سایر منابع:
سایر خبرها
فقط می گوید یا علی
آموزش او پیشقدم شوند. مرحوم خانی مهم ترین استاد پدرم بود و حاج محمود عرفانی نیز کسی بود که اشعارش را در اختیار پدرم قرار می داد. شاگردی که سرانجام از اساتید زبده ی مداحی شد و خیلی از خانواده ها دوست داشتند بچه هایشان زیر نظر او آموزش ببینند. علت این همه تمایل چه بود؟ پدر با بچه ها خودمانی بود و با آن ها مثل خودشان رفتار می کرد و به خاطر همین بچه ها احساس غریبی نمی ...
عمق معرفت و محبت شیعیان عراقی نسبت به ائمه اطهار(ع)
. یا محبّین الحسین، عظم الله اجورکم ولا تنسونا من دعاکم. بر گونه ام اشک چشمم روان است و می گوید ای کاش از زائران حسین بودم. در زیارت اربعین با مولایم حسین تجدید عهد می کنم. ای دوست داران حسین، خداوند اجر عظیم به شما عنایت کند و در دعایتان ما را فراموش نکنید. نماز صبح را در درون خیمه ای خواندیم و در بیرون خیمه آنجا که بساط پذیرائی گسترده بود یک ظرف نخود پخته به عنوان صبحانه صرف کردیم، همراه ...
دانشجویان تسخیر کننده ی لانه ی جاسوسی چه کسانی بودند؟
قدم می زدیم که آمبولانس دنده عقب به طرف ما آمد و چند نفر نقاب به چشم و مسلح ما را در آمبولانس انداختند و آژیرکشان به خارج از سفارت آمدند و ما را در بالای میدان هفت تیر از آمبولانس پائین انداختند. به این ترتیب بود که لانه بتدریج از مخالفان ولایت فقیه پاکسازی می شد. در یک شب سرد زمستانی نیز یک پسر و دختر به خاطر وابستگی خطی به مجاهدین خلق (منافقین) اخراج شدند . تقی محمدی از دانشجویانی بود ...
چرا بچه ها اذیت می کنند؟
...: تک دختر متولد 84 دارم و الان باردار هستم. با بچه های هم سن و کوچکتر خوب بازی می کند ولی از یک زمانی به بعد گریه ی همه را درآورده و می گوید از این صحنه ها خوشش می آید. تغییری هم در چهره اش ایجاد می شود. برای همه غصه می خورد که پول دارن یا نه؟ اگه درطول روز خطایی انجام دهد شب ها معذرت خواهی می کند و به همه ی کسانی که اذیت کرده زنگ می زند و مراسم عذرخواهی و ...! پاسخ: دوست گرامی ...
آقای علم الهدی گلایه کردند که چرا موسیقی کم تولید می کنید؟!
مقابل ما بودند؛ مثلاً در نمایشگاه مشهد دوست داشتنی بعضا از افرادی کمک گرفتیم که از لحاظ سیاسی در دسته بندی های مقابل ما قرار داشتند و همان ها، مشتاق همکاری مجدد هستند. اما افرادی هم بودند که اسم خود را اصولگرا گذاشته بودند اما بیشترین حملات را به معاونت فرهنگی کردند و در دفتر شهردار یا دفتر امام جمعه یا... علیه ما سعایت کردند و یا شهردار را تحت فشار گذاشتند و غیره ولی اگر می خواستیم به ...
عشق روی سنگفرش پیاده رو
برای فروش. خانواده ات با این موضوع مشکلی ندارند؟ آنها نمی دانند که من چمدانی پر از کتاب دارم و هر روز توی شهر، آنها را بساط می کنم. خیلی سعی کرده ام این موضوع را از آنها مخفی کنم؛ چون این کار برای آنها کسر شان است. خانواده من آنقدر پول دار هستند که اصلا چنین چیزی را نمی توانند هضم کنند. دلهره نداری که بفهمند؟ برخی مواقع دلهره داشتم که مرا ببینند؛ اما تا الان نگذاشته ...
فقرزدایی در جامعه با توانمندسازی محرومان
انواع آسیب های اجتماعی تاثیرگذار است. در ضمن این غفلت نظام آموزش وپرورش در تربیت کودکان و نوجوانان باعث شده تا خانواده ها نیز در برابر انواع آسیب های اجتماعی تهدید کننده کودکان و نوجوانان آگاه نباشند. از طریق آموزش حقوق شهروندی می توان آموزش ها را به شکل نهادینه در نظام آموزشی، روش های تربیتی و اجتماعی مورد توجه قرار داد و به این ترتیب از تمامی ظرفیت های موجود اجتماعی جامعه بهره برد. همچنین در خارج ...
از رئالیسم و سادگی فرار می کنم
بستری اجرا کنی؟ آبست: اصلا نمی شود این روایت را به شکلی که الان در فیلم وجود، در خارج از بلک باکس یا یک فضای آبستره ساخت. از همان مرحله فیلمنامه شکل اجرا همنین طوری بود. قصه در سه زمان گذشته، حال و آینده می گذرد، ولی هم زمان دارد این اتفاق می افتد، نه این که بتوانیم ما فلش بک یا فلش فوروارد داشته باشیم. لایه رویی ماجرا در هشت ساعت می گذرد، از 8 شب تا 4 صبح، ولی چیزی که از وسط ...
پاییز فصل آخر سال نیست
های رمانم از شب می آید مرعشی درباره اسامی که در کتاب هایش برای کاراکترها انتخاب می کند نیز گفت: در مورد نام شخصیت های اصلی رمان پاییز فصل آخر سال است شخصیت لیلا که من این اسم را خیلی دوست دارم و روژا هم نام دختر یکی از دوستان شمالی من است و اسم شبانه را هم در یک مرکز حمایت از کودکان افغان کار می کردم که همان جا شنیدم و بسیار به این اسم علاقمند شدم. وقتی این نام ها را برای کاراکترهایم ...
لباس واقعیت به داستان پوشاندم
تأثیرگذاردر جریان ادبیات داستانی وفضای اجتماعی بپردازیم. ** پس زمینه ها و آبشخورهای نویسندگی شما چه بود و چگونه نویسنده شدید؟ پسزمینه های داستانگویی و تبلور داستان و قصه و افسانه در زندگی من به شب های زمستانی سردی برمی گردد که با خانواده دور کرسی می نشستیم وپدرم برایمان قصه هایی از شاهنامه کردی می خواند و همسایه ها هم به منزل ما می آمدند. شاهنامه کردی شخصیتی به نام رستم کله دست به ...
مردی برای تمام فصول / گفتگو با مسیح قائمیان
را گرفت و عده ای را کشت، اسمش را رامسر گذاشت؛ یعنی همه رام شدند! بعضی از اسامی، نتیجه کشتار هستند؛ گرچه شاید هیچ جای تاریخ ننوشته باشند! سابقاً می شنیدیم که رضاشاه بعضی جاها را گرفته و برخوردهای تند و شدید داشته و عده ای را کشته است؛ بخصوص اگر مربوط به محیط های کارگری می شد! خانواده قائمیان تا 6 سالگی او در شاهی زندگی می کنند و به دنبال تغییر موقعیت شغلی پدر، به تهران نقل مکان می کنند ...
نامهربانی ها با آیت الله از زبان برادرش
...؛ بلکه آغاز و شروع داستان است. ما در همین دنیا هم بالاخره بعضی نتیجه ها را می بینیم. اما اصل پاسخ جای دیگری است. خیلی از افراد دوست داشتند مرحوم آیت ا... هاشمی را مخصوصا در سال های اخیر و بعد از وقایع فتنه 88 مقابل مقام معظم رهبری قرار دهند. اما خب دوستی ها و رفاقت ها که از گذشته بود مانع این شیطنت ها شده است. با اطرافیان آیت ا... هم که صحبت می کردیم می گفتند ایشان نظر خودشان را می ...
دیگو آرماندو مارادونا؛ آقای فوتبال
نفر در زمین می دوند ولی در آخر آلمان باز برنده است . بازی با آلمان ها را باخت بد هم باخت، ولی باز الهه قدیس فوتبال ماند و باز همه به دنبال جانشین راستین او بودند. خیلی از آرژانتینی ها دوست نداشتند که کنار برود ولی به دلیل اختلافات کنار رفت و هوادانش را بار دیگر ماتم زده کرد. لیونل مسی و دیگو مارادونا در جام جهانی 2010 وقتی مجموعه فوتبالی سال 2010 را می نگریم، باید سر لیست ...
از اینکه اسم و رسمم گسترده و پراکنده شود، پرهیز کرده ام
. خودش خواسته تا دسته و گروه و شاگرد و به اصطلاحِ امروزی ها فن نداشته باشد. خودش خواسته جوری زندگی کند که کسی مثلش زندگی نکرده باشد. این گفت وگو قرار بود از آن گفت وگوهای زندگی نامه ای باشد. قرار بود مثلا از شمسِ قدیم بگوید. از آدم های آن روزگاران؛ اما نشد؛ چرا؟ چون کیخسرو پورناظری تنها زمانی درباره ی کسی صحبت می کند که بخواهد از او خیر بگوید. جوابِ سوالی که دوست ندارد را نمی دهد. می گوید دلم نمی ...
رسانه های کاغذی دوباره به ارزش خود بر می گردند!
1335 همراه خانواده رهسپار تهران شدند، تماشای فیلم امیرارسلان و کمی بعد مطالعه این کتاب او را به قصه نویسی کشاند و در سال 1339 یا 1340 پرویز نقیبی اولین داستان کوتاه او را با نام بوسه های کال در مجلۀ روشنفکر به سردبیری مجید دوامی چاپ کرد. رفت وآمد به تحریریه مجلۀ روشنفکر که در طبقه بالای چاپخانه تابان خیابان ناصرخسرو قرار داشت، تماشای محیط چاپخانه، بوی مرکب و... شوق ماندگاری در این حرفه را تشدید کرد ...
انتقاد یک رسانه اصولگرا از شورای نگهبان/مشایی: شاید حکمتی در زنبیل سرخ باشد!/شکرگزاری آیت الله جنتی برای ...
مخاطبان مهم و قابل توجه باشد، در اختیار مخاطبان قرار می گیرد و اینک رصدخانه تابناک را می بینید. تفویض اختیار رهبری به سران قوا برای حل مشکل موسسات اعتباری عضو ناظر مجلس در شورای پول و اعتبار گفت که با تفویض اختیار رهبری برای حل مشکل موسسات اعتباری به سران قوا این موضوع در دو جلسه اخیر سران سه قوه مورد بررسی قرار گرفته است.محمدرضا تابش با حضور در غرفه ایسنا در بیست و سومین ...
قتل پیرمرد 79 ساله
قرار گرفتیم. کسی که خبر قتل را اطلاع داد، شاهین خواهرزاده مقتول بود. حیدر یک تاجر پولدار است که خانواده اش در خارج از کشور زندگی می کنند و ظاهرا او تنها در اینجا سکونت دارد، البته همسرش گاهی نزد او می آمد و حیدر هم در سال چند ماه کشور را ترک می کرد. در بررسی های اولیه دو فرضیه پیش روی ماست؛ فرضیه اول جانی یا جانیان با استفاده از زمین مخروبه ضلع شرقی وارد حیاط ساختمان شده اند. بعد جلوی در ورودی ...
حُر انقلاب
، ما که تا حالا همدیگه رو ندیدیم! طیب حتی در بازجویی ها گفته بود آن قدر درآمد دارم که به پول کسی احتیاج نداشته باشم! به فرزندش بیژن هم گفته بود: من افتخارم اینه که یک عمر فدایی امام حسین (ع) بودم و تدارک هیئت دیدم، حالا بیام و به فرزند همین امام تهمت بزنم؟ برادر طیب در یکی از ملاقات ها از او شنید که من مدت هاست نماز شب را ترک نکرده ام! طیب از طریق خانواده اش پیامی برای امام (ره) فرستاد که مضمون آن ...
از ازدواج اجباری تا خودکشی در زمان بارداری
اشاره ای به زندگی والدین حقیقی ایش می کند و می گوید پدر، مادرم را دوست نداشت، ازدواجشان اجباری بود و به همین خاطر زندگی اشان پایان نزدیکی داشت و از هم جدا شدند، پدرم در یک شرکت مشغول به کار بود تا اینکه با زنی آشنا می شود و با او ازدواج می کند و پس از مدتی نیز مادرم را طلاق می دهد، این آغاز بدبختی های زندگی ام بود. 14سالگی ازدواج کردم این دختر جوان اظهار کرد: 14 ساله بودم که ...
حکایت حال جامانده ای از سفر عشق!
دختر را به جمع همراه کاروانی که ظرفیتش پر شده ببرند و یکی از آن ها انصراف داد و جای آن را به من دادند که خانواده به دلیل خطرات آن روز ها و عدم آشنایی با شیوه پیاده روی به من اجازه ندادند و از سفر باز ماندم. چقدر آبله پاهایم را دوست دارم سال بعد هر طور که شده بود خانواده را به استناد اینکه سال گذشته دوستم رفته و سالم برگشته راضی کردم و با 5 تن از دوستان خود را به آبادان ...
ماجرای مرگ تلخ دختر فداکارترین راننده تاکسی تهران
قرآن انتخاب کرده بود ، مردد بود ، هر سه تا را روی کاغذ نوشت و ما از بین آنها قرعه کشی کردیم و سه بار پشت سر هم اسم ناجی درآمد. به خاطر همین اسم دختر دومم شد ناجی. موقع حادثه Incident چندسالش بود؟ 25 ساله اش بود. من تا آن موقع هیچ چیزی از اهدای عضو نشنیده بودم و اصلا به آن فکر نکرده بودم. اما قبل حادثه تصادف Crash ، ناجی یک بار با مادرش صحبت کرده بود و گفته بود که من دوست دارم ...
تداوم فرهنگ مقاومت با الگوبرداری از راه شهیدان
قطع نخاع، می خوانیم: باید موضوعی را به شما بگویم که مطمئنم فاطمه آن را نمی گوید. زمانی که عاقد از فاطمه سوال کرد چند سکه به عنوان مهریه بنویسم. فاطمه در جواب گفت: من برای پول و سکه تصمیم به این ازدواج نگرفته ام. این روزنامه همچنین در گزارشی با عنوان ماجرای لحظه شهادت نورمحمد و دلتنگی ها برای ابراهیم در دیدار با خانواده های شهید نورمحمد محمدی و جاویدالاثر ابراهیم محمدی ، آورد: نخستین ...
لوریس چکناواریان: به مادرم که فکر می کنم، گریه ام می گیرد
...؛ مثلا به آن خانم و آقا یا آن چند دختر. حتی به این خانواده. همه غمگین اند؛ شما اما مدام می خندید. باید خندید. زندگی اصلا برای خندیدن است. گریه هم می کنید؟ معلوم است. خیلی وقت ها؛ زندگی بالا و پایین دارد. سختی دارد، راحتی دارد. زندگی هم مثلِ دنیاست. شب و روز دارد؛ من هم گریه می کنم؛ اما پنهانی. نمی گذارم کسی گریه ام را ببینند. خب می دانی من همیشه دلم خواسته تا ...
عباس میرزا و آرزویی که محقق نشد
ولیعهد اما قائم مقام فراهانی قرار داشت. همزمان با انتشار خبر درگذشت شاه، سفیران روس و انگلیس شخصا او را همراهی کردند؛ اما در همان زمان ظل السلطان در تهران میان مردم پول پخش کرد و سندی را جعل کرد که شاه به او ولایتعهدی داده است. بر همین اساس هم با نام عادلشاه به تخت سلطنت نشست و از طریق موسی گیلانی نامه ای به محمد میرزا داد که در آن نوشته شده بود: میراث پدر حق فرزند است. من به جای پدر، تو نیز به جای ...