سایر منابع:
سایر خبرها
پدرم به خاطر تئاتر از خانه بیرونم کرد !
ویولن و خواندن موسیقی، اما می دانستم که به درد موسیقی نمی خورم، پس رشته ام را عوض کرده و به سمت تئاتر رفتم. وقتی پدرم متوجه این موضوع شد، مرا از خانه بیرون کرد چون می گفت که نمی خواهم فرزندم مطرب شود، اما من همچنان ادامه می دادم و 2 ،3 سال در آن هنرستان درس خواندم و بعد وارد تماشاخانه تهران شدم که تنها تماشاخانه آن زمان تهران بود و تازه هم تأسیس شده بود. در آن تماشاخانه مرحوم سید علی خان نصر تئاتر ...
جشن زندگی دو عاشق
.... چند روزی در شهر ماندیم و در نهایت با وخیم شدن اوضاع، ما نیز ناچار به ترک خرمشهر شدیم. فاش: واکنش اولیه شما و خانواده تان چه بود؟ - خواهری داشتم که خانه اش در آن طرف آب بود و در منطقه "سن تاپ"زندگی می کردند. دو روز از او خبر نداشتیم. مادرم مرا برای جویا شدن احوال او به خانه خواهرم فرستاد. ماشین گیر نمی آمد، عراقی ها مرتب شهر را می زدند. من مجبور شدم با پای پیاده راه بیفتم ...
راموس: زیدان می توانست سه سال بیشتر بازی کند؛ باید یک تیم تسخیرناپذیر بسازیم
، دفاع کناری و ... پابلو به من می گفت که از من یک دفاع راست خوب می سازد چرا که در فوتبال مدرن دفاع راست های خوب زیادی وجود ندارند و به همین خاطر راه موفقیت برایم هموارتر خواهد بود. روی پست دفاع راست تمرکز کردم، به مرور به لالیگا رسیدم و خوش شانس بودم که در این پست موفق شدم. این که می توانستم در پستهای مختلف بازی کنم برایم در زمان انتخاب ترکیب نکته مثبتی بود چرا که دست مربی برای چیدن ترکیب باز بود ...
ایستاده با ویلچر تا اوج موفقیت
...،دانش آموز ممتاز کلاس و مدرسه بودم و همواره باعث می شدم پدر و مادرم مورد تکریم مسئولان مدرسه قرار بگیرند. روی هم رفته زندگی بی دغدغه، بی خیالی و جست و خیزهای ایام کودکی و سرخوشی های نوجوانی مانع از آن شده بود که حتی برای لحظه ای به نعمت مهمی چون پاهایم فکر کنم؛ غافل از اینکه فلک سرنوشت دیگری برایم تدارک دیده... و همین بود که خیلی زودتر از آنچه انتظارش را داشتم، سکه زندگی ام روی دیگرش را به من ...
گفتگو با برنده طرح عیدانه لبیک
. خودتان فکر می کنید چه عمل خیری انجام دادید که انتخاب شدید؟ فکر می کنم سفر به عتبات، نتیجه رضایت پدر و مادرم از بنده و دعای ایشان بوده است و اینکه توفیق داشتم معتکف شوم. معتکف شدن من هم اتفاقی بود یعنی آمادگی نداشتم و مسجد هم پر بود، دقیقه نود از دانشگاه تماس گرفتند و توانستم معتکف شوم. در حال معتکف بودن این خبر به شما رسید چه حس و حالی داشتید؟ از زمانی که ...
پارتی اجنه...! / ناگهان دیدم تعدادی زن و مرد جوان مشغول رقص و پایکوبی هستند!
باز می کردم، ولی حرف های همسایگان هر روز تکرار می شد و من احساس می کردم اجنه در منزل ما حضور دارند تا این که ... زن 22 ساله در حالی که به شدت اشک می ریخت و عنوان می کرد من از چیزی اطلاع ندارم و خودم هم فریب خورده ام، به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی جنوبی مشهد گفت: حدود دو سال قبل با جمال ازدواج کردم. در آغاز زندگی مشترک با مشکلات زیادی رو به رو بودیم اما با همه آن ها کنار ...
زخمی کردن بدن باعث آرامش می شود!
من بود. مشکل آن بود که شرمساری زخمی کردن خود، آگاهی از اینکه اثر این زخم ها برای همیشه بر روی پوست من باقی خواهند ماند و بالاخره ترس از اینکه کسی به راز من پی ببرد بدان معنا بود که هر آرامشی کوتاه مدت خواهد بود. خیلی زود، احساس بدتری از قبل پیدا می کردم که مرا در معرض تکرار دوره های درد روانی قرار می داد و، در پی آن، حتی خودآزاری بیشتر. به جوانان خودآزار توجه بسیار زیادی شده ...
7 کودک در دام سیاه پلیس مخفی قلابی
گفت که پلیس مخفی است و دنبال موادفروش ها می گردد. بعد هم خواست کمکش کنم و سوار ماشینش شوم تا عکس آنها را نشانم دهد. من که باور کرده بودم سوار ماشین پرایدی با شیشه های دودی و صندلی های مشکی شدم. او عکس چند آقا و خانم را نشانم داد که گفتم آنها را نمی شناسم. همان لحظه دستش را به طرفم دراز کرد و می خواست به زور مرا مورد آزار و اذیت قرار دهد که جیغ و فریاد کشیدم و در یک لحظه توانستم در ماشین ...
اصفهانِ دوران کودکی ام، باغشهر بود
، محمدعلی سپانلو و ... و البته عکسی از فضای صنعتی کارخانه فولاد مبارکه. اینگونه به اتاق فوقانی متصل شدم، اتاقی با تعدادی صندلی که در اطراف میز گردی کوچک قرار داشتند و احساس صمیمت را دوچندان می کرد. بر روی میز تعداد زیادی از عکس های خلق شده توسط رضانور بختیار قرار داشت. یک طرف، کتابخانه استاد بود و در سویی دیگر کمدی که به گفته استاد حاوی تعدادی از عکسهای آرشیوی او بود. تابلویی از عکس هوایی پل خواجو بر ...
زبان فارسی، زبان عشق و مهربانی است
تیم که بخواهم پیراهنش را بخرم یا امضا جمع کنم، نبودم. توماس شاف سریع تر از هامبورگی ها عمل کرد. در آن زمان من در یک برنامه استعدادیابی شرکت کردم و توماس شاف مرا شناسایی کرد و به وردربرمن برد. من در مدرسه شبانه روزی وردر بوده ام در وردر وارد فوتبال حرفه ای شده و در برمن با همسرم آشنا شدم، من عاشق وردربرمن هستم. نوری درباره ارتباطش با ایرانی ها و دوستان ایرانی اش هم حرف زده است: در سال 1999 ...
حرف های جنجالی سحر قریشی درباره همسر سابقش
و سریال که از دوستان من بودند مرا به ایشان معرفی کردند که دنبال یک نابازیگر برای کارشان بودند قبل از اینکه اتفاق سینمایی بیفتد من درخواست طلاق داده بودم، سال 84 عقد کردم و اولین درخواست طلاقم سال 85 بود پدر و مادرم در ایران زندگی نمی کردند و همسرم با معرفی خود به عنوان مدیر برنامه های من در زمانی که ابتدای معروف شدنم بود با سایت ها و روزنامه های مختلف صحبت می کرد، ولی شما بدانید هیچ زنی از ...
میکروفن مثل سرطان می ماند! (سفرنامه طلبگی مشهد مقدس)
.... قرار بود امشب به اتفاق همسرم به اتاق دوستان برویم اما تصمیم گرفتیم تا به اتاق استادمان که ایشان هم با خانواده آمده بودند برویم. استاد میرلوحی از اساتید خوب مدرسه است که دروس سطح بالای حوزه را به خوبی تدریس می کنند. سه نسل است که در منطقه شان یزدآباد نماز جمعه می خوانند! یعنی از حدود 455 سال قبل از انقلاب پدربزرگ ایشان نماز جمعه می خوانده و بعد پدر و حالا هم خودشان نماز می خوانند ...
سیری بر زندگی خواهران شهید "جمیله و مژگان گنجی"
داداش بود،تاوقتی که خبر خوش را ازهمان گوشی کرم رنگ شنیدیم،وقتی داداش گفت:بالاخره توانستم برایتان دعوتنامه بگیرم... همه ی کارها درطی چند هفته انجام شد و این وسط برق شادی توی نگاه مادر درخشان تر از همه ی ما بود،پدر خویشتن دار بو، من و مژگان ذوق زده ی خیلی چیزها بودیم،دیدن داداش بعد از این همه سال،سفر به کشوری در دوردست،دیدن دیدنی هایی که یا تنها شنیده بودیم یا در کارت پستال هایی که داداش ...
چهارمین روز ثبت نام داوطلبان انتخابات ریاست جمهوری/ تصاویر
هایی که در قانون برای کاندیداتوری ریاست جمهوری اشاره شده ویژگی های عام است و میدان برای حضور باز گذاشته شده است و این موضوع حتماً در آینده باید مورد بازنگری قرار بگیرد. احمدی ادامه داد: اینکه فضای بازی برای ثبت نام ها وجود دارد نشان از دموکراسی است، اما افراد باید بدانند که برای ثبت نام در چه عرصه ای ثبت نام می کنند. رییس ستاد انتخابات کشور در پایان خاطرنشان کرد: مهلت ثبت ...
دختر جوان بعد از اینکه نو عروس هم شده بود نتوانست از دوست خیابانی اش دل بکند!
شده بود مرا به خارج از مشهد برده اند و در یک اتاقک تاریک نگهداری می کنند، آن ها (آدم ربایان) قصد دارند مرا بکشند! سرهنگ رزمخواه تصریح کرد: در این میان جوان غریبه دیگری با خانواده دختر ربوده شده تماس گرفت و عنوان کرد: من شما را نمی شناسم و فردی غریبه هستم اما پیامکی برای من از یک شماره ارسال شده است که محتویات آن نشان می دهد دختر شما را گروگان گرفته اند و قصد خودکشی با خوردن مواد سمی را ...
زمانی که متوجه علاقه سهیل به خودم شدم در نبود شوهرم او را به خانه دعوت می کردم!
" خبرنگار اداره اطلاع رسانی معاونت اجتماعی فرماندهی انتظامی استان مرکزی رادیو سهام 110 ای کاش مرا با آن وضعیت زشت در کنار آن مرد غریبه نمی دیدند! متاسفانه شوهرم بلای زشتی بر سر دخترم می آورد و من هم.. وقتی نیمه های شب وارد اتاق دخترم شدم با دیدن آن صحنه های زشت، دنیا روی سرم خراب شد! پیرمرد منحرفی که بعد از دیدن دختر همسایه کنترل خود را از دست داده بود و ..! + عکس شوهرم فهمید که پسر جوان چه نیتی با من در سر دارد / من هم به حرف پسر جوان گوش دادم! خواننده معروف فوت کرد + عکس ...
گفت وگو با پسر ی که بخاطر لیلا دختر همسایه پدر و مادرش را کشت!
. بعد از پشیمان نشدی؟ خیلی پشیمان شدم. مخصوصا که با افشای راز هم پدر و مادرم را از دست دادم و هم دختر همسایه را. چطور راز قتل فاش شد؟ کارشناسان آتش نشانی فهمیدند که بریدن شلنگ گاز عمدی است. از سوی دیگر من هم در خانه بودم، اما مسموم نشده بودم. همین باعث شک ماموران و دستگیری من شد. این نقشه از کجا به ذهنت رسید؟ با دوستم مشورت کردم و او ...
همسرم با منشی اش رابطه دارد!!
... "من بچگی خوبی نداشتم – گذشته ام بسیار سخت بود. فرزند سوم و تنها دختر خانواده بودم . پدرم تاجر بود. او به کوچکترین بهانه ای ما را کتک میزد و من و برادرانم هیچ گاه طعم خوش محبت پدری را به خوبی در زندگی مان حس نکردیم. مادرم هم از او آزار می دید ولی به جای آنکه از من طرفداری کند، کاری می کرد که مایوس و ضعیف تر شوم. او در مقابل دوستانش مرا مسخره می کرد. کاری کرده بود که همیشه احساس کنم هرگز هیچ ...
داستان یک جنایت عاشقانه!
دعانویس به وی پول گرفته و در نهایت در یک درگیری او را به قتل رسانده است. قاتل پرونده در جریان مصاحبه مدام از عشق به همسرش صحبت می کرد و آنچنان که باید به قتل و اینکه کسی را با 25 ضربه چاقو به قتل رسانده است، توجهی نداشت. آنطور که حسن می گوید؛ پدرش یکی از معتمدین محل است و در خانواده و محل زندگی دست خیر دارد و به همه مردم کمک می کند، ولی حسن از هشت سالگی شروع به مصرف مشروبات الکلی و کشیدن ...
این خانه بوی نعناع می دهد/ کاش می توانستم عرقیات گیاهی را بفروشم
خانه با لبخند همیشگی می گوید: هر روز برای اینکه از دست و پا نیفتم به پارک می روم تا پیاده روی کنم. یک روز دخترم زهرا پیشنهاد داد سری به کلینیک گل و گیاه پارک بانوان بزنم. من هم رفتم و با مربیان و خانم هایی که برای استفاده از کلاس ها می آمدند آشنا شدم. فهمیدم که کلاس هایی برای آموزش تهیه و تولید عرقیجات گیاهی برگزار می شود و از سر کنجکاوی در کلاس ها شرکت کردم. الان علاوه بر بهتر شدن وضعیت روحی ام ...
دختر 17 ساله گفت رقابت بر سر زیبایی باعث شد بازیچه دست جوانی هوسران قرار بگیرم!
ندیده بودم. بدون هیچ فکری جواب مثبت دادم و با تصور یک زندگی تازه و خوش، تک و تنها و با برگزاری مراسم مختصری با او زیر یک سقف رفتم. چند ماه اول، زندگی خوبی داشتیم اما وقتی آن واقعیت تلخ را شنیدم... گریه امانش نمی داد تا حرفش را تمام کند. چند دقیقه ای طول کشید تا به خودش مسلط شد.بعد هم ادامه داد: نمی توانستم باور کنم اما واقعیت داشت. کیارش؛ مردی که همه زندگی ام شده بود، کسی که پدر بچه در ...
دام کف زن های بین المللی برای توریست ها
کردی؟ گاهی همراه خانواده ام به آنجا می رفتم و در آنجا خود را توریست جا زده و با شگردی دیگر دست به کف زنی می زدم. شگردم این بود که با شناسایی طعمه هایم خود را توریست جا می زدم و با نشان دادن یک بسته دلار مدعی می شدم که قصد تبدیل دلار به واحد پول کشور ترکیه و یا مالزی را دارم. پس از آن وقتی طعمه ام معادل دلار را در اختیارم قرار می داد، من شروع به شمردن می کردم و در آن فاصله اقدام به کف زنی ...
آن دنیا منتظرت هستم...
. خودش بود؛ همانی که شهید علمدار با دست روی شانه اش زده بود. نخستین صحبتی که با هم کردیم فهمیدم او چند روز پیش به دیدار مادر شهید علمدار رفته بود. خیالم جمع شد. من حرفی نزدم اما آقا عبدالمهدی خیلی قاطع و صریح گفت: من یک سرباز ساده ام. دوست دارم همسرم هم ساده باشد و ساده زندگی کند و انتظار و توقع بی جایی از من نداشته باشد . خوشم آمد. سریع جواب دادم: من ایمان شما و تقوایتان را می خواهم. مال دنیا برای من ...