سایر منابع:
سایر خبرها
شکایت عجیب مرد زندانی از ضامن
. آن روز به محض خروج از خانه ام در شرق تهران، افشین که سوار برخودرویش بود مقابل پایم نگه داشت و چند مرد جوان با تهدید مرا سوار خودرو کردند. در بین راه مردان ناشناس مرا مورد ضرب و شتم قراردادند. ساعتی از ماجرا نگذشته بود که خودم را مقابل زندان دیدم، افشین مرا تحویل زندان داد و به من گفت، برای آزاد کردن سندش چاره ای جز این نداشته است. از این رفتار او خیلی تعجب کردم چرا که به هیچ عنوان قصد فرار نداشتم ...
وقتی به خانه امیر رفتم تا طلاهایم را به بفروشم یک دفعه از حالت عادی خارج شد و مرا ...
اواخر پاییز سال 95 زن میانسالی راهی اداره پلیس در تهران شد و از پسری 25 ساله به نام امین شکایت کرد. او گفت: یک ماه قبل برای خرید لباس به پاساژی در شمال تهران رفته بودم. هنگام برگشت از خرید دیدم راننده یک خودروی زانتیا، طوری ماشینش را پارک کرده که نمی توانم از پارک خارج شوم. به همین دلیل مجبور شدم با شماره تلفنی که روی شیشه خودرو قرار داشت، تماس بگیرم. شماره تلفن روی کارت طلافروشی چاپ شده ...
6 زن و دختر جوان در دام خرچنگ های سیاه در منطقه باغچه مشهد + عکس متهمان
تحقیقات کارآگاهان به شیوه دیگری ادامه یافت تا این که سرنخ هایی از راننده 20 ساله خودرو به دست آمد ولی بررسی ها نشان داد که جوان یاد شده بیکار است و خودرویی ندارد. این مقام انتظامی تصریح کرد: در نهایت پیگیری همه سرنخ های پلیس به و جوان 20 ساله رسید و بدین ترتیب او در حالی تحت بررسی های غیرمحسوس قرار گرفت که مشخص شد یکی از دوستان وی که جوان 26 ساله ای به نام الف است خودرویی با مشخصات مذکور دارد ...
دام اینستاگرامی برای 40 زن و دختر جوان
پول به او دادم اما او باز هم دست از تهدیدهایش بر نمی داشت. با اینکه او گفته بود نباید این ماجرا را به پلیس بگویم اما سرانجام به این نتیجه رسیدم که بهتر است از مأموران پلیس کمک بگیرم. اخاذی 100میلیونی به دنبال این شکایت مأموران با استفاده از شماره تلفن متهم توانستند مخفیگاه او را شناسایی و وی را دستگیر کنند. هر چند پسر جوان ادعا می کرد که بی گناه است اما وقتی مأموران به تحقیق از ...
صاحب کارگاه خیاطی با تهدید مرا به خلوتگاه برد و از هر آنچه بلایی که سرم آورد فیلم گرفتم و حالا ...
برایم بسوزد و مرا در کارگاه خیاطی استخدام کند. آن مرد هم بلافاصله شرایط مرا پذیرفت و قرار شد محل کار را از نزدیک ببینم، سپس قرارداد کار تنظیم کنم ولی به خاطر این که به مدرسه می رفتم پیشنهاد کرد روز جمعه در خیابان... منتظرش باشم. آن روز خیلی زود به محل قرار رفتم تا به خاطر تاخیر، کارم را از دست ندهم. در این هنگام سوار خودرویی شدم که راننده آن خودش را صاحب کارگاه معرفی کرد و گفت: در محل کارگاه ...
امیر تهدیم کرد که اگر دختر 17 ساله ام را با او آشنا نکنم ارتباط با من را به شوهرم می گوید!
به گزارش رکنا، رسیدگی به این پرونده از اواخر پاییز 95 به دنبال شکایت یک زن جوان در دستور کار تهران قرار گرفت. این زن که صاحب دو دختر 10 و 17ساله است گفت: یک ماه قبل برای خرید به یک پاساژ در شمال تهران رفته بودم، اما وقتی برگشتم دیدم راننده یک دستگاه زانتیا ماشینش را به نحوی کنار ماشینم پارک کرده که نمی توانم از پارک خارج شوم. به همین خاطر با شماره تلفنی که روی کارت طلافروشی نوشته و پشت شیشه خودرو ...
اعتراف های تلخ جوان انتقامجو
دیگر تحقیقات تخصصی از پسر جوان دردستورکارقرار گرفت تا اینکه این بار به آتش زدن خانه اعتراف کرد. جمشید زمانی که در مقابل بازپرس جنایی ایستاد گفت: شب حادثه امیر حال خوبی نداشت و سوار بر موتورسیکلت به سراغم آمد و با قمه ای که در دست داشت ضربه ای به من و ضربه ای به پرویز زد. از کاری که کرده بود بشدت ناراحت شدم و بلافاصله موضوع را به پلیس 110 خبردادم. به دنبال تماسم، مأمور جوانی آمد و با هم به محل ...
نگاهی به مقام حضرت خدیجه(ع)
...، به تو خبر می دهم که پروردگار در شبانه روز، چندین بار، به وجود تو بر تمام ملائکه مباهات می کند. شب چهلم جبرئیل (ع) آمد و گفت: درب را ببندید و وقت افطار کسی را در خانه راه ندهید. بعد طَبَقی جلوی پیغمبر گذاشت و گفت: با این طعام افطار کن. سپس طبق را گشود. در آن خوشه هایی از خرما و انگور که قسمتی از آن خورده شده بود، قرار داشت. پیامبر با آن طعام افطار کرد و بلند شد و به سمت محراب عبادت رفت. جبرئیل ...
پسر طیب: پدرم به عَلَم گفت جرأت داری عکس خمینی را بردار
ناسزا می گوید که قرار نبود کسی را برای حفاظت بگذارید. به هر صورت نظرش را جلب می کند و زمانی که شاه داخل بیمارستان شد، در سینی منقلی که داشتند، اسپند دود می کردند. پدرم سینی را از دست اسپندچی می گیرد و دست نصیری می دهد و جلوی شاه می گوید برای اربابت اسپند دود کن . او هم چاره ای نداشته و می گیرد. برای همین یک کینه بسیار خرکی از این به بعد پدرم و نصیری نسبت به هم داشتند. دیگر به حدی رسیده بود ...
عذرخواهی منصوریان: از رییس جمهور و همه
استقلال شاید در این روزهای سخت فقط من بتوانم با شما که روزهای دشوارمان را با هم گذراندیم، راحت درد و دل کنم، شما که بعد از خداوند بهترین تکیه گاهم بودید. نتایج موفق استقلال در سال 95 در روزهایی رقم خورد که استقلال مشکلاتی از درون هم داشت و برخی اعضای هیات مدیره شمشیر را برای ما از رو بسته و با رفتار و مصاحبه هایشان میخواستند تیم جوان مرا به حاشیه ببرند اما ما با توکل به خدا و تلاش و زحمت ...
جوان تجریشی دختر خدمتکار را به خلوتگاه برد و
هفتم اردیبهشت امسال زنی با حضور در کلانتری 122 دربند از دستبرد به خانه اش در محله زعفرانیه خبر داد. شاکی به افسر تحقیق گفت: از پنج ماه پیش دختر 21 ساله ای به نام زهرا به عنوان خدمتکار به خانه ام می آمد. روز حادثه پس از خوردن آب پرتقالی که او به من داد، بی هوش شدم و پس از به هوش آمدن، دیدم گاوصندوق خانه تخریب و طلا، دلار، پول و برلیان به ارزش 500 میلیون تومان و سند خودرو و خانه سرقت شده است. ...
تاخت و تاز تروریسم از لندن تا کابل و ملبورن و تورین
... به گزارش جوان، شهر لندن حوالی ساعت 10 شب روز شنبه شاهد یک اقدام تروریستی کم سابقه بود. سه مردی که ساعتی بعد داعش آنها را یکی از واحدهای امنیتی خود نامید، سوار بر یک خودروی ون بعد از رسیدن به پل تاریخی لاندن بریج در مرکز لندن از خودرو پیاده شده و با چاقو به عابران پیاده ای که روی این پل حرک می کردند، حمله کردند. گفته شده که این سه فرد کمربند انفجاری هم به خود بسته بودند ولی از آن استفاده نکرده ...
مرد همسر کش در بیمارستان روانی بستری شد
. متهم ابتدا با همسرش در پذیرایی درگیر شده و سپس او را در حمام خانه به قتل رسانده است. او تحت تأثیر مصرف شیشه مدعی شد که مقتول اصلاً همسرش نبوده است. متهم گفت: او مدتی به عنوان خدمتکار به خانه من رفت و آمد داشت و به دروغ به همه گفته بود که مادر دو دختر من است. او در این مدت در شکم من چی پی اس کار گذاشته بود و همیشه مرا تحت نظر داشت. او با دو گوشی که در گوشم جاسازی کرده بود با من حرف می زد و به ...
ربودن مرد زندانی برای آزاد کردن وثیقه
: هنوز چند روزی به زمان دادگاهی ام مانده بود که از سوی شایان و چند نفر از دوستانش ربوده و تحویل زندان شدم. آن روز وقتی از خانه ام برای انجام کاری بیرون آمدم شایان با خودرواش کنارم توقف کرد. فکر کردم کاری با من دارد یا قصد احوالپرسی دارد به همین دلیل به خودرواش نزدیک شدم تا از او دوباره تشکر کنم که ناگهان چند نفر از خودرو پیاده شدند و مرا به زور سوار کردند. شایان رانندگی می کرد و چند مرد ناشناس هم مرا ...
یعنی قلب زهرا در سینه چه کسی می تپد؟کاش یک روز او را ببینم
زهره حاجیان- زنگ در را که به صدا درآوری حیاطی به غایت کوچک جلو چشمانمان خود نمایی می کند و سه پله کوتاه ما را به تنها اتاق ساختمان می رساند. اتاقی 20-25 متری که یک گوشه اش آشپزخانه است و درست روبروی آن تختی که پیشتر" کبری عابد" مادر بزرگ زهرا کوچولو روی آن می خوابید و پس از تصادف وحشتناک "مهدی جوز علی بیگی" ساکن آن شده و هنوز هم بعد از 100 روز که از حادثه گذشته هنوز روی زخمش باز است و بخیه نشده و از درد شکستن لگن و گذاشتن پلاتین به خود می پیجد. دور تا دور اتاق عکس های زهرا کوچولو و عموی شهیدش محمد نصب شده و هر رو ...
عشق خیابانی منشی شرکت و پسر جوان، آنها را به سرقت مسلحانه کشاند
گرفتند و دقایقی بعد، مدیر شرکت توسط اورژانس به بیمارستان انتقال یافت و موضوع توسط مأموران انتظامی مورد بررسی قرار گرفت. مقام ارشد انتظامی خراسان رضوی اضافه کرد: منشی شرکت که آسیبی ندیده بود، در تشریح ماجرا و به عنوان یکی از شاکیان پرونده، گفت: حدود ساعت 8صبح طبق معمول با آسانسور به محل شرکت در طبقه سوم ساختمان آمدم، در همین حال دو مرد جوان که لباس کار به تن داشتند مدعی شدند از سازمان آب ...
شعری که یک مرجع تقلید از حضرت خدیجه علیهاالسلام زمزمه کرد
تدرک القمرا یعنی آمد از سفر محبوبی که هوای او را در دل داشتم در حالتی که آفتاب در روی او اثر گذاشته تعجّب دارم از آفتاب از جهت بوسیدن او روی محبوب مرا و حال آنکه سزاوار نیست که آفتاب درک کند ماه را وَ از اشعار او است وقتی که آن حضرت به خواهش خدیجه به جانب کاروان برگشت تا با آنها مراجعت فرماید و آن حضرت از مکّه بیرون رفت و جبرئیل و فرشتگان اطراف آن جناب ...
از اراک تا آبادان؛ از شیرزاد تا صنعت نفت
آمدم و در شلوغی جمعیت یک چهره آشنای اراکی دیدم، جلو آمد و بعد از کلی احوالپرسی متوجه شد که در مسافرخانه اقامت دارم، اصرار کرد که باید به منزلش بروم، وسایلم را برداشتم به همراه او رفتم. پس از آن در خانه آن آشنای اراکی ماندید؟ خیر، مرا به لب حفار برد و گفت که امشب صاحبخانه اش در منزل نیست و باید در خیابان بمانیم و نشان به این نشان که این در خیابان ماندن و کنار جدول خوابیدنم سه ماه به ...
روزهایی که ایران در بهت و حیرت فرو رفته بود
امام عکاسی کرد. عکس های غضبانپور از آن روزها در کنار خاطراتی که دارد، یکی از گویاترین تصاویر تاریخ معاصر ایران است. در ادامه روایت این عکاس را از روز رحلت تا تشییع پیکر امام خمینی را می خوانید. ابتدا از روز ارتحال بگویید، چگونه با خبر شدید؟ عکاسی را از کدام منطقه شروع کردید؟ مانند همه مردم صبح که از خواب بلند شدم، پیگیر اخبار بودم و از طریق رادیو از این خبر مطلع ...
سناریوی مرگبار دختر 19 ساله برای مردان
با گروگان گرفتن راننده سوار خودرو شدم و فرار کردم. سرکرده باند افزود: در میانه راه متوجه گشت پلیس شدم، از این خودرو پیاده و با سد کردن راه راننده دگیری فرار کردم. بعد از آن سوار خودروی دیگر شدم که سرانجام ماموران مرا بازداشت کردند. با اعتراف سرکرده این باند جنایتکار همان شب ماموران در جریان قرار صوری که متهم زن با همدستش گذاشته بود، او را به یکی از محله های کرج کشاندند و او بازداشت شد ...
با عملی که دانشجوی شهرستانی دور از چشم مادرم با من کرد مجبور شدم من هم..
منتظر بمانم تا او ازدواج کند تا شاید سپس بتوانم فکری به حال زندگی خود کرده و تصمیمی برای ازدواج با فرد دلخواهم بگیرم. ------------ این اخبار را از دست ندهید: یک نوزاد چند دقیقه بعد از تولدش راه رفت! + عکس پسر جوان در مورد ارتباط شومش با 19 دختر زنجانی توضیح داد! عملی کثیف با دو دختر خانم جوان در حاشیه یک بزرگراه + عکس ...
دوستم وقتی ارتباط مرا با خواهرش متوجه شد او هم..
این هم مواد مصرف کرده بودم ؛ اما این بار جدی معتاد شدم. پسر جوان ادامه می دهد: اعتیاد راه پای مرا به یک خانه فساد هم باز کرد . می رفتم و فقط مواد می خریدم. یک بار آنجا بودم که دستگیر شدم. نامادری ام خودش را به آب وآتش زد تا اینکه آزاد شدم. سه هفته بعد از آزادی ام به سراغ دوستی رفتم که مرا به آن خانه فساد کشانده و عامل دستگیری ام بود تا حسابش را کف دستش بگذارم که دعوایمان شد . با چاقویی که ...
این بار چه شد که نقشه دختر فراری در مسیر مردان هوسران عملی نشد و .. + عکس
در زمان دستگیری به رفتار ماموران اعتراض کرد و با در دست داشتن مدارک خودرو ادعا کرد که سوناتا متعلق به همسرش است. دختر جوان که قصد داشت با دروغگویی ماموران را گمراه کند، حتی وقتی فیلم دوربین مداربسته را دید، گفت که خودرو را از خانه خودمان بیرون آوردم و این جرم Crime نیست. ادعاهای عجیب ادامه داشت تا اینکه دختر جوان خود را در برابر مرد فریب خورده دید و ناچار لب به اعتراف گشود ...
همه اهالی ولیعصر تبریز مرا می شناسند/ طعم اسارت را چشیده ام و کارت ایثارگری دارم
ابزارفروشی را شروع کنم، با تلاش هایی که در طول چند سال انجام دادم موفق شدم تا در این صنف حرفی برای گفتن داشته باشم تا اینکه سال 67 با پیش آمدن چند مشکل مالی، اولین ناملایمتی های زندگی را چشیدم، مشکلات مالی از یک سو و پلمپ شدن مغازه ام توسط شهرداری که به دلیل سد معبری که توسط کالاهای همسایگان اتفاق افتاده بود، از سوی دیگر زندگی من را دگرگون کرد. *بعد از پلمپ شدن مغازه تان چه کردید؟ ...
دمی با ادبیات
خدمت به مادر دو برادر مادر پیر و بیماری داشتند. با خود قرار گذاشتند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر باشد. یکی به صومعه رفت و به عبادت و دیگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد. چندی نگذشت برادر صومعه نشین مشهور عام و خاص شد و به خود غره شد که خدمت من ارزشمندتر از خدمت برادرم است، چراکه او در اختیار مخلوق است و من در خدمت خالق. همان شب پروردگار را در ...
دزدان هالیوودی پای میز محاکمه + عکس
خودروی پراید سرقتی بودند، سد راه خودروی حمل پول شدند. چهار سرنشین خودرو را پیاده کردند. برای ترساندن آنها تیر هوایی شلیک کردند. سارقان نقابدار در ادامه خودروی حمل پول را که 900 میلیون تومان پول و تراول چک داخل آن بود دزدیدند و متواری شدند. با وقوع این دستبرد هالیوودی آنها تحت تعقیب پایتخت قرار گرفتند. در ادامه تحقیقات ماموران متوجه شدند یکی از ماموران محافظ خودروی حمل پول در روز مرخصی ...
روایت رضا امیرخانی از رحلت امام خمینی(ره)
چادری مشکی که لکه های قوه ای خاک روی چادرش مشخص بود. جوانی که هنوز مو به صورت نداشت. با پیراهنی مشکی و شالی سبز. پیرمردی که به یک دستش عصا بود و با دست دیگرش به سختی عکس اما مرا بالا گرفته بود. کودکی کوچک که انگار پدر و مادرش را گم کرده بود. بی خیال و بدون توجه به جمعیت، و جمعیت هم بی توجه نسبت به او. کودک می خندید و در عرض جمعیت راه می رفت. سه چهار جوان با لباس سربازی. سرباز اولی به سرباز دومی ...
امام خمینی واقعاً به درجه بندگی رسیده بود
چه؟ اصلاً دنبال مسئولیت گرفتن نبودم. ** با شهید رجایی چگونه آشنا شدید؟ شهید رجایی را بنده یک شب افطار دعوت کردم به منزل خودمان. درست این مصادف شد با یکسری ترورها. به شهید رجایی گفتم آقا شما مشکلی برای آمدن ندارید؟ ایشان گفتند نه. من خودم یک پیکان داشتم، ایشان را از دفترشان سوار کردم و با هم رفتیم خانه ما. بعد از افطار هم ایشان را بازگرداندم. آن موقع این طوری اوضاع محدود نشده ...
اشعار ویژه وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
...> از تو نتوان برد نامی غیر ام المومنین زینت دنیاست در چشم تو سنگی بی بها در رکاب عشق هستی قلب خاتم را نگین شد جهازت سد راه کفر چونان ذوالفقار از همان آغاز بعثت شد بدهکار تو دین نغمه ات می کرد ساز آوازه ی توحید را در حجازآوازه ات پیچید ای شور آفرین مصطفی را حسرت بیعت نخواهد داد دست ماه خورشید است او را در یسار و ...
خاطرات سومین زن ایرانی از سفر به قطب جنوب/ از تکانهای شدید کشتی تا بازار چینی ها که در قطب هم گرم بود
شهر زیبای اوشوایا در عصر یک روز زیبا به طرف محل قرار گرفتن کشتی حرکت کردم. کشتی های بسیاری در کنار ساحل قرار گرفته بودند. کشتی که قرار بود سوار آن شوم را پس از کمی جست و جو یافتم. از آنجا سوار کشتی قطب پیما شده و بعد از13 روز به قطب جنوب رسیدیم. قطب جنوب سرزمینی پر از هیجان و زیبائی ... سرزمینی که نمی توان آن را وصف کرد باید آن را دید و دید و دید... ما قطب جنوب را با پنگوئن هایش می شناسیم ...