سایر منابع:
سایر خبرها
کاوش درتاریخ شکوهمند علم ایران
مادر من به این مسأله خیلی اهمیت می دادند. پدرم کار تجارت را با مدرک دیپلم شروع کرد ولی از آن زمان که من در خاطر دارم دنبال درس بوده یا زبان؛ یعنی همزمان با کار، کلاس های شبانه زبان فرانسه و بعد کلاس های انگلیسی را می رفت. چون او متولد 1289 (1910) بود؛ نسلی که در آن، زبان فرانسه مهم تر از زبان انگلیسی بود. بعد از جنگ جهانی دوم، انگلیسی توسعه پیدا کرد و کم کم جای فرانسه را گرفت ولی با وجود این به هر ...
بسته خبری شنبه 11 تیرماه 1396
...> مردم در انتخابات کار خود را به خوبی انجام دادند و امروز نوبت ما مسئولان است. من چند بار دعوت شدم به قوه قضائیه بروم چه در قبل از انقلاب چه در بعد از انقلاب، اما جرات نکردم وارد قوه قضائیه بشوم. ما حق نداریم آبروی افراد را بریزیم. ما حق نداریم بدون ادله کافی کسی را احضار یا جلب کنیم. انقلابی بودن معنایش این است که امریکا را منزوی کنیم. معنایش این است ...
آشنایی با کارآفرینان موفق ایران- بهروز فروتن
درآمدم را برای مسائل تحصیلی یا هزینه ی روزمره مصرف می کردم بیشتر درآمدم را هم به مادرم می دادم تا برایم پس انداز کند. پس از فوت پدرم خیلی از امکانات از ما گرفته شد ولی مادرم با گذشت و عاطفه ای که داشت سرپرستی ما را به عهده گرفت. مادرم را هم پانزده سال پیش از دست دادم. در هر حال با همه ی مشکلاتی که بود من هم درس خواندم و هم کار کردم و از حاصل کارم، درسم را ادامه دادم. مادرم در این کار مرا ...
عدم آگاهی علت اصلی گرایش جوانان به اعتیاد/هر شروعی تولدی دوباره است
امتحانش کردم ابتدا حشیش بود و کم کم به تریاک و سپس هروئین کشیده شد. کلار: چند سال موادمخدر استعمال می کردید و دلیل روی آوردن شما به اعتیاد چه بود؟ م.ح: حدودا 20 ساله بودم که شروع به مصرف مواد کردم و نزدیک به 15 سال اعتیاد داشتم. پس از آن که تحصیلاتم در دبیرستان به پایان رسید اغلب اوقاتم را با دوستانم می گذراندم از همان زمان بود که به سیگار روی آوردم و پس از دو بار امتحان ...
ستایش شده ترین پسر بد هالیوود + تصاویر
شیاد و کلاهبردار می شدم. ولی کلاهبردار خوبی می شدم! 2- خانواده براندو تقریباً در تمام عمرش از یک فضای خانوادگی آرام و صمیمی بی بهره بود. کودکی تلخ و سختی داشت و زمانی که تنها 11 سال داشت، والدینش از هم جدا شدند تا او با مادر و خواهرش زندگی را ادامه دهد. درباره این دوران گفته: مادرم یک دائم الخمر بود. برایم عادت شده بود که بروم و او را از زندان در بیاورم. خاطرات او حتی اکنون نیز مرا پر ...
رابطه نامشروع با زن شوهردار، قتل شوهر را در پی داشت | زن: شوهرم مرا به رابطه با دوستش مجبور کرد
مازیار و همسرش به شمال رفته بودیم. در آنجا بود که مادرم از رفتارهای مازیار متوجه شد او به من نظر دارد و سر این موضوع با شوهرم دعوا کرد و گفت تو نباید اجازه بدهی فردی که به همسرت نظر دارد، به خانه ات رفت وآمد کند؛ بعد هم به حالت قهر به سمت تهران آمد و ما هم تصمیم گرفتیم برگردیم. وقتی رسیدیم، مازیار با شوهرم تماس گرفت و گفت می خواهد به بازار تره بار برود و آنجا باید باری را جابه جا کند اما حوصله ندارد ...
فارسی، زبان ذوق و ادبیات است
بوستان سعدی را موضوع رساله دکتری انتخاب کردم. در مدت حدود دو سالی که مشغول رساله بودم شعرها و بخش های بسیاری از گلستان و بوستان را از بر شدم. **در آن دوره به ایران هم آمده بودید؟ بله، بعد از اتمام فوق لیسانس حدود هفده سال قبل به ایران آمدم. برای مدت دو ماه در اصفهان مشغول رساله بودم. آن زمان تمام مقالاتی را که درباره دستور زبان در ایران چاپ شده بود را جمع آوری کردم و به ترکیه بردم ...
تعبیر خواب هایی که می بینید چیست؟
قبل DVD ها را روانه بازار نمودم. خواب و رویایم به من انگیزه حرکت به جلو داد . " لیزا اسپیچ Lisa Espich ، 41 ساله ، توسان، با مردی که وابستگی به مواد مخدر دارد ازدواج نموده است خواب لیزا: در خوابم، نصف شب بیدار شدم و دیدم که شوهرم در تختخواب نیست. می توانستم صدای وز وز بلندی بشنوم، بنابراین بلند شدم تا منبعش را پیدا کنم. وقتی به حیاط خلوت نگاه کردم نور افکنی را دیدم ...
مردی که با لباس روحانیت هم سر ساختمان می رود و هم سر کلاس درس و حوزه و هم به اتاق مشاوره
مخالفت نکرد و هزینه تحصیل مرا نیز تأمین می کرد. هیچگاه ما را به تحصیل در حوزه علمیه اجبار نکرد و به ما حق انتخاب می داد.با جدیت در دانشگاه درس می خواندم زیرا دوست نداشتم وقتی بعد از پایان تحصیلات دانشگاه به حوزه علمیه می روم برخی تصور کنند به خاطر عدم موفقیت در دانشگاه یا نداشتن کار به حوزه علمیه آمده ام. در دانشگاه بهترین نمرات را کسب کردم و چندین ترم شاگرد اول دانشگاه شدم. اینکه چرا قبل از تحصیلات ...
کارنامک خودنوشت
کارنامک خودنوشت بنام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد کوتاه، از گذشته تا حال روز نهم تیرماه 1343 به عنوان پنجمین فرزند یک خانواده ده نفری به دنیا آمدم. پدر مرحومم عباس، کارگر بود و مادرم صغری که خدای بزرگ طول عمرش دهاد ضمن خانه داری، در آن روزگار و در منزل، اوائل به کار پنبه زنی و بعدها به فروش پارچه می پرداخت، و بدین ترتیب زندگی ما می گذشت ...