سایر منابع:
سایر خبرها
مردم از رییس جمهور منتخب چه می خواهند؟
حوزه خیابان کارگر شمالی تمام شده و مردم با لباس های رنگی و صورت هایی که به خنده ای باز شده، ایستاده اند و به زحمت خودشان را در سایه باریک آن ساعت از روز جا کرده اند. از خیابان جلال آل احمد به بالا، قدم به قدم حوزه رأی گیری دیده می شود، در کوچه پس کوچه ها، هر کجا مدرسه ای هست، صفی از مردم هم دیده می شود. مسجدی که درمیانه راه است، در دو صف جداگانه زنان و مردان، جمعیت قابل توجهی را در خود ...
خوبان عالم همه اینجا جمعند + عکس
شد آدم های بیرون که غرق هیاهوهای دنیا شده اند را برای دقایقی هر چند کوتاه به موزه دعوت کرد و این حال خوب را با آنها تقسیم کرد. کاش امکان داشت لحظه ای دنیای آدم های دهه 90 با صفای آدم های دهه شصتی پیوند زد و گفت زندگی فقط در تأمین نیازهای مادی خلاصه نشده است. این جوان های رعنای دهه 60 حرف های زیادی برای گفتن دارند. بابا رفت شهید عباس محمد ورامینی همانند دیگر شهدا جانماز و چفیه ای به ...
گپُ و گفت موسیقی ایرانیان با اردوان کامکار: دیگر دوره سطحی نگری و ژانگولربازی گذشته است
آموختند مثل استاد همایون خرم. پدر من به دلیل علاقه اش به صورت علمی ساز را می آموزد، به همین دلیل هم ما زمانی که به موسیقی علاقه مند شدیم اصلا گوشی کار نمی کردیم اما متاسفانه در آن زمان کسی نبود که به شاگردش با اتوود و نت ساز بیاموزد اما پدرم خودش دفترنتی داشت که ملودی هایی را در آن یادداشت کرده بود؛ دفترچه بزرگی که حدود 300 صفحه داشت. در آن زمان دستگاه کپی در دسترس نبود و پدر نیز هر نتی که می نوشت ...
اسطوره مقاومت
، همه تصور کردند مجوز حکیم است. دستش خیلی بهتر شده بود. بعدها به پدر گفته بود خودم آن را تجویز کردم. دستم هم به خاطر اعتمادم به خدا خوب شد. سال 55 بود که با چندنفر از دوستانش گروهی تشکیل دادند، نوارهای سخنرانی امام را با هر زحمتی بود تهیه می کردند و گوش می دادند. یک سال بعد همه شان شدند انقلابی. لباس های کهنه می پوشیدند و با یک گونی در دست در شهر می گشتند. هیچ کسی به آنها شک نمی کرد. گونی ...
ماراتن انتخابات 96 به پایان رسید/ حماسه 40 میلیونی مردم در 29 اردیبهشت/ اعتراض مردم مناطق محروم به توزیع ...
پاسخ ناشناس 13:58 جمعه 29 اردیبهشت 1396 آفرین آفرین حالا برو یه دفتر صد برگ بخر چون از این به بعد توهمات و آرزوهای خامت رو فقط میتونی همینطوری تو دست نوشته های خودت مرور کنی. اون هفت دهم درصد رو لولو برد پاسخ ناشناس 14:18 جمعه 29 اردیبهشت 1396 همه یعنی کیا؟ شما کاسبان برجام؟ نجومی بگیران؟ ...
عاشقانه؛ مردمانه
همه بیایند و باشند این امر رهبری بود برای حضور در انتخابات امسال که دیروز مردم ایران آن را تمام و کمال اجرا کردند و چنان حماسه آفریدند و غوغا کردند که به قول سالمندان چند دهه انتخابات دیده، یکی از پرشورترین رای گیری های ایران را رقم زدند. کوچک و بزرگ، پیر و جوان، بیمار و سالم، با سواد و بی سواد، با هر دیدگاه سیاسی و از هر جناحی دیروز پای صندوق های رای آمدند؛ شناسنامه به دست و مشتاق؛ لبخند برلب و ...
خرید برای خرید؛ خرید برای نیاز
وقتی خودش علت را بررسی می کند به یک مساله می رسد: خرید. او مرتب در حال خرید است. اگر راجع به تبلیغ کالای خاصی را بشنود، بشدت تحریک به خریدش می شود. اگر از کنار حراجی رد شود، نمی تواند وارد نشود و خرید نکند و حتی در مقابل اجناس ارزانقیمت و کوچک دستفروشان هم مقاومت ندارد. همه اینها دست به دست هم داده و تمام پول و دارایی را از جیب او درآورده. حساب بانکی او حداقل و لوازم خریداری شده بی فایده و ...
داماد پس از لو رفتن بیماری روانی اش پول و طلای همسرش را دزدید و به لندن رفت
، چرا باید بین این همه دختر منو انتخاب کنه؟ اما تحقیقات ترانه موضوع خاصی را برایش روشن نکرد، تا اینکه فریدون گفت: من خواب پدربزرگم را دیده ام که گفته فقط با تو خوشبخت خواهم شد! بعد هم تأکید کرد که عاشق وقار و سادگی او به عنوان یک دختر باشخصیت ایرانی شده است. سرانجام ترانه بله را گفت و خانواده فریدون به تهران آمدند. پدر داماد استاد یکی از دانشگاه های انگلیس بود و مادرش کلاس های آشپزی مشهوری ...
عروسی لباس عروسی اش را آتش زد تا عکس بگیرد! + تصویر
به گزارش سرویس حوادث جام نیوز ، امروزه عده ای از مردم حاضرند هر کاری بکنند تا یک عکس زیبا بگیرند و با این انگیزه حتی برخی جان خود را نیز به خطر می اندازند. در چین نیز یک عروس به خاطر گرفتن عکس زیبا، لباس عروسی خود را به آتش کشید. یک عروس چینی تصمیم می گیرد تا در لباس عروسی شعله ور در آتش عکس بگیرد و به همین دلیل این تازه عروس چینی اقدام به آتش زدن لباس خود نمود.در این ویدئو همکار عکاس ...
اگر پسر خاله مریم زیر پایم نمی نشست به این دام نمی افتادم و ..
به گزارش سرویس حوادث جام نیوز ، مرد جوان که پشت میله های زندان روزهای سرد و تاریکی را سپری می کند قصه پر غصه ای دارد. می گوید : پسر خاله همسرم هر موقع مرا می دید پوزخند می زد و می گفت: یک عمر جان بده و آخرش هم بمیر، تو چه از زندگی خودت فهمیده ای بدبخت ؟ با این حرف ها زندگی ام را به باد تمسخر گرفته بود. همسرم نیز راه می رفت و او را به سرم می زد. تحت تاثیر حرف های احمقانه مریم ...
دستبرد دزدان زن نما به طلافروشی ها +عکس
...> این متهم در ادامه صحبت هایش گفت: ما طرحی برای سرقت ها نداشتیم و در خیابان با پرسه زنی طلا فروشی ها را شناسایی می کردیم و بعد از چند روز زاغ زنی وقتی محل سرقت خلوت بود، نقشه مان را عملی می کردیم. این سارق مسلح در مورد نحوه سرقت ها هم گفت: چون طلا فروشان در را برای دو مرد جوان باز نمی کنند، تصمیم گرفتیم در پوشش زن و شوهر دست به سرقت بزنیم، به همین دلیل علی لباس زنانه می پوشید و به عنوان ...
شیطانی ترین تجاوزکار تمام تاریخ +تصاویر
پدرو لوپز از خونخوارترین و وحشی ترین قاتلان سریالی تاریخ به حساب می آید، او به اتهام شکنجه و قتل 350 کودک، به حبس ابد محکوم شده بود اما چند سال بعد از آخرین جلسه محاکمه اش، آزاد شد تا دوباره دست به جنایت بزند و آدم های بیشتری را به کام مرگ بفرستد. هیولای کوهستان آند به سرنوشت نامعلومی دچار شده اما داستان زندگی اش هنوز هم لرزه بر اندام انسان می اندازد. جنایتکار مخوف اهل کلمبیا بود ...
آشیانه ای برای پرنده های زخمی
جا خوش کرده اند. به چشمان بی حال پسرش نگاه می کند که با هر سرفه، جان بیشتری از دست می دهند. در ذهنش تمام اتفاقات این چند سال کوتاه را مرور می کند. همه چیز چقدر زود اتفاق افتاد و چه زودتر دارد تمام می شود. و این قصه تکراری است؛ تکرار زندگی پُر از درد خیلی از آدم های اطراف. نوبت به کودکان که می رسد، دردش انگار بیشتر هم می شود. آدم با خودش فکر می کند جسم نحیف آنها کجا تاب تحمل این دردها را ...
دیگر کسی از مسگرها خبر نمی گیرد...
) ارادتی ویژه داشت تا آن جا که سنت علامت کشی در ایام سوگواری حسینی (ع) را از ابتکارات او می دانند. درباره او این داستان هم نقل قول می شود: در سالی که قحطی که خشکسالی آمده بود، روزی مردم راهی بیابان های اطراف تهران شدند که نماز باران بخوانند. لوطی صالح هم دایره اش را به دست گرفت و همراه آنان به بیرون شهر رفت و روبه آسمان دایره زد و خواند: نم نم باران به می خواران خوش است/ رحمت حق بر گنهکاران خوش است ...
نیرنگ برای گرفتن دیه - ماجرای خواستگاری تلخ!
به گزارش جام نیوز ، یک روز هنگامی که در خانه خوابیده بود، زمزمه های آهسته مادرش که موضوع را با پدر درمیان می گذاشت، شنید. پدرش در برابر خواهش مادر می گفت آخر من با چه رویی بلند شوم بروم در خانه مردم را بزنم و بگویم آمده ام خواستگاری دخترتان. پسر من نه تحصیلات درستی دارد، نه کاروباری دارد و نه سربازی رفته است. اشکان پیش خودش اندیشید اگر سربازی برود چه بسا بعد از آن بتواند کاری پیدا کند. ...
دشمن برای شما افرادی را ذخیره کرده است!
، این مقامات، انسان را از خودش بی خود می کند، اینها را مقام می داند... شما دیروز نخست وزیر بودید و پریروز وزیر بودید و قبل از او معلم بودید و قبل از او هم یک شاگردی بودید و بعد از این هم معلوم نیست کی از اینجا بروید. ممکن است خدای نخواسته همین حالا که بیرون رفتید یا همین حالا یک بمبی این جا باز منفجر بشود و فاتحه همه را بخواند، وقتی مطلب این است که چرا باید انسان قبل از ریاست جمهور و بعدش فرق بکند ...
یک روز در حسینیه ارشاد؛ از سلفی و عکس یهویی تا سرشانه های قطاری
منتظر هم به او کمک می کنند. یک نفر هم آمده است با سگش و به گپ و گفت با دوستان مشغول است . ** کل کل هواداران نامزدها امروز مثل چند روز گذشته ، شاهد کل کل هواخواهان نامزدهای ریاست جمهوری هستیم. برخی از جوان ها از کنار هم که رد می شوند انگشت آبی و شناسنامه مهر خورده را نه تنها نشان می دهند که با صدای بلند رای خود را هم اعلام می کنند حتی به عابران. **از آمریکا آمدم رای ...
فیلیپ لام: وداع مرد آرام، خداحافظی مرد طوفان
. نوشت ونگال نمی خواست قبول کند آن چه به عنوان فلسفه اش ابراز کرده فقط جمله پردازی بوده. نوشت تمرینات فولر در تیم ملی یک ساعته بود و و بازیکنان سرشان را به بازی های کامپیوتری گرم می کردند. نوشت فولر نه بازی های حریفان را برایشان تحلیل می کرد و نه از نقشه های تاکتیکی حرف می زد. نوشت ماگات جان می کند بازیکنانش را تحت فشار قرار دهد، ولی دستش برای همه رو بود و همه چیز را می کشید به نوعی موش و گربه بازی ...
به خاطر فرزندانم، شوهرم را کشتم
.... سپس همراه سعید به عراق رفتیم. در زندگی با سعید مشکلی نداشتی؟ اوایل همه چیز خوب بود، اما کم کم تغییر کرد. مثلا سر کار نمی رفت و مدام در خانه بود. مدتی بعد فهمیدم از همسر اولش هم جدا نشده. او هر چند روز یکبار زنگ می زد و از من پول می خواست تا این که پیشنهاد دادم به ایران برگردیم تا با خانواده پدرم آشتی کنم. قرار بود در ایران زندگی کنید؟ بله. من از ...
حماسه انتخاب سرنوشت
دانش آشتیانی عصر امروز با حضور در یکی از شعب اخذ رای، در انتخابات ریاست جمهوری و شورای شهر شرکت کرد. 20:38/ کروبی: پدرم رای خود را به صندوق سیار انداخت محمد تقی کروبی دقایقی پیش در توئیتر خود نوشت صندوق رای ساعت 8 شب به همراه 10 نفر به حصر رفت و پدر رای خود را به روحانی که پیش تر گفته بود به صندوق انداخت. 20:25/ شکایت های مغرضانه و بدون بدون مدرک، قابل تعقیب و ...
حکایت دختر فقیری که قهرمان المپیک و جهان شد
نمی کردم در مسابقات مهمی مثل المپیک حضور پیدا کنم! تازه به مدال هم برسم، مدال طلا. چه کسی باورش می شد دختری از عمق فقر و خشونت شهر خدا برخیزد و طلای المپیک بگیرد؟ اما فقط خدا می داند که رافائلا این مقام را با چه زجر و مرارتی توانسته به دست بیاورد. رافائلا برای کسب چنین موفقیتی موانع بسیاری را پشت سر گذاشته است. او در کودکی با پسرها جنگید. با پدر و مادرش جنگید. با محله اش جنگید. با نداری ...
شرکت در انتخابات یک مسئولیت اجتماعی
به گزارش آی سبک ، یک بوتیک دار و تحصیلکرده روانشناسی: رأی دادن و قدر صندوق رأی را دانستن قبل از هرچیزی تمرین دموکراسی است. تمرین برای اینکه بتوانیم با همه اختلافات سیاسی و فرهنگی مشکل مان را با صندوق رأی حل کنیم. شما به کشورهای منطقه نگاه کنید؛ دقیقاً به همان اندازه که مشارکت در انتخابات کم است و انتخابات جایگاه ضعیفی دارد، مشکلات شان هم بیشتر است. به همین دلیل من همیشه فکر می کنم رأی دادن یک مسئولیت اجتماعی است. این مسئولیت با برگشتن از پای صندوق رأی به خانه تمام نمی شود. باید با نقد عملک ...
من رئیس جمهور ایران هستم!
ما عکاس ها و خبرنگارها منتظر چند آدم سرشناس هستیم، از شما عکس می گیریم که حوصله مان سر نرود، اینجا اگر راز کهکشان را هم بازگو کنید، باز هم شما را جدی نمی گیرند. یک نفر دیگر که حتی ژست های عجیبی هم برای عکاس ها می گرفت، گفت که اوضاع مملکت مسخره است، ما هم آمده ایم مسخره اش را در بیاوریم. او اصلا هدفی هم نداشت. آقایی با لباس کاراته آمده بود و حرکات ورزشی می زد. خانومی با بچه 11 ساله اش آمده بود و می ...
پرسپولیس را دوست نداشتم و بالاجبار سرخپوش شدم
اون موقع که توپ را شناختم دنبالش بودم، یادمه وقتی بچه بودم خونه مون ویلایی بود پدرم از سر کار که بر می گشت برای نهار، باید حتما چند تا شوت به من می زد. از اول دروازه بانی رو دوست داشتی؟ از اول من دروازه بان بودم. شیرجه و دایو و اینا... واقعا الان بازیکنایی مثل تو، هادی عقیلی و آرش برهانی خداحافظی کردن، البته اونا خداحافظی کردن و تو شاید برگردی ...
حجت الاسلام غروی: شرط وارد شدن در نعمات الهی، ایمان است+گزارش تصویری
الصالحات هم فرزندش است که اصلا وقت نکرده او را تربیت کند. حدود 10 سال پیش به آن سیاست مدار گفتم: بعضی هایتان این قدر دارید که اگر کار نکنید تا چند نسل بعد از شما، کار نکنند و فقط بخورند باز هم بهره مند خواهند بود! سیاست مدار پاسخ داد: آقای غروی تکلیف ایجاب می کند! اقناع نشدن نفس از مادیات/لزوم امید داشتن به آینده به او گفتم: اگر شما در وجودتان این حس مسئولیت هست که فکر میکنید ...
چرخ حمایت از نابینایان لنگ می زند
سلامت نیوز : چند روز است زهرا مشتری ندارد. خانه اش پر شده از لباس و کوسن های دست دوز اما خبری از مشتری نیست. تازه کلی بدهی هم روی دستش مانده.اگرچه چشم هایش نور را نمی شناسند و با سایه ها انس گرفته اند ولی دستان توانمندی دارد. آنقدر توانمند که می تواند چشم بسته لباس بدوزد. خودش می گوید از زمانی که فهمیده نابیناست تصمیم گرفته قوی تر از آدم های دیگر باشد اما حالا هیچ آرزوی دیگری ندارد. به ...
6 روز گذشت که مجوز پرواز گرفت!
فقیه ما مانند چتری بر سر همه گسترده است و همگی اتصال به آن دارند و این سایه اتحاد و همدلی موجب می شود آن اتفاقی که در کشور عراق و سوریه می باشد و قوم های مختلف درگیر هستند در کشور ایران به وجود نیاید. همین ولایتمداری اش عامل دیگری بود که او را به سوی حضور در جبهه مقاومت اسلامی می کشاند. شهید آگاهی خوبی نسبت به شرایط منطقه داشت و همه اینها دست به دست هم دادند تا از او یک مدافع حرم بسازند. ...
حضور یک فرمانده اطلاعاتی در سینمای عراقی ها
معلم گفته باید اینها را بنویسی. دفترش را به طرف من گرفت. با تعجب گفتم من که بلد نیستم! (پدر نگذاشته بود به مدرسه بروم آن وقت ها وضع طور دیگری بود، دخترها کمتر به مدرسه می رفتند.) گفت: باید بنویسی وگرنه مدرسه نمی روم. مجبور شدم شبیه آن چیزی را که برایش سرمشق کرده بودند بنویسم و هر روز همین برنامه بود ولی کم کم نوشتن یاد گرفتم و من هم پا به پایش می نوشتم و می خواندم. خودش هم درسش خیلی خوب بود ...
با مختار زنده ام و زندگی می کنم
سرم می گذاری یا داری راست میگویی ، گفتم باور کن چنین خوابی دیدم و او خیلی خوشحال شد. لباس شهادت خواب دیده بودم در خانه ای که قبل از ازدواجمان در آن ساکن بودیم، مختار از پله ها بالا می آمد و من هم جلوتر از او از پله ها بالا می رفتم و می گفتم: شاه داماد خوش آمدی . و چند روز بعد هم دوباره خواب دیدم که مختار شهید شد و به صورت کبوتر سفید پرواز کرد و رفت. آخرین خوابی که ...
صندوق رأی ، قلّک امنیت وپیشرفت
الان می توانست یارانه را بالاتر ببرد این کار را نمی کرد؟ آخه مگر مریض هستند که یک کار شدنی را آن هم به نفع رأی خودشان انجام ندهند بعد دست روی دست بگذارند که بقیه این کار را بکنند. خب خودش مبلغ یارانه را می برد بالا که پرچم خودش را بالا ببرد. دوستش دنبال حرفش را می گیرد: آقا این حرف ها دروغ و دبنگ است. اگر مملکت آنقدر پول داشت که وضعیت ما این نبود. یادمان نرفته که چند سال پیش چه وضعی داشتیم. همین قدر ...