سایر منابع:
سایر خبرها
گزارش حال وروز خانه آتنا در اردبیل/ آتنا پس از 6سال انتظار به دنیا آمد/ خواهر 4ساله آتناچه می کند؟
از مغازه های سر میدان که پیرمردی میانسال است، می گوید: صبح روزی که اسماعیل اعتراف کرد؛ یکی از زن های پارس آباد در مغازه را شکست و رفت داخل و تمام وسایل را از شیشه مغازه پرت کرد پایین. تمام پارس آباد زن و مرد در این چهارراه جمع شده بودند و به اسماعیل ناسزا می گفتند. کنار مغازه اسماعیل یک اسباب بازی فروشی است که از دو طرف میدان به بیرون در دارد. صاحبش که پسر جوانی است می گوید: اسماعیل معمولا ظهر ها ...
دست رد بازیگر مرد ایرانی به سینه بالیوود
شاهرخ خان متوجه شد که من در کشور ایران بازیگر هستم. همانجا به من پیشنهاد بازی در بالیوود را داد و گفت تو تا حالا در سینمای ما کجا بودی؟ و ادامه داد اگر میخواهی در سینمای هند کار کنی باید بدانی که فیلم طبق قوانین هند ساخته می شود. من همانجا پیشنهاد بازی در بالیوود را رد کردم و گفتم من طبق قوانین جمهوری اسلامی عمل می کنم و نمی توانم قوانین هند را رعایت کنم. امینی خواه در ادامه درباره علت کم ...
تبلیغ در محروم ترین منطقه اهواز تا جنگ زده ترین شهر سوریه+عکس
ای را مشاهده کردم که تا آن لحظه چیزی شبیهش را ندیده بودم! یک جوان مسیحی کنار ضریح زانو زده بود و با گریه متوسل به حضرت شده بود. نزدیک او شدیم و پس از مدت زمانی کوتاه بر روی شانه اش زدم و گفتم تو کجا! اینجا کجا! مگر الآن نباید در کلیسا باشی!؟ پس چرا اینجا و این مکان!؟ که وی پس از پاک کردن اشک هایش گفت: حاجی فردا فقط ایشون می تونه به ما کمک کنه.... این حرف را کسی به من زد که ...
راکتور اراک نابود شد/ فاتحه فردو را خواندند بعد می گویند قطعنامه ها را اجرا نکرده ایم!/ حسن روحانی مقصر ...
مسئول بانک مرکزی را آوردیم. نشسته بودم که ایشان گفت: ما به پنج شش کشور که نفت صادر می کنیم، مثلاً هند پول هایمان را به صورت روپیه به حسابی در بانک سوئیس می آید. پرسیدم: ما به روپیه چه کار داریم؟ یورو، دلار. گفت: حاج آقا! مگر نمی دانید یورو و دلار برای ایران حرام است؟ دیدم دارد اصطلاح شرعی به کار می برد. پرسیدم: کدام مرجع حرام کرده است؟ جواب داد: یعنی تحریم هستیم. گفتم: ما را گیر آورده ای؟ در ژنو آمده است در این 2/4 تحریم نیستیم. جالب اینجاست که ادامه دارد. اصلاً چیزی برداشته نشده است. ...
سر رضا را صله بردند برای صدام!
. خیلی قوی بودند و اعتراضی نداشتند. همان روز تشییع مصاحبه تلویزیونی داشتند بعد از نماز جمعه که اصلا ناراحت نبودند و گریه نکردند. یادم می آید شب قبل از خبر دارشدنمان، بچه ها توی حیاط منزل پدر سر و صدا می کردند که حاج آقا گفتند ساکت باشید؛ فردا یه خبری هست. انگار بهشان الهام شده بود. پسرارشد مرحوم رضائیان ادامه می دهد: پدر خودشان فعال بودند و بسیجی. چند باری به جبهه رفته بودند و با بسیاری از شهدا و ...
شهدا بین ما بودند ولی مانند ما نبودند
می دید تمام تلاش خود را کرد تا از او نکته ای را ثبت و ضبط کند در این حال دوستش به عنوان جمله آخر گفت سفید زندگی کنید تا سرخ از دنیا بروید! چنین افرادی در واقع با زندگی الهی خود شکل ممات را رقم زدند. خطیب تهران گفت: یکی دیگر از چنین شهدای والامقام طلبه پاک شهید مصطفی ردانی پور است، حاج آقای ماندگاری نقل می کردند که این شهید بزرگوار شب عملیات دست به آسمان بلند کرد و فرمود خدا تو را به حق ...
پیشینه لباس روحانیت به چه زمانی برمی گردد؟ این لباس نشانگر چه چیزی است؟
در اجتماع است. مثلاً عبادت، غذا خوردن، استراحت، ورزش، رسیدگی به خانواده، مطالعات معمولی، و... پاره ای از فعالیت های فردی ما است که مرد و زن، پیر و جوان، شهری و روستای، کاسب و کارمند و کارگر و معلم در آن مشترک اند؛ یعنی طلبه و روحانی در این میان خصوصیتی ندارد. در این فضا اگر توصیه ای صادر شود خطاب به همه انسان ها خواهد بود، مثلاً همه ما به حکم انسانیت، موظف به خودسازی، عبودیت، قرب، و کمالات اخلاقی ...
دولت به فکر مناطق محروم باشد/ برجام سفره مردم را خالی کرده است/ شورای نگهبان عنصر مهم مقابله با ضد ...
انبیاء الهی و ائمه معصومین(ع) عزیز شدند بخاطر خدا ترسی و تقوی الهی آنها بود، اگر انسان تقوی داشته باشد خداوند برای او چراغ راه قرار می دهد و باعث می شود از خطا و اشتباه دور شود. وی در خطبه دوم پس از دعوت همه مومنین به تقوی الهی به مناسبت های پیش رو اشاره کرد و گفت: دوشنبه 26 تیرماه سالروز تاسیس شورای نگهبان است که این شورا وظایف بسیار خطیری را برعهده دارد، در سالهای بعد از انقلاب این شورا به ...
روایت ماهی که پشت ابر نماند
کد خبر : 329022 || تاریخ : 19 تیر 1396 به گزارش صبح توس ؛ با گمنامی تو را شناختیم، شش سال است گمنام ایستاده ای و همدم گریه ها و خوشحالی هایمان شدی و چه راز ها که به تو نگفته ایم چه شکایت ها و اشک ها که به مزارت امانت نسپرده ایم؛ چه شب ها و روزهایی که به نام مسجد حضرت زهرا (س) خیره نشده ایم و بر سر مزار علمدار خیبر، با رمز یا زهرا (س) نگریسته ایم. امروز اما آمده ای با نام با رخت سرداری ...
بعد از 34 سال دوباره سردار
پیکر ایشان به مکانی دیگر انتقال پیدا کرد. با اصرار نوۀ شهید، پیکر شهید گمنام را به مدرسۀ علمیه بردند و شب تا صبح طلبه ها در کنارش ذکر و دعا خواندند و به او توسل جستند. نوۀ شهید در این سال ها انس عجیبی با این شهید پیدا کرده بود. حالا با گذشت چند سال فهمیده ایم که این پیکر متعلق به پدربزرگ خودش بوده است. این اتفاقات عادی نیست و قطعاً قضا و قدر الهی و خواست خداوند بوده است. این روزها وقتی ما گریه می ...
تبرکی به داستان زندگی شهید دستواره
رفقامان هم بالاخره رفت ولی ما هنوز زنده ایم. بعد سرش را و دست هایش به آسمان بلند کرد و فریادی کشید که 50 متر آن طرف تر هم اگر صدای گلوله نبود به وضوح شنیده می شد. خدایا خسته شدم پس چرا مرا نمی بری؟ گفتم: رضا این حرف ها چیه ؟ این همه بچه ها رفتند، مگر ما دنبال چیز دیگری بودیم؟ شهادت ممقانی هم داغش کم نیست و تو حالا داری به این داغ نمک می زنی؟ اما او حرف خودش را زد و دعای خودش را ...
منصوریان: دربی امسال بین المللی و تاریخی است
. خط هافبک دوتا را به مجتبی سپردم وبک وسط را به پژمان سپردم. به پادوانی و هرایر هم گفتم روی جوانان خط دفاع سیدعظیم و مجید حسینی کار کنند و میلاد زکی پور را به خسرو سپردم. در خط حمله هم پخته تراز همه سجاد است که با علی قربانی تارگت های ما هستند. امسال میکس جوان و باتجربه گذاشتیم. یک تجربه ای من از سه فصل گذشته در لیگ برتر دارم که تیمی که جام باشگاه ها بازی می کند از حالا باید فکر بهمن و اسفند و بعد ...
من تا آخر عمرم از پژاک متنفرم+تصاویر
نمی شناسیم؛ وقتی فهمیدند که من عرب هستم گفتند ما نمی دانستیم که تو عربی؛ فکر می کردیم که به فارس ها تیراندازی کرده ایم؛ به آنها گفتم چه فرقی می کند من بودم یا فرد دیگری؛ شما وطن فروش هستید. از طارق می پرسم حالا چه کار می کنی؟ می گوید ورزشکار هستم؛ رشته بسکتبال با ویلچر. پرده چهارم: کت و شلواری سیاه و پیراهنی تیره پوشیده، گرد سفیدی بر موهایش نشسته؛ پدر است، پدر سروان ...
بدنی که با ترکش ها آینه کاری شد
می گفتیم قرار ما نهر علقمه؟ امشب دیگر داریم به کنار فرات می رویم؛ شب آخر من است، من را حلال کن گفتم: ابوالفضل ...!چه می گویی؟ گفت: نه دیگر! قرار ما با خدا این است که اگر جنگ به فرات رسید، ابوالفضل برای کنار فرات است با این وجود در حال رفتن شروع کرد به شوخی کردن و گفت: آقا باقر! من پسرها و زندگی خیلی خوبی دارم اما دوست داشتم خدا به من عمر می داد تا پسری داشتم و اسمش را الیاس می گذاشتم. تو که داماد نشدی اما قول بده اگر عمری باقی بود و زندگی داشتی، اسم بچه ات را حتما الیاس بگذاری! همان شب رفتیم و فردای آن روز تا قبل از ظهر شهید رفیعی کنار فرات به شهادت رسید. انتهای پیام / ...
چه کسی عامل اختلاف امام و آیت الله بروجردی بود؟
هم همینطور تا اینکه انقلاب اوج گرفت. یک بار هم کاردار سفارت شاهنشاهی در سوریه، دکتر مجد تلفن کرد و گفت من می خواهم بیایم نزد شما. گفتم بفرمایید و آمد در اتاق ما نشست. اتفاقاً صبح همان روز خدا رحمت کند مرحوم شهید چمران یک کیسه اعلامیه ضدنظام و ضد شاه آورده بود منزل ما. منزل ما هم محل پخش اعلامیه ها بود. کیسه را گذاشت و این آقا هم آمد در همین اتاق کنار کیسه اعلامیه ها نشست. بعد گفت من به ...
گفت این بار فرق می کند...
.... وقتی وارد شد، گفت: من وقت ندارم همه اقوام را ببینم، شما همه را سلام برسانید. این دفعه که می روم، فاطمه و بچه ها را به شما می سپارم. اول خدا بعد هم شما. خداحافظی کرد. آینه و قرآن آوردم. از زیر قرآن رد شد، تا جلوی مدرسه رفت، ولی دوباره برگشت. گفت: آمدم یک بار دیگرخداحافظی کنم. خلاصه تا سه مرحله رفت و برگشت؛ پنج روز بعد، از اهواز تلفن زد و پرسید: آقای دهقانی هستند؟ گفتم: نه. گفت: سلام برسانید و ...