتش برسد، گنجینه پسرخاله اش، سیمرغ و کاراکتر داستان ها، کنده کاری های دیوار دست شویی و حتی پدر. احمدی: حتی پدر، چراکه او از یک آگاهی ذاتی برخوردار است، درعینی که بلاهت عجیبی در ظاهرش می بینید. بلاهتی که در بچه هایش نیز هست، اما آن آگاهی ذاتی گاهی نمایان می شود. مثل انقلابی شدنش که می گوید رفتم جایی دیدم شلوغ ...
عزت اللهی: روس ها خیلی زرنگ شدند
همه چیز الان آماده است و همه چیز در دست خودمونه. باید یک دل باشیم و همه کمک کنیم و ایشالله دلم روشنه که قبل از پایان مسابقات دور برگشت صعودمون قطعی میشه. خیلی متشکرم دعوت ما رو قبول کردی اومدی به برنامه متاگپ، برات آرزوی موفقیت داریم ایشالله که به محض این که تعطیلات ژانویه تموم میشه تو یکی از بهترین تیم های اروپایی توپ بزنی. خیلی ممنون دستتون درد نکنه و ایشالله همین طوره خیلی هم از شما تشکر می کنم که این وقت رو در اختیار بچه ها می ذارید و کمک می کنید که یه گپ خودمونی داشته باشیم و صحبت هایی که مردم دوست دارن بیشتر بشنون رو با هم داشته باشیم. ...
به رفتارهای زنم مشکوک شدم / همسایه مان همسرم را به انحراف کشاند + عکس
درباره سابقه اعتیادش نیز گفت: 24سال بود که هروئین مصرف می کردم اما مدتی بود آن را ترک کرده بودم ولی از روزی که کبری قهر کرد مصرف دوباره هروئین را شروع کرده بودم تا شاید به آرامش برسم. من همسرم را دوست داشتم و 35سال با او زندگی کردم و هیچ وقت نمی خواستم او را بکشم.من حالا نزدیک به 70 سال سن دارم و برای مرگ آماده ام. در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد و با توجه به درخواست اولیای دم ...
راز قتل مرد پیر در دستکش های پزشکی
کارم آمد. گریه می کرد و نشان می داد از مرگ پدربزرگش ناراحت است.به او یکدستی زدم و گفتم قاتل را پیدا کرده ایم و او نام تو را به من داده است. گفتن همین جمله کافی بود که پسر جوان بغضش بترکد. هنوز جمله های بعدی را نگفته بودم که اعتراف کرد به کمک پسر خاله اش و دوست دیگرشان دست به این جنایت زده است. بعد روی صندلی مقابلم نشست و شروع به نوشتن ماجرای جنایت کرد. وقتی از انگیزه اش سوال کردم، گفت که ...
نامزدم خواست سر و صدا کنم / نگهبان یک شرکت که شاهد این صحنه بود / چرا دختر جوان خود را از ماشین پرت کرد؟
بیمارستان منتقل شد و بعد از بهبود حالش مورد تحقیق قرار گرفت. ساناز در جریان تحقیقات گفت: شب حادثه برای خرید از خانه خارج شدم. یک دستگاه خودروی رانا مقابلم توقف کرد و من مقصدم را گفتم. راننده پسری جوان بود که رفتار عادی داشت. بعد از خرید دوباره سوار ماشین شدم تا به خانه بازگردم. در حال بررسی پیغام های تلگرام بودم که متوجه شدم راننده به سمت بیراهه حرکت می کند. از او خواستم توقف کند اما با سرعت ...
در میدان آزادی دختر جوانی را سوار ماشین کردیم / سوژه هایت را چطور شناسایی می کردی؟
.... اما زن جوان از تغییر مسیر شکایت کرد که من گفتم این راه میانبر است. چند دقیقه بعد هم دوستم از روی صندلی عقب به جلو آمد. آن موقع بود که زن جوان خیلی ترسید. تا آن موقع او را ندیده بود؟ فکر نمی کنم چون شیشه های ماشین دودی بود و او هم روی صندلی عقب دراز کشیده بود. بعد چه اتفاقی افتاد؟ وقتی از دختر جوان درخواست رابطه کردیم، خودش 50 هزار تومان پولی که همراه داشت و دو انگشترش را ...
افشاگری پولاد کیمیایی درباره تهیه کننده قاتل اهلی !
هم کردم. بعد از این تصمیم، با آقای قوچانی جلسه ای داشتیم، که ایشان از من پرسید برای جایگزینی نقش خودت چه بازیگری را پیشنهاد می کنی؟ که من هم دوست و همکار عزیزم امیر جدیدی را برای بازی در این فیلم معرفی کردم و خودم هم سر پروژه گشت ارشاد 2 رفتم. حالا اخیرا من می بینم که ایشان در برخی محافل می گویند که پولاد کیمیایی می خواست در قاتل اهلی قهرمان داستان باشد، آخر اگر من چنین قصدی داشتم که همان ابتدا از ...
بنیامین بهادری: متر و معیارم مردم هستند
مجله اینترنتی کمونه (Kamooneh.com) : با بنیامین در سال 85 زمانی که اولین آلبومش در آستانه انتشار بود آشنا شدم؛ آلبومی که قطعاتی از آن همچون دنیا دیگه مثه تو نداره تبدیل به مگاهیت های زمان خود شدند. بنیامین جوانی بود خجالتی، کم حرف و ناآشنا با دنیا و بازار موسیقی ایران، اما تواضع و اخلاق خوش در کنار اشتیاق فراوانش باعث شد تا هرگز شهرت آن قدر جلو چشم هایش را نگیرد که نتواند همچنان خلاق بماند ...