سایر منابع:
سایر خبرها
مراسم ختم یکی از قربانیان پلاسکو که شناسایی جسدش طول کشید/ او در آستانه ازدواج بود
... حالا همه خانواده در شوک هستند. بعد از 33 روز دعا و نذر و نیاز خبر آوردند که کامبیز زیر آوار پلاسکو جان باخته است. داخل مسجد مادر کامبیز با لباس سیاه روی صندلی نشسته. یک دستش را روی سینه اش گذاشته و دست دیگرش روی پایش است. مستقیم به عکس پسرش چشم دوخته است. کامبیز از بالای مجلس و در عکس هایی که روی میز وسط سالن گذاشته اند نشسته و همه چیز را تماشا می کند. مادرش رنگ به رو ندارد و ...
باید تلاش کنیم که صاحب اختیار خودمان بشویم
اش برایشان ضرر است. اینهایی که یک ذره از هدایت در دست شان نیست. همه اش گمراهی است. اینها سراسر عمرشان را ضرر کردند. ببینید این، این قانون. یک قانون. من دارم راه می روم. اینجا راه راست است. اینجا راه کج است. یک روزها. فقط همین امروز. امروز صبح وقتی از خانه بیرون آمدم، یک راه راست جلویم بود و یک راه کج. من راه راست را کنار گذاشتم و رفتم دنبال راه کج. حالا این را بفرمایید که یک حرف درست بود ...
پسرم شهادتش را 45 روز قبل پیش بینی کرده بود
سال 1335 در تهران متولد شد. همسرم احمد آقا سمندریان شاعر، عارف و فردی مذهبی بود که اشعار زیادی را در رثای اهل بیت می سرود و همیشه هم و غم زیادی در تربیت فرزندانش داشت. علی 11 سال بیشتر نداشت که پدرش به رحمت خدا رفت و بعد از فوت پدر بچه ها همه مسئولیت خانه و خانواده به عهده من افتاد. تمام تلاشم این بود که با ایمان و فداکاری نقش مادر و پدری را در حد توان به خوبی ایفا کنم تا یادگاران همسرم به خوبی به ...
بخش دوم و پایانی
آنان زمان طولانی در زندان اسرائیل بمانند و همواره تلاش داشت با به اسارت گرفتن سربازان دشمن، زمینه ای برای آزادی نیروهای مقاومت فراهم کند. ام عماد، مادر این شهید مقاومت درباره فرزندش گفت: امام خمینی قدس سره الشریف از عماد مغنیه به عنوان یکی از فرزندان خود یاد کرد و امام خامنه ای نیز در مورد ایشان گفتند: در جریان جنگ 2006 برای پیروزی حاج عماد و حسن نصرالله دعا کردم و امروز آرزو می کنم وی روز ...
گزارشی از یک اتفاق دردناک در زندان اراک!
هشت ساله تنها گذاشت و رفت، تا او تک و تنها منتظر اجرای حکم قصاصش باشد.... اما یک خواب، یک رویای شیرین مثل یک معجزه همه چیز را تغییر داد. مادر بعد از 24 سال بی خبری از رویا پا گذاشت در زندان مرکزی اراک تا پسرش بعد از این همه سال او را در آغوش بگیرد و به اندازه همه این سال ها گریه کند. حالا مادر مثل نوری در زندگی تاریکش تابیدن گرفته و او را به رهایی از زندان امیدوار کرده است. پسر ...
اگر دلتان گرفته روضه ایشان را بخوانید که منم دلم برای روضه ارباب و خانم جان تنگ است
، خدا را سرلوحه کارهای خود قرار بده. از خداوند می خواهم همیشه کمک حال تو برادر عزیزم باشد. دعا برایم یادت نرود. از فامیل، همبستگان نیز می خواهم که مرا حلال کنند و ببخشند و برایم دعا کنند. رفقا، دوستان و همکاران و همنشینان عزیرم که شاید بیشترین اوقات زندگیم را در کنار شما بوده ام، خداوند را شاکرم که در رفاقت هم به من لطف عطا کرده که دوستان و هم نشینانی به خوبی شما ...
رفتار شناسی فاطمه زهرا سلام الله علیها
برای خود هیچ دعا نمی کرد، به او گفتم: مادر! چرا همانطوری که برای دیگران دعا می فرمایی برای خودت دعا نمی کنی؟ فرمود: پسرم، ابتدا همسایه سپس خانه خود. 14 7 آگاهی بخشی به فرزندان حضرت زهرا سلام اللّه علیها از همان آغاز کودکی فرزندانش ، عبادت خدای تعالی را در روح و روان آنها تثبیت کرد و خوی پرستش خدای یکتا را در فطرت لطیف آنها سرشت و از همان آغاز به آنها علم آموخت و آنها را برای کسب معارف ...
زندگینامه نخستین شهید زرتشتی دفاع مقدس منتشر شد
باورمندی زرتشت، در کنار برادران مسلمانش پایمردی کرده و افتخار شهادت را کسب نموده. راوی اثر، مادر دلسوخته ای است که پس از شهادت تنها پسرش، سربلند و پایدار زیسته و اندوه دوری از فرزند را با خدمت به هموطنانش تسکین داده. در بخشی از کتاب آمده است: بعضی وقت ها در تنهایی به روزی فکر می کنم که با کامران در آشپزخانه بودم و پسرم از مدرسه آمده بود و نهار می خورد. باهم حرف می زدیم. بهم گفت: مامان ...
کار بزرگ مددکار زاهدانی برای 28 کودک بدسرپرست
نصب بود و یک نفر زندگی این امام را بیان می کرد. بچه ها به تصور اینکه بارگاه امام هشتم(ع) همین پارچه است دست روی آن می کشیدند و راز و نیاز می کردند. لحظه ای که وارد حرم شدیم دیگر نمی توانستم جلوی بچه ها را بگیرم. اشک از چشمان همه سرازیر شده بود و عاشقانه طواف می کردند. همه تلاش من این است که با کمک مردم مهربان جای خالی سایه پدر را برای این بچه ها پر کنم و از بهزیستی درخواست کرده ام که اجازه بدهند تا زمانی که خود این بچه ها دوست داشتند نزد من بمانند و در آینده شاهد موفقیت های آنها باشم. انتهای پیام/ کودکان بی گناه روزنامه ایران ...
به بهانه چهارمین سالگرد شهید مدافع حرم سید حمید طباطبایی مهر/ سردار بی ادعا و سرباز ولایت که التماس هایش ...
رو خدا دعا کن! تو پاکی و مادری. به آن حرمتی که برای من قائل هستی و من را دوست داری دعا کن گیر کارم برطرف شود و شهید شوم مادرم می گفت : هر وقت حمید جان از من می خواست برایش آرزوی شهادت کنم می گفتم : پس معصومه چی ؟ خودت که از دلبستگی اش به خود که حکم همه کس را برای او داری آگاهی داری و او در جوابم می گفت : مامان جان ، من کی هستم خدای معصومه بزرگه. به هر شکلی متوسل می شد شهادت قسمتش شود. در نیمه های ...
شهیدی که به خاطر کارشکنی مسئولان می خواست راننده تاکسی شود
دهلی سفر کرد تا زمینه های فعالیت فرهنگی که مدنظرش بود را مورد بررسی قرار دهد. بعد با هم به دهلی رفتیم. در همان دو سه ماه اول حضور، توانایی هایش را به مسئولان خانه فرهنگ دهلی نشان داد و در نهایت با عنوان یک کارمند محلی در خانه فرهنگ دهلی مشغول به کار شدیم. آن هم با حقوق خیلی مختصر. با وجود حقوق کم، ایشان به اندازه همه افرادی که آنجا بودند فعالیت داشت. همه اینها از روح بلند و خستگی ناپذیر سیدعلی نشئت ...
خاطرات فتنه 88 به روایت سردار شهید "مدافع حرم"
. این شهید مدافع حرم از جانبازان هشت سال جنگ تحمیلی هم بود که در سال 63 در منطقه عملیاتی مجنون از ناحیه کتف، سال 65 در منطقه عملیاتی شلمچه از ناحیه سر و گوش و در سال 67 در محور دربندیخان شیمیایی شده و به درجه رفیع جانبازی نائل شده بود. او سال گذشته در روز پنج شنبه 22 بهمن ماه، بعد از گذشت 40 روز حضور در سوریه به دست تروریست های تکفیری به شهادت رسید. گفتگوی تفصیلی مسعود فرزانه پسر دوم شهید رضا ...
جایی برای حال خوب دلمان!
. شرایط سخت کاری در خیریه، تجربه خوب و بازخوردهای مثبتی که از آشپزی گرفته و مشغولیت فکری به خاطر پسرش، باعث می شود تا خانم دلبری این بار هم طرحی نو در بیندازد. پسرم هم آشپزی دوست داشت و هردو دلمان می خواست یک کاری راه بیندازیم که هم معاشمان بگذرد، هم برای کمک به خیریه دستمان باز باشد و بتوانیم به جای کمک گرفتن از بقیه، جور دیگری به آنها کمک کنیم. پسرم یک مغازه کوچک در بازار دیده بود و از ...
بنیاد در آینه مطبوعات
.... برادرم تمام تلاشش را میکرد که برای مداوا به خارج اعزام شوم. کمیسیون میگفت خوب یا بد باید داخل عمل شوم اما پزشکان میگفتند که باید به خارج اعزام شوم. وعده ای که یک سال طول کشید یادم است در همان زمان، پسر مسئول بنیاد شهید وقت هم در جبهه از ناحیه پا، مجروح و در بیمارستان کنار اتاق من بستری شده بود. همسر این آقا هم مسئول پزشکی بنیاد بود. یک روز خانم مسئول بنیاد آمده بود عیادت پسرش ...
غزل، مبتلابه تالاسمی ماژور و نیازمند پیوند فوری مغز استخوان است
شفا آنلاین:.غزل، دخترک یازده ساله ای ست که از دوماهگی به تالاسمی ماژور مبتلا شده است و نیازمند پیوند فوری مغز استخوان است.اما خانواده در مضیقه هستند و نمی توانند هزینه پنجاه میلیونی پیوندی را که قرار است از برادرش بگیرد بپردازند. به گزارش شفا آنلاین :به نقل از سپید مادر غزل به دیوارهای شهر ، کاغذ زده و از مردم و همشهریانش کمک خواسته تا بتواند بعد از چند سال غزلش را سرحال ...
روایت عاشقانه همسر شهید مفقودالاثر؛ زندگی به طول هفت سال و به امتداد یک عمر/همیشه چشم انتظار حسینم می ...
شد و به من و خانواده ام احترام زیادی می گذاشت تمام امکانات را برایم فراهم می کرد که مبادا کمبودی در زندگی داشته باشم باهمه خوب بود و دلش می خواست همه از دستش راضی باشند اطرافیانش را دوست داشت و حتی هرماه که برای من خرید می کرد برای پدر و مادر، خواهرها و برادرانش هم خرید می کرد و تفاوتی قائل نمیشد. همیشه به من می گفت که من پدر و مادرت را به اندازه پدرو مادر خودم دوست دارم و دلم می خواهد که هردویمان ...
نفس های مریم به شماره افتاده است
. دعا نمی کنم کسی بمیرد دعا نمی کنم که کسی بمیرد تا قلبش به مریم برسد. فقط از خدا شفای دخترم را می خواهم و می گویم ای کاش حتی دخترم سلامتی اش را با دارو به دست آورد. اهدای عضو یک تا هشت نفر را از مرگ مغزی نجات می دهد در همین رابطه کتایون نجفی زاده مدیر عامل انجمن اهدای عضو ایرانیان، با بیان اینکه اهدای عضو، نجات بخش زندگی بیماران است اظهار داشت: اهدای عضو ...
همیشه حمایت امام زمان(عج) را در زندگی ام احساس می کردم
به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر صبح قزوین ؛ میهمان خانه سومین شهید مدافع حرم استان قزوین شده ایم، خانه شهید یک منزل باصفا و صمیمی ا ست؛ خانه ای که این روزها با عکس های رنگارنگ شهید در جای جای خانه خوش می درخشد. زمانی که برای خدا اهل تواضع باشی پروردگار بزرگت می کند، نمونه این کلام را می توان با شهادت شهدای مدافع حرم به خوبی لمس کرد. آقاحجت یکی از این مردان روزگار ما بود، شهید ...
رابطه ای که نباید کودک ببیند
. خیلی از پدر و مادر ها برای اینکه از شر این سوالات خلاص شوند به کودک می گویند که تو را یک لک لک از آسمان برای ما آورده! یا اینکه ما دعا کردیم و خدا تو را به ما داد! این روش پاسخ دادن اصلا درست نیست زیرا کودک به تدریج که بزرگ شد، متوجه می شود که این حرف ها نمی تواند درست باشد و اعتمادش را به شما از دست می دهد. پس از همان اول به او راست بگویید. منظور از راستگویی این نیست که شما باید از سیر تا پیاز مسائل جنسی را برای او توضیح بدهید زیرا این کار نه ضروری و نه برای کودک شما مناسب است. رابطه ای که نباید کودک ببیند 4 (80%) 1 رای ...
بنیاد در آینه مطبوعات
بتراشند تا مامورهای رژیم نتوانند سرباز را از غیرسرباز تشخیص دهند، همه برادرها رفتند چهار دست لباس فرم و پوتین سربازی خریدند. بعد هم با سرهای تراشیده به خانه آمدند. حتی حمید، برادر چهارده ساله ام هم سرش را تراشیده بود. روز دهم دی سال57 آنها صبح، لباس سربازی پوشیدند و از خانه بیرون زدند. آن روز من برای درست کردن کوفته تبریزی به خانه مادر آمده بودم. توی حیاط نشسته بودیم که صدای گلوله بلند شد. نمیدانید ...
بازگشت برای نجات/مادری که پس از 24 سال پسرش را در زندان ملاقات کرد
همسر سابقم را ببینم، بعد با وکیل مشورت کنیم. بعد از آن با توجه به محتویات پرونده که من هنوز اطلاع درستی از آن ندارم برای گرفتن رضایت سراغ خانواده مقتول برویم. و حرف آخر؟ حرف آخر این که از خدا و از همه کسانی که صحبت های من را می خوانند، می خواهم تا برای حل مشکل پسرم دعا کنند. من یک مادرم هرچند سال ها از بچه هایم دور بودم ولی دلم پیش آنهاست. دوست دارم این مشکلات خیلی زود حل شود و همراه با پسرم در استانبول به ایران برگردم و کنار خانواده ام زندگی کنم. دریافت کننده و انتشار دهنده : زهره حاجیان 700700 ...
حرف های من و روح الله ماند به قیامت!
. هر کاری که از دستش برمی آمد انجام می داد. آخرین عیدی که با ما بود آن قدر کار کرده بود که دلم نمی آمد به چیزی دست بزنم. اردیبهشت سال 80 دخترم اسماء به دنیا آمد و شش سال بعد خدا به ما حسین مهدی را داد. خیلی بچه دوست داشت. وقتی خدا به ما اسماء را داد همه اش خدا را شکر می کرد و دعا می خواند. تا چند وقت اسماء را بغل نکرد می گفت خیلی کوچک است و می ترسم که از دستم بیفتد روی زمین. وقت هایی که اسماء در بغل ...