سایر منابع:
سایر خبرها
برای رفتن به سوریه خیلی ذوق و شوق داشت. به او می گفتم: یک کاری کن من را هم ببری. می گفت: اولا که نمی ...
سکه و یک سفر مشهد به هم محرم شدیم. با یک عقد ساده. فقط فامیل درجه یک بودند. کل مهمانهای مراسممان در یک اتاق جا شدند. هنوز چند روزی از عقدمان نگذشته بود که سید رفت اصفهان. حوزه اصفهان درس می خواند و ما از هم دور شدیم و از طریق تلفن با هم صحبت می کردیم. روزهای سختی را پشت سر گذاشتم. تحمل دوری اش را نداشتم. شرایط زندگی مان مناسب نبود. قرار شد یک سال بعد از عقدمان زیر یک سقف برویم. چند ماهی ...
آگاهانه به سمت مرگ می رفتیم
صدای پشه هایی که هنوز همچون زنبور بالای بدنم ویز ویز می کردند بیدار شدم. فقط این بار، مملو از پشه هایی بود که خون من و افراد دیگر را می نوشیدند و عیاشی می کردند. از تکان دادن ماهیچه هایم ناتوان بودم، حتی یک ماهیچه. چشم هایم باز بود اما تار می دیدم. فکر کردم کور شده ام. از خود بیخود بودم. خاطرم نمی آمد کجا هستم. خیال می کردم در خانه روی تخت خودم خوابیده ام. سرگردان بودم که چرا این همه ...
30 سال زندان، مجازات راننده شیطان صفت و همدستش
راننده شیطان صفت که با همدستی دوستش، دختر جوانی را ربوده و مورد آزار واذیت شیطانی قرار داده بودند صبح دیروز در شعبه ششم دادگاه کیفری محاکمه شدند. به گزارش ایران، 27 مرداد سال 94 دختری به نام نسرین -25ساله- به اداره پلیس آگاهی پایتخت رفت و با تسلیم شکایتی گفت: دیروزوقتی برای بازگشت به خانه سوار یک خودرو مسافربر شدم. مرد دیگری هم کنار راننده نشسته بود. با گذشت چند دقیقه متوجه ...
سید حسن خمینی؛ آرام در دل طوفان
. آن وقت ها خیلی به صورت افراطی فوتبال بازی می کردم، ایشان سه تا نصیحت به من کردند؛ یک نصحیتش این بود که درس بخوان، دوم اینکه نمازت را بخوان و سوم اتفاقا گفتند همین فوتبال که بازی می کنی، این ورزش را ادامه بده. 2. از وقتی یادم می آید همیشه کیهان ورزشی خانه ما بود. لذا ما با فوتبال و با حاشیه هاش و مسائلی که پیرامونش بود، همیشه در منزل عجین بودیم. مرحوم پدرم نیز خیلی به صورت حرفه ای فوتبال ...
روایت مجروحان و شاهدان 2 حادثه تروریستی دیروز تهران
ازمحل دورنمی شدند! یکی از ساکنان خانه ای چهار طبقه که ساختمان بهارستان از آنجا به صورت کامل دیده می شد، به خبرنگار ایران گفت: زمانی که این اتفاق افتاد من برای خرید از خانه خارج شده بودم؛ تیراندازی آغاز شد و تیرها به سمت مردم شلیک می شد. مأموران سعی می کردند مرا از تیررس تروریست ها دور کنند. اما ناگهان جلوی چشم های خودم به دست زن جوانی تیر خورد و او روی زمین افتاد. در میان تمام ...
این 3 مرد را می شناسید؟ + تصویر
.... از ترس همه وجودم به لرزه افتاده بود، سرکرده خرچنگ ها وقتی ترس مرا دید فریاد زد: می خواهی کدام دستت را فلج کنم!! گفتم: شما را به امام حسین(ع) قسم می دهم رهایم کنید، نگران فرزند خردسالم هستم! اما ای کاش نام مقدسات را بر زبانم جاری نمی کردم چرا که آن خرچنگ شیطان Evil صفت دهان ناپاکش را به ناسزا گشود و حتی به مقدسات توهین کرد. همان لحظه از خدا استغفار کردم که چرا موجب شدم چنین حیوان کثیفی به ...
طنز؛ شلنگ عشق!
یاسر نوروزی در روزنامه شهروند نوشت؛ اوج عاشقی من برمی گردد به یک شب داغ خرداد. پدرم در این شب زیبای عشق سهیم بود و این طور آن را تباه کرد که با دست های خیس از دستشویی آمد بیرون و همان طور که آنها را می مالید به زیرشلواری راه راهش مرا برد کنج اتاق. بعد منو نشاند روبه روی خودش و گفت: مادرت گفته تو یه چیزی ت هست این روزها! بریز بیرون بابا! بریز بیرون! نشسته بودم جلوی او و سرم پایین بود ...
این دو دختر تهرانی با پای خود به باغ رفتند ولی ...
به گزارش گروه حوادث رکنا، 22فروردین 94 دختری جوان به نام نسترن با مراجعه به یکی از کلانتری های پایتخت از حبس غیرقانونی و دو برادر شکایت کرد و گفت: ساعتی قبل همراه یکی از دوستانم به نام سارا سوار خودرو شدیم و برای تفریح به اطراف تهران رفتیم. در بین راه برای شستن دست هایم به باغ گلابی در همان نزدیکی رفتم، وقتی وارد باغ شدم، دو برادر به نام های ساسان و حمید با تهدید مرا در یک اتاق کردند و مورد آزار ...
اسیر خوی شیطانی کیوان شدم و حالا ...
مادرم در خانه ما میهمان بودند. کیوان در مقابل آنان خیلی مؤدب و با وقار بود و با احترام کامل برخورد کرد اما به محض اینکه آنها رفتند حرف های پدر و مادرم را بهانه کرد و مرا به باد کتک گرفت. به قول خودش وقتی مرا کتک می زد آرام می شد. آخر شب هم به مادرم زنگ زد وگفت: بیا این دختر بی ادبت را پیش خودت ببر. از دست او خسته شده ام و... من همان شب به خانه پدری رفتم. اما شوهرم روزگار پسرم را سیاه کرده ...
اعتراف جدید دزد ناموس / حتی ضجه ها و التماس های زنان را نمی شنیدم و فقط به ... + عکس
آشنا شدم. او نیز در همین شبکه های بازاریابی فعالیت می کرد. از سوی دیگر هم می دانستم پسر خاله ام چهار دیواری مخروبه ای در منطقه باغچه دارد؛ این بود که برای به دست آوردن پول بیشتر تصمیم به از زنان گرفتم. پیشنهادم را با وحید و پسر خاله ام در میان گذاشتم و بدین ترتیب با یک نقشه حساب شده رانندگی خودرو را به وحید سپردم و خودم در صندلی عقب با شوکر طعمه هایمان را می ترساندم ولی بعداز آن که اموالشان را می ...
رهبر انقلاب روزانه چند ساعت کار می کنند؟/ حیرت فرماندهان نیروهای مسلح از تسلط آیت الله خامنه ای بر مسائل ...
رهبری در زمان تبعیدشان به جیرفت به منزل ایشان در بم رفته بودند. رهبر انقلاب گفتند زمانی که می خواستند مرا به جیرفت تبعید کنند، گفتم باید با ماشین خودم بروم. بعد فرمودند: آن ماشینی که زمان شاه با آن تبعید شدم الان جلوی دفتر هست و من هم هنوز آن ماشین را دارم. حتی یک نفر آن را خرید و بعد پس آورد. اینچنین موضوعی در دنیا سابقه دارد؟ وقتی مردم این وضع را می بینند می گویند حاضریم برای رهبر ...
خرچنگ های سیاه دستگیر شدند
.... احساس امنیت ندارم و این وحشت و اضطراب همه زوایای زندگی من را تیره کرده است. در فصل امتحانات پایان ترم دانشگاه هستم اما این حادثه تلخ راحتی و آسایش را از من گرفته است. آن شب وحشتناک در میدان هاشمیه منتظر تاکسی بودم که پراید سفید رنگ در مقابلم توقف کرد و تنها سرنشین آن که یک قطعه اسکناس هزار تومانی در دست داشت، وانمود می کرد قصد پیاده شدن دارد. در یک لحظه راننده به سرنشین عقب اشاره کرد و او دهان و گلویم را مانند خرچنگ فشرد و زیر صندلی برد. فریاد زدم و با او درگیر شدم، در همین هنگام بود که با دست دیگرم در خودرو را باز و خودم را به بیرون پرت کردم ولی گوشی تلفنم داخل خودروی آنها افتاد. ...
روز سخت تهران
. حسن آقا هم از صبح منتظر جنس های مغازه است اما هنوز که ساعت از 4 گذشته بارها نرسیده، چون از محدوده مرکزی شهر تا غرب تهران راهش بسته بوده: خانمم هر روز با مترو رفت وآمد می کرد اما از دیروز با آژانس سر کار می رود. خیلی هم از این وضعیت ناراحت است. مگر چقدر پول درمی آوریم که با آژانس برویم سر کار یا خانه. گرچه اگر خودم هم مسیرم با مترو بود در این شرایط هرگز مترو سوار نمی شدم. مردم اگر متوجه ...
جامانده از اتوبوس
دروازه شهرجرد که دفتر جامعه معلولان را در پارک شهرش جای داده بود و خیابان دانشگاه ختم می شد. با گذشت بیشتر از یک هفته که موضوع جوامع معلولان را پیگیر می شدم و بعد از جست وجوهای فراوان، ساعتی پیش در محور تهران به اراک با خانم عراقی، از مسئولان جامعه معلولان استان مرکزی قرار را این جا گذاشته بودم، تا به این ساعت که در کنار این دکه روزنامه فروشی در ابتدای خیابان دانشگاه ایستاده بودم، همه و همه ...
تأیید حکم اعدام 2 قاتل در دیوان عالی کشور
.... این حکم صبح دیروز در شعبه 29 دیوان عالی کشور مهر تأیید خورد. قتل دوست به خاطر علاقه به یک دختر دومین پرونده نیز مربوط به مردی است که دوستش را به قتل رساند. ششم آبان ماه سال 94 بود که به پلیس پایتخت خبر رسید دو دوست در یک خانه در حوالی تهرانپارس با یکدیگر درگیر شده اند و در این درگیری یک پسر 29ساله به نام سجاد جان باخته است. ماموران بلافاصله در محل حاضر شدند و جسد نیز به پزشکی ...
کاش به تعداد موی سرم پسر داشتم + عکس
؟ زمان انقلاب هم هر روز تظاهرات بود که حاجی می رفت. امام که تشریف آوردند روبه روی دانشگاه یک ساختمان نیمه کاره بود که پائینش روی ماشین ها تلویزیون گذاشته بودند و مردم از اخبار، لحظه ورود امام را نگاه می کردند. قرار بود حضرت امام 12 بهمن 57 به دانشگاه بیاید که ناگهان تلویزیون اعلام کرد امام به دانشگاه نمی آید و به بهشت زهرا می رود. همه یکپارچه به سمت بهشت زهرا رفتیم. جایی که ما نشستیم 10 متر با ...
زوجی عاشق که 60 سال پیش ارتباط ماهواره ای داشتند
ازدواج ما موافق است. مرد: زمانی که نوجوان بودم و قصد داشتم ازدواج کنم، همیشه پیش خودم فکر می کردم که خدایا در روز عقد، زمین باز شود و من به داخل زمین بروم. از خدا می خواستم که روز عقد من نباشم. چون واقعا خجالت می کشیدم. خوشبختانه وقتی که می خواستیم عقد کنیم در دانشکده افسری بودم و به من اجازه ی مرخصی ندادند. به پدرم وکالت دادم و از طرف من عقد بستند. اینگونه بود که آرزویم برای نبودن در ...
شکایت عجیب مرد زندانی از ضامنش
.... او پس از حضور در شعبه نهم دادسرا، درخصوص ماجرای ربوده شدنش گفت: مدتی قبل به خاطر اختلاف حساب و مسائل مالی به زندان افتادم. با تکمیل تحقیقات پرونده، قاضی برایم قرار وثیقه صادر کرد و من در تماس تلفنی با یکی از دوستانم به نام افشین از او درخواست کمک کردم. چند روز بعد، افشین سندی تهیه کرد و من با قرار وثیقه آزاد شدم. هنوز چند روزی به زمان دادگاهم مانده بود که توسط افشین ربوده شدم. آن روز به محض ...
تا مدت ها صدای حرف زدن نداشتم!
عالی است. به این دعا نگاه کنند و ببینند با کدام فراز ارتباط بیشتری می گیرند مدام پیش خودشان تکرار کنند. شما با اینکه مداح هم هستید ولی وجهه مناجات خوانی شما همیشه پررنگ تر بوده است؟ بله دیگران هم همین را می گویند. خودم هم بیشتر شوق دعا را داشتم و احتمالا در این زمینه هم موفق تر بودم. من دیگر در دعا مانوس شدم. هرکسی هم بخواهد در مناجات خوانی موفق شود باید در دعاخوانی مانوس شود ...
درد دل خواننده جوان انقلابی/ 80 درصد آثارم را با هزینه شخصی تولید کردم/ به خاطر دغدغه هایمان وارد میدان ...
توسلی - این حرف را باید به آنها بگوییم. نهادها به دنبال پررنگ تر شدن اسم مجموعه ها هستند. من نزدیک به 30 اثر دارم و تا به امروز در برنامه های تلویزیونی و مراسم های بسیاری حضور داشتم و دیده شدم؛ ولیکن نمی خواهند ببینند. باشگاه خبرنگارن جوان- جریان شما، یک جریان انقلابی است. با وجود تمام این چالش ها هنوز حاضر به ادامه مسیر هستید؟ محسن توسلی - دلیل تمام گلایه هایی که کردم درد و دل ...
ناگفته های برادر کمترشناخته شده آیت الله هاشمی
احمد هاشمی بهرمان برادر کمتر شناخته شده آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی است. در یک روز فروردین 1396 و تنها یکی دو ماه پس از درگذشت آن شخصیت اثرگذار و به یادماندنی خدمت ایشان می رسیم. در فضایی ساده و صمیمی به گفت وگو درباره خاطرات برادر از برادر پرداختیم. افسوس و حسرتی عمیق در چشمان ایشان پیداست. آرام و با حوصله و ساده و بی پیرایه و بی تحفظ سخن می گوید. در این گفت وگو که با زبانی بسیار ساده بیان شده مطالب ناب و منحصر به فردی از زوایای زندگی آیت الله مطرح شده است که برای اهل تحقیق و تعمق پنجره هایی تازه را می گشاید. ...
باید به سوریه برگردم و مدافع حرم شوم
رضایت می دهید؟ مادر شهید هریری: بله افتخار می کنم؛ روزی که پسرم می خواست برود ساکش را خودم بستم. خواهرش ناراحت بود و گریه می کرد به او گفتم که ناراحت نباش و افتخار کن. تسنیم: از علاقه شدید شهید هریری به مقام معظم رهبری گفتید، شما تاکنون دیداری با ایشان داشته اید؟ مادر شهید هریری: خیر اما اگر دیداری با ایشان داشته باشم می گویم هنوز 3 پسر دیگر دارم و حاضرم در این راه تقدیم کنم اما ...
ناگفته هایی از مقاومت اسلامی فلسطین +عکس
دجن متولد شدم. هنوز و تا همیشه در قلبم شوق و عشق به این روستا و اهالی اش و کسانی که ساکن آن هستند و به شهر جبل النار شهر نابلس، شهر دلاوران، شهر شهدا، شهر کسانی که برای وطن شان، در راه دفاع و مقاومت در برابر این اشغالگر خود را قربانی کردند دارم و خواهم داشت. من هم مثل هر بچه ی کشاورز ساده ای متولد شدم و رشد کردم. پدرم کشاورزی و چوپانی می کرد [یعنی تعدادی چهارپا هم داشت]. مادرم هم خانه دار بود. ...
توهم دستگاه ردیاب در بدن، جان همسر را گرفت +عکس
...، روز شنبه عامل جنایت برای تحقیقات به دادسرا منتقل شد و به قاضی پرونده گفت: من بیش از 10 سال است که معتاد هستم. اوایل تریاک مصرف می کردم. اما از چند سال قبل شیشه مصرف کردم. دو دختر دارم که با آنها زندگی می کنم. مادر بچه ها از من جدا شده و مقتول فقط برای نگهداری از فرزندانم و رسیدگی به امور خانه مان می آمد. او نمی گذاشت دخترانم برای دیدار با مادرشان به خانه او بروند. این زن در شکم من دستگاه ...
ماجرای عجیب دستگیری بانوی نیکوکار ایرانی +عکس
بترسانند اما من می خواستم به بچه ها یاد بدهم، زمانی که کار خوب انجام می دهی نباید بترسی. کلباسی در خصوص ماجرای دادگاه رفتن خود بیان کرد: یک روز به همراه همه بچه ها و کارمندان خودم به اردو رفتیم. زمان برگشت یکی از کارمندانم گفت بچه ام گم شده است. من زنگ زدم پلیس و همه ناراحت بودند؛ اما یک چیز مشکوک بود و آن اینکه پدر و مادر بچه گمشده با ما نهار خوردند و اصلا نگرانی نداشتند. بعد از یک ماه ...
راننده جوان در عباس آباد تهران دزد موبایل خواهرش را زیر گرفت و به خاطر قتل دستگیر شد + عکس
سپرده است. به این ترتیب راننده پژو به نام سهیل بازداشت شد. وی در بازجویی ها گفت: وقتی دیدم راکب موتورسیکلت گوشی موبایل خواهرم را دزدید او را تعقیب کردم اما او به زمین افتاد و جان سپرد. در گام بعدی از تحقیقات به بازجویی از ترک نشین موتورسیکلت پرداخت. این مرد جوان که زخمی شده بود به پلیس گفت: قبلا چند بار گوشی قاپی کرده بودم. آن شب ترک موتور افشین نشستم و وقتی دیدیم دختر جوان در پژو 206 ...
من رانندگی می کردم و ابراهیم که قوی هیکل بود سر دختران و زنان را زیر صندلی می برد و ...
یکی از متهمان پرونده خرچنگ های سیاه که با تلاش کارآگاهان اداره آگاهی خراسان رضوی دستگیر شده است، روزگذشته پس از آن که به سوالات تخصصی حیدری (معاون دادستان مشهد) درباره جرایم هولناک خود پاسخ داد، درحالی که بی شرمانه چشم به زنانی دوخته بود که او را شناسایی می کردند، به بیان ماجرای زندگی خود پرداخت و گفت: همه چیز از شرکت های بازاریابی شروع شد که این روزها قارچ گونه درحال رشد هستند. در سال 1393 پدرم ...
زن صیغه ای آبروی دخترش را به خطر انداخت
اگر یک کلمه حرف بزنم. از خانه بیرون زدم. در خیابان ها سرگردان شده بودم که ماموران کلانتری کاظم آباد مشهد دستگیرم کردند. امروز به مرکز مشاوره معرفی شده ایم. زن 38 ساله که با شنیدن اظهارات دخترش دچار اضطراب زیادی شده بود جلو آمد و گفت: بهناز راست می گوید ، مقصرم و خودم را لعن و نفرین می کنم. زن جوان با صدایی لرزان گفت: همیشه اسمم سر زبان دوست و آشنا بود. همه به شادی و نشاط و زیبایی ...
“فقر” درد بیماری ناشناخته زهرا را مضاعف کرد/ کار ناچیز دختر دلفانی برای تأمین هزینه های درمان
خیران زهرا می گوید: برای انجام عکس و آزمایش به اسکان شش ماهه در مشهد نیاز دارم اما چون هزینه آن را ندارم هنوز نتوانسته ام اقدام کنم. ازآنجاکه این روزها زهرا روزهای سختی را به درد و رنج سپری می کند امیدواریم مسئولان و خیران نیک اندیش شهر و دیارمان بار دیگر برای حل مشکل درمان این دختر جوان پیش قدم شوند و بتوانند با کمک های خود نفس های تازه ای به زندگی زهرا ببخشند. ...
توصیه امام به مسئولان ساده زیستی بود
آن زمان به ما اجازه خروج از کشور برای رفتن به نجف را نداد و من ممنوع الخروج شدم. حدودا چه سالی بود؟ در سال 1338 بود. وقتی ممنوع الخروج شدم بازگشتم به مشهد و شهرمان قوچان و دیدار با پدر و مادرم. بعد تصمیم گرفتم که در قم رحل اقامت افکنم. آمدم قم. سطوح عالیه را در نجف خوانده بودم لذا بنا بود درس خارج را در قم بخوانم. رسم آن بود که دو سه ماهی در محضر علمایی که بودند حاضر می شدیم تا ...