سایر منابع:
سایر خبرها
دختران پولدار حرف های این دختر تاجر را بشنوید و عبرت بگیرید!+فیلم و عکس
پدرم گفته بودم کارم به اینجا کشیده نمی شد. شنیدم پدرت قصد داشته به خاطر آسایش شما یکی از خانه های میلیاردی اش در الهیه بفروشد، چرا حاضر شدی زندگی ات را خراب کنی؟ شما وقتی یک دروغ می گی مجبور می شوی هزار دروغ دیگر بگویی و هر چه دست و پا می زنی بیشتر در باتلاق گرفتار می شوی، اگر روز اول همه راست گفته بودم این حال و روز من نبود. این بازی را خودت شروع کردی؟ من وارد بازی شدم، با ...
آن چه درباره فرگوسن نمی دانید
. قهرمانی سه گانه فصل پیش بود (بیل بسویک- روان شناس باشگاه منچستریونایتد بین سال های 1999 تا 2001) تابستان 1991 اولین روز تمرینات پیش فصل را به یاد دارم، چند هفته بعد از این که تیم سه گانه به دست آورده بود. یکی از بازیکنان، با خودش یک ساک پر از چوب بیسبال آورده بود که روی آن نوشته بود قهرمان سه گانه و بین بازیکنان توزیع کرد. الکس آمد و شروع کرد به جمع کردن چوب های بیسبال و آن ها را در ساک ...
مهرداد در خانه مجردی اش مرا در اختیار دوستانش قرار داد!
تحقیر و سرزنش بود من بودم یک برادر دارم و سه خواهر. مادرم همیشه هر اشتباهی که می کردم خواهر بزرگترم را مثال می زد مدام مرا با او و برادرم مقایسه می کرد او و برادرم فرزندان خوب خانواده بودند و من از نظر مادر و پدرم بلایی بودم که خدا برای آن ها نازل کرده بود. روزها سپری می شد و من روز به روز تنهاتر می شدم هر روز احساس می کردم خانواده ام به خصوص مادرم آنقدر بین من و خواهر و برادرم تفاوت می گذارد ...
برای 200 میلیون شغل هم می توانیم حرف داشته باشیم/ برخی ها اصلاح طلب نما هستند/ ماجرای پیغام برخی اصلاح ...
کمیسیون سیاست خارجی پارلمان اروپا بود. یک دفتر در استراسبورگ و یک دفتر در بروکسل داشت. گفتند بروید و ببینید ماجرای این تهمت چیست. گفتم چشم. من ساعت هشت یا نه شب وقتی به تهران بازگشتم خدمت آقای خاتمی رسیدم و ایشان پیام را بازگردانند و بعد، من عازم پاریس شدم، وقتی رسیدم گفتم سریع از بلومبرگ وقت بگیرید کار مهمی دارم، دفتر ایشان اطلاع دادند که ایشان در وین هست و گفته تا 10 روز دیگر نیستند و ...
آتوسا را مخفیانه تعقیب کردم وقتی دیدم وارد یک خانه شد پی به راز شومش بردم!
.... خانواده ام معتقد بودند حالا که در شغل آزاد سرمایه خوبی دارم با دختری ازدواج کنم که از نظر فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در سطح خودمان باشد اما من با آن ها مخالفت می کردم و معتقد بودم باید با دختری ازدواج کنم که عاشقش باشم. مدت ها از این ماجرا گذشت تا این که حدود یک سال قبل هنگامی که در یکی از شبکه های اجتماعی تلفن همراه مشغول جست و جو بودم به طور کاملا اتفاقی با دختر جوانی آشنا شدم و پیامکی ...
حمله به دختر و پسری که آلاچیق پارک تندرستی جنت آباد خلوت کرده بودند
و دست به سرقت زدم. پس از مدتی هم به روانگردان شیشه معتاد Addicted شدم. روز حادثه، در پارک تندرستی جنت آباد مشغول مصرف شیشه بودم که مقتول را با دختری دیدم. آنها در آلاچیق نشسته بودند. یک لحظه به دختر نگاه کردم که باعث عصبانیت مقتول شد. با هم درگیر شدیم و من با چاقویی که از آن برای سرقت کابل های برق استفاده می کردم، ضربه ای به سمتش پرتاب کردم که به سرش خورد. سپس متواری شدم و به اراک گریختم، اما مدتی بعد به جرم سرقت کابل برق دستگیر شدم. من پشیمانم، هرچند می دانم مقتول دیگر زنده نمی شود. در پایان دادگاه قضات وارد شور شدند و متهم را به جرم قتل عمد به قصاص محکوم کردند. ...
داستان کوتاه زنی با موهای خاکستری؛نویسنده:مهدیس رجب بیگی (بخش مسابقه ششمین جشنواره دیالوگ)
گرفته بودم وقتی مُرد روی جنازه اَش نمک بریزم و پیش خودم نگهش دارم ؛ شنیده بودم جنازه ی مردی چند هزار ساله در یک معدن نمک سالم مانده . قوم و خویشی نداشتیم ، از خاله ودایی هایی که هرچند سال یک بار از شهرستان می آمدند و با بوسه های پُر سَر و صدایشان صورتم را تُف مالی می کردند و بعد با لهجه ای ناآشنا ، بلند بلند حرف می زدند هم هیچ خوشم نمی آمد و راهشان نمی دادم . پس می توانستم بی آن که کسی بفهمد نگهش ...
اخبار حوادث
بازجویی ها ضمن اعتراف به قتل خواهرش گفت: ما اهل شهرستان رودسر هستیم 15 سال است که به تریاک اعتیاد دارم به همین خاطر همسرم پس از طلاق به همراه فرزندانم مرا ترک کردند و تنها شدم. چند ماه قبل اعتیادم را ترک کردم اما همیشه احساس می کردم برادر و خواهرم در غذایم مواد می ریختند تا معتاد شوم. به همین خاطر دیروز به تهران آمدم و خواهرم را کشتم! پس از این اعتراف های هولناک، عامل جنایت صبح دیروز از ...
سرگذشت تلخ شهادت برادران نمکی
تحویل دادند الان 24 سال از آن ماجرا می گذرد ولی هنوز من بوی نفس رحمت الله را که مرا بوسید احساس می کنم مگر فراموشم می شود. ورقی از خاطرات تلخ خوهر شهیدان نمکی برادرم رحمت الله نسبت به خانواده اش خیلی احساس مسئولیت می کرد و همیشه خوبی ما را می خواست نسبت به درس خواندن ما بسیار حساس بود و اگر مشکلی داشتیم به ما رسیدگی می کرد، هر بار از مدرسه تعطیل می شدم، می دیدم گوشه ای منتظر ...
شوهرم در حال خودش نبود / دوستانش با بی حیایی فکر پلید خود را با من عملی کردند و ..!
ضعیف و ضعیفتر از گذشته شد. این زن گفت: با بیکار شدن حمید، حیران مانده بودم که چگونه می توانم زندگی خود را به پیش برده و هزینه خانواده ام را تامین کنم. به علّت رفتار نامناسب حمید و غرق شدن او در سراب اعتیاد، دیگر تمام بستگان با ما قطع رابطه کرده بودند و تنها همان دوستان نا اهل حمید بودند که همیشه به خانه ما آمده و پس از مصرف موادشان، از حمید نیز احوالی گرفته و مقداری مواد به او ترزیق می ...
معمای 21 ساله یک نوزاد
زنده است؟ من از همان روز اول هم به مرگ دخترم مشکوک بودم. هر چه گذشت، مطمئن تر شدم که بچه من نمرده و در همه این 21 سال خانواده همسرم به من دروغ می گفتند اما چهار ماه است که دیگر مطمئن شدم. از چند سال پیش پیگیر این موضوع هستم. اول خودم تحقیقاتم را شروع کردم. از بیمارستان محل تولد، تا پزشکی قانونی و سازمان نظام پزشکی پرس وجو کردم. حتی چند بار به بهشت زهرا رفتم اما هیچ سندی که نشان دهنده مرگ ...
پریود شدم ولی باردار بودم، امکانش هست؟
خانم را کنترل می کنند و با شروع بارداری در بدن ترشح می شوند. خونریزی همچنین در هنگامی که لقاح انجام می شود و تخمک روی دیواره رحم تشکیل می شود، معمولاً بین 6 تا 12 روز پس از تخمک گذاری و لقاح ، انجام می شود که خونریزی لانه گزینی نامیده می شود. برخی کارشناسان این خونریزی را نوعی خونریزی شکافی می نامند. انجمن بارداری امریکا اعلام می کند خونریزی سبک در بارداری طبیعی است اما این خونریزی نباید ...
بولتن سینما و تلویزیون: واهمه تلویزیون از مردم/ مورد عجیب عاشقانه/ این فیلم زنان جهان است
می خواهم. این نقش را برای خود او نوشتم. قطعا کس دیگری نمی توانست آن را بازی کند. من چنین نقش هایی را دوست دارم و این جزئی از سینمای من است. چرا فرهاد در تیک آف بخشش ندارد و پدرش را نمی تواند ببخشد؟ البته می دانیم علت این فلاکت تصمیم های نادرست پدرش است. بله! در فیلم فرهاد می گوید 99 درصد آبرویم را پدرم از دست داد اما برای این یک درصد آخری خون می ریزم. به خاطر آن یک درصد آبرو ...
متاگپ | رضا محمدی: تماس نویدکیا مجبورم کرد به پرسپولیس بروم وگرنه دلم با سپاهان بود / علیرضا حقیقی را ...
. دلیل خاصی داشت؟ مصدومیت یا مشکل شخصی؟ راستش شکستگی دستم یه مقدار تاثیر داشت. چون شما می دونید همه کارهای دروازه بان با دستاشه، بعد نظر خانواده ام هم تاثیر داشت، مخصوصا یه بار رفتیم دکتر، دکتر گفت شما می تونی از برج چهار شروع کنی اما بعدش تقریبا آخرای برج سه بود رفتیم گفت یک سال بازی نکنی بهتره تا کامل جوش بخوره این شکستگی.. پشیمون نیستی؟ هیچ موقع به خودت نگفتی که چرا از اول ...
اعترافات عجیب: باورم نمی شود که سه عضو خانواده ام را کشته ام
. مدتی افسرده بودم. طول کشید تا حالم بهتر شود . چند سال بعد حامی دیگرم که مادرم بود ، فوت شد. مرگ او نیز بیماری سرطان بود . همین موضوع شوک شدیدی به من وارد کرد. عذاب وجدان داشتم . گمان می کردم شاید اگر من با توجه به مخالفت آنها ازدواج نمی کردم آنها اکنون زنده بودند. خودم را در مرگ آنها مقصر می دانستم. در این همه سال بار عذاب وجدان بر دوشم بود. نمی خواستم همین عذاب وجدان را بچه هایم بعد از مرگ من ...
تسلیم سختی های زندگی نمی شوم!
؛ سال 76 در کوهپایه کرمان در منطقه تینو به دنیا آمدم، فرزند اول خانواده هستم و دو خواهر کوچک تر از خودم دارم. منطقه ای که ما در آن زندگی می کنیم 35 کیلومتر تا کرمان فاصله دارد و یک جاده فرعی تنها راه ارتباطی این منطقه به شهر است. پدرم کشاورز است و مادرم مثل همه مادران این منطقه خانه دار اما در کشاورزی به پدرم کمک می کند. تا لحظه ای که به دنیا آمدم کسی از معلولیت من خبر نداشت. پدر و مادرم باهم فامیل ...
همسر شهید: به سجاد گفتم 50 ساله که شدی حرف شهادت بزن، او هم گفت شهادت باید در جوانی باشد/ به من گفت ...
.... در نبودش به منزل پدرم رفتم. بعد از طریق همسر یکی از همکارانش متوجه شدم که به سوریه رفته است. همانجا زدم زیر گریه. خدا می داند آن لحظات چه بر من گذشت. بعد از آن لحظه، ثانیه شماری می کردم تا برگردد. آن یک ماهی که من از سوریه رفتنش مطلع شدم، برای من سال ها گذشت. سجاد بعد از 62 روز برگشت. وقتی به خانه آمد اول فقط به او خیره شده بودم و نگاهش می کردم. باورم نمی شد آمده باشد. گفتم: چرا به من نگفتی ...
شب نویسندگان معاصر آلمانی زبان برگزار شد
کوچک قرینۀ هم قرار داشت با پایه هایی از کلۀ شیر. در گنجۀ مادرم حلقۀ ازدواج مادربزرگ هایش و در گنجۀ پدرم پیپ پدربزرگم با عکسی از پدر و مادر او قرار داشت. پدرم فهمید من کِی وارد اتاق خوابشان شدم! تا امروز نتوانستم بفهمم چگونه توانست چنین چیزی را کشف کند! مرا با قاشق خوراک پزی مادر تنبیه کرد و یکی از قاشق های مادر، کف دست من شکست و یکی هم روی پای خواهرم....." در واپسین لحظات این نشست، رتو سورگ از ...
شرح خاطرات شیرین و توفیقات استاد انصاریان
جاده خاکی به مشهد رساندم، در حالی که چند هفته ای بیش نبود که به لباس روحانیت ملبّس شده بودم وارد حرم شدم و چند مطلب از حضرت امام رضا(ع) خواستم که برای تحققش درباره من به پیشگاه حضرت ربّ شفاعت کند و یکی از آن مطالب گمنام زیستن بود، ولی این یک خواسته برعکس آرزویم شد، و در گردونه شهرت که فیها آفاتُ افتادم و همواره تا این لحظه از این مسئله در خوف و وحشت به سر برده ام و فقط به رحمت حق و به حضرت سیدالشهدا ...
بازار نقاشی در کانادا هم رونق مالی ندارد
.... این گفت و گو نگاه کلی به فعالیت های انجام شده این هنرمند دارد. خیلی زود یادگیری نقاشی را شروع کردید؟ متولد تهرانم، پدرم پزشک شهربانی بود و زمانی که 5 ساله بودم، به شیراز منتقل شد. او می دید که من به نقاشی خیلی علاقه دارم برای همین تصمیم گرفت آموزشم را به استاد شایسته، از نقاشان بنام شیراز و شاگرد کمال الملک بسپارد. و اینگونه بود که من نقاش شدم. به طورطبیعی در ابتدا هر ...
شب عروسی ام، سخت ترین لحظه زندگی ام بود که بدون پدر گذشت/پشتیبانی از ولایت فقیه اصلی ترین وصیت شهدا بود
.... صبح قزوین : چه زمانی پیکر پدرتان شناسایی شد؟ مهدی علوی: از سال 62 تا 90 ما اطلاعات جدیدی از وضعیت پدرم نداشتیم تا اینکه در سال 91 پیکر شهید علوی به همراه دیگر شهدا در تفحص پیدا می شود البته به صورت گمنام. در همان سال با هماهنگی مسئولین ستاد شهدای کشور آزمایش دی ان اِی دادیم؛ البته فقط خودم از این موضوع مطلع بودم و مادرم را به بهانه آزمایش قند و چربی بردم و سه سال بعد یعنی در ...
مسوولان کردستان برای نخبگان و مخترعین ارزش نمی گذارند/بدنه ادارات کارشکنی می کنند
دانشگاه آزاد اسلامی واحد سنندج در سال 92 و دانشجوی برتر انجمن مهندسین مکانیک بودم. فارس: در مورد نخستین اختراعتان بیشتر توضیح دهید.. اولین اختراع من، سنسور نوری محافظ برق است که در سال 87 کار مطالعاتی آن را شروع کردم و در آذرماه سال 89 گواهینامه ثبت اختراع را گرفتم. این اختراع در واقع ساخت سنسور نوری محافظ برق است که به سادگی در داخل پریز برق خانگی قرار گرفته و ...
من را وصله جدا در جامعه خطاب نکنید/آرزو داشتم بیماری ام را برای یک خبرنگار روایت کنم
ادامه نداشتم ناخودآگاه در حس عجیبی فرو رفتم که بعد از دقایقی به خود آمد و شروع به روایت تلخ و خاکستری نمود. گرفتاری او یک اتفاق ساده بود، اما با سکانسی وحشتناک تر ازدواج با فرد مبتلا بدون آگاهی از درد بی درمان او.... نوزده ساله بودم که به اصرار پدرم ازدواج کردم و به عقد پسری بدون شناخت از گذشته او راهی خانه بخت شدم، تا مدتی زندگی متعادلی داشتیم و من بی خبر از همه چیز در آرزوی ...
همسر بی شرمم قصد دارد حتی ارتباط پنهانی اش را علنی کند!
... او که گویا از گذشته به دنبال کسی می گشت تا پای درددل هایش بنشیند و به حرفایش گوش دهد، سفره پر غصه زندگی اش را برای ماموران باز کرد و ادامه داد: ازدواج اولم به شکست انجامید و از شوهرم طلاق گرفتم. آن زمان چوب اعتماد به عمه ام را خوردم. پسرش معتاد به مواد مخدر صنعتی شیشه بود. یک سال نامزد بودیم. جانم را به لبم رسانده بود. او با پررویی هر چه تمام می گفت برو برایم شیشه بخر. با پشتیبانی ...
زایمان پنهانی عروس کاشمری در سرویس بهداشتی
پدربزرگم دادند و من در یکی از روستاهای کاشمر بزرگ شدم. 14 سالم بود که با جوان 29 ساله ای از اهالی روستا ازدواج کردم ولی او مردی معتاد، بدبین و بداخلاق بود. در مدت 6 ماهی که به عقد او درآمده بودم سختی های زیادی کشیدم چرا که نه تنها بیکار بود بلکه پس از مصرف مواد مخدر دچار توهم می شد و به من تهمت می زد. به همین خاطر 3 روز بعد از برگزاری مجلس عروسی تقاضای طلاق دادم اما همسرم مدعی بود که اعتیادش را ترک می ...
از همان وقت شب ازدواجمان خواسته های عجیب شوهرم آزارم می داد او می گفت..!
او به قول خودش عقب مانده خطاب نشود و ... اما انجام این کارها از عهده من خارج بود. بارها سعی کردم با حرف مجابش کنم اما کوتاه نمی آمد به همین دلیل تصمیم به طلاق گرفتم. راستش طلاق در خانه ما تعبیر وحشتناکی داشت. به همین خاطر خانواده ام به شدت مخالفت کردند. آنها حتی به تهدید خودکشی من توجه نکردند و چون دیدم هیچ راهی ندارم قرص خریدم و با حل کردن آنها در آب اقدام خودکشی کردم اما مادرم فهمید و زود به ...
مادر 20 ساله قتل نوزاد یکروزه اش را گردن گرفت
جوان زمانی که وارد خانه شد و قصد داشت شب جنایت را توضیح دهد، همه اعترافات قبلی اش را پس گرفت و مدعی شد که شوهرش بی گناه است و نوزادش را خودش به قتل رسانده است. او گفت: فرزندم را مانع خوشبختی ام می دیدم. من زندگی سختی داشتم. وقتی بچه بودم، پدرم در جریان یک درگیری، به جرم قتل دستگیر و به قصاص محکوم شد. مادرم هم مرا ترک کرد و من نزد پدربزرگم بزرگ شدم. پس از آن به خانه عمویم در مشهد آمدم اما ...
روایت تلخ اعداد از وضعیت اعتیاد
ساله است و اعتیاد، از چهره اش زنی نزدیک به سال های 50 زندگی ساخته. بخت آنقدر با فرزام یار بوده که اعتیاد مادرش را به ارث نبرده است اما او، شناسنامه یا اوراق هویتی دیگری ندارد. پدر و مادرم در تصادف مردند، خودم سرهای جداشده شان را دیدم. خانواده ام وضع بدی داشتند، نتوانستم تحمل کنم و آمدم تهران. 15 سالگی طلاق گرفته بودم. اینجا با مردی آشنا شدم و مرا عقد موقت کرد. در حاشیه های تهران زندگی می کردیم ...
جوان کُرد جویای کار، دست در دستان توانمند کوردِ پایتخت نشین + تصاویر
کردستان نسبت به شهرهای دیگر از بازار کار کمتری برخوردار است و هنوز مثل شهرهای بزرگ توسعه یافته نیست شاید کمتر فرصت فعالیت وجود داشته باشد. مسلما بعد از هر شکستی یک موفقیت به دنبالش است ، شما شروع موفقیت کاری خود را در این سن جوانی در چه چیزی می دانید ؟ مسلما پیروزی و موفقیت در کنار شکست معنا پیدا خواهد کرد و من هم در کارم بارها شکست خوردم ولی چون به کارم علاقه داشتم تلاش خودم را ...
حسین الله کرم: جنوب شهر تهران به فهرست اصول گرایان رای نداد
طی تلفن هایی که برای هماهنگ کردن گفتگو بین من و الله کرم اتفاق افتاده بود ترس و اضطرابی هم داشتم که چندین بار از دبیرم خواهش کرده بودم من را در این گفتگو تنها نگذارد. شاید هم بخاطر این بود که این گفتگو اولین مواجهه رودرویی بصورت سوال و جوابی بین من و او بود. تصویری که از الله کرم در ذهن من بود یک چماق دار بود که شاید حتی در جواب سلامم هم اول، کشیده ای نصیبم شود و بعد جواب بگیرم. ظاهرش ...