سایر منابع:
سایر خبرها
عاشق دختر پرورشگاهی شدم اما ... / گفتگو با پسر یک کارخانه دار تهرانی که پس از ورشکستگی خودسوزی کرد + ...
حجم ویدیو: 38.68M | مدت زمان ویدیو: 00:00:00 اسمت چیه؟ چند سالته؟ پیمان هستم و26 سالمه تا به حال عاشق شده ای؟ بله چهار سال پیش عاشق دوست خواهرم بودم (گریه می کند) اما دیدم نمی توانم خوشبختش کنم چون از بچه های بهزیستی بود. من هم فراموشش کردم و گذاشتم پی سرنوشت اش برود. نمی خواستم مثل مادرم بدبخت شود. اما چون نتوانستم از مواد بگذرم از عشقم گذشتم. تحصیلاتت چقد ...
خیابان های ویران خرمشهر را از روی مسجد جامع می شناختیم
رمق نداشت، آسیبی به من وارد نشد. همان جا بودیم که خبر دادند عراقی ها به پلیس راه رسیده اند. به آنجا اعزام شدیم تا جلوی شان را بگیریم. مجروحیت تان هم در همین جا رقم خورد؟ بله در همین ماجرا مجروح شدم. آن روز قبل از پلیس راه یک درگیری مختصر داشتیم. من چون ناوارد بودم کم مانده بود موقع تیراندازی به بچه های خودمان آسیب برسانم. بعد گفتند عراقی ها در پل نو هستند. نزدیک پل نو یک سری ساختمان ...
امدادهای غیبی در عملیات بیت المقدس زیاد بود
محاصره شده بودیم. در همین وقت دیدم آمبولانسی دارد می آید ، راننده را صدا کردم و با حاجی عجم به عقب برگشتیم. بعد از مستقر کردن وی به سرعت به خط برگشتم. از گروهان ما افراد اندکی مانده بودند. برای همین به گروهان گنبدیها پیوستیم. شنیدیم که بزودی عملیاتی در راه است. بنده گفتم، این دفعه که عراقی ها نمی دانستند ما این همه تلافات دادیم. اگر بزودی عملیات کنیم تعداد تلافات 3 برابر خواهد شد. ...
دروغ گویی یا داستان سرایی؟
همه چیز اتفاقی شروع شد. هفته پیش به پارک رفته بودیم. دخترم در حال بازی و بالا رفتن و دوباره پایین آمدن از وسایل پارک بود و من روی نیمکت نشسته بودم. در همین هنگام ون بستنی فروشی با آهنگش از راه رسید و دخترم فریاد زد، ماشین بستنی اینجا است، مامان مامان من بستنی می خوام. صورت دخترم پر از امید و اشتیاق بود و من نمی توانستم آن آدم خسیسی باشم که به او نه بگوید. دستانش را در دستانم گرفتم و گفتم این ...
آهن خمینی نشکست
هدف که چون برادرم می رود من وظیفه ای ندارم. اما وقتی اصرارم را دید مسئولیت دیگری به گردنم انداخت گفت باید نیرو جمع کنی برو بسیج آسیابان (که حالا شده شهر قهستان) و نیرو جمع کن بعد بیا جبهه. شور و شوقی که برای رفتن در من بود باعث شد همان روز به آسیابان بروم نمی دانم چند روز طول کشید 70-60 نفری همراهم شدند. آن جا این علی آقا (با اشاره به آقای احمدی) جزو بسیجیان بود و سازماندهی مردم ...
مدافعان فاطمیون: نه ترسیدیم و نه پشیمان شدیم/مؤذن 38 ساله ای که با 7 فرزند، ریش سفید جانبازان است
چهار روز بیهوش بودم. وقتی به هوش آمدم در هواپیما بودم و نمی دانستم چه اتفاقی افتاده است. سه ماه پیش جراحی شدم و الان تحت درمان هستم. او هم برای راضی کردن خانواده اش راه درازی رفته است و می گوید: خانواده اول راضی نبودند که من به سوریه بروم اما کم کم راضی شان کردم. به آن ها گفتم یک بار بیشتر نمی روم. سری آخر را خیلی راضی نبودند. مادرم وقتی خبر مجروحیت من را شنید گریه کرد و از حال رفت ...
مادری که با دیدن پیکر پسرش از هوش رفت + عکس
. وقتی رسیدیم خانه،دامادم تصمیم گرفت مچ احمد را بگیرد؛ برای همین شروع کرد به تعریف از مراسم دعا و از روی عمد،چند جای حرفش را اشتباه گفت. احمد زد زیر خنده و گفت : ” حسین آقا! شما که همه ش را جابه جا گفتید! “ دامادم خندید و گفت : ” تو که نیامده بودی، از کجا می دانی؟ “ □ چند وقتی بود با بچه های ضد انقلاب می گشت. می ترسیدم از راه به درش کنند. می گفتم ...
من هم که شوهر داشتم، آلوده رفتار بوالهوسانه شده بودم که فهمیدم میترا و شیما در میهمانی شبانه بلا سرشان ...
ای یک بار به خانه شیما می رفتم و با یاد قدیم ها با هم خوش گذرانی می کردیم. میترا و شیما با پسری جوان از طریق تلگرام در ارتباط بودند. آنها می خواستند مرا هم آلوده این ارتباط کثیف کنند. یک روز عقلم را زیر پایم گذاشتم و قاطی تلگرام بازی های شان شدم. اما عذاب وجدان راحتم نمی گذاشت. به خانه که برگشتم سردرد شده بودم،خجالت می کشیدم به چشمان شوهرم نگاه کنم. فردای آن روز میترا زنگ زد . می گفت به ...
4 وزیر در اردوگاه عراقی ها
به آن اعضاء اشاره می کرد، فارسی اشتباهی آن را تکرار می کرد و از من می پرسید: به این چی می گن! من هم همان کلمات اشتباهی را که به او یاد داده بودم با هر سیلی ای که می خوردم تکرار می کردم. کتک ها که تمام شد، محمدکاظم بابایی که شاهد کتک خوردنم بود، سراغم آمد و گفت: قضیه ی تو شد مثل ملانصرالدین؛ از او سؤال کردند چند سال داری؟ گفت: چهل سال. سی سال بعد ازش پرسیدند: ملا چند سال داری؟ گفت: چهل سال. گفتند ...
شیر دریایی گرسنه دختر بچه را با خود به زیر آب برد!
پول نیوز - در بین گردشگران ریچموند کانادا زن و مردی به همراه دختر خردسالشان سرگرم تماشای حرکات شیرهای دریایی بودند که ناگهان یکی از آنها به دختر بچه حمله کرد، او را از والدینش ربود و به زیر آب برد، اما خوشبختانه پدرش با یک شیرجه به موقع موفق شد دخترش را نجات دهد. یکی از شاهدان این حادثه گفت که من در سکوی نزدیکی آب مشغول فیلم گرفتن از شیرهای دریایی بودم که ناگهان این حادثه هولناک رخ داد ...
گفت وگوی خواندنی با دوست دوران کودکی حسن روحانی
همه سخنرانی های او شرکت کنم. فقط توانستم در شش الی هفت سخنرانی شرکت کنم. روزهای قبل از انقلاب به خاطر خفقانی که در کشور حاکم بود، نمی شد در مسجد جلسه برگزار کرد. برای همین جلسات را در خانه تعدادی از بچه های روشن فکر سینما و تئاتر برگزار می کرد. آنها در خانه ای جمع می شدند و حسن برای شان سخنرانی می کرد. بعد از سربازی رفت تهران. عکسی از خودش و رئیس جمهور نشان می دهد، بیشتر در خاطرات قدیمی ...
قاتل: از زندان خسته ام، اعدامم کنید
...> در این جلسه متهم جوان در برابر دادرسان ایستاد و گفت: در این 4 سال روزها و شب هایم با کابوس اعدام گذشته و از شما می خواهم اعدامم کنید یا مرا از این برزخ نجات دهید. چون کسی را ندارم که پیگیر گرفتن رضایت از اولیای دم باشد. این متهم درباره چگونگی وقوع این جنایت نیز گفت: چند ماهی بود که برای کار خیاطی از شهرستان به منزل برادرم که در تهران زندگی می کند، آمده بودم. پس از چند روز احساس کردم ...
جهاد تا 1300 متر زیر زمین
ازدواج یک روز در میان شانزده ساعته سرکار می رفت، اما بعد از آن ساعت کارش تغییر کرد، هر روز یک ربع به شش صبح از خانه بیرون می رفت و حوالی ساعت سه ظهر بر می گشت. سختی کار معدن فقط به خاطر مشکلات جسمی و ریوی نیست چون همیشه احتمال خطر و انفجار و خفگی وجود دارد اضطراب و ترس جزء جدایی ناپذیر زندگی کارگران معدن و خانواده هایشان است، مثل من که همیشه تا برگشت بهرام به خانه استرس داشتم، آخر کارگران معدن وقتی ...
شکنجه وحشیانه تازه داماد در بام تهران
معرفی کردند و مرا ربودند و ساعت ها شکنجه کردند شکایت دارم. برادر زن احسان نیز گفت: من نمی دانستم سهراب وکیل قلابی است. او با حرف هایش مرا هم فریب داد و از من پول گرفت تا پرونده خواهرم را پیگیری کند. سپس وکیل قلابی روبه روی قضات ایستاد و گفت: چون به وکالت علاقه مند بودم و کتاب های حقوقی خوانده بودم به دروغ می گفتم وکیل پایه یک دادگستری هستم. وقتی امین ماجرای پرونده خواهرش را ...
خاطره ای از همسر شهید ملاحی/ غلام هم معلم اخلاق بود، هم فرماندهی شجاع
تعریف کرد: شهید 1 اسفند 1366 آن سال به مقصد عملیاتی در کردستان از منزل خارج شد بعد از 45 روز به منزل برگشتند ، 45 روزی که من کوچک ترین خبری از ایشان نداشتم که شاید برای بچه های امروزی غیرقابل باور باشد و بماند که در آن اوج عملیات و شهادت هموطنانم بر من چه گذشت. 5 روز از تولد دختر عزیزم این یادگار شیرین ترین دوران عمرم گذشته بود، از در که آمد به من که در حال استراحت بودم نگاه کرد و با شرم و حیایی ...
برانکو: من به طارمی گفتم پنالتی بزن
، واقعا باید بهت شک کرد اقای مربی پولوفسیل برانکارد!! این تعویضات منو کشته، بخصوص تعویض سروش در وقت اضافه. خفه شو بابا، اصلا تو تیم کسی تو رو ادم حساب نمیکنه، اون احمق طارمی از جلال پرسید میزنی یا بزنم، اون جلال بیوجود و ترسو هم گفت نه، حالا میگه کاش خودم زده بودم که خدا میدونه چه اتفاقی میافتاد. هیچی حالیت نیست و از اون تعویضت معلومه. ...
دریانوردی که در مه گم نمی شود...
لذت بسیاری می برم. روز می نویسید یا شب؟ تا نزدیکی های چهل سالگی یعنی تا زمانی که دخترم متولد شد، تا 4 نیمه شب می نوشتم و فردایش هم تا ظهر می خوابیدم، یک جورهایی مثل داستایوفسکی؛ اما از زمانی که دخترم 5 سالش شد، چون باید او را صبح ها به مدرسه می بردم، برنامه ام را تغییر دادم. الان ساعت 5 صبح بیدار می شوم و به مدت دو ساعت کار می کنم. بعد دخترم را به مدرسه می برم و خودم هم به محل کارم می ...
گفت وگوی خواندنی با دوست دوران کودکی حسن روحانی
جلسات سخنرانی اش رفتم. معمولا شب ها تا پاسی از شب جلسه داشت اما من چون راننده کامیون بودم نمی توانستم در همه سخنرانی های او شرکت کنم. فقط توانستم در شش الی هفت سخنرانی شرکت کنم. روزهای قبل از انقلاب به خاطر خفقانی که در کشور حاکم بود، نمی شد در مسجد جلسه برگزار کرد. برای همین جلسات را در خانه تعدادی از بچه های روشن فکر سینما و تئاتر برگزار می کرد. آنها در خانه ای جمع می شدند و حسن برای شان سخنرانی می ...
پدر و برادروخواهرم قربانی خودنمایی من شدند
تصمیمم را گرفتم و برای اینکه بیشتر به چشم آن ها بیایم تصمیم گرفتم خانه را به آتش بکشم و و بعد در حالی که همه تجهیزات برای خاموش کردن آتش را دم دست گذاشته بودم تا مثل فیلم ها آتش را خاموش کنم تا بدین ترتیب توجه خانواده ام به سوی من جلب شود، اما نمی دانم چرا محاسباتم اشتباه از آب در آمد و یک دفعه آتش چنان گسترده شد که من فقط توانستم خودم از محل حادثه فرار کنم. و همه اعضای خانواده ام در آتش سوختند ...
جنایت برای ازدواج شوم +عکس
اطلاع دهم و او دستگیر شود به همین دلیل مرا در خانه اجاره ای اش زندانی کرد. سعید چند بار برای سرکشی به خانه مان رفت. عذاب وجدان گرفته بودم، می خواستم او را لو دهم اما نشد، چون مدام مرا تهدید می کرد. یک روز که فراموش کرده بود در خانه را قفل کند، توانستم از آنجا فرار کنم. با اعتراف های همسر مقتول، دو روز پیش عامل جنایت هم بازداشت شد و در مواجهه حضوری با همسر مقتول سکوت خود را شکست و به ...
این زن هشتاد ساله، مادر صدها کودک است
را نداشت. این پسر بعد از حادثه زلزله دچار مشکلات روحی بسیار شدیدی شده بود و تا مدت ها تحت نظر پزشک بود. او به خاطر مشکلات روحی تصمیم گرفته بود که ترک تحصیل کند و به مدرسه نرود. نگرانش بودم و مدام با او تماس می گرفتم. یک روز به او گفتم باید قوی بود. انسان ها همه می میرند، یکی در زلزله و یکی روی تخت خانه اش. برایش توضیح دادم که مرگ والدین یا عزیزان نباید زندگی او را متوقف کند. ...
همه لاله کاشتند و ما نرگس ...
بفهمیم چه اتفاقی افتاد؟ با بچه در بغل از نشانی که حدس زدم مسیر زیرزمین خانه پدرم را جلو رفتم. 40 روز از زایمان خواهرم گذشته بود و با بچه چهل روزه اش در زیرزمین بود. فروغ خواهر دیگرم در شوش زندگی می کرد اما چون شوش را تخلیه کرده بودند به خانه پدرم آمده بود. مادربزرگی هم داشتم که لگنش شکسته بود. او هم در خانه ما بود. می دانستم همه در زیرزمین هستند. نگران برادرم بودم. چون می دانستم در حیاط ...
وازندگانم از شهیدان مفقود الاثر شدند/ من مربی آموزش نظامی بودم
گروه های موسیقی خارجی نیز گفتم. البته در برنامه ماه مبارک رمضان مردم توقع دارند یک خواننده مذهبی در رابطه با روایات حرف بزند اما من فضای برنامه را به سمت پینک فلوید و گیتار بردم . تسنیم: چه خوب. یعنی با موسیقی های روز دنیا مسلط هستید و در همان سال های اوایل انقلاب هم گروه های سرشناس را می شناختید؟ در دوران جنگ و در یکی از سفرهایی که از اهواز به تهران داشتیم، در خرم آباد برای ...
داماد را دزدیدند تا مهریه عروس خانم را بگیرند اما ...+عکس
به گزارش خبرنگار حوادث رکنا، رسیدگی به این پرونده از دهم بهمن ماه 95 به دنبال شکایت تازه دامادی به نام احسان در دستور کار قرار گرفت. وی گفت:همسرم پس از چند ماه از آغاز زندگی مشترک مهریه اش را خواسته و دادگاه مرا به پرداخت 30 درصد مهریه و پرداخت قسطی باقی آن محکوم کرده است اما من پولی برای پرداخت مهریه ندارم. صبح به محل کارم می رفتم که یک مرد میانسال که خودش را وکیل دادگستری معرفی کرده ...
حبس برای مردی که از ترس لو نرفتن اعتیادش زنی را کشت/ پدر، پسر 32 ساله معتادش را با 13 ضربه چاقو کشت/ ...
حضوری داشته باشیم. ساعت 8 صبح روز بعد سر قرار رفتم. کاوه با پراید سفید رنگی دنبالم آمد. وقتی وارد خودرو شدم رفتارهای عجیب کاوه مرا ترساند. او با آن چه که نشان می داد خیلی فاصله داشت. خواستم پیاده شوم که متوجه شدم درها را قفل کرده است. کاوه تهدیدم کرد که اگر همراه او نشوم بلایی سر فرزندم می آورد. من هم که خیلی ترسیده بودم از ترس جان بچه ام سکوت کردم. بعد هم او جلوی ساختمان بلندی نگه داشت و با تهدید مرا ...
استخدام اسیدپاش برای انتقام خون برادر
زندگی ام می رفتیم و مست می کردیم. دو پنجشنبه پشت سرهم ما راه را بر دو پسر 17 ساله سد کردیم. آنها که خیلی ترسیده بودند از ما به عنوان آدم ربایی و آزار و اذیت شکایت کردند. من بازداشت شدم و به زندان افتادم. چون هنوز حکمم صادر نشده است با سند آزاد شدم. برای گرفتن رضایت به سراغ آنها رفتم، شاکی هایم اول گفتند نفری 10 میلیون تومان می گیرند اما بعد گفتن با گرفتن نفری 5 میلیون تومان رضایت می دهند. اما من ...
سوم خرداد و یک خاطره از آزادی خرمشهر
...> خلاصه برادر ما مورد اصابت گلوله توپ قرار گرفته و طحال و قسمتی از روده هایش را از دست داده بود و بعلت بیهوشی نتوانسته بودتا بحال کسی را خبردار کند تا همان روز صبح که از بیمارستان شیراز مادرم را خبردارکرده بودند. خلاصه دوسال بعد دایی ام که بسیار مادرم به او وابسته بود در فاو شهید شد. به همین دلیل می خواهم این جاودانه روز آزادی خرمشهر را اول به همه شما عزیزان و بعد به مادرم که خواهر یک شهید و مادر دو ...
طناب دار از گردن 2 قاتل برداشته شد
و با لیلا دوست هستم، او هم از این موضوع سوءاستفاده می کرد و می گفت همه چیز را به خانواده ات می گویم. با تهدیدهای لیلا مجبور بودم، ارتباط داشته باشم. متهم در خصوص قتل گفت: روز حادثه قرار بود، به منزل لیلا بروم و با هم مواد بکشیم. حین مصرف او دوباره تهدیدهایش را شروع کرد. عصبانی شدم و تا فرصت را مناسب دیدم، روسری سرش را برداشتم و او را خفه کردم. ارسلان بعد از اقرار به جرمش روانه زندان شد ...
اخبار حوادث
.... جزئیات جنایت با مرگ زن جوان، این جنایت به قاضی رسول نقی زاده رازلیقی، بازپرس جنایی دادسرای فردیس گزارش و به دستور او تحقیقات در این باره آغاز شد. بررسی ها نشان می داد روز حادثه زن جوان برای دیدن پدر ناتنی اش همراه با 2پسر 3و 12ساله اش به خانه او رفته بود اما در آنجا برادر ناتنی اش با او درگیر شد. آنها از قبل با یکدیگر دچار اختلاف بودند و آن روز پسر جوان بعد از جر و بحث با خواهرش ...
تصادف اتوبوس با پراید قربانی گرفت
به گزارش جام نیوز، سخنگوی سازمان آتش نشانی و خدمات ایمنی شهر تهران از تصادف مرگبار اتوبوس مسافربری با سواری پراید در اتوبان قم – تهران خبر داد. سید جلال ملکی در این باره گفت: در ساعت 5:22 صبح امروز یک دستگاه اتوبوس مسافربری در مسیر جنوب به شمال اتوبان قم – تهران در حال حرکت بود که در حوالی سه کیلومتری عوارضی تهران با یک دستگاه سواری پراید برخورد کرد. وی با بیان اینکه در پی ...