سایر خبرها
گفت وگو با خانواده آتش نشان شهید علی امینی
دایی گفت: بچه ها روی لباسم آب بریزید تا برگردم. بعد هم راهی آنجا شد. با این که پایش لیز خورد و خودش در چال افتاد ولی مرد گرفتار را نجات داد و خودش در این حادثه آسیب دید. ولی همیشه از این خوشحال بود که می تواند به دیگران کمک کند. با این که دایی بزرگم هم 30 سال آتش نشان بود و حالا بازنشسته شده و حدود 70 سال سن دارد، همیشه از ما می خواست مراقب باشیم ولی افسوس که او در آخرین مأموریت قربانی شد. با این ...
وجود دختر بزرگم را مدیون امام هستم/ وقتی امام هندوانه را با نمک می خورد + تصاویر
انتخاب شما بعنوان محافظ بیت امام (راحل) چگونه بوده است؟ نیمه دوم سال 60 که به استخدام سپاه پاسداران در آمدم و در سال 61 تعدادی از نیروها که متشکل از10 نفر بودیم که جهت محافظت از بیت امام (ره) انتخاب نمودند و برای آموزش های(حراستی،حفاظتی،امنیتی) به پادگان امام حسین شیراز منتقل شدیم که درآنجا حقیر بعد ار انجام تست و آزمونهای متعدد قوای جسمانی و عقیدتی نائل به این سعادت شده و به عنوان ...
از دفاع مقدس تا دفاع از حرم
...: دوستان و همرزمانش از آخرین روز قبل از شهادتش تعریف کردند که: رضا می گفت: "بچه ها امشب برویم حرم خانم حضرت زینب(س) زیارت کنیم چون شاید دیگر قسمت نشود که برویم برای زیارت." رفتیم حرم نیمه شب زمستانی سردی بود. قرار شد هیچ کس با کس دیگری حرف نزند و صدا نکند تا نیم ساعت همه وداعی خصوصی با بی بی(س) داشته باشند. رضا هم رفت گوشه ضریح نشست و نیم ساعت بعد با چشم هایی ورم کرده از گریه، خوشحال آمد و ...
موقع عقد دعا می کردم زود شهید نشود!
دهه شصتی ویژگی های خاصی داشت؟ زندگی شما هم همین طور بود؟ آن زمان هر لحظه احتمال شهادت یک رزمنده پای کار دفاع مقدس می رفت. یادم است روز عقدمان وقتی حاج آقا داشت صیغه محرمیت را می خواند من دائم زیر لب این دعا را زمزمه می کردم که خدایا کاش مهلتی بدهی من کمی با ایشان زندگی کنم تا حداقل یک فرزند از محمدم به یادگار داشته باشم و بعد شهادت نصیبشان شود. آخر می دانستم و بر من مسلم شده بود که محمد ...
روایت سرگردانی 9 روزه دو برادر در پلاسکو
نیروها جابجا هم شده بودن. قبل رفتن به همکارانم که تومحل حادثه حضور داشتن زنگ زدم که می گفتن حامد رو دیدن، کمی خیالم راحت شده بود و به همشون گفتم اگر حامد رو دیدن اول به حسام زنگ بزنن که بعدش حسام زنگ زد که اومده پلاسکو اما حامد رو پیدا نمی کنه . آرام سخن می گوید و شرح ماجرا می دهد از فشار یادآوری روز اول ریزش پلاسکو بعضا وقایع را بالا و پایین می گوید و بعد بازمی گردد و تکرار می کند: روز ...
ناگفته های انصار حزب الله
خودنمایی کرد. نه شماره یک زیر بلیت شماره دو می رفت و نه برعکس. آن کسی که فرمانده لشکر شد، بخشی از سلایق مخالف خود را یا اوت کرد یا مخالفان خودشان رفتند. از من خواستند که شما به لشکر 27 نیایید. بعد از شهید همت، چه کسی فرمانده لشکر شد؟ محمد کوثری. او به من گفت که پیشنهاد من به شما این است که بروید درستان را بخوانید. گفتم بنا نیست که برای جبهه ماندن یا نماندن من شما تصمیم بگیرید. من آن زمان ...
ناگفته های انصار حزب الله/مخالفت امام بابرگزاری راهپیمایی توسط الله کرم/ماجرای پناهنده شدن یک روحانی
مخالفان خودشان رفتند. از من خواستند که شما به لشکر 27 نیایید. بعد از شهید همت، چه کسی فرمانده لشکر شد؟ محمد کوثری. او به من گفت که پیشنهاد من به شما این است که بروید درستان را بخوانید. گفتم بنا نیست که برای جبهه ماندن یا نماندن من شما تصمیم بگیرید. من آن زمان معاون فرهنگی شهید همت بودم. گفتم که از این سمت کناره گیری می کنم؛ اما اینکه جبهه را رها کنم، قبول نمی کردم. چند روزی ...
تصاویر/ وداع با پیکر مطهر یازدهمین شهید مدافع حرم گلستان
به گزارش گلستان ما به نقل از مینوخبر، در این آئین ولی ا... اقایی فرمانده تیپ 45 مهندسی جوادالائمه استان گلستان و حمیدرضا حسن زاده مشاور فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران سخنرانی کردند و مداحان اهل بیت شهرستان به ذکر مصیبت و مداحی پرداختند و در پایان مردم شهرستان مینودشت با پیکر مطهر پاسدار شهید، ستوان دوم جواد سنجه ونلی وداع کردند. گفتنی است؛ مراسم تشییع پیکر مطهر این شهید والامقام امروز از ساعت 9 صبح از میدان مرکزی مینودشت به سمت گلزار شهدا برگزار می شود. انتهای پیام/ ...
بروید صیاد شیرازی شوید!
یکی از فرماندگان مقتدر جنگ ایران و عراق، پس از 32 سال خدمت صادقانه و خالصانه در بامداد 21 فروردین 1378 به وسیله عوامل مسلح مجاهدین خلق در پوشش رفتگر، مقابل درب منزل مسکونی اش واقع در تهران و در برابر دیدگان فرزندش ترور و به شهادت رسید. پیکر پاک این فرمانده محبوب، در قطعه 29 بهشت زهرا (س) مدفون است. * خاطراتی از شهید صیاد شیرازی: ** اوایل انقلاب ماشین ژیان داشت. بهش گفتم: بابا ...
گزارش سوخته شهردار تهران/ قالیباف: این وظیفه من است که برای این مردم خون بدهم و فدایی شوم
که هواپیما با صد مسافر و پنج خدمه در اصفهان رفت و در فاینال باند 29 راست اصفهان force landing کرد و با معجزه خداوند هیچ کس طوری اش نشد. این هواپیما 8:40 شب نشست تا 6:30 صبح روز بعد مدیریت بحران نتوانست هواپیما را اداره کند. بله؛ من به نسبت مدیریت بحران آن دولت شما، به این مدیریت بحران افتخار می کنم. در مدیریت بحران در دولتی که جناب عالی در آن تشریف داشتید و وزیر راه و شهرسازی آن هر هفته ...
آقای خاص نینجاهای ایران چگونه تمرین می کند؟/ می خواهم در سوریه بجنگم
رابطه تان با هم چه طور بود؟ شهید صدرزاده فرمانده پایگاه ما بود و من هم به عنوان یک بسیجی در خدمتشان بودم؛ در چند سال، چندین دوره با هم رفته بودیم. شهید آموزش میدان تیر هم می دادند و من از بچگی به او ارادات داشتم. من مسئول تربیت بدنی حوزه 6 حر بن ریاحی هستم و 11 پایگاه زیر نظر حوزه ماست. شهید چهار سال سوریه می رفت و هیچ چیزی نمی گفت. به نظرم هر کسی در زندگیش باید به راه شهدا ادامه دهد و ...
پاداش پدر را به پسر دادند
. مخالفتی نکردیم و آمد و چند جلسه آموزشی را هم گذراند. آنجا به شوخی به من می گفت: بابا خوب می شود برویم سوریه و شما شهید شوی و من بشوم فرزند شهید... من هم در جوابش به شوخی گفتم: برو بچه. من آنقدر عملیات دیده ام که با تجربه شده ام. آنجا اگر قرار باشد از میدان مین رد شویم، اول تو را جلو می اندازم، بعد خودم می روم... از آخر مجلس شهدا را چیدند... چیزی که یک عمر آرزو داشتم قسمتم شود ...
مادر شهید محراب خانی در شب تحویل پیکر فرزندش چه خوابی دید؟
خانی با بیان این مطلب که مهدی ششم دی ماه سال 44 و مصادف با روز تولد امام زمان(عج) در مشهد به دنیا آمد، گفت: مهدی در دوران تحصیل خود دانش آموزی نمونه و آرام بود. باقری ضمن اشاره به این موضوع که در دوران دبیرستان در رشته تجربی تحصیل کرد، ادامه داد: اولین بار در مهر ماه سال 61 داوطلب حضور در جبهه شد، تصریح کرد: زمانی که به جبهه رفت، مسئولان دانشگاه با ما تماس گرفته و اظهار نگرانی کردند ...
بهترین آتش نشان ها در تلخ ترین حادثه
را چند تکه می کنند و معمولا بخش اصلی آن به صورت همزمان با 2 کمرشکن بزرگ جابه جا می شود که کار سختی است. شما از چه روزی در محل حادثه مستقر شدید؟ کار استقرار بیل های مکانیکی به دلیل شرایط خاص حمل ونقل شان تا روز شنبه طول کشید. اما از همان روز اول که این 2دستگاه بیل 800 را با کمرشکن های سنگین آورده بودند کار را سریع شروع کردیم. همانطور که گفتم از همان روز پنجشنبه و جمعه چند ...
شهدا واسطه ازدواج من و حسین شدند
...، به من خبر داد. من هم گفتم شرایط شما را قبول کردم و هدفتان را هم خوب می شناسم اما کمی نگران بچه ها هستم که اذیت نشوند چون با هر بار مأموریت رفتن محمد حسین، بچه ها مریض می شدند. اما محمدحسین گفت بچه های من هم مانند طفلان شهدای کربلا هستند، اگر نروم گویی به ندای هل من معین امام حسین(ع) پشت کرده ام. هفتم اردیبهشت ماه سال 1392 بود که از همه خانواده خداحافظی کرد و حلالیت گرفت و رفت. بعد از 40 روز ...
تفریح خاص فرزندان شهدای مدافع حرم+تصاویر
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا ، به نقل از سایت خبری ثامن ؛نبل و الزهر را یکسال است که خوب می شناسیم پیش از این نام های این محله های شیعه نشین را نمی شناختیم اما یکسال است پرچم افتخار مردم قم با نام نبل و الزهرا گره خورده است. روزهای سرد بهمن سال گذشته بودکه خبر در شهر پیچید شهیدان محمد حسین سراجی و سید سجاد روشنایی،در 13 بهمن در عملیات آزاد سازی دو شهر نبل و الزهرا در سوریه که بیش ا ...
گزارش قالیباف به شورای شهر درباره ابهامات پلاسکو مدیریت بحران در کشور دچار بحران است/ دولت، وزارت کار ...
کند و بگوید ما می خواهیم برای شما پله فرار ایجاد کنیم با هزینه خودمان بعد هم پول از شما بگیریم؟ واقعا در سال 95 امروز درجامعه اجرای این قانون به این شکل است بگوییم اگر ساختمان دارای اشکال ماهوی بود، شهرداری به عنوان رفع خطر باید این کار را انجام دهد؟ من چنین برداشتی از این قانون برای شهرداری ندارم. موضوع ماده100 تخلف ساختمانی است نه ایمنی؛ آنهم حکم قضایی دارد بعضا دوستان می ...
پلاسکو کارگاه بود/خلاء قانونی نداریم؛ مسئول پلمب ساختمان مشخص است
مرکز تجاری را تعطیل کند و بگوید ما می خواهیم برای شما پله فرار ایجاد کنیم با هزینه خودمان بعد هم پول از شما بگیریم؟ واقعا در سال 95 امروز درجامعه اجرای این قانون به این شکل است بگوییم اگر ساختمان دارای اشکال ماهوی بود، شهرداری به عنوان رفع خطر باید این کار را انجام دهد؟ من چنین برداشتی از این قانون برای شهرداری ندارم. موضوع ماده100 تخلف ساختمانی است نه ایمنی؛ آن هم حکم قضایی دارد ...
راضی نبودم حتی یک اسیر داعشی به خاطر پیکر همسرم آزاد شود
سوریه رفتن همسرش چنین می گوید: دو سال دنبال مقدمات سوریه رفتن بود. خیلی تلاش کرد ولی او را نمی بردند. خیلی این در و آن در زد چون برادر شهید بود او را نمی بردند. بعد از کلی تلاش بعد از دو سال راهی شد. پاسدار بود و فرمانده پدافند هوایی لشکر 10 و فقط 6 ماه مانده بود که بازنشسته شود اما راهی سوریه شد. راضی نبودم حتی یک اسیر داعشی به خاطر پیکر همسرم آزاد شود او ادامه می دهد: از ...
سربازی که بسیجی شد!
نکردم و گفتم: چه کرده این جمالی؟ دزدی کرده؟ گفتند: نه انتقاد کرده، گفتم: اولا من جمالی هستم، دوما من نگفتم شما بیایی اینجا. من کل بسیجی ها را گفتم؛ زود آمده بودند ببینند من چه می گویم، ترسیده بودند. به خیلی ها گفته ام در طبقه پایین آسایشگاه یک استخر داریم که می توانند راه اندازی کنند تا بچه ها استفاده کنند، اما نمی کنند، چاه داریم که بیش از 30 سال است آب دارد، کانال زدند از دربند آب را ...
شهدای جوان آتش نشان؛برکت انقلاب، بسیج و الگوی دیگر جوانان هستند
: ساعت 11.30 صبح روز پنجشنبه بود که در حال وضو گرفتن برای نماز بودم که بچه ها گفتند 2 طبقه ازساختمان پلاسکو خراب شده است. به مسجد رفتم و بعد از نماز به من گفتند تمام ساختمان خراب شده و ناگهان به من الهام شد محسن از پیش ما رفته است. وی اضافه کرد: به خانه برگشتم و با ایستگاه آتش نشانی محسن تماس گرفتم و جویای احوال پسرم شدم و آنها گفتنداز ایستگاه ما 2 تیم اعزام شده اند و برای پیگیری ساعت 4 ...
به بازیگری علاقه داشتم اما فیلمساز شدم
برادرهایم نگاه بابا خیلی مهم بود و همیشه تلاش داشتیم که ایشان از دست ما ناراحت نشوند. وی عنوان کرد: در دوران کودکی پدر به گونه ای با ما رفتار می کرد که زمان هایی که نبودند جبران شود و در حین بازی کردن به ما آموزش های لازم را می دادند، به طور مثال یک روز برادرهایم در حیاط شلوغ می کردند و وقتی پدر وارد خانه شد مادر به او اعتراض کرد که برو ببین بچه ها چه کار انجام می دهند، اما بعد از چند دقیقه ...
بازرسان کار و کارشناسان بهداشت ضابطان دادگستری هستند/ وزارت کار باید پلاسکو را پلمب می کرد/بخاطر ...
پله فرار ایجاد کنیم با هزینه خودمان بعد هم پول از شما بگیریم؟ واقعا در سال 95 امروز درجامعه اجرای این قانون به این شکل است بگوییم اگر ساختمان دارای اشکال ماهوی بود، شهرداری به عنوان رفع خطر باید این کار را انجام دهد؟ من چنین برداشتی از این قانون برای شهرداری ندارم. موضوع ماده100 تخلف ساختمانی است نه ایمنی؛ آنهم حکم قضایی دارد بعضا دوستان می گویند چطور شهرداری در ماده 100 ...
بیم و امیدهای کردهای سوریه / عمبرین زمان
سازمان داد، حکومت سوریه خود را به ندانستن زد. فوزا یوسف به خاطر می آورد که "موضع آنها یک جور عدم تمایل به مداخله در امور دیگران بود." کردها کرمانجی را در خانه برای بچه های شان تدریس می کردند. همچنین به آنها اجازه ی برگزاری جشن نوروز داده شد که آغاز سال نو کردی و مصادف با 21 مارس و عملاً روزی ملی برای کردها در سراسر جهان است. فوزا یوسف با خنده گفت:"اما اسم آن را "روز مادر" یا یک چیز غیرکردی دیگر ...
دلم را حوالی حرم جا گذاشته ام
...> بهترین هدیه تولد مادر فقط یک روز بعد از برگشت از کربلا، پدرم خبر داد کارم برای سوریه رفتن جور شده. باورم نمی شد دعایم آنقدر زود اجابت شده باشد... همان روز مرتضی کریمی را هم دیدم. خنده ام گرفت. چند روز قبل که راهی کربلا بودم با شیطنت به من گفت: شما اربعین بروید کربلا ما را دعا کنید؛ ما هم می رویم سوریه برای شما دعا می کنیم. گفتم: نه داداش. شما اگر قرار باشد بروی سوریه با خودم می روی ...
درباره ژنرال حسن باقری
دوستان دیگری آمدند و کمک کردند. اما تا آخر جنگ و حتی تا امروز کسی شهید باقری نشد. در واقع شهید باقری برای ملت ما یک سرمایه بزرگ بود. حاج آقا کمالی امام جماعت مسجد صدریه گفته است: وقتی شهید شد افراد رده بالای سپاه و نهادها به منزل ایشان رفت و آمد داشتند. برای اهالی محل سؤال بود که مگر او چه مسئولیتی داشت. وقتی سرلشکر محسن رضایی منزل شان آمد خیلی گریه می کرد. شانه هایش را مالش دادم و گفتم شما باید بیش ...
راضی نبودم حتی یک اسیر داعشی به خاطر پیکر همسرم آزاد شود
خبرنگاران تسنیم پویا ، از ماجرای سوریه رفتن همسرش چنین می گوید: دو سال دنبال مقدمات سوریه رفتن بود. خیلی تلاش کرد ولی او را نمی بردند. خیلی این در و آن در زد چون برادر شهید بود او را نمی بردند. بعد از کلی تلاش بعد از دو سال راهی شد. پاسدار بود و فرمانده پدافند هوایی لشکر 10 و فقط 6 ماه مانده بود که بازنشسته شود اما راهی سوریه شد. او ادامه می دهد: از رفتنش ممانعت نمی کردم چون اینطوری حرف و ...
پدر دوقلوهای افسانه ای با سمّ تکفیری ها به شهادت رسید +تصاویر
ام بیشتر باشد. یک سال بعد سال 91 هم زندگی مشترکمان را شروع کردیم، بدون هیچ جشنی، برای شروع زندگی مان به زیارت امام رضا(ع) رفتیم و با پیامک همه فامیل و آشنایان مان را هم به این سفر دعوت کردیم. که اگر دوست دارید در جشن ازدواج ما شرکت کنید در حرم حضرت رضا(ع) منتظر شما هستیم. وقتی از مشهد برگشتیم مهمانی گرفتیم و این شد مقدمه زندگی ما. از هدایایی که اقوام به ما داده بودند خودرو خریدیم و خانه ای هم در ...
مرد بود، مرد ماند...!
. مادرشوهرم از عمه من که با هم دوست و هم مسجدی بودند، می خواهدکه دختری خوب برای آقا مصطفی پیدا کند که نهایتا این ماجرا به معرفی من و خواستگاریم از خانواده در اواخر سال 50 منجر می شود. البته بعد از اینکه آمدند خواستگاری، پدر من به خاطر اینکه درگیر کاری بودند، از آنها خواستند که صبر کنند و کمی دست نگه دارند. یعنی ابتدا شما جوابی به آنها ندادید؟ طبق خواسته پدرم، نه جواب رد دادیم نه جواب ...
گفتگو با سقای جانباز
جوان ها از من می خواهند با آنها عکس بیندازم. یک بار گروهی نوجوان به اصرار، من را ناهار دعوت کردند و بعد با خودشان بردند مسجد قدس. می گفتند قرار است با اردوی راهیان نور به جنوب بروند. با اصرار، من را تا راه آهن بردند و بعد هم سوار قطار شدیم و آن قدر گرم صحبت شدیم که متوجه نشدم به نزدیکی های قم رسیده ایم. آن روز مامور قطار با من دعوا کرد که چرا بدون بلیت سوار شده ام و من که شرمنده بودم گفتم الان ...