سایر منابع:
سایر خبرها
روایتی تازه از جشن های 2500 ساله؛ چرا غذای ایرانی ندادند؟
عنوان دسر، بشقاب انجیر به شکل حلقه ای که درون آن را با تمشک یا پورتو انباشته بودند، آوردند و در پایان قهوه موکا... همراه با قهوه نیز کونیاک پرنس اوژن مخصوص خم خانه ماکسیم صرف شد... این تصویر جشن های 2500 ساله شاهنشاهی است که ویلیام شوکراس در کتاب آخرین سفر شاه توصیفش کرده؛ جشنی پر زرق و برق که روز 20 مهر 1350 برگزار شد و رهبران و اعضای خاندان سلطنتی بیش از 60 کشور جهان را گردهم آورد. جشنی ...
جشن های 2500 ساله شاهنشاهی برگزار شد
...، اما همه آنان رفتند و ایران بر جای ماند و در همه این مدت، علیرغم تیرگی ها، این سرزمین فروغ جاودان همچنان تجلی گاه اخلاق و کانون ابدی اندیشه باقی ماند. اکنون ما در اینجا گرد آمده ایم تا با سربلندی به تو بگوییم که: پس از گذشت بیست و پنج قرن، امروز نیز مانند دوران پر افتخار تو، نام ایران در سراسر گیتی با احترام و ستایش بسیار در آمیخته است. امروز نیز همانند عصر تو، ایران در صحنه پر آشوب جهان پیام ...
شفر: کاری می کنم بنویسید اولین مربی موفق آلمانی در ایران
آلمانی تیم فوتبال استقلال در ادامه نشست خبری تأکید کرد: باز هم می گویم که ما احتیاج به زمان داریم تا به شرایط خوب برسیم. در هفته آینده فشرده تر کار می کنیم، ولی باید در ابتدای صحبت هایم باید به موضوع اشاره کنم ما در زمین شماره دو ورزشگاه آزادی تمرین می کنیم و جا دارد یک تشکر بسیار ویژه از مسئول زمین چمن داشته باشم، چون یک چمن مخمل و فرش را تحویل ما داده است. امیدوارم تا روزی که اینجا هستم، ذهنیتم را ...
شفر: افتخار می کنم که بتوانم بخشی ازمجموعه استقلال باشم
.... همه با انگیزه و آماده هستند . سرمربی آلمانی تیم فوتبال استقلال در ادامه نشست خبری تأکید کرد: باز هم می گویم که ما احتیاج به زمان داریم تا به شرایط خوب برسیم. در هفته آینده فشرده تر کار می کنیم، ولی باید در ابتدای صحبت هایم باید به موضوع اشاره کنم ما در زمین شماره دو ورزشگاه آزادی تمرین می کنیم و جا دارد یک تشکر بسیار ویژه از مسئول زمین چمن داشته باشم، چون یک چمن مخمل و فرش را تحویل ما ...
روایت هایی از زندگی و مرگ - سهراب سپهری -
دوستانه بوده: نخستین تصویری که از او یادم می آید زمانی بود که 11 ساله بودم و پدربزرگم (پدر سهراب) فوت کرده بود. رفته بودم روی پله های خانه آقا جان نشسته بودم و گریه می کردم و سهراب آمد و به من گفت مردها که گریه نمی کنند! بیا بریم لب حوض. موهایش را با شماره 4 کوتاه کرده بود و برای این که مرا بخنداند شیر آب را باز کرد و دست هایش را به آب می زد و به سرش می کشید و نشان می داد همه سرش هنوز پر ...
تأکیدامام حسین به حجاب درآخرین لحظۀعمر
می خوردند، می خوابیدند، ازدواج می کردند، کار می کردند و زحمت می کشیدند. قُلْ إِنَّمَآ أَنَاْ بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ ، نه انسان مثلکم ؛ اصلاً پیغمبر در انسان بودنش نمونه ندارد، هم وزن هم ندارد و معجزه قرآن این است که همه چیز را دقیق و به جا حرف می زند. قُلْ إِنَّمَآ أَنَاْ بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ ، نه انسان مثلکم یعنی اسکلت من، سر و گردن من، موی سر من، چشم من، گوش من، پای من، دست من، خوردن من، راه رفتن من ...
توهین نمادین پریناز به حضرت مسیح (ع)
چاره ای برای او بیاندیشد. فرخنده یک پیردختر وسواسی است که مشکل گشای امورات مذهبی اهالی محله است. ما وسواس های او را می بینیم که اجازه نمی دهد که پریناز بر فرش خانه اش پا بگذارد. زیرا اعتقاد دارد که او حرامزاده و نجس است. صبح فردا، سالار پسربچۀ همسایه که لکنت زبان داشت بعد از بازی با پریناز، بهبود می یابد. زن ها هجوم می آورند تا پریناز را ببینند اما فرخنده او را بر سر راه گذاشته است. از ...
می خواست چیزی از پیکرش بازنگردد
. می گفت: من همیشه منتظر بودم که خبری از پسرم بشود و دلم قرص بشود. وقتی پس از سال ها پیکر شهید مجتبی کریمی تعیین هویت شد و به خانه بازگشت، چشم و دل مادر روشن شد. اولین روزهای پاییزی، خبری خوش پایانی بر تمام چشم انتظاری ها بود. مادر به عزیز دردانه اش رسید. پس از بازگشت پیکر فرزندش همچون قبل محکم و استوار گفت: راهش را خودش انتخاب کرد و خدا را شکر راه بدی نرفتند. زمانی که خبر شهادت را به من ...
زرتشتیان برای یزد چه کرده اند؟
آفتاب یزد- گروه سیاسی: یزد... کوچه محله ها ی این جا بوی صفا می دهد، بوی با هم بودن. انگار که مرزی نیست، همه یکی شده اند اینجا. زرتشتی و مسلمان معنی ندارد. اینجا همه هم را با نام کوچک صدا می کنند. همه رفیقند. همه به هم اطمینان دارند. درب های خانه های اینجا باز است برای میهمان. از هر مسلکی که باشد. زرتشتی ها آب و جارو می کنند تا همسایه مسلمان را پذیرایی کنند و بالعکس. اینجا سالها و دهه ها ست که ...
دستور بنی صدر را اجرا نکردم دو ماه حقوقم را قطع کرد/ لاهوتی می گفت بنی صدر لیاقت رهبری دارد/ سپاه مگر ...
متوجه می شوی، ایشان از همان اول کله شق بود، اصلا گوش به حرف کسی نمی داد و فقط کار خودش را می کرد، من هم تنها بودم، یک دختر غریب که از شهرستان رفته بودم، شما تصور کنید من یک دختر جوان 18 ساله که اصلا انقلاب حالی ام نبود، مبارزه حالی ام نبود، همه اش نگران بودم که کجا می رود، البته بعد رفته رفته وارد راه انقلاب شدم. یادم می آید هر وقت از دوستانش هم می پرسیدم که ایشان کجا هستند، آنها هم جواب ...
خادمان کوچکی که یک هیئت را می چرخانند
بچگی دقیقا همین جا نشسته بودم که مداح داشت بلند بلند می گفت: حسین عشق منی همان موقع توی ذهنم ماند که حسین عشق من است. زینت سادات: من از سه چهارسالگی چون شوهرخاله ام مداح بود خیلی از قصه ها و روضه ها را که می گفت می شنیدم و با خودم تکرار می کردم و عشق به امام حسین را فهمیدم. فرزانه: من از چهارسالگی که مهدکودک می رفتم. در آنجا برایمان قصه عاشورا را تعریف می کردند و به ما کتاب می دادند. شبش ...
گمنامی که پس از 35 سال نامدار شد/ شهیدی که از ابتدا آتش به اختیار بود
جمع کرده بود و تا توانسه بود پولش را جمع کند و گذاشته بود خانه آنها! وقتی مارجرا برایش گفتم او گفت مگر فرق می کند؟ آنها نیاز داشتند و من به آنها دادم مانند آتش به اختیاری که رهبر می فرماید مجتبی آن موقع آتش به اختیار بودند. مجتبی می گفت آدم خوبه شهید بشه و هیچی ازش برنگردد! گفتم تو روخدا این حرف ها رو نزن! روز قدس سال 61 بود که با او خدا حافظی کردم و گفتم دیگر نمی بینم و آن همان آخرین دیدارم بود. برای مشاهده تصاویر بیشتر کلیک کنید. ...
اصفهانِ من به زاینده رودش زنده بود...
تاکید کنم که الان نیز اصفهان بی نظیر است و هنوز هم وقتی به اصفهان وارد بشوید، عقل آدم از دیدن اینهمه زیبایی می مانَد! من همه جای اصفهان را دیده ام، میدان نقش جهان، مسجد شاه، عالی قاپو و همه را بارها و بارها دیده ام و جالب اینکه در همان بچگی عظمت شان برایم لذت بخش بود. تنها جایی که خیلی دلم می خواهد قبل از مرگم ببینم و هنوز به دلیل گرفتاری هایم موفق نشده ام خانه مصورالملکی است. او واقعا نابغه ...
کار سفارشی قبول نمی کنم/ باعث تأسف است که نویسندگان خوب درگیر کارگردانی می شوند
فضای دیگری است؛ ولی اعتراف می کنم در سه سال اخیر - یک کاری که شما ندیدید - نامه های شرجی که نمایشنامه آن را نوشتم و متنش برگزیده جشنواره مقاومت خرمشهر شد و به زودی چاپ می شود، در این سه کار محورِ نمایشنامه های من پدر شد، یعنی هرچند مقطعی روی یک کاراکتر تمرکز می کنم و یک دفعه خیلی روی آن کار می کنم. در این نمایشنامه پدر خیلی نمود دارد. همه چیز جنبه های پدر است. در خروس باز یک مقدار درصدش کمتر بود ...
دیدار با ملکه رنجبر در آستانه ی 82 سالگی
اول از همه با خیال راحت راجع به سن شان حرف زدیم. بنا بر آنچه در اینترنت آمده، خانم رنجبر متولد 1317 است و خیال مان این بود که دهم شهریور وارد 80 سالگی اش می شود اما اعلام کرد در شناسنامه متولد 1315 هست. یعنی وارد 82 سالگی می شود. به این ترتیب، حالا 78 سال تجربه روی صحنه را پشت سر می گذارد. این افتخار بزرگی است، مخصوصا که خانواده شان هم خانواده تئاتر است و روی دیوار خانه شان تبلیغ ...
مهران عمرانی؛ روح صیقل خورده سنگ تراش
از همان دوره پا به پای پدرم سنگ تراشی را ادامه دادم. مرمت پایه های سی وسه پل و پل خواجو، مرمت ایوان و حوض و ناودان خانه های تاریخی خیابان ابن سینا و خیابان سنگ تراش ها، مرمت شیرهای سنگی، سنگاب های هتل عباسی، شمار زیادی سنگ قبور تخت فولاد و تکیه میرفندرسکی، مرمت مجسمه های گاو بالدار معبد زرتشتیان اصفهان و آرامگاه آرتورپوپ، مرمت سازه های سنگی بیشتر کاخ های سلطنتی تهران مثل کاخ مرمر ...
فراموشخانه انقلاب
برایشان شام درست کردم. نخست وزیر وقت هم آمدند یک شب خانه مان خوابیدند. خیلی ها می آمدند. همه کارها با خودم بود. هنوز هم می شود که به آن روزها و خاطرات آن خانه فکر کنید؟ از یاد رفتنی نیستند. شبی که نیروهای ساواک به خانه ما ریختند تا آقا را دستگیر کنند، اسلحه شان را روی من کشیدند و از ترسی که آن شب به من دست داد، دچار عارضه قلبی شدم. خبر شهادت سید علی[طاهری] را هم در همان خانه برایمان ...
فراخوان و مقرارت سی و ششمین جشنواره ملی فیلم فجر اعلام شد + چند تغییر نسبت به سال گذشته
مانع از انتخاب این دو فیلم نخواهد بود. هیأت داوری جشنواره متشکل از سینماگران و صاحب نظران فرهنگی هنری، از میان آثار این بخش، جوایز زیر را اهدا خواهند نمود. 1-سیمرغ زرین بهترین فیلم با نگاه ملی 2-سیمرغ بلورین بهترین فیلم 3-سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی 4-سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه 5-سیمرغ بلورین بهترین بازیگرِ نقش اول زن ...
بازی های فراموش شده
عروسک هایشان بود که به طرز شگفت انگیزی برایشان مادری می کردند، لباس هایشان را شسته و عوض می کردند، شب ها آن ها را در آغوش گرفته و به خواب می رفتند، صبح ها با صدای گریه ی خیالی عروسکشان بیدار شده و سعی در آرام کردن آن داشتند. محبت های مادر را در غالب حمایت از عروسک ها بیان می کردند. زندگی پسرها اما رنگ و بوی دیگری داشت، پر از ماشین های رنگی که با برچسب های مختلف تزئین شده بود. همه را در حاشیه ی فرش ...
نتیجه مسکن مهر جهش 760 درصدی قیمت زمین بود
افتخار می کنند همسایه شان را نمی شناسند و همسایه شان مزاحمشان نیست. آخوندی با بیان اینکه طی چهار سال گذشته مکرر به هویت ایران شهری تاکید کرده ام خاطرنشان کرد: اگر در حوزه فرهنگ و تمدن ایران شهری برگردیم باید به ساختار محله برگردیم. آن وقت می بینیم که محله فقط واحد مسکونی نیست بلکه مدرسه، درمانگاه، خانه محله و خدمات دیگر دارد. وزیر راه و شهرسازی گفت: تولیدکننده انبوه مسکن دیگر کارش این نیست که در بیابان خانه بسازد بلکه باید در محله بیاید و به کمک ساکنان، ساخت مجددی را ایجاد کند و ارزش افزوده ایجاد کند. ...
سکانسی متفاوت از زندگی یک خانواده مهاجر افغانستانی؛ خشت می زنیم و شُکر می کنیم
با همان دستان ضخیم و گلی پاک می کند، خیلی لبخند خوشایندی نمی زند، می گوید آدم ها گاهی راه های فرار از شرمندگی پیش خانواده اش را باید بلد باشد، دستانش را مقابل دختر کوچکش باز می کند و او را در آغوش می گیرد. می پرسم یعنی چه؟ میگوید البته شوخی بود اما من سه پسر و دو دختر دارم، این آخری دو ساله است تقریبا، بقیه همه جوان هستند، هدف که ناله و گله گذاری نیست اما من هم دلم نمی خواست بچه هایم ...
برشی از چهره دیگر شهر ایلام
بچه را نیار اینجا هیچ چیز نداره ، خیلی کثیفه....’ در این شهر بی سرویس بهداشتی مانده ام به بچه 2 ساله چه بگویم، خودت را نگه دار تا به خانه برویم، درب یکی از خانه های کنار بلوار را بزنم، یا همان جا در بلوار کنار درختی، جایی بگذارم کارش را بکند و .... این نبود سرویس بهداشتی در شهر ایلام یکی از اساسی ترین مشکلات شهر ایلام برای زائران و مسافران و شهروندان است زیرا اگر کسی بچه ای کوچک داشته ...
مسیر باز برای دزدان خانگی
، تازه متوجه شد که همه اموال با ارزشش به سرقت رفته است: همه جا به هم ریخته بود. مثل این که یک بمب وسط اتاق منفجر شده بود. هیچ چیز سرجایش نبود. کف اتاق با رخت و لباس ها فرش شده بود. کمدها با درهای نیمه باز و کشوهایی روی تخت افتاده بود. صحنه وحشتناکی بود. شوکه شده بودم. فکرم درست کار نمی کرد. ابتدا تصور کردم که شاید کار پسرم باشد اما بعد با خودم گفتم او چرا باید این کار را بکند. چند دقیقه ای طول کشید ...
مسکن مهری در حوالی تهران که مدرسه مختلط دارد
پردردی دارد، از خانه ای که هنوز 4سال درآن ننشسته دیوار و سقفش درحال تخریب است و تمام در و دیوار را نم و رطوبت برداشته، تا مدرسه دخترش که با پسرها مختلط است و امکاناتی که اصلا پایش به دشت ناصر باز نشده است. از امکانات شهرک که می پرسم تلخندی می زند و می گوید: امکانات کجا بود برادر من؟ اینجا نباید دنبال امکانات بگردی، در عوض معتاد، مواد فروش، کوچه پس کوچه های خاکی و ... تا دلت بخواهد هست. ...