سایر منابع:
سایر خبرها
تلاش اهالی یک روستا برای نجات جان یک اعدامی
خیران بتوانند این مبلغ را فراهم کنند. عباس کیوانلو، یکی از کسانی که تلاش زیادی برای نجات جان محکوم به قصاص کرده است، به خبرنگار ما گفت: حدود یک ماه قبل و تنها یک روز قبل از اجرای حکم از موضوع مطلع شدم. همان موقع بود که به ذهنم رسید باید کاری کرد. گروهی تلگرامی تشکیل دادم که بعد به شکل کمپین درآمد و اسمش شد: کمپین بخشش جوان محکوم به اعدام . من در آنجا نوشتم 29 دی ، حکم حسین اجرا می شود و ...
ازدواج اسید پاش با زن سوخته/به همه بگویید رنج می کشم هرروز!
بیا با هم فرار کنیم، گفت نه. گفتم دارم نابود می شوم، برخوردش مثل قبل نبود، سرد بود. حماقت کردم. عقلم کم بود، اسید را پاشیدم. این حرف ها را که الان می زنم، ثانیه اش میلیون ها سال طول کشیده برایم. جیغ زد مامان، مامان ... فهمیدم اثر کرده. چند قطره اش هم روی لباس های من پاشید، سوراخ کرد. از همان جا مستقیم رفتم کرمانشاه خانه عمویم. * بعد از اسیدپاشی چه احساسی داشتی؟ این را برای همه ...
خسرو سینایی: مسئولان عمرم را تلف کردند
هم به شرط پیگیری ساخت فیلم در ایران پذیرفتم. با مرحوم هوشنگ قوانلو به زلاندنو رفتیم و بعد از بازگشت به ایران با چند فیلمبردار دیگر کار را به انجام رساندم. البته بنده به دلایلی بعد ازساخت این فیلم از تلویزیون استعفا دادم. به چه دلایلی استعفا دادید؟ من و چهار نفر دیگر به آقای قطبی، مدیر آن زمان رادیو و تلویزیون اعلام کردیم به شرطی ادامه همکاری خواهیم داشت که بتوانیم تولیداتی ...
گفت وگوی عجیب با مرد اسیدپاشی که با قربانی خود ازدواج کرد!
سال طول کشیده برایم. جیغ زد مامان، مامان... فهمیدم اثر کرده. چند قطره اش هم روی لباس های من پاشید، سوراخ کرد. از همان جا مستقیم رفتم کرمانشاه خانه عمویم. بعد از اسیدپاشی چه احساسی داشتی؟ این را برای همه گفته ام؛ آن آتشی که توی دلم بود، بعد از این که اسید را پاشیدم خاموش شد، آرام شدم. شاید اگر نمی پاشیدم بلایی سر خودم می آوردم. اما این سؤال ها برایم پیش آمد که چی شد؟ مرد؟ زنده ...
شهیدی که ریاستش پلی برای شهادتش شد!
.... زن دایی پرسید: محمدعلی! مگر گرسنه نیستی؟ همانطور که سرش پایین بود جواب داد: می توانم خواهشی از شما بکنم؟! می شود چادرتان را سرتان بکنید؟ آن روز یازده - دوازده سال بیشتر نداشت. ** یک روز وقتی رجایی نخست وزیر را دیدم که مانند همان معلم ساده سال های پیشین، کیسه برنج و نیاز روزانه خانه را با دوش خویش به منزل می برد داشتم کلافه می شدم و بی اختیار به سویش دویدم. پس از سلام گفتم: برای اهالی محل ...
واکنشها به گفتگوی جنجالی ابراهیم گلستان درباره فروغ
ادامه داده بود: فردایش پدر و پسر با فروغ راهی زرده بند شدند گفتگوکنان. در همه راه گلستان بزرگ با فروغ سخن می گفت. تا ناگهان از این دو پرسید چرا ازدواج نمی کنید. مخاطبان به طبع لبخند می زدند و پاسخی در کار نبود. اما آقای پدر پیگیر بود و صلاح نمی دید ارتباطی که همه از آن باخبر بودند، چنین بماند. بهنود در ادامه مدعی شده بود: ابراهیم گلستان سنگ انداخت و پرسید شما به فخری می گویید. و از پدر ...
آزاده صمدی: تئاتر قلبم را به هیجان می آورد
بخواهد ادامه ماجرا را بشنود اهمیت زیادی دارد. اضطراب آور بود؟ باور کنید نه تنها در این نمایش بلکه پیش از شروع هر کار نگرانی و اضطراب دارم. در نظر بگیرید ما در یک اتاق تمرین می کردیم ولی بعد از چند روز ادامه تمرین ها به سالن نمایش منتقل شد. تازه آنجا تمام تصورمان از نقش ها به هم ریخت و متوجه شدیم بیان بازیگران باید طور دیگری باشد. بعد هم از جایی در ارتباط با تماشاگر است که شما ...
سرخط ...
با تشکر از آقایِ! حسین قدیانی در این شماره از روزنامه وطن امروز آورده است: نخستین دقایق روز دوشنبه. هنوز مشهدم. داخل حرم. خیلی نزدیک به ضریح و خیلی نزدیک به خودم و خیلی نزدیک به این پیرمرد مشغول مناجات و خیلی نزدیک به خدا! کمی دورتر، خادمی می گوید در مسیر نایستید! راست می گوید! اینجا مسیر است؛ محل سیر! و صراط صریح و صحیح حرکت! حرکت از مبدأ خود به مقصد خدا! و به مقام رضا! با وجود حضرت ثامن ...
گفتگو با اسیدپاشی که با قربانی خود ازدواج کرد
را داشتم. ساعت 5 صبح رفتم بالای سرش التماس کردم بیا باهم فرار کنیم، گفت نه. گفتم دارم نابود می شوم، برخوردش مثل قبل نبود، سرد بود. حماقت کردم. عقلم کم بود، اسید را پاشیدم. این حرف ها را که الان می زنم، ثانیه اش میلیون ها سال طول کشیده برایم. جیغ زد مامان، مامان... فهمیدم اثر کرده. چند قطره اش هم روی لباس های من پاشید، سوراخ کرد. از همان جا مستقیم رفتم کرمانشاه خانه عمویم. بعد ...
قنبر سیاه
پا به ماهی است که هنگام وضع حملش می باشد، با اوضاع و احوالی چنین که شوهرش در هفتۀ پیش مرده، مادرشوهر وی را از خانه رانده بناچار روانه حضرت عبدالعظیم گردیده میان راه درد حمل امانش بریده در این نقطه از پا درش انداخته است. چون داستان او را می شنود که جز مضطر بی پناهی نمی باشد و از عزیمت بسوی حضرت عبدالعظیم هم هدفی جز بی هدفی نداشته است، جوال گندم را از روی الاغ برگردانده سوارش کرده روانه ...
روایت روزگار خراب/ نقدی بر سنگ و سایه محمدرضا صفدری
فرهنگ امروز/رضا عامری: من درد می کشم، پس هستم. بکت زوزو گفت: درد این است که نمی شود چشم بست. ما درست شده ایم که هی نگاه کنیم. (ص 108، سنگ و سایه) صفت هستی درد است نه تفکر. و در سنگ و سایه از چنین پرسپکتیوی به جهان نگاه می شود، از پشت چشمی که سنگ روی پلکش فشار می آورد. سنگ سیاه. از این پرسپکتیو در نگاه به جهان زاویه دیدی گشوده می شود، که با غایت مندی های زیست روزانه و منفعت ...
فضل الله تاری: مستندهایم ریشه در سفرهایم دارند
سیال با دوربین را انجام داد. در آن سفر دستیار تولید پروژه مرا به معدنی که سکانسی از آن فیلم هم آنجا اتفاق می افتاد، برد و با کارگران آن معدن آشنا کرد. مدتی آنجا بودیم و اتفاقا خودشان پیشنهاد دادند که از زندگی آنها مستندی بسازم و شرایط کار و زندگی شان را نمایش دهم. این آشنایی اولیه موجب شد تا حدود شش ماه و در چند بازه زمانی به آن معدن بروم و تحقیقات بیشتری انجام دهم. زمستان پر برفی بود و امکانات ...
فاطمه سلام الله علیها اسوه حیات زیبا
دنیاکُمْ ثلاث، تِلاوَتُ کتاب اللّهِ، والنَّظَرُ فی وجه رسول اللّهِ وَالإِنفاقُ فی سبیل اللّه؛ سه چیز از دنیای شما را دوست دارم: تلاوت قرآن کریم، نگاه به چهره مقدّس پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ؛ انفاق در راه خدا. (8) فاطمه زهرا علیهاالسلام، با قرآن مأنوس بود و پیوسته از خانه کوچکش آوای خوش قرآن به گوش می رسید. گفته های یاران و اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مؤیّد این سیره و شیوه ...
رضا عطاران و رازهای جالبی از زندگی او
جشنواره فیلم فجر دریافت کرد. طبقه حساس: فیلم طبقه حساس نوشته پیمان قاسم خانی، داستان مردی را روایت می کند که بعد از مرگ همسرش او را در یک قبر دو طبقه دفن می کند اما پس از مدتی که سر مزار همسرش می رود، متوجه می شود به اشتباه مردی غریبه ای در طبقه دیگر قبر دفن شده است. گزیده مصاحبه های رضا عطاران عاشق بچه ها هستم اما بچه نمی خواهم من می گویم ...
محمد شمس لنگرودی: جهان به سمت عوام زدگی می رود
هر روز برای شعر گفتن برانگیخته می شدم، الان ممکن است بعد از 6 ماه این اتفاق بیفتد اما دوامش حفظ می شود و اینچنین بود که بعد از مدت ها که شعر نگفته بودم، ناگهان احساس کردم شعر به سراغم آمده و یک کتاب شعر گفتم که اسمش را گذاشتم واژه ها به سراغ من می آیند چون من دیگر سراغ شان نرفته بودم. این واژه ها بودند که آمدند به سراغ من. در این گونه مواقع شروع می کنم به نوشتن تا احساس کنم که دیگر نیازی به نوشتن ...
از ابتدا به میرحسین مشکوک بودم/ رییس فتنه روی جورابش نوشته بود مرگ بر آمریکا
هستند که واقعاً صادقانه، مخلصانه متوجه بازی های استکبار نیستند، بازی خورده هستند. بعضی هایشان نه، اصلاً خودشان وابسته هستند. از زیر بستند. بعضی ها اهل زد و بند هستند. بعضی قدرت طلب هستند. ببین این آقایانی که امروز به عناصر نامناسب میدان می دهند، خیلی ببخشید، این آقایی که تشریف بردند پاسارگاد جلوی قبر کوروش، در این موقعیت، در روزگاری که چند وقت قبل رفته بود، هر آقایی، رفته بودند آنجا سجده کرده ...
حضرت فاطمه(س) منتظر حامی نبود
.... ای بسا حضورشان در باره زیارت شهداست یا ارج نهادن به نخبگان و فرهیختگان جامعه و جانبازان و سربازان وطن یا سربازان اسلام است یا درباره حضور در جبهه است یا درباره حمایت از امام جامعه. درباره ماجرای بیت الاحزان که حضرت زهرای مرضیه ، هر روز با بچه هایش ، کنار پیغمبر در قبرستان می آمد یا در نزدیکی آن محل گریه می کرد، در واقع با این گریه مبارزه می کرد که حاکم جامعه را طبق وصیت پیغمبر رها کردید و ...
همسر شهید: برای اینکه او را در لشکر فاطمیون راه دهند با لهجه افغانی صحبت می کرد/ حاج قاسم می گفت فکر می ...
. سیدابراهیم 20مرداد ماه 1394 رفت تا اینکه خبر شهادتش را در اول آبان ماه آوردند. پیکر شهید، شش روز بعد به کشور بازگشت و در گلزار شهدای بهشت رضوان شهریار آرام گرفت. از مدت حضور سید ابراهیم تا قبل از شهادتش همواره می گفتم: هنوزهم هستند جوانانی که راه شهدای دفاع مقدس را ادامه بدهند و آن قدر دید وسیعی دارند و آن قدر دین و مذهب آسان برای شان باارزش است چه مرزهای جغرافیایی را می شکنند و ارزش شان مرزهای اعتقادشان ...
رئیس فتنه روی جورابش چه نوشته بود؟
خواهران تا برای آینده بتوانیم خواهران ارزشمند و متدین را تربیت کنیم و انقلابی شوند. مدرسه مربوط به یاران مؤتلفه بود. وقتی مرحوم آیت الله شهید مطهری یک روز صبح بعد از اذان ما را خانه اش دعوت کرد و گفت امام تصمیم گرفته اند به ایران بازگردند. گفتند که حاج احمد آقا زنگ زده که امام بعد از رفتن شاه قصد دارند به ایران بازگردند و قرار شد کمیته استقبال از امام را راه بیندازیم. آنجا وقتی بحث شد ...
رنج های تاریخی حضرت فاطمه از زبان امام علی
.... خدا گواه است که دخترت پنهانی به خاک می رود و در حالی که هنوز روزی چند از مرگ تو نگذشته، و نام تو از زبان ها نرفته، حق او برده می شود و از میراث او منع می شود. ای رسول خدا! شکایت را به سوی خدا می برم و دل را به یاد تو خوش می دارم، که درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه. (9) وقتی آن حضرت از دفن فاطمه 3 فراغت یافت بر سر قبر او ایستاد و این دو بیت را انشاء کرد: لکل ...
روضه های جعلی فاطمیه چگونه رواج پیدا کرد / متن صحیح روضه شهادت فاطمه زهرا(س)
به گزارش راهنمای سفر من به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از 8دی، چندی قبل استاد رسول جعفریان خاطره جالبی از رهبر انقلاب در خصوص نقل روضه های جعلی در نزد ایشان اظهار کرد. استاد جعفریان می گویند: آقای راشد یزدی به من گفتند، وقتی مداحی در حضور رهبری مطالب نادرستی گفت من به ایشان عرض کردم اینها وقتی در حضور شما این طور بگویند، جای دیگر چه ها خواهند گفت؟! رهبری فرمودند: سال قبل ...
بنیاد در آینه مطبوعات
رضای59 بود. آن روز برای شرکت در راهپیمایی به همراه مادرم، خواهرم و دخترهای همسایه از خانه راه افتادیم و تصمیم داشتیم از میدان بسیج(فلکه برق) به سمت چهارراه استانداری برویم. خواهرم که کوچکتر از من بود، بغل مادرم بود و من هم چادر مادرم را گرفته بودم و همانطور که شعار میدادیم، مسیر را می پیمودیم. از خانواده تان فقط شما سه نفر رفته بودید؟ خیر. پدرم و برادرم هم رفته بودند ولی با ما نبودند. من ...
والامقام ترین بانوی جهان در تمام قرن ها
عبادت دیدم که به عبادت و نماز مشغول است، او پیوسته به رکوع و سجود مشغول بود که شب به پایان رسید. آن حضرت در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان کودکان خود را به بیداری فرا می خواند. حضرت در روز بچه ها را می خواباند تا استراحت کنند و غذای کمتری به آنان می داد تا بدین گونه زمینه و موقعیت بهتری برای شب زنده داری داشته باشند. ایشان نمی گذاشت احدی از اهل خانه خوابش ببرد و می فرمود : محروم است کسی که از برکات ...
تیترامشب/ بررسی ابعاد مختلف راهپیمایی 22 بهمن از زبان خبرنگاران صدا و سیما
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر، حسینی بای خبرنگار پخش خبر سیما با حضور در استودیوی تیترامشب گفت: هوا بارانی بود و همه از نیروی انتظامی تا هلال احمر حضور داشتند و حتی سه تا چهار ساعت جلوتر در محل حاضر شدیم زیرا اگر دیرتر حرکت کنیم دیگر نمی توانیم در محل مستقر شویم زیرا جمعیت زیادی در محل حاضر بودند. او گفت: من با خودم گفتم با این بارانی که شب قبل از راهپمایی آمده آیا برای روز 22 ...
روز آزادی نبل و الزهرا گفت جشن خرمشهر تکرار شد
، همیشه به منطقه جنگی رفت و آمد می کرد. دو روز بعد از این که ازدواج کردیم، دوباره به منطقه رفت. یکی از دوستانش به من گفت: حاج خانم، ایشان تازه داماد است، اجازه ندهید برود. ولی چون همسرم راغب بود برود، من هیچ وقت از رفتن او جلوگیری نکردم، اما چون پسر ارشد خانواده بود، رفتن او برای خانواده پدری اش سخت بود. حدود چند ماه که به منطقه رفت، دچار مجروحیت خیلی سختی شده بود ولی به ما اطلاع نداده ...
زندگی نامه شهید آزادی از شهدای روحانی شهرستان خدابنده+تصاویر
دادن به رادیو چایی می خوردیم، وقتی رادیو در مورد پذیرش قطعنامعه مطلبی را پخش کرد شهید آزادی آهی کشید و گفت : عچب جنگ تمام شد و ما لایق نشدیم در راه این انقلاب لا اقل یک دست و پایی بدهیم . و بسیار افسوس خورد که دوستانش شهید شده اند. شیخ ذکریا بعداز خوردن چای به سنگر خودشان رفت ، هنوز چند دقیقه از رفتن او نمی گذشت که ترکش خمپاره او و محمد حسین قنبری را که اهل روستای پنبه زبان بود به درجه رفیع شهادت ...