سایر منابع:
سایر خبرها
بوفون، اسطوره دوست داشتنی در نقطه پایانی
احتمالا هیچ کاربری را ترغیب به کلیکی ساده نیز نخواهد کرد. این دونده سرعت این روزها در سی و دو سالگی پس از فرجام جدایی عشق اول و آخرش، ورزشکاری افسرده است که خیلی زود نیز دوران حرفه ای اش به پایان رسید. (او بعد از ناکامی در بازی های المپیک تابستانی 2008 پکن و از دست دادن قهرمانی در تورنمنت نه چندان سطح بالای بازی های کشورهای حوزه مدیترانه در سال 2009، در 26 سالگی از این رشته ورزشی کناره ...
حظِ هنر
...> حظ طراحی و کیف نقاشی: بورسیه انگلستان استاد جزی زاده معتقد است که اهل هنر اگر اهلِ هنر باشد، همه چیز برایش جفت و جور می شود، دیر و زود دارد، ولی سوخت و سوز ندارد: بعد از اینکه دیپلم گرفتم، گمانم سال 1963 بود که بورسیه انگلستان به من تعلق گرفت؛ اتفاقی که کلا هوشنگ را از این رو به آن رو کرد! می پرسم چطور مگر؟ که استاد جواب می دهد: وقتی رفتم کالج هنرهای زیبای انگلیس، تازه فهمیدم قبل از اینکه ...
مجری زن: بخاطر وسوسه بازیگری، چادرم را کنار نمی گذارم
.... گفتم، احساس غرور می کنم که کنار مجریان باتجربه و قدیمی ایستاده ام، اما اینکه مردم، من را انتخاب کردند، خیلی حس خوب و خوشایندی است. واقعا، هیچ جایزه و انتخابی با انتخاب مردم برابری نمی کند. فکر می کنید این انتخاب، چه پیامی برای خود شما و برنامه سازان تلویزیونی دارد؟ حقیقت اش همان شب هم گفتم که این انتخاب مردم، رای اعتماد آنها به جوان ترهاست. خیلی از جوانان دهه 60 و 70 و 80، گاهی ...
شوهرم با دعوا مرا به خانه پدرم فرستاد و خودش با دختر جوانی برای خوشگذرانی به شمال رفت!
وسایلم را جمع کردم و با دختر کوچکم به خانۀ پدرم رفتیم. آن ها سراغ سعید را می گرفتند و من مثل همیشه دروغی جور کردم و گفتم او به مأموریت رفته است. روز بعد نزدیک غروب سعید زنگ زد و با صدایی لرزان و بغض گرفته از من کمک خواست. من و بچه ام بدون آنکه چیزی به کسی بگوییم یک تاکسی دربست گرفتیم و به شمال رفتیم؛ همان شهری که شوهرم و دختری جوان در بیمارستان بستری بودند. سعید از ناحیۀ صورت آسیب دیده بود و سر و ...
این سوی هَریرود بوی نان نمی دهد
ندیده اند جز کاستی. دام ها، 5کیلومتر مانده به مرز دیگر نباید برای چَرا بروند و موادمخدر هم آن قدر زیاد است که امان شان را بریده. خاقانی می گوید کاش کسی بیاید این زنان و مردان را ببیند که در ماه رمضان از صبح تا شب سر زمین اند و کاش از این مرز برای بهترشدن وضع زندگی شان استفاده می کردند. مردمی که به وقت مریضی از تمام روستاهای مرزی راهی سمیع آباد می شوند تا شاید آن یک درمانگاه و پزشک عمومی بتواند ...
خاطرات جبهه ام را به توصیه رهبر انقلاب نوشتم
پیله کرده بود. چند روز بعد با چند نفر سوار بر یک پراید با زحمت از تهران به اهواز آمد و تجهیزات و دوربین و ... را با خودش آورد. دلم سوخت. گفتم معلوم است بنده خدا انگیزه بالایی دارد. آن روز سه ساعت گفت وگو داشتیم. علاوه بر این، مجموعه ای از نوارهای نوحه دفاع مقدس جمع آوری کرده بودم. آقای اکبری در آن جلسه خواست که این مجموعه را هم با خود ببرد. مجموعه ارزشمندی از نوارها جمع آوری شده بود. هم ...
بولتن سینما و تلویزیون: تمسخر پایداری ایران روی پرده دولت/ هنرنمایی بهترین بازیگران زن سینمای ایران را ...
ترجمه شود به چینی، فرانسه، انگلیسی؛ اما سینما چنین نیازی ندارد، موسیقی چنین نیازی ندارد و بی واسطه تر هستند. خب طبیعتا اگر زمانی که نوجوان بودم و این امکاناتی که الان هست، وجود داشت، حتما از همان موقع می رفتم سمت موسیقی و سینما. یک سال هایی بود در دهه 40 که احمد شاملو شب های شعر گذاشته بود، شب های شعر خوشه و جمعیت زیادی را از تمام ایران جذب کرده بود. خب الان دیگر شعر در آن جایگاه نیست. آن زمان هم ...
دختران مدرسه درودزن 11 سال پس از آتش سوزی
دومین کلاس سمت چپ همان مسلخی است که آن روز فریادهای بچه ها را بلعید. حالا در چوبی کلاس دستگیره دارد. کلاس مرتب و تمیز، با پرده های حریر رنگی تزیین شده. نیمکت های نو، شوفاژ دیواری و جای خالی چراغ نفتی اجزای کلاس اند. این کلاس بعد از فریادهای آن روز بچه ها، خاطرات زیادی به یاد دارد، خاطراتی از خنده ها و شادی ها و قد کشیدن های بچه ها. کلاسی که نونوار شده، اما هنوز هم انگار از درزهایش بوی دود می آید و ...
مرا با گل به خودیم به ژاپن می شناسند
، البته امکانات مثل حالا نبود که بازیکن یک میلیارد پول بگیرد و تازه در خدمت تیم هم نباشد؛ در آن زمان ما به عشق تیم و تماشاگران بازی می کردیم. دوران حضور شما در ذوب آهن با مربیگری ناصر حجازی در این تیم همراه بود. درست است؟ بله؛ بعد از سه سال که برای ذوب آهن بازی می کردم، تصمیم به جدایی گرفته بودم؛ اما وقتی ناصرخان حجازی سرمربی شد، به خاطر وی یک سال دیگر هم در این تیم ماندم. ناصر ...
آهنگران:تلخ و شیرین جنگ برایم شیرین بود
. نگهداری این مجموعه که حدود 100 حلقه نوار بود و اینکه اینطور به دستم رسیده بود، برایم ارزشمند بود. با وجود این، نوارها را به او سپردم، اما بعد از مدتی دیدم خبری از آقای اکبری نشد. با خودم گفتم که او هم نوارها را برداشت و با خود برد و خبری نشد. خیلی ناراحت بودم، تا اینکه بعد از مدتی اطلاع داد که پیگیر کارهاست. در همان ایام، سفری به شهر ری داشتم. در تماسی که در آن روزها داشتم، آقای اکبری گفت که وقتی به ...
صادق آهنگران:خاطراتم را به توصیه رهبری نوشتم
خواستم دست به سرش کنم، اما او پیله کرده بود. چند روز بعد با چند نفر سوار بر یک پراید با زحمت از تهران به اهواز آمد و تجهیزات و دوربین و ... را با خودش آورد. دلم سوخت. گفتم معلوم است بنده خدا انگیزه بالایی دارد. آن روز سه ساعت گفت وگو داشتیم. علاوه بر این، مجموعه ای از نوارهای نوحه دفاع مقدس جمع آوری کرده بودم. آقای اکبری در آن جلسه خواست که این مجموعه را هم با خود ببرد. مجموعه ارزشمندی ...
نگذارید آنچه بر سر جانبازان نخاعی دفاع مقدس آمد، بر سر مدافعان حرم هم بیاید!
تا شرایطم عادی شود و بتوانم روی ویلچر بنشینم و بتوانم در کنار افراد معمولی و یا جانبازان قرار بگیرم و چیزی حدود 10 یا 11 ماه بعد من در کنار همان جانبازان ویلچری نشسته بودم و دعای توسل می خواندم! فاش نیوز: با توجه به صحبت های بالا، چگونه با این مسئله کنار آمدید؟ - واقعیت این است که در ابتدا یک شوک شدیدی به من وارد شده بود و بازهم صادقانه باید عرض کنم که این شوک تنها به این ...
امیر جعفری: برای فرار از کلاس درس، تئاتر بازی کردم
...، خیلی جریح می شدم و می گفتم که روزی بازیگر خوبی می شوم که شما به من زنگ می زنید و تبریک می گویید. همین اتفاق هم افتاد. به همین خاطر است که من الان به همه می گویم که نمی دانم چرا مأیوس می شوید؟ من به دنبال این هستم که یک نفر به من بگوید تو نمی توانی و من تا تهش بروم. به همین خاطر در آن سال ها هم در کلاس آقای سمندریان ماندم و هر روز بهتر شدم. بعد از آن هم با آقای احمد آقالو کلاس داشتم که ایشان ...
تنها زن آزاده ایرانی که در خط مقدم جبهه به اسارت درآمد
یک ماما هستی و با زنان باردار سروکار داری. گفتم: من هیچ کاری نتوانم بکنم، حد اقل می توانم یک ترکش را پانسمان کنم و بخیه بزنم. و کمترین کاری که می توانم بکنم تی کشیدن است. بعد از اینکه خیلی با آن ها صحبت کردم، در نهایت پدرم گفت: من تنها به خدا می سپارمت . این کلام پدرم بعدها در تمام طول مدت اسارت، در گوش من بود. و هرجا که اتفاقی می خواست بیافتد بلافاصله این پشتوانه دعای پدر را داشتم. ...
مربیگری فقط سوت زدن کنار زمین نیست!
نوشتید اما فکر نمی کنید باید بعد از بازی رفت اینکارو میکردید؟!الان نوشدارو بعد از مرگ سهرابه.بعد از بازی رفت که استقلال به وضوح ضعیف بازی کرده بود اومدم سایتتون و با تعجب تمام مطالب پر بود از تعریف و تمجید و شخصیت تیمی و اسیایی!!!اینکه بعد از این فاجعه ضعف ها رو بگید شاهکار نیست شما نباید اون روز تعریف بیجا میکردید تا تیم به خودش بیاد.استقلال باخت چون منصوریان باز هم دل به این بسته بود که توپی از ...
با رئیس ساواک از زندان به دیدار امام رفتیم
، همان طور که گفتم منزل پدر خانم من رو به روی منزل امام بود و وقتی ایشان برگشتند، من جزو اولین کسانی بودم که باخبر شدم. قرار شد طلبه ها در مدرسه فیضیه، هم صبح و هم بعد از ظهر، مجلس جشنی را برگزار کنند. در جلسه صبح آقای خزعلی منبر رفت و بعد، مرحوم علی حجتی کرمانی قطعنامه ای را خواند که یکی از بندهای آن درخواست آزادی تمام زندانیان سیاسی بود. شب من در حضور امام منبر رفتم و سخنرانی کردم. آن شب سرهنگ ...
داغ داغ: تحریم انویدیا علیه ایران پایان یافت!
ولی خب بقول دوستان و همونجور که امتحان کردم درایور نمیشه دان کرد و همینطور برای استفاده از geforce exprience هم باید قند شکن فعال باشه تا از قابلیتاش استفاده کنه وااای چقدر خوب شد من از این به بعد میتونم هر روز برم سایت انویدیا سالها بود نمیتونستم به دلم مونده بود چقدر خوب شد نمیتونستم کارت گرافیک اینودیا بخرم آخرین اپدیت درایور کارت گرافیکم مال 8 سال پیش بود ! ساده ای شما یا خودتون رو ...
مدتی برای تأمین زندگی پشت وانت هندوانه می فروخت. آن زمان اینطور نبود که بگوییم به شخصیت ما برمی خورد که ...
رفت که آنجا را آباد کند شاید ما 3 یا 6 ماه او را درست نمی دیدیم، یعنی واقعاً سخت کوش بود، صبح ساعت 5 می رفت و ساعت 1 یا 2 نصفه شب می آمد. به گلایه می گفتم چرا می آیی خانه؟! حداقل دو سه روز در ماه بیا ما تو را کامل ببینیم. می آمد حمام می رفت لباس هایش را عوض می کرد دوباره می رفت. آدمی بود که اگر مسئولیتی به او می دادند به نحو احسن باید انجام می داد و کارش یک ذره این طرف و آن طرف نمی شد، از خواب و ...
همه چیز درباره فرامرز خالقی از دیروز تا امروز
بستری کرده بودند و چون من کوچک بودم اجازه نمی دادند بروم بابا را ببینم، برای همین مادرم برایم از همان دست فروش ها یک زیرانداز خرید که بتوانم دم بیمارستان منتظر بمانم. سال ها بعد تقریباً رو به روی همان بیمارستان بود که مادرم را هم در بیمارستان مهر از دست دادم و همین باعث شد برای همیشه آن قسمت از تهران برایم دربردارنده خاطرات تلخی باشد. اخلاق پدرم خدابیامرز آدمی بسیار مردم دوست ...
9 سال چشم انتظاری برایم سخت بود/ افتخارم این است که فرزندم را برای انقلاب دادم
تا پیکرش را تفحص کردند و سال 74 تکه استخوان های فرزندم را برایم آوردند و پس از 9 سال چشم انتظاری و حسرت پسرم را دیدم. شنیدن از سالهای چشم انتظاری مادر شهید سخت است، بیان این حرفها مرور روزهای سخت انتظاری است که هر روز گوش به زنگ درب خانه بود که تا از پسرش خبری بیاورند. مادر شهید ادامه می دهد در این سالها منتظر بودم تا خبری از زنده بودن فرزندم بیاورند،روزها،ساعتها و عمرها چشمانم به درخانه ...
فیلم ویلایی ها ؛ همیشه مرد ها قهرمان نیستند!
درنهایت با کمک فارابی و آقای تابش موفق به ساخت این فیلم شدیم. شما خودتان بچه زمان جنگ هستید، از آن دوران چه تصویری یادتان است؟ فکر می کنم تمام کسانی که در آن دوران زندگی کردند و متولد شدند، مهم ترین دوره زندگی شان، دهه 60 و زمان جنگ بوده است. خاطرات آن دوران خیلی پررنگ تر از بقیه سال های زندگی آدم است. بخش زیادی از این فیلم بر اساس خاطرات آن دوران شکل گرفته است و این موضوع به ...
نقش موثر حسن روحانی در حاکم کردن حجاب اجباری در ایران
کردم و پس از گفتگو با آنان قرار گذاشتیم از فردای آن روز با روسری در محل کار خود حاضر شوند. زنان کارمند که همگی به جز دو یا سه نفر بی حجاب بودند، شروع کردند به غر زدن و شلوغ کردن، ولی من محکم ایستادم و گفتم: از فردا صبح دژبان مقابل درب ورودی موظف است از ورود خانم های بی حجاب به محوطه ستاد مشترک ارتش جلوگیری کند. پس از ستاد ارتش، نوبت به نیروهای سه گانه رسید. در آغاز به پادگان دوشان تپه رفتم و همه ...
نگارش خاطرات آیت الله العظمی بهجت به شیوه باران
زد و گفت: علی! راست می گویند؟ پرسیدم: در مورد؟ آقای بهجت ... دنیا بر سرم آوار شد . گفتم: دیدی خانه خراب شدم ... به علت بیماری، توانی برای بدرقه اش نداشتم . اما آن روز ... بعد از مرخصی از بیمارستان به سرعت راهی قم شدم . هرچه کردم نتوانستم بر سر مزارش بروم و نمی دانم چند ماه طول کشید تا این حقیقت باورنکردنی در باورم جایی برای خود دست و پا کرد . ح الا دو سال از آن روزها می گذرد و او برایم ...
پیرمرد فال فروش: دوست د ارم آقای روحانی را ببینم
انگار در گردش دور هم بودیم.درکنار چند دستفروش دیگر نشسته بود تا کمی استراحت کند. برای باز شدن فضای گفت و گو یک فال از او خریدم و از او خواستم برایم تفسیرش کند. بعد از کمی شوخی از او پرسیدم: می دانی این روزها خیلی معروف شدی؟! نگاهش را سمت یک نفر از دستفروش های شاهد گفت وگو برد و به او گفت: بفرمایید. گفتم مردم من را می شناسند و شما باور نمی کنید! به او گفتم من آمده ...
راز دل کندن آسان شهید مدافع حرم پاسخ به ندای جاودان "هل من ناصر ینصرنی"
.... امیرمحمد وقتی برای بار دوم پدرش به سوریه اعزام می شود خواب شهادت او را می بیند، او با همان حال و هوای کودکی وقتی دلش هوای پدر را می کند با بغضی گلوگیر از داعشی های ملعون به انتقام پدر شهیدش فکر می کند و آرزوی دیدار پدر را در شهادت خویش می داند، و حسین 21 ماهه هم، زمان شهادت پدر 11 ماه داشت، درک درستی از حضور پدر ندارد، اما گاهی که عکس پدر را در قابی شیشه ای می بیند او را شناخته و با فریاد ...
از همسرم خیلی دور شده بودم / صدای پسر عمه ام مرا رها نمی کرد و ..
دختری بلند قامت با چشم های مهربانی پنهان شده زیر شیشه های عینک قطوری دیدم که در همان نگاه اول مهرش به دلم نشست. به هر بهانه ای دلم می خواست به طبقه ای بروم که او کار می کرد. یکی دوماه بعد از پدر خواستم برایم آستین بالا بزند و با مادر به خواستگاری فرزانه برویم. یادم می آید وقتی یواشکی از گوشه راه پله های محل کارمان فرزانه را به بابا نشان دادم چشم هایش درخشید و گفت : محمود به نظرم یکی از ...
مگاها و نابودی کسب و کار خرد!
! اما بقال پیر سر کوچه، امروز خانه نشین شده است و در حال پرداخت بدهی هایش است. پیرمرد خواربارفروش نمی تواند مگابقالی تاسیس کند. او سرمایه لازم را ندارد. شما هم ندارید. هزاران منع قانونی در برابر شما ظاهر می شود. مگامال خرید شب عید را به یاد دارید؟ یا خرید برای مدرسه؟ اما امروز خرید امروز تنها شامل شب عید و مدرسه نیست. هر روز، روز خرید است. سر کوچه شما مگامال تاسیس شده است. پر از ...
آنچه پیروانی باید از کی روش بیاموزد
1-چگونه بتوانم احساسم را بعد از گل اول ایران به زامبیا بیان کنم تا برای کسانی که دوست دارند فوتبال را به چیزی در حد فرمول های شیمی آلی تقلیل دهند قابل فهم باشد؟ چگونه بگویم همان لحظه از تیم ملی جوانانمان نومید شدم. لابد می خواهید بگویید ایران قربانی حادثه ها و گل های آخرین دقایق و ویدیو چک شد. حق دارید. من چگونه می توانم دلایل خودم را شرح دهم ؟ چگونه می توانم از یک بخش نادیدنی فوتبال برایتان فکت ...
هوای آخر اردیبهشت روحانی است را من سرودم نه حافظ!
مثل آنچه برای آقای روحانی گفتم و این دلی بودن را دوست دارم. در روز حتماً ساعت هایی را می گذارم و فارغ از هر موضوعی برای خودم می نویسم،که با کار نویسندگی برای رادیو که باید در مورد موضوع خاص بنویسی فرق دارد. این ساعت هایی را که برای خودم می نویسم با هیچ چیز در دنیا عوض نمی کنم. برای ویدا رسیدن به این زبان شعری و این کیفیت در شاعری یک شبه اتفاق نیفتاد. هر چند که از همان کودکی نشان داده بود چقدر در ...
چگونه با طلاق در دوران عقد کنار بیاییم؟
به گزارش بهداشت نیوز اگه دقیقا از حال این روزام بخوام بگم، بیشتر بین حس تنفر و عشق درگیرم. یه روز مهدی رو می بخشم، چون حس دوست داشتن و دل تنگی میاد سراغم. یه روزم که یاد خاطرات تلخ می افتم ازش متنفر می شم و بدم میاد .ولی چیزی که بیشتر از همه داره تو این روزا اذیتم می کنه، کمبود اعتماد به نفسه. اون روزا که مهدی سر هر چیزی ازم ایراد گرفت و تحقیرم کرد، باعث شده الان تصمیم گیری برام خیلی سخت بشه. به روی خودم نمی یارم ولی خودم و تو هر چیزی از یک آدم معمولی هم ک ...