سایر منابع:
سایر خبرها
حیف می شد اگر به مرگ طبیعی از دنیا می رفت
شاید قهر و آشتی مان به نیم ساعت هم نمی کشید. بعد از نیم ساعت می گفت خانم پاشو چایی بیار. اصلاً کینه ای نبود، اهل صله رحم و رفت و آمد بود. می گفت وظیفه ام است صله ارحام را به جا بیاورم. با دخترانم کوهنوردی و بازار می رفت. همه می گفتند چون نظامی است لابد اخلاق خشکی دارد. اما وقتی اخلاق همسرم را می دیدند تعجب می کردند. وقتی مریض می شدم مثل خانم ها می نشست برایم گریه می کرد. خیلی بامحبت بود. با ...
سانسور نمی گذارد فکر کنیم
من می آید؛ از کودکی ام. من تنها فرزند خانواده ام بودم و هیچ همبازی نداشتم. مقدار زیادی از این تلخی مربوط به زندگی گذشته ام است، مربوط به کودکی و نوجوانی ام که با فقر و نداری و درس خواندن و جان کندن. گذشته، دورانی که بیماری و بیکاری و فقر بیداد می کرد . * اوایل دهه بیست را می گویند؟ - بله، دوره اشغال ایران. آن وقت ها نان گیر نمی آمد و مردم آب خوردن نداشتند. بیماری و بیکاری ...
ثریا خودش را بعد از سرنوشت شومش در خانه زندانی کرد!/همه متلک می پراندند!
نمی رفتم. همسر برادرم نیز در حق من کم لطفی می کرد. او با حسادت نمی گذاشت با برادرم درد دل کنم. حالم خیلی بد بود تا اینکه یک روز عمه ام زنگ زد و پیشنهاد داد مردی میان سال، که چهار بچه داشت و همسرش فوت کرده بود، به خواستگاری ام بیاید. از او توقع نداشتیم چنین حرفی بزند. حال من و پدر و مادرم خیلی بد شد. حتی، به اصرار دوستم، یک سیگار کشیدم تا آرام شوم. این کار عبث هیچ حس خوبی برایم نداشت. فکر می ...
گفت وگو با خانواده پسربچه ای که 63 روز از گم شدنش می گذرد
پسر خواهرشوهرم پارسا را صدا زد تا با هم بروند کنار رودخانه توی آب سنگ بیندازند. من کنار هستی نشسته بودم و از همانجا پارسا را هم زیرنظر داشتم. شاید 3 دقیقه هم بیشتر طول نکشید که از جلوی چشم هایم کنار رفت. از صخره پایین آمدم و سراغ پارسا را گرفتم. بچه ها گفتند اینجا جلوی رودخانه نیست. داد زدم محسن بیا که پارسا نیست. یک خانم و آقایی با یک پراید سفید کنار ما نشسته بودند. داشتند عکس سلفی می گرفتند ...
هفتۀ ولایت، از دهۀ محرم خیلی بالاتر است
علیه وآله وسلّم تهیه کردند و پیغمبر اکرم به منبر رفتند و مولا امیرالمؤمنین سر دست بلند کردند و فرمودند: من کُنت مولاه، فهذا علیٌ مولاه ، هرکه من تام الاختیار او هستم، این علی هم مثل من است. من مثل علی و علی هم مثل من است. بعد هم بلافاصله آیه نازل شد: اَلیَوم أکمَلتَ لَکُم دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً [3] از آن موقع تا حالا دین ...
شیعه با محب تفاوت دارد/ از امام علی خواستم راه را نشانم دهد
آشنایی با نهج البلاغه نداشتم؛ بیان داشت: وقتی رفتم کاشان اولین حافظ نهج البلاغه کشوری خانم رجبی با ما کار می کرد، شیوایی و رسایی نهج البلاغه را که نشان می داد رغبت ما بیشتر می شد، در کنار آن، تفسیر نهج البلاغه( پیام امام) آیت الله مکارم شیرازی و استاد اخلاق هم داشتیم. وی ادامه داد: برنامه روزانه ما به این شکل بود که ساعتی قبل از اذان صبح از خواب برمی خواستیم و مباحثه را آغاز می کردیم ...
اگر طالقانی زنده بود.../ اگر پدر زنده بود جلوی تسخیر سفارت آمریکا را می گرفت و اگر به آن جا هجوم نمی ...
مهدی طالقانی: من جاهایی گفته ام که کمی به فوت مرحوم طالقانی مشکوک شده ام، چون چیزهای عجیب و غریبی هم در فوت ایشان پیش آمد. مثل این که تلفن خانه ایشان قطع می شود. هم تلفن آن جایی که ایشان جلسه و نشست داشت، قطع می شود و هم تلفن خانه ای که در آن زندگی می کرد، با هم یک شبه قطع می شود! خودرویی که قرار بود صبح تا غروب، شب تا صبح در خدمت ایشان باشد را می فرستند برود. ایشان مشکل پیدا می کند و می گوید قلبم درد می کند، درحالی که اطراف شان 6 تا بیمارستان بود اما هیچ کسی را برای نجات ایشان نمی آورند ...
چادری که ضدگلوله نبود
آنچه در ادامه می خوانید، بخشی از کتاب دادا، خاطرات سرکار خانم عزت قیصری است که توسط علی کلوندی نوشته شده و نشر فاتحان آن را تبدیل به کتاب کرده است... چادر مشکی زنان در جنگ دو دسته بودند: آنانی که به صف ضد انقلاب پیوستند و تفنگ در دست گرفتند و علیه اسلام و رزمندگان می جنگیدند مثل زنانی که جذب کومله و دمکرات شدند، و زنانی که در جبهه ی اسلام کار امدادگری را انجام می دادند. آنان ...
لیلی گلستان: همیشه از خطر کردن جواب خوب گرفته ام
بوده است. اما از خطر (ریسک) کردن هایم نتیجه خوب گرفته ام. اصولا آدم ترسویی نیستم و می دانم چگونه با خطرهای کاری باید مقابله کرد. بچه که بودم یک روز از کودکستان که برگشتم گریه کنان به مادرم گفتم که پسری در کلاسمان هست که مرا می زند! من باید چه کار کنم. مادرم به جای اینکه فردا بیاید مدرسه و از آن پسر شکایت کند به من گفت تو هم برو محکم بزن توی سرش! و از خودت دفاع کن. همان شد که همین شدم. شما ...
9 بار پیاده زائر کربلا شد
از اول این قصه پرغصه دلم به بی تابی خودم و صدای باصلابتی که از آن سوی خط می شنیدم، سوخت. لحظه گرفتن مصاحبه دائم گریه کردم و زمان پیاده کردن آن باز هم گریه کردم اما زهراسادات سیدین، همسر شهید احمد قنبری که با سوز دل سخن گفت، قطره ای اشک نریخت و چنان با آرامش از همسرش و عشق به امام حسین(ع) گفت که باورم نمی شد این خانم جوان که متولد سال 67 است، این گونه معنی صابری و شاکری را دریافته است. ...
اگر طالقانی زنده بود...
ابوذر زمان گفتند.حالا سال ها گذشته از روزگاری که سیدمحمود علایی طالقانی گاه به گاه سری می زد به روستای محل تولدش در دامنه البرز. سال ها گذشته از زمانی که او نواب صفوی را که آن روزها به سید پناه آورده بود، به روستاهای اطراف گلیرد می برد تا پنهانش کند.حالا فرزندان او راوی زندگی اویند؛ ما از دو مادر بودیم. 5 نفر از بتول خانم ، 5نفر از توران خانم اما با همدیگر ارتباط داشتیم. چند نفرمان بارها به زندان ...
دلجویی پدرانه نماینده ولی فقیه از دو خانواده شهید
ادامه مسیر را زودتر بروم، بلاخره خود را به خانه شهید رساندم، زنگ خانه را زدم، خانمی مرا به خانه فرا خواند بدون مقدمه رو به من کرد و گفت: به خانه خوش آمدید، پدرم سن وسالی از او گذشته است، مادرم در بیمارستان بستری است شاید تنواند خیلی جواب سوالات شما را بدهد، اندکی پیر شده و زمان برایش دیر گذر است و گرنه به همه سوالات شما پاسخ می داد. وارد حیاط خانه که شدم، احساحس لطیفی مرام آرام می کرد، پیر ...
اردویی به سبک لشکریان مخلص خدا
. تقریبا تمام مراجعه ها مشکلات دندان پزشکی داشتند هزینه های درمان دندان هم چون بالا بود اغلب یک فرد جز چند دندان، دندان سالمی نداشت. گاه یک نفر چند بیماری با هم داشت و پیرترها مشکلات چشم و پادرد و کمردرد. بچه های تغذیه می گفتند فشار خون همه بیماران مراجعه کننده بالاست علتش را هم نمک زیادی می دانستند که به پنیرها زده می شد. امکانات کم بود و برای نگهداری پنیر مردم مجبور به استفاده از نمک زیاد ...