سایر خبرها
اعترافات تکان دهنده قاتل دختر جوان
محاکمه ایستاد و به درخواست مادر قربانی به قصاص محکوم شد. حکم صادره در شعبه 41دیوان عالی کشور مهر تایید خورده بود که حمید توانست با پرداخت دیه رضایت اولیای دم را جلب کند. این مرد دیروز در شعبه چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد. وی در تشریح جزییات زندگی اش گفت: 8سال قبل با دختر مورد علاقه ام ازدواج کردم و صاحب یک پسر شدم. اما دو سال از زندگی مشترکمان نگذشته ...
گفت وگو با راننده اسنپ که به یک زن تجاوز کرد +عکس
توی ماشین پیاده شد و فرار کرد. من هم سریع سوار ماشین شدم و رفتم خونه. کجا زندگی می کنی؟ مشیریه. می دونستی این خانم متاهله؟ اولش نمی دونستم. کیف لپ تاپش توی ماشینم جا مونده بود. وقتی بعد از دو- سه روز بازش کردم دیدم توی کیف، شناسنامه هست. وقتی شناسنامه رو باز کردم دیدم ای داد بی داد این بابا شوهر داره. دو دستی زدم توی سرم که بدبخت شدم. بخدا نمی خواستم ...
شوهرم جلوی چشمم دخترم را به اتاق میبرد و با او...
نوآوران آنلاین - رسیدگی به این پرونده از پارسال به دنبال شکایت یک زن جوان و دختر 12ساله اش به نام مهسا در دستور کار پلیس قرار گرفت. زن جوان که افغان است گفت: 14سال قبل با محسن که یکی از بستگان دورمان بود ازدواج کردم . بعدها صاحب یک دختر و پسر شدم. اما از یکسال قبل متوجه شدم محسن دخترمان را که در آن زمان 11ساله بود آزار می دهد. چند بار با محسن درگیر شدم اما او من و دخترمان را شدت کتک زد و مارا ...
پزشک قلابی عاشق دستگیر شد
پسر جوانی که با پوشیدن لباس نیروهای اورژانس از افراد جویای کار با عنوان جعلی پزشک کلاهبرداری می کرد، شناسایی و دستگیر شد. به گزارش میزان، روز 18 مرداد ماه امسال نماینده حقوقی مرکز فوریت های پزشکی با مراجعه به دادسرای ناحیه پنج تهران و طرح شکایتی عنوان کرد که شخصی اقدام به جعل عنوان این مرکز و معرفی خود به عنوان پزشک اورژانس کرده است. با تشکیل پرونده مقدماتی با موضوع جعل عنوان و کلاهبرداری و ...
دانشجویان خارجی در ایران چه مشکلاتی دارند؟
. این واقعاً اجحاف است. نازنین بعد از یک ماه دوندگی هنوز بورسیه نشده ولی امیدوار است سرانجام این امکان را به دست بیاورد و از تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد بازنماند. محمد 25 ساله اهل کشور افغانستان برای تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد جامعه شناسی به ایران سفر کرده و بورسیه شده. او از این گلایه دارد که چرا قبل از رسیدن به ایران هیچ چیز مشخص نیست؛ نه دانشجو می داند در کدام شهر قرار است درس بخواند ...
ناکامی جوان شرور در اخاذی سیاه از مدیر عامل
داده است. اما او مرا تهدید کرد و رفت. منشی ام موضوع را پیگیری کرد که معلوم شد گفته های او دروغ است و سراغ بدهکارم نرفته و فقط قصد باج خواهی داشت. وی گفت: دو روز بعد سوار اپتیمایم شده و شرکت را به قصد خانه ترک کردم، جوان مزاحم در خیابان راهم را سد کرد که متوقف شدم. او با قمه مرا به مرگ تهدید و از خودرو بیرون انداخت و با سوار شدن به خودروی اپتیمایم متواری شد. به کلانتری رفتم و شکایت کردم ...
پایان شوم یک رابطه پنهانی
مقتول دستبرد زده است. او توضیح داد: هفت سال پیش با دختر جوانی آشنا شدم و برخلاف نظر خانواده ام با او ازدواج کردم. دو سال اول زندگی همه چیز خوب بود؛ چراکه بنا به میل همسرم همه خانواده ام را ترک کرده بودم و در خانه پدر همسرم زندگی می کردم تا اینکه بعد از دو سال صاحب فرزند پسر شدم. شغلم پرده فروشی در خیابان ولیعصر بود و از صبح تا شب مشغول کار بودم و با مشتری سر و کله می زدم به همین خاطر وقتی به خانه برمی ...
عراقی ها حاجتشان را از مزار یک شهید ایرانی می گیرند
.... سالم به اتاق عمل رفت و من برای انجام کارهایم به سمت شلمچه رفتم. به کسی هم نگفته بودیم که یک عراقی را اینجا بستری کردیم. من بودم و یک پاسدار عرب زبان اهوازی، به نام عدنان. پس از دو روز از شلمچه برگشتیم اهواز. وارد بیمارستان که شدم، دیدم در حیاط دارد راه می رود. گفتم: سالم، دیدی دکترهای ما چه خوب هستند و چه مردم خوبی داریم. به گریه افتاد و گفت: وقتی دکتر مرا عمل کرد ...
درگیری شعبان بی مخ به خاطر یک زن+ عکس
نوآوران آنلاین - حدود دو ماه قبل ماجرای ارتباط پسری به نام شعبان با زن جوانی در گرگان موضوعی بود که به اختلاف شدید خانواده این زن و پسر 21 ساله منجر شد. اختلافات و درگیری آن ها به دستگاه قضایی کشید چرا که خانواده زن یاد شده معتقد بودند پسر مذکور زن جوان را اغفال کرده است. در حالی که شعبان با سپردن وثیقه به دادسرا تا زمان رسیدگی قانونی به پرونده آزاد شده بود، خانواده زن جوان نیز بنا به ادعای شعبان ...
قاتل پس از 14 سال اعتراف کرد+ عکس
دیگر پیگیر پرونده نشده بودند پیرمرد دیروز پای میز محاکمه ایستاد. وی که قادر به حرکت نبود و به عصا تکیه کرده بود به قضات دادگاه گفت: من و همسرم همیشه با هم اختلاف داشتیم. همسرم به دادگاه رفته و از من شکایت کرده بود. او چند روز بودند قهر کرده بود. تا اینکه دامادم وساطت کرد تا سهیلا بار دیگر به خانه برگردد و بعد از پایان امتحانات پسر کوچکم درباره زندگی مان تصمیم بگیریم. همسرم آن روز به خانه ...
بچه های جنگ در گیر و دار بازی های سیاسی گم شدند
شب اعلام کردند اگر کسی داوطلب است به سرپل ذهاب برود. شبانه راه افتادیم و صبح روز بعد به سپاه باختران رسیدیم که مصادف با روز سوم جنگ بود و هر کس از مرز با هر وسیله ای که توانسته خود را به کرمانشاه می رساند. بچه های زیادی از نقاط مختلف کشور خصوصا تهران و مازندران و شهرهای عرب نشین آمده بودند و تعداد 100 نفر هم از گروهان ما به سرپرستی آقای مصطفوی [که قهرمان تیراندازی در قبل از انقلاب بود و ...
تازه عروس به خاطر عفتش دست به قتل زد
دستم داد و خواست او را بکشم. من که در حالت عصبانیت با دیدن چاقو کنترلم را از دست داده بودم با چاقوی آشپزخانه ضربه ای به شکمش زدم، اما بلافاصله پشیمان شدم. خیلی اصرار کردم تا با هم به درمانگاه برویم، اما به حرفم گوش نداد و رفت خوابید. ساعتی بعد بود که متوجه شدم فوت کرده است. با اقرارهای متهم و بازسازی صحنه جرم، تازه عروس به اتهام قتل عمد روانه زندان Prison شد و پرونده به شعبه دهم دادگاه ...
زندگی از چشم کودکان کار؛ از تامین هزینه اعتیاد پدر تا قطع انگشتان
ما فرار کردیم. در چهاراهی که ما بودیم چند دختر و پسر دیگر هم بودند که کار می کردند و آنها هم فرار کردند. ون شهرداری را جایی مخفی کرده بودند برای همین بچه ها متوجه حضور آنها نشدند و مامور بهزیستی من و یکی 2 نفر دیگر را گرفت و به ون منتقل کرد و گفت اگر فرار کنیم برخورد فیزیکی می کند. وقتی به مرکز افسریه وارد شدیم در آنجا هم شرایط اصلا خوب نبود و بچه های بزرگتر که مدت بیشتری در مرکز بودند و سابقه ...
گفتگو با راننده اسنپی که به زن 27 ساله تجاوز کرد
...،گفت نه؛ من حال و روز خوبی نداشتم و رفتم توی یک جاده خاکی که کسی نبود و ... . بعدش چی شد؟ می خواستم ببرمش فرودگاه، توی راه وایسادم که سیگار بخرم، هنوز به دکه نرسیده بودم که دیدم از توی ماشین پیاده شد و فرار کرد. من هم سریع سوار ماشین شدم و رفتم خونه. کجا زندگی می کنی؟ مشیریه. اولش نمی دونستم. کیف لپ تاپش توی ماشینم جا مونده بود. وقتی بعد از ...
جوانان بیکار در دام دکتر قلابی
آشنا شدم. آن روز من داخل غرفه نشسته بودم که این مرد جوان با لباس فرم ماموران اورژانس وارد غرفه شد. او ابتدا به عنوان یک بازدید کننده معمولی سوالاتی درباره محصولات غرفه و نمایشگاه پرسید و در لابه لای صحبت هایش خودش را به عنوان پزشک معرفی کرد. او وقتی متوجه علاقه من به ماموریت های اورژانسی و حوادث شد، ادعا کرد که مدیر یکی از بخش های اورژانس است و می تواند مرا در این مرکز مشغول به کار کند ...
اعتراف قاتلی که جنازه پدرش را در کمد پنهان کرد
مدارک مستندی وجود نداشت، تحقیقات و زیرنظرگرفتن پسر جوان ادامه یافت. به نقل از شرق؛ در پی تمرکز روی رفتارها و اظهارات تنها مظنون پرونده، پسر 19 ساله سرانجام ساعت 10 صبح دیروز لب به اعتراف گشود و گفت پدرش را با ضربات چوب و چاقو به قتل رسانده و سپس جسدش را در کف کمد دیواری خانه دفن کرده و رویش را با سیمان پوشانده است. به دنبال این اظهارات پسر جوان، پرونده وارد مرحله جدیدی شد و بازپرس کشیک ...
گفتگو با داوود نماینده گوینده و صدا پیشه تلویزیون
...> ** بله، پدرم خیلی دوست داشته، پسر داشته باشد. به این خاطر مادرم زمانی که من را حامله می شود راهی امامزاده داوود می شود آن زمان با قاطر می رفتند. چندین کیلو مس هم همراه خودش می برد مس ها را نذر امام زاده داوود می کند و از او پسر می خواهد هنگامی که نذرش ادا می شود و خداوند پسر به او می دهد (یعنی من را) نامش را می گذارد داوود. از اسمم هم راضی هستم و دوستش دارم. * بعد از شما پدرتان دوباره صاحب ...
برگ هویت فاطمه قلب بزرگ اوست
پاهای او شد، گفت: یک ماه قبل زهرا و برادر بزرگترش ابوالفضل که در کلاس چهارم ابتدایی درس می خواند همراه پدرشان سوار بر موتور به خانه می رفتند که در خیابان با یک موتورسیکلت دیگر تصادف کردند. حادثه خیلی شدید بود و پدر زهرا مرگ مغزی شد و پای زهرا هم شکست. وقتی آمبولانس آمد، زهرا را به بیمارستان منتقل کردند. ساعتی بعد وقتی ما خبردار شدیم همه به بیمارستان رفتیم. ابوالفضل بشدت گریه می کرد و ...
من پرویز شاپورم، مبدع کاریکلماتور
به پدرم دارم. نامه هایی که پدرم به من – زمانی که انگلیس بودم – نوشته بود شهریور بیرون می آیند و توی این نامه ها متوجه شدم او چه حمایت های مالی بی دریغی از من کرده بود. گفتید خاطرات طنز آمیزی از او توی ذهن تان هست، خب مثل چی؟ بعضی از اینها جذابیت شان به خاطر لحن پدرم است. مثلا با لحن خاصی تعریف می کرد که دو نفر از گاوی شیر می دوشیدند. یکی شان که رئیس بود هی می گفت بدوش بدوش و آن ...
دستور بنی صدر را اجرا نکردم دو ماه حقوقم را قطع کرد/ لاهوتی می گفت بنی صدر لیاقت رهبری دارد/ سپاه مگر ...
متوجه می شوی، ایشان از همان اول کله شق بود، اصلا گوش به حرف کسی نمی داد و فقط کار خودش را می کرد، من هم تنها بودم، یک دختر غریب که از شهرستان رفته بودم، شما تصور کنید من یک دختر جوان 18 ساله که اصلا انقلاب حالی ام نبود، مبارزه حالی ام نبود، همه اش نگران بودم که کجا می رود، البته بعد رفته رفته وارد راه انقلاب شدم. یادم می آید هر وقت از دوستانش هم می پرسیدم که ایشان کجا هستند، آنها هم جواب ...
خادمان کوچکی که یک هیئت را می چرخانند
.... چرا آنقدر هیئت را دوست دارید که حاضرید 10 روز توی ماه محرم این همه سختی بکشید و در هیئت کار کنید؟ نرگس: عشق به امام حسین. یعنی دوست داشتن از ته دل. امام حسین همه بچه های خودشان و خواهرشان را فدای دین اسلام می کنند. واقعا امام زمان دست ما را می گیرد که به هیئت جدش بیاییم. ستاره: شش ماهه امام حسین که سنی نداشت. اما با تیر زدنش. علی اصغر بچه بود. کاری با کسی نداشت. اما دشمن بی ...
اعلام گذشت از قاتل مأمور پلیس بدون قیدوشرط
نقش بر زمین شد و به شهادت رسید و متهم مسلح در تاریکی شب فرار کرد. مأموران در ادامه بازرسی از خودرو سه اسلحه کلاشنیکف کشف کردند. پس از شهادت استوار علی احمدی پرونده وارد مرحله تازه ای شد و تیمی از کارآگاهان مبارزه با قتل برای دستگیری قاتل وارد عمل شدند. بررسی های مأموران نشان داد خودروی پژو متعلق به زن میانسالی به نام پروانه است که شب حادثه خودرواش را در اختیار پسر جوانش به نام رضا قرار ...
بازگشت به جامعه
نفس عمیقی کشیدم و سینه ام را پر از هوا کردم، بهترین کاری که می توانستم در آن زمان بکنم همین بود. فارغ از این که این اتفاق چقدر دردناک بود، کشور ما نیاز داشت تا ببیند دموکراسی همچنان در سیستم سیاسی ما جریان دارد. دم عمیقم را با بازدمی عمیق همراه کردم، گله ها و ناراحتی بماند برای بعد. ایستاده در آستانه در، منتظر این بودم که سخنران بیل و من را برای حضور در جایگاه مشرف به مراسم سوگند صدا بزند. داشتم تصور می کردم که هر جایی می بودم به جز این جا، شایدبالی! که جای خوبی برای حضورم در آن لحظه بود. برای من و بیل به عنوان رئیس جمهور اسبق و همسرش رسم است که همواره در مراسم سوگند ریاست جمهوری شرکت کنیم. هفته ها با خودم کلنجار رفتم که در این مراسم شرکت کنم یا نه. جان لویس، عضو کنگره و قهرمان حقوق بشری در این مراسم شرکت نکرد چرا که گفته بود به نظر او انتخاب رئیس جمهور قانونی نبوده است و شواهد کاملاً واضحی از دخالت روسیه در انتخابات وجود دارد. برخی دیگر از اعضای کنگره نیز با او در بایکوت رئیس جمهوری که به ...
روایت دردناک کودکان کار از دستگیری شان
پیشنهاد می دادم پدرش رو کمپ بفرستند یا زندگیشون رو درست کنند یا پدرشون را خارج از مرز بفرستن. حنیفه یکی دیگر از کودکانی بود که از تجربه ناخوشایند خود در این طرح صحبت کرد: با خواهرم فرار کرده بودم. سه تا پسر که با ما گدایی می کردن، هم فرار کردن. بعد از اینکه شهرداری اومد، بهزیستی هم رسید و ماشینش رو قایم کرد. و کسی که می خواست ما رو بگیره دستش می لرزید. ما حدود 30 هزار تومان تا 50 هزار تومان ...
خواب نجاتبخش در آخرین مهلت
سمت او تیراندازی کنم که پس از فرار متوجه شدم مامور پلیس به کام مرگ فرو رفته است. از همان زمان به خاطر قتلی که انجام داده بودم، فراری شدم تا این که مرا به عنوان یکی از اعضای باند سارقان دستگیر کردند. این درحالی بود که من سرقتی نکرده بودم و به خاطر این که تحت تعقیب بودم، از دست ماموران فرار کردم. بدین ترتیب صبح نخستین روز بهمن ماه سال 92 جلسه رسیدگی به این پرونده به ریاست قاضی ...
احزاب سیاسی افغانستان ، نقش آفرین و نقش ساز
ملی اسلامی افغانستان این جنبش یکی از احزاب اثر گذار افغانستان است و رهبری آن را یکی از فرماندهان دولت نجیب الله و از طرفداران اتحاد جماهیر شوروی سابق بر عهده دارد که بعد از خروج سربازان شوروی ازدولت نجیب الله جدا شد و شرایط را برای سقوط شمال افغانستان به دست مجاهدین را فراهم کرد. جنیش ملی اسلامی در سال 1371 به رهبری عبدالرشید دوستم تأسیس شد و پس از جدا شدن از دولت مورد حمایت شوروی سابق ...
کار سفارشی قبول نمی کنم/ باعث تأسف است که نویسندگان خوب درگیر کارگردانی می شوند
قبلاً سراغش رفتم، بار سوم به نظرم در رودربایستی افتاد، در کار خروس به او پدر را پیشنهاد دادم، نمایشنامه را خواند دوست داشت؛ ولی یک جراحی فک داشت و دندانش را جراحی کرد. امکان همکاری با هم نداشتیم. حتی در مدریک هم برای یکی از کاراکترها سراغش رفتم آن زمان قبول کرد بعد یک دفعه گفت درگیر یک سریال شدم. دیگر بار سوم که رفتم تا نمایشنامه را برای او فرستادم دو سه ساعت بعد زنگ زد گفت فوق العاده است خیلی خوب ...
اعدام محکومان مواد مخدر فتوای منتظری بود
می رفتم و چون پاسدار و محافظ داشتم، راحت وارد می شدم. آن روز برای نخستین بار در مقابل در ورودی یک مقدار کنترل و سؤال می کردند. در حال ورود بودم که صدای انفجار بلند شد. ساختمان دادستانی کل یک ساختمان مستطیل شکل و قبل از انقلاب در اختیار دادسرای ارتش بود و یک راهروی مربوط به حوزه ریاست بود. وقتی وارد شدم و صدای انفجار را شنیدم، وارد ساختمان شدم. یک آقایی به نام آیین پور به عنوان دادیار در ...
در آخرین دیدار با هاشمی چه گذشت
ارتباط دارید؟ حرفی که زدید طلا بود. ایشان من را صدا کرد و به من گفت: من برای شما، نایب رئیسی فدراسیون فوتبال را در نظر گرفته ام . من اما به آقای صفایی گفتم: من چند ماه مشاور شما باشم اگر توانستیم با هم کار کنیم در خدمت شما هستم . حدود چهار ماه مشاور ایشان بودم بعد من را به هیئت رئیسه آورد و من نایب رئیس فدراسیون فوتبال و رئیس سازمان لیگ شدم. از خود آقای صفایی بپرسید. وقتی تیم ملی نوجوانان ما ...
در حوزه میراث فرهنگی چشم پزشک به جای دندان پزشک نشسته است!
پولی که برای کرایه خواب و مخارجم داشتم تمام شد. به همین دلیل صبح ها می آمدم کنار میدان می ایستادم تا بلکه به عنوان عمله بتوانم کاری دست و پا کنم؛ تا اینکه یک روز فردی آمد به نام اوس ممد ، به من گفت کارگری؟ گفتم بله ، گفت پس بیلت کو؟ گفتم بیل ندارم . آن زمان به عمله بیشتر از 3 تک تومان نمی دادند، اوس ممد گفت من نصفشو بهت میدم ، گفتم باشه . سوار موتورش شدم و رفتم سر کار. سیمان درست می کردم و خیلی فرز ...