سایر منابع:
سایر خبرها
توضیح باباجان زاده درباره تست دوپینگش
اتفاق بزرگ و جبران ناپذیری برای آنها شود. وی افزود: دو آرزوی بزرگ در کشتی داشتم؛ یکی عنوان جهانی و دیگری المپیک. خوشبختانه توانستم عنوان آسیایی و جهانی را به دست بیاورم اما متأسفانه نتوانستم به آرزوی دومم که مدال المپیک بود برسم و کارنامه مدال هایم را تکمیل کنم. چند روزی است که تلاش می کنم به خودم بفهمانم کشتی بخشی از زندگی من بود و بالاخره یک روزی، امروز یا فردا عمرش برای من تمام می شد ...
گورخوابی و کارتن خوابی با گذر از تهران به همدان رسید
نازک کاری بود اما دچار اعتیاد شدم. نامزد داشتم اما به خاطر اعتیاد جدا شدیم. گرت مصرف می کنم گاه گدار شیشه می کشم. حدود بیست یا سی نفر اینجا زندگی می کنند وحدود 15 نفر مواد فروش داریم. زن هایی که به اینجا مراجعه می کنند، بیشتر زیر سی سال سن دارند. ابراهیم می گوید: یک بار یه نفر امسال اینجا فوت کرد. من اهل قروه هستم اما نمی توانم به شهرم برگردم. در روز حدود 20 هزارتومن مصرف دارم و تنها در ...
شهید سیدرضا طاهر صبر را به ستوه آورده بود
این موضوع باعث نمی شد که در سختی باشم. پدرم همیشه به من گوشزد می کرد که فرزند انقلاب هستم؛ زیرا هفت روزه بوده که همراه با خانواده ام در شرایطی سخت به کردستان رفتیم. پدرم در آن شهر به برپایی کلاس های تبلیغاتی اشتغال داشت و دبیر بود. وی از یادگار رضا در طول هشت سال زندگی اش یاد کرد که پسری 4 ساله به نام سیدمحمد است و گفت: سیدمحمد شبیه به پدرش است. دو سال بعد از ازدواج مان بود که خدا او را ...
توکلی:اصولگراها حرف شنوی ندارند/قالیباف کار خوبی نکرد
را آرمانی میبینید یا رویایی؟ بی پرواتر شدند یا قاعده مدارتر؟ تشکل های سیاسی اصلاح طلب و اصولگرا نسل و اعضای جدیدی دارند اما کسانی که آمدند نقش چندانی در حوزه اجرایی و تصمیم گیری ندارند. این اعتماد چرا نیست؟ مثلا متوسط سن نمایندگان و وزرای ما بالای 50 سال است. متوسط سنی وزرای این دولت نوبری است.(خنده). عرض کنم که جوانان اول انقلاب معمولا به یک سابقه پرتلاطم مسبوق بودند، من خودم وقتی ...
پدر وزیر نیرو کیست و چه می کند؟
تاریخی و مذهبی را شروع کرد و بعد در تهران، ادامه اش داد: آنجا وسایل چاپ وجود نداشت. همان 55 سال پیش. بعدش به تهران آمدیم. دو سال قبلش تبریز بودم، دیدم که تهران بهتر است برای نشر کتاب و وسایلش در تهران فراهم است. اول بازار بین الحرمین، نزدیک مسجدین بودیم، 15 سال آنجا بودیم، 36 سال است که آمدیم اینجا. چند سال هم در نجف بودیم. شما انتشارات خاصی دارید؟ بله؛ اسم انتشارات مرتضوی ...
آقای وزیر! پسرم نقص عضو شد
مواظبش باشیم. من 11 سال پیش خانواده واقعی خودم را پیدا کردم، ولی به هرحال زحمت واقعی را همین مادر و پدری که با آنها زندگی کردم، برایم کشیده اند. البته پدرم سال هاست که مرده، ولی مادرم زنده است. پیر شده. خیلی بچه دارند. من گفتم فقط می خواهم بدانم چرا من را بهزیستی گذاشتید. من کوچکترین فرزند بودم. شما که بزرگتر بودید، شما چرا مرا نگاه نداشتید. البته برادرم می گفت دو تا خواهر دیگر هم بوده که ...
چه کسی در حصر است؟
به گزارش عصر امروز، آن موقع 23 سال سن داشتم. در اوج غرور جوانی بودم. من زمانی که سالم بودم حتی صبحانه را خودم آماده می کرد. زمان هایی که مادرم آماده می کرد، خجالت می کشیدم و پیش خود می گفتم به این سن رسیدم خوب نیست که مادرم صبحانه درست کند. از بچه گی کارهایم را به کسی نسپرده بودم اما از مجروحیت به بعد برای جزئی ترین کارها نیازمند کمک دیگران بودم، این خیلی سخت بود. مثلا وقتی هنوز بلد نیستی با ...
وداع باباجان زاده با کشتی بعد از محرومیت 4ساله
المپیک بود برسم و کارنامه مدال هایم را تکمیل کنم. چند روزی است که تلاش می کنم به خودم بفهمانم کشتی بخشی از زندگی من بود و بالاخره یک روزی، امروز یا فردا عمرش برای من تمام می شد اما افسوس می خورم که اینطور تمام شد. وی ادامه داد: شرمنده هموطنان فهیمم شدم. دست آن دسته از هموطنان که حمایت یا انتقاد درست و به جا کردند را می بوسم و برای آن عده که از طریق فحاشی سعی کردند شخصیت شان را نشان دهند هم ...
اظهارات سرباز فداکار مریوانی
کاری می کردم دستم بهش نمی رسید. مجبور شدم یک دستم را محکم به سیم خاردار بگیرم و یک پایم را بگذارم آن طرف. بعد هم پای راستم را از زمین برداشتم و ساعت دو و نیم ظهر بود که منفجر شد. نمی دانستی پشت سیم های خاردار مین کاشته شده؟ خودم می دانستم آنجا میدان مین است اما آن سگ گیر کرده بود و باید درش می آوردم. پای راستم را گذاشتم آن طرف سیم خاردار و دستم بهش رسید. آزادش کردم. سگ خیلی زود ...
وارونگیِ بی اَدا با علی مصفا و سحر دولتشاهی
برایم تا اثری که همه درباره بزرگی اش اتفاق دارند. ضمنا ین که این علاقه و الهام پذیری در زمان های مختلف تاثیری متفاوت دارد. شخصیت های وارونگی آدم های عادی اجتماع اند و هیچ ویژگی منحصر به فردی ندارند. در ادامه بحث قبلی، چه چیزِ آنها انگیزه شما برای پرداخت به زندگی شان شد؟ من از همان مرحله فیلمنامه یک بستر اصلی داشتم؛ این که شخصیت های این فیلم آدم های استثنایی نباشند. با دوستانم که ...
زندگی نامه فرماندهی که مسیح کردستان لقب گرفت
را اداء کنم ولی این اطمینان را به خانواده ام می دهم که هرگز از ذهن من خارج نشده اند و فکر نکنند که نسبت به انها بی تفاوت بوده ام ولی مسئولیتهای سنگین تر بود.در خواستی که از همسرم دارم این است که فرزندام را خوب تربیت کند و آنها را نسبت به اسلام دلسوز بار آورد . اگر چه اموالی ندارم ولی آنجه هست فقط همسرم نسبت به مصرف کردن آ ن مسئولیت دارد. از برادرانم محمد و عبدالمحمد درخواست دارم که به مادرم و ...
او کارتن خواب نیست...پزشک است!
به آنها نداشت و همواره بی تفاوت از کنارشان می گذشت.او می گوید: وقتی بار اول زیر پوست شهر فرورفتم، از دیدن این همه آدم بیمار و مفلوک در خیابان ها واقعاً شوکه شدم. انگار در خیابان های یک کشور جهان سوم راه می رفتم. جوان، پیر، بیماران روانی، بچه های فراری، زنانی که قربانی خشونت خانگی بودند ، معلولان و... این آدم ها همه جا دیده می شدند. همه آنها داستان غم انگیز زندگی خودشان را داشتند. بی ...
تمام آرزویم این است که به استقلال بروم/ به پیشنهادات جدید فکر می کنم
مصدومیت های متوالی 9 بازی بعدی پیکان را از دست دادم و زمانی که آماده بازی شدم تیم به هماهنگی کامل رسیده بود و شرایط برای بازی کردن کاملا متفاوت شد چون هم تیم با همان مهاجمان نتیجه گرفته و هم به هماهنگی خوبی رسیده بود. به پیکان آمدم تا خودم را اثبات کنم متاسفانه در دو سه سال گذشته به دلیل نیمکت نشینی های زیاد دچار افت بدنی و شدید روحی شده بودم. بعد از جدایی که دور از انتظارم بود ...
کتاب هایم را از مخزنِ کتابخانه ملی حذف کرده اند/ می خواهند مردم را ناآگاه نگاه دارند
.... من به کتاب به عنوان یک شی علاقه داشتم قبل از اینکه بتوانم بخوانم. یادم است جلوی ویترین کتابفروشی ها می ایستادم و از مادرم می خواستم برایم کتاب بخرد. مجلات در خانه ی ما بیشتر از کتاب بود که همه ی این ها من را به سمت نوشتن سوق داد. بعد کتاب سپانلو خیلی مهم بود که من آن را در شانزده سالگی خواندم. بازآفرینی واقعیت که ده- پانزده داستان کوتاه معاصر داشت. آن کتاب من را متوجه ...
قتل کثیف سحر و دخترش یلدا / امیر از زن جوان کمک خواست تا... +عکس های بازسازی
: روز برای باری که باید به جنوب کشور می بردم از خانه خارج شدم و عصر هر چه به همسرم زنگ زدم جوابی نشنیدم که نگران خانواده ام شدم و از یکی بستگانم خواستم تا به در خانه مان برود. وی افزود: پس از مرگ همسرم وقتی وارد خانه شدم متوجه طلاها و پولی که برای همسرم گذاشته ام سرقت شده است. در ادامه ماموران با حضور در محل جنایت پی بردند که عامل جنایت به راحتی وارد خانه شده و پس از قتل دست به ...
تمام مصائب پول بهره ای
دبیرستانی است که بقول پدرش مردی شده است؛ وقتی از پسرش حرف می زند برقی در چشمانش پیداست که حس غرور و افتخار به او دست می دهد اما تا مشکلاتش را به یاد می آورد فورا برق از چشمانش می پرد و همان حال نزار به خود می گیرد. وفاداری خانمم را نمی دانم چگونه باید جبران کنم، او با کلی امید و آرزو پا به خانه من گذاشت اما من نتوانستم آرزوهایش را برآورده کنم و ناخواسته اینجا هستم . چیزی تا پایان سال ...
چرا ماه چهره خلیلی ممنوع الخروج بود؟
داشته باشد. خودم، پدر و مادرم همه در ایران به دنیا آمدیم. بیست سال از ایران دور بودم و همیشه حسرت ایران را داشتم. همیشه خودم را ایرانی می دانم. ماه چهره خلیلی در پایان سه اثر نمایشگاه عکس خود را به موزه دورهمی اهدا کرد. منبع خبر: افکارنیوز
بشیر باباجان زاده از کشتی خداحافظی کرد
بقیه دوستان مان داد. باباجان زاده تأکید کرد: بدون دروغ می توانم بگویم نصف عمرم را در خانه کشتی و با بچه ها در اردوهای تیم ملی بودم و خاطرات بسیار زیادی داشتم. برای تمام بچه های تیم ملی کشتی فرنگی و آزاد ایران از صمیم قلبم آرزوی موفقیت هر چه بیشتر دارم و مطمئنم که خیلی زود دلم برای روزهایی که در خانه کشتی بودم، تنگ می شود. وی ادامه داد: شرمنده هموطنان فهیمم شدم. دست آن دسته از ...
بیشتر جذب زنان دیگر می شوم تا همسر خودم!
این حرف ها را می زند. دلم می خواهد بمیرم. خدایا مرا ببخش از این حرف ها می زنم، ولی دست خودم نیست. همیشه فکر می کند لیاقتش زنی بهتر از من است. حالا من فوق لیسانس هستم و او دیپلم ردی. قد و قیافه اش هم معمولی است، ولی من از او سرتر هستم. بیرون که می رویم، دائم از زنان و دخترانی که در خیابان هستند، تعریف می کند. برایم عجیب است که زنانی را می پسندد که صد قلم آرایش دارند و لباس هایشان مناسب ...
همیشه آدم بده فامیل بودم / چک دادم ، پاس نشد ، قاتل شدم
مثالش برای آدم بده داستان بودم. باور کنید من همسرم و خانواده او را دوست داشتم، اما این زخم زبان ها تمامی نداشت تا این که آن چک لعنتی هم پاس نشد. به هر دری زدم پول جور نشد. از خاله همسرم هم کینه به دل گرفتم و می دانستم پول و طلا دارد، به همین خاطر مجبور شدم سراغ او بروم تا پول قرض بگیرم. چگونه نقشه قتل را طراحی کردی؟ یک روز صبح که مطمئن بودم در خانه تنهاست به آنجا رفتم و وارد ...
هنوز عزادار تنها دخترم هستم / 24 سال پس از حادثه تلخ خیابان ولنجک+عکس
این داغ آنچنان بر روح و جسم آنها نشسته که برخی همچنان برای عزیزان شان مراسم سالگرد می گیرند. یکی از آنها میرزا باقر باقری صدر ، پدر فتانه است؛ مردی 89ساله که همین چند روز قبل در خانه اش مراسمی برای بیست و چهارمین سالگرد درگذشت دخترش برگزار کرد. با اینکه سن و سال زیادی دارد و به سختی می تواند حرف بزند، اما اینکه تاریخ دقیق و جزئیات آن روز را کاملا به خاطر دارد، برایمان عجیب است. تنها زندگی می کند ...
چرا دختر نوجوان آن قدر ترسید که حتی فرصت گریه کردن هم نیافت!؟
بود که من هم ترک تحصیل کردم و اوقاتم را در پارک نزدیک منزلمان می گذراندم تا این که با جوان 20 ساله ای در پارک آشنا شدم. صمد همانند من فرزند طلاق بود و هر روز به پارک می آمد. من و او خیلی زود صمیمی شدیم و در زیر درختان پارک مصرف حشیش را آغاز کردیم. دیگر احساس آزادی می کردم و هر کاری را که دلم می خواست انجام می دادم مادرم نیز مرا رها کرده بود و کاری به کارم نداشت در یکی از روزها در حالی که ...
به شدت ناراحتم تقصیر من بود که برادر شوهرم آن کار زشت را مرتکب شد! + عکس
...> راستش را بخواهید عامل درگیری خودم بودم، چرا که ساعتی قبل از این حادثه با شوهرم برای چندمین بار بر سر مصرف موادمخدر درگیر شدم. او از اعتیادش دست بردار نبود و هر چه در می آورد خرج خرید مواد می کرد، به همین خاطر به سختی زندگی می کردیم. آن روز از شدت ناراحتی با برادرش تماس گرفتم و کمک خواستم او هم آمد اما متأسفانه با هم درگیر شدند. وقتی دعوا بالا گرفت شوهرم چاقویی برداشت و برادرش خواست چاقو را از دستش ...
ماجرای هولناک مرد جوان و پسر 10 ساله همسرش در حمام!
به گزارش سرویس حوادث جام نیوز ، پس از آن که همسر اولم از من طلاق گرفت حضانت دختر کوچکم را به او ندادم و خواستم خودم او را بزرگ کنم اما از وقتی که بیکار شدم و با زنی که خودرو و خانه داشت ازدواج کردم نگهداری دخترم را نیز به پدر و مادرم سپردم تا موجب اختلاف بین من و همسر صیغه ای ام نشود. با این حال سرپرستی فرزند همسر صیغه ای ام را به عهده گرفتم تا این که... مرد 34 ساله که به اتهام کودک ...
قاتلی که می خواهد کلینیک کنترل خشم راه اندازی کند
؟ در یکی از فرهنگسراهای جنوب غرب تهران گالری نقاشی دارم و سال هاست نقاشی می کنم. چه شد همسرت را به قتل رساندی؟ چند سال قبل یکی از همسایه ها مدعی شد افراد غریبه به خانه ام رفت و آمد دارند. از آنجا که به همسرم اطمینان داشتم به حرف آنها گوش نکردم و از آن محله اثاث کشی کردم. دو روز قبل از قتل وقتی برای برداشتن دوچرخه ام به خانه آمدم متوجه شدم همسرم سر کار نرفته و مضطرب ...
موانع پیش روی فعالیت های علمی، کارشناسی و حرفه ای در ایران
فناوری را توضیح بدهم: به دلیل تجربه هایی که در کودکی در سیستم آموزشی خارج از نظام آموزش و پرورش در مکتب خانه داشتم، و مطالعات کتابخانه ای پراکنده، و عدم هماهنگی نظام آموزشی آموزش و پرورش با زیر بنای علم و دانش غیر آکادمیک من، و صدمات مادی و معنوی که در زندگی در مسیر آموزش و پرورش و دوره امتحانات کنکور و دوره دانشگاه تجربه کرده بودم، چون 2 سال زودتر تحصیل را شروع کرده بودم و از اوقات فراغت برای ...
سال 92 تیم شهید احمدی روشن را از کار برکنار کردند
صنعت خودرو به این صنعت ماموریت داشتم و قرار بود که یکسال در خدمت این صنعت باشیم اما پنج سال طول کشید و در حال حاضر در صنعت خودرو مشغول هستم؛ واقعا مایل بودم که در صنعت هسته ای بمانم چرا که برای این کار زحمت کشیده بودیم و تعلق قلبی داشتیم به آن و ای کاش این صنعت همانطور باقی می ماند... دشمن برای خانواده دوستانی که در صنعت هسته ای بودند، گل تسلیت می فرستاد مقصودی گفت: ما سال ...
مادر معتادی که فرزندش را کشت باید مجازات شود
بچه های خوبی هستند. من را پیش آنها برد تا خودم از نزدیک آنها را ببینم و در دیدار با آنها من هم مانند شیما از آنها خوشم آمد. دیدار اول زمینه ساز دیدارهای بعدی شد و هرچه که گذشت، اکیپ ما با هم صمیمی تر می شدند. می دانستم چند نفر از بچه ها موادمخدر مصرف می کنند، ولی زیاد برایم اهمیت نداشت. من یک عمر با یک معتاد زندگی کرده بودم، پس استفاده از مواد مخدر زیاد هم به نظرم کار منفی نبود. حتی ...
گره کور در پرونده قتل دختر شیرخواره
. ترمه - 15 ساله- نیز پس از شناسایی و احضار به دادسرا گفت: وقتی 7 ماهه بودم پدر و مادرم طلاق گرفتند و مادر بزرگم سرپرستی ام را به عهده گرفت. اما عمر پیرزن مهربان چند سال بعد به پایان رسید و عمه ام سرپرستی ام را به عهده گرفت تا اینکه پدرم به سراغم آمد و با اصرار زیاد عمه ام را راضی کردکه من برگردم. مدتی بعد پدرم به اتهام دزدی زندانی شد و در کنار نامادری زندگی سختی داشتم. به همین خاطر ...
خوشبختی همه کودکان ایرانی
برای روزنامه جام جم عکاسی می کرد. صمیمی با تلویزیون از کودکی بیننده پر و پا قرص تلویزیون بودم. چپ و راست می رفتم فقط تلویزیون می دیدم، حتی پدرم همیشه به شوخی می گفت می ترسم یک روز خانه بیایم و ببینم تو توی تلویزیون رفتی! به همین دلیل همیشه برنامه های تلویزیون را دنبال می کردم. در واقع علاقه من به تلویزیون باعث شد به سمت برنامه سازی و اجرا بروم. وقتی چنین تصمیمی گرفتم خانواده ام ...