سایر منابع:
سایر خبرها
شهدا به زمین افتادند که ما نیفتیم!
هم که هنوز هست چشم های بسیاری از رفتن هایشان باز مانده است. و مگر می شود حتی در خیالمان قدم بر روی خون هایی بگذاریم که برای استقلال و امنیت امروز ما به زمین ریخته شده است! مگر می شود نفسهایمان از جای گرم در آید و خودمان سردِ سرد باشیم؟ بیست و دوم اسفند، آغازی است برای حرکت و مسیری بی انتها. حرکتی که همه ی سال و سال ها ادامه دارد تا اثبات کنیم که شهدایمان هرگز فراموش نخواهند شد که اگر بشوند ...
هیچ بستری بیشتر از سبک زندگی، نمی تواند زمینه نفوذ را فراهم کند
مهم در جنگ نرم دشمن برای براندازی ماست، اما محقق شدن اقتصاد مقاومتی، بدون محقق شدن سبک زندگی اسلامی ممکن نیست. وی اضافه کرد: مقام معظم رهبری بعد از اجرای برجام، خطر نفوذ را تذکر دادند. هیچ بستری بیشتر از سبک زندگی، نمی تواند زمینه نفوذ را فراهم کند. ملتی که سبک زندگی خودش را از دست بدهد، حساسیت خودش را در برابر نفوذ از دست می دهد. در این چند سال موضوع سبک زندگی اسلامی ایرانی به گفتمانی ...
زندگی بدون پلاستیک شدنی است؟
کیسه زباله های پلاستیکی دور انداخته می شوند. کمی کمک لازم دارم؛ با اندرو پانک هورست، مدیر کمپین مصرف کنندگان در اسکاتلند بی زباله صحبت می کنم. او نگاهی به دفتر خاطراتم می اندازد و چند توصیه می کند، از سهیم کردن هم اتاقی هایم در جوهر پرینتر گرفته تا قرار دادن یک سطل آشغال در حمام. آیا واقعا می توانم پلاستیک را از زندگی روزمره ام حذف کنم؟ آغاز خوبی دارم؛ یک بطری آب ضخیم و چندبارمصرف را با ...
به بازی با سیرالئون انتقاد وارد است
شعار سال: مهدی تاج در نشستی که با روسای باشگاه های فوتسال در مرکز تیم ملی فوتبال ایران برگزار کرد، گفت: این روزها فوتسال ما نتایج قابل قبول و درخشانی کسب می کند. با توجه به افتخاراتی که فوتسال در چند سال اخیر کسب کرده، انتظارات از فوتسال ما بالا رفته است و همه جز قهرمانی به چیز دیگری فکر نمی کنند. وی تاکید کرد: ما با تمام مشکلاتی که داشتیم با کمترین امکانات توانستیم با یک مدیریت خوب ...
هومن سیدی: بزرگ ترین جایزه، ماندگاری فیلم است نه سیمرغ
هومن سیدی در مسیر تکاملی و جسورانه فیلمسازی اش به مغز های کوچک زنگ زده رسیده که در آن با پررنگ شدن ردپای قصه و عنصر روایت، توانسته نظر طیف بیشتری از مخاطبان را به خود جلب کند، به طوری که منتقدان و مخاطبان در انتخاب این فیلم به عنوان بهترین فیلم جشنواره به نقطه مشترک رسیدند؛ فیلمی که نشان از جهشی مهم در کارنامه هومن سیدی است. ماهنامه هنر و تجربه: هومن سیدی از آن دست بازیگران یاست که هم تجربه موفقی در عرصه بازیگری دارد و هم به موازات آن توانسته در عرصه فیلمسازی هم پله های ترقی را طی کند. او در چهار فیلم قبلی اش، آفریقا ، سیزده ، اعترافات ذهن خطرناک من و خشم و هیاهو تلاش کرده است تا دست به تجربه های تازه ای در فرم و فضاسازی فیلم هایش بزند و با خلاقیت در فرم بصری فیلم هایش، اشکالی از فیلمسازی مدرن را در سینمای ایران به تصویر بکشد. حالا او در مسیر تکاملی و جسورانه فیلمسازی اش به مغزهای کوچک زنگ زده رسیده که در آن با پررنگ شدن ردپای قصه و عنصر روایت، توانسته نظر طیف بیشتری از مخاطبان را به خود جلب کند، به طوری که منتقدان و مخاطبان در انتخاب این فیلم به عنوان بهترین فیلم جشنواره به نقطه مشترک رسیدند. فیلمی که نشان از جهشی مهم در کارنامه هومن سیدی است و چه بسا بهترین فیلم او تا این لحظه. مغزهای کوچک زنگ زده نخستین فیلمی است که سیمرغ بهترین فیلم از نگاه هنر و تجربه را دریافت کرده است؛ سیمرغی که برای سیدی با اما و اگر و سوالاتی همراه بود که در این گفتگو به آنها می پردازیم. مغزهای کوچک زنگ زده در کارنامه شما فارغ از این که یک نقطه عطف محسوب می شود و می توان آن را تکامل و پختگی سینمای هومن سیدی دانست، نقطه مشترک و هم سویی منتقدان و مخاطبان هم هست. به این معنی که اگر خشم و هیاهو را لحاظ نکنیم، فیلم های قبلی شما بیشتر در میان منتقدان و علاقه مندان سینمای مدرن و کسانی که به فرمالیسم و تجربه و ساختارشکنی در فرم یا فضاسازی های انتزاعی علاقه داشتند، طرفدار داشت و البته در بین منتقدان نیز در ارتباط با برخی از آنها مثل اعترافات ذهن خطرناک من ، نوعی دو قطبی هم شکل گرفت که برخی با آن موافق و برخی مخالف بودند اما در مغزهای کوچک زنگ زده تقریبا یک اتفاق نظر جمعی شکل گرفت و همه فیلم را دوست داشتند و این باعث شد که طیف مخاطبان این فیلم نسبت به فیلم های قبلی هم بیشتر شود و هم متنوع تر. شاید رمز این موفقیت را پیش از هر چیز باید پررنگ شدن عنصر قصه و قصه گویی در این فیلم و چرخش آن از لحن و موقعیتی انتزاعی به لحن و روایتی رئالیستی دانست؛ گویی شما به نوعی روایت های سینمای کلاسیک رجوع کرده اید با حفظ همان ذهنیت و جهان سینمایی شخصی، چقدر با این تحلیل موافقید؟ - به نظرم تحلیل درستی است و عنصر قصه گویی در این فیلم برجسته تر شده، اما این به این معنی نیست که من در فیلم های قلی به قصه گویی بی تفاوت بودم و صرفا دغدغه فرم داشتم. من همیشه فکر می کردم در حال قصه گفتن هستم و اتفاقا برای این که متهم به این نشوم که فیلم هایم فاقد قصه است، خیلی تلاش می کردم که به این مولفه توجه کنم و همیشه بر این باور بودم که در فیلم های قبلی نیز در حال قصه تعریف کردن هستم. اساسا من با سینمایی که قصه ندارد مشکل شخصی دارم. به نظرم هم در آفریقا و هم در سیزده در حال قصه تعریف کردن هستم. در اعترافان ذهن خطرناک من هم گمان می کردم دارم قصه ای را تعریف می کنم، منتها یا الکن بود یا به هر دلیلی مخاطبش خاص تر شد و همه نتوانستند با آن ارتباط برقرار کنند. در خشم و هیاهو هم کاملا با یک فیلم قصه گو روبرو می شویم. واقعیتش این است که قبلا وقتی کسی از من می پرسید فلان جای قصه چی شد؟ من در درونم شاکی می شدم که خب یک ذره تلاش و فکر کنید تا متوجه داستان شوید. بعد از خشم و هیاهو بسیاری از این سوالات که از من پرسیده می شد، اوایل عصبانی می شدم و آنها را پیش پا افتاده و عامیانه می دانستم. اما از یک جایی به بعد تسلیم شدم و فکر کردم که این مشکل از من کارگردان است که نتوانستم به این سوالات در درون فیلم پاسخ دهم و مخاطب نتوانسته جواب پرسش های خود را از متن و قصه فیلم بگیرد. این مسئله موجب شد که تمام تمرکزم را روی داستان گویی گذاشتم و به قصه بیش از گذشته توجه کردم. حالا تفاوت در چه بود؟ ببینید، مثلا من در خشم و هیاهو می گفتم که فلان مسئله یا موقعیت لزومی ندارد که پرداخته شود، چون روشن و معلوم است و نیاز به شرح و بیان نیست اما در مغزها... برعکس، این روش را در پیش گرفتم و حتی در طول ساخت فیلم برخی از دوستان اهل فن که با من همراه بودند، می گفتند مثلا فلان صحنه را چند بار می گیری، یا فلان دیالوگ را نباید آورد، اما تجربه به من ثابت کرده بود ه آن اطلاعات یا موقعیت ها و دیالوگ ها باید در فیلم گنجانده شود یا روی آن تاکید بیشتری شود و پرداخت بیشتری داشته باشد. حتی یک جاهایی می گفتم دست از سر من بردارید. اصلا من می خواهم یک فیلم سطحی بسازم. نمی خواهم حرف عمیق و ویژه ای بزنم. فقط می خواهم یک داستان تعریف کنم و آن را به درستی تعریف کنم که وقتی مخاطب آن را می بیند، درگیر سوالات متعدد نشود و پاسخ آن را در خود فیلم و قصه آن دریافت کند و در نهایت از تماشای فیلم لذت ببرد. شاید برای تان این حرف عجیب باشد، اما برای اولین بار بود که برای ساخت فیلمی، داستان نداشتم، فقط دلم می خواست یک فیلم مفرح بسازم. یا این که برخی ناهنجاری هایی که در جامعه می دیدم، مرا آزار می داد و دوست داشتم درباره آنها فیلم بسازم. نه این که ذهنم خالی از هر ایده ای باشد، اما داستانی از پیش تعیین شده یا طراحی شده در ذهنم نبود. تمام داستانی که اتفاق می افتد، بعد از شروع فیلم اتفاق می افتد، بدون این که سیناپسی وجود داشته باشد. اگرچه 16، 17 تا رونوشت اساسی از قصه داریم، اما شخصیت ها و کنش و ری اکشن های آنها و در نهایت کاراکتری که شکل می گیرد، در خود فیلم و فرایند آن متولد می شود. فارغ از این که مصالح داستانی این فیلم پرملات تر از فیلم های قبلی است، خود موقعیت، شخصیت ها و آدم های قصه و تجربه تلخ و دردناکی که در قصه به تصویر کشیده می شود نیز نسبت به آثار قبلی، ملموس تر، عینی تر و چه بسا تاثیرگذارتر است و تعداد بیشتری از مخاطبان می توانند با حرف و لحن فیلم ارتباط برقرار کنند. - البته من در این مورد با شما مخالفم. در خشم و هیاهو هم همین موقعیتی که ترسیم می کنید، در قصه ای دیگر بیان می شود و عموم مخاطبان با داستان آن درگیر می شوند. موافقم، ولی خشم و هیاهو را باید از جنس و ساختار کارهای قبلی شما منفک کرد چون اساسا یک فیلم قصه گوی متعارف است و زبان و روایت لاسیکی دارد. اما مغزها... با فیلم هایی از جنس اعترافات ذهن خطرناک من و سیزیده و ... جهان سینمایی هم سوتر و هم سنخ تاری دارد، با این تفاوت که در اینجا هم قصه پررنگ تر است و هم عامه فهم تر است و برای همین من فکر می کنم شما قصه را به فرم تجربه گرایانه سینمای تان اضافه کردید و این رمز موفقیت بیشتر مغزها... در کارنامه شما شده است. - بله. اعترافات ذهن خطرناک من تجربه گراتر و فرمالیستی تر بود و اصلا به همین دلیل در سینمای هنر و تجربه اکران شد و فروش بسیار کمی داشت. اگرچه در فیلم های هنر و تجربه، فروش خوبی داشت. با این حال با توجه به این که فیلمی متناسب با استانداردهای مدیوم سینما ساخته شده بود و به نسبت هزینه هایی که برای ساخت آن صرف شد، راضی کننده نبود. واقعیت این است که من در فیلم مغزها... ، تجربه ای که کسب کردم و در واقع هدفی که داشتم، این بود که به فضای رئالیست نزدیک شوم، حتی در بازی ها؛ اما در کلیشه ای ترین حالتش، به این معنا که یک فیلم تیپیکال بسازم، کاراکترهای تیپیکال خلق کنم و آنها را به شخصیت بدل کنم و از این نترسم که آدم های خاص، تیک و رفتار خاصی داشته باشند. در واقع تلاش کردم در بستر و اتمسفر همان فیلم های قبلی و ساختارش، ادبیات رئالیستی را به متن و فضای قصه تزریق کنم. این را هم بگویم که ترسیم و خلق این شخصیت ها و قصه روی کاغذ کمی ترسناک به نظر می رسید، به این معنی که اگر کسی آن را می خواند، پیش خود فکر می کرد این فیلم چگونه قرار است ساخته شود و این آدم ها و تجربه های شان چطور ممکن است در یک بستر و زبان رئالیستی جان بگیرند، چون به شدت این خطر وجود داشت که آنها و حتی دیالوگ های فیلم به شدت اغراق آمیز و اگزجره شوند و اساسا از زندگی و آدم های واقعی فاصله بگیرند و باورپذیر نباشند. نه تنها این شخصیت ها و کاراکترها در دام کلیشه های تیپیکال قرار نگرفتند، که نوعی تشخص دراماتیک هم پیدا کردند، که این مسئله هم جاذبه های شخصی و فردیت آنها را بیشتر و برجسته تر کرد و هم یک هویت ریشه دار و اجتماعی پیدا کردند که اگرچه به ظاهر ضدقهرمان یا شخصیت های منفی بودند، اما تماشاگر آنها را در کسوت یک قهرمان یا دست کم یک قربانی می بیند و می پذیرد و آنها را پس نمی زند. در واقع اگرچه این شخصیت ها آدم های حاشیه نشین هستند، اما در فیلم به مرکزیت فیلم بدل می شوند و مخاطب را با خود همراه می کنند. - واکنشی که من هم از تماشاگران در جشنواره داشتم، همین طور بود. مسئله این است که دیگر سالیان سال است که شخصیت پردازی دو قطبی سیاه و سفید یا مثبت و منفی در سینما کم رنگ شده و به ویژه در یک فیلم رئالیستی که اساسا این مرزبندی های دو قطبی فاقد منطق است. بنابراین شخصیت های خاکستری هم با واقعیت منطبق تر است و هم با مخاطب و روانشناسی مخاطب سازگارتر. در این فیلم هم همان طوری که می بینیم، همین حاشیه نشینان در درجه اول یک انسان اند؛ انسان هایی که مثل بقیه خطا می کنند، اشتباه دارند و جامعه و خانواده و محیط روی آنها تاثیر می گذارد. این که مخاطب این شخصیت ها را که در ظاهر خلافکار یا معتاد هستند، به قول شما پس نمی زند، برای این است که ریشه های رفتار و منش آنها را در فیلم می بیند و محیط و فقر و فلاکتی که بر زندگی آنها حاکم است، لذا به جای انگ زدن یا گارد گرفتن، آنها را درک می کند و با آنها همدلی و همدردی می کند. با این وجود در برخی از برنامه ها یا مطالبی که درباره فیلم نوشته شده بود، برخی گفته بودند که این آدم ها از کجا آمده اند، یا نمونه های مثل آن را در جامعه نمی بینیم. و این خیلی برای من جای تعجب داشت! همان روزی که این حرف را می زدند، فردی با قمه به نهاد ریاست جمهوری حمله می کند، یا در اخبار تلویزیون گاهی گزارش هایی از دستگیری اراذل و اوباش پخش می شود که من از یکی از آنها در خود فیلم هم استفاده کردم. بعد عده ای می گویند چنین آدم هایی در جامعه ما وجود ندارد. نمی دانم اینها در این جامعه زندگی نمی کنند، یا اخبار و حوادث را دنبال نمی کنند! احتمالا این عده همان هایی هستند که فیلم را متهم به سیاه نمایی می کنند و حرف هایی از این دست... - من که به شدت از این فضاها گریزانم و به نظرم این نگاه ها بیشتر بحث های چرک سیاسی است که من اصلا آدم این حرف ها نیستم و این حرف ها مال من فیلمساز نیست که به دنبال برخی مقاصد سیاسی و جناحی بخواهم قصه ای را تعریف کنم که از اساس واقعیت نداشته باشد. من، هم به عنوان یک شهروند و هم فیلمساز، دغدغه های خود را در قالب فیلم و به زبان تصویر بیان می کنم و آنچه در مغزهای کوچک زنگ زده می بینیم، یک قصه خیالی و فانتزی نیست، بلکه بازتابی از آن چیزی است که در بخشی از جامعه ما وجود دارد. اتفاقا یکی از ویژگی های فیلم این است که شخصیت اصلی فیلم، شاهین، از دل همین نکبت و تباهی به آستانه رستگاری و نجات می رسد و دچار تحول درونی می شود؛ تحولی که باورپذیر است و ناگهانی و بی منطق اتفاق نیفتاده است. چطور فیلمی می تواند سیاه نمایی باشد، در حالی که پایان آن با امید به اوضاعی بهتر و برخاستن و اراده کردن برای نجات دادن خود از آن تباهی و فلات رقم می خورد. - کاملا همین طور است. جالب این که از ستاد مبارزه با جرایم و اعتیاد با ما تماس گرفتند و با لطفی که داشتند، قرار شد از این فیلم به همین دلیل تقدیر شود. واقعیت این است که ما نمی توانیم صورت مسئله را پاک کنیم و بگوییم در یک وضعیت گل و بلبلی زندگی می کنیم. آنچه در فیلم می بینیم، بخشی از واقعیت جامعه در مناطق حاشیه نشین شهر و حتی در دل خود شهرهاست که مختص جامعه ما هم نیست و در همه کشورهای دنیا وجود دارد. خب ما که خودمان نمی توانیم خودمان را گول بزنیم. اصلا کار سینما این است که افکار عمومی را متوجه یک خلأ، یک اشکال و ناهنجاری در جامعه بکند و نسبت به آن آگاهی و حساسیت به وجود آورد. آگاه کردن جامعه را که نمی توان نامش را سیاه نمایی گذاشت. اتفاقا این عین روشنگری است. من در همین مدت نقدهایی از روانشناسان و جامعه شناسان درباره فیلم خواندم که برای من خوشایند بود. نقدهایی که از منظر علمی به وجوه مثبت این آسیب شناسی ها در فیلم اشاره داشت و این که ساخت چنین فیلم هایی می تواند به افزایش آگاهی مردم درباره جرایم و ناهنجاری ها و کاهش آنها در جامعه کمک کند. من چون تا حالا درباره این فیلم با جایی مصاحبه نکردم، در جواب دوستانی که فیلم را مصداق سیاه نمایی می دانند، یا معتقدند آدم های قصه در واقعیت جامعه وجود ندارند، بگویم که این یک رفتار پوپولیستی است برای تخریب و تحقیر فیلمسازان و هر هنرمندی که دارد کار حرفه ای خود را انجام می دهد. کاملا در اشتباه اند و پشت مردم و دفاع از مردم پنهان نشوند. ما باید کارکردها و حد و مرزهای اثربخشی هر چیزی را در جامعه درست تشخیص دهیم و افکار عمومی را متشنج نکنیم. مثلا وقتی فیلم اعترافات ذهن خطرناک من در گروه هنر و تجربه اکران شد، ما اعتراضی نکردیم، چون ماهیت و سطح آن فیلم را برای برخی مخاطبان خاص سینما می دانستیم نه لزوما همه مخاطبان اما وقتی فیلمی با موضوعی عمومی و اجتماعی ساخته می شود که مردم آن فیلم را دوست دارند، یا از آن تاثیر مثبت می گیرند، این حرف ها و تحلیل، نوعی خودویران گری و ضایع کردن خود است، یا برای این که فیلم مورد نظر و پسند خود را بزرگ کنید، به تحقیر و تخریب فیلم دیگری می پردازید که این، هم دور از اخلاق حرفه ای است و هم اخلاق انسانی. من از این عده از دوستان خواهش می کنم با پیش فرض های بدبینانه خود، مردمی را که قرار است این فیلم را ببینند، دچار سوءتفاهم نکنید. اعترافات ذهن خطرناک من (هومن سیدی - 1392) یکی از ویژگی های مغزهای کوچک زنگ زده که به نقطه قوت فیلم هم بدل می شود، که اتفاقا نقطه ضعف بسیاری از فیلم های سینمای ایران است، مسئله ریتم آن است. ریتم و ضرب آهنگ تند فیلم که با فضای ملتهب قصه منطبق است، به کشش دار شدن و جذابیت آن کمک کرده است و تماشاگر را جای خود می نشاند. چقدر نسبت به ریتم فیلم فکر کرده بودید و ایده داشتید؟ - جالب است که این فیلم باعث شد من یک بار دیگر به دوران نوجوانی ام رجوع کنم و یاد کلاس های فیلمنامه نویسی و کتاب هایی که در این باره خواندم، بیفتم. یک بار دیگر آنها را خواندم و جزء به جزئش را بررسی و مطالعه کردم و دیدم که چقدر درست درباره قصه و ریتم آن سخن گفته اند و اگر آدم طبق همین الگوهای کلاسیک جلو برود، می تواند تماشاگر فیلمش را پای فیلم بنشاند و او را با خود همراه کند. شما از ریتم حرف زدید. من می گویم و معتقدم اگر فیلمنامه کشش لازم را برای روایت نداشته باشد، حتی فیلمی با ریتم بالا هم بسازید، نمی تواند مخاطب را جذب کند. درست است که در اینجا ریتم فیلم بالاست، اما به نظرم مهم تر از آن، خود فیلمنامه و قصه و شخصیت پردازی هاست که در درجه اول، مخاطب را سر جایش می نشاند و با فیلم همراه می کند. در واقع آنچه بیش از هر عامل و عنصر و فرمی و روایی دیگر تماشاگر را مجذوب می کند و فیلم می تواند روی پای خود بایستد، داستان است. اگر فیلمی قصه جذاب و پرکششی نداشته باشد، ریتم به آن کمکی نمی کند و حتی می تواند باعث خستگی و عصبیت تماشاگر شود. مثلا همین فیلم Cityh of God که می گویند فیلمت به آن شباهت دارد، با تمام شگفتی هایی که فیلم دارد، از دقیقه 40، 50 خسته کننده می شود، در حالی که ریتم فیلم بالاست. اما فیلم هایی وجود دارند مثل فیلم های میشائیل هانکه که با وجود این که ریتم آرام و پایینی دارند، اما قصه آن به قدری تکان دهنده است که تماشاگر را میخکوب می کند. به نظر من قلب تپنده یک فیلم برای این که بتواند تماشاگر را مجذوب و میخکوب کند، عطف های به موقع آن است. اندازه درست و دقیق عطف ها کمک می کند نه فیلم خسته کننده شود، نه خودش را لو دهد. بنابراین برای من درک درست نقاط عطف فیلم خیلی مهم تر از ریتم آن بود و چه بسا همین عامل هم به در آمدن ریتم مناسب به قصه کمک کرده است. یکی دیگر از تفاوت های این فیلم ها با آثار قبلی شما در نوع استفاده از لوکیشن است. در مغزها... لوکیشن محدود است، اما تنوع پلان و سکانس و تعدد رخدادها بیشتر شده است. شاید این مسئله هم به ریتم بالای کار کمک کرده است. - موافقم. مثلا ما سکانسی داریم مثل زندان که در آن ملاقات شاهین و شکور را می بینیم که حرف های شان پینگ پنگی است و به دلیل محدودیت و منطق اتاق ملاقات در زندان خیلی نمی توانند مانور بدهند، مثلا قدم بزنند یا درگیر شوند، و باید در یک نقطه ثابت روی صندلی با هم گفتگو یا جر و بحث کنند. در واقع دکوپاژ این سکانس خیلی دشوار بود و دست ما به دلیل منطق موقعیت بسته بود، بنابراین مجبور بودیم از تنوع پلان استفاده کنیم که تماشاگر دچار خستگی نشود، یا این صحنه که صحنه مهمی هم بود، بتواند تاثیرگذار و جان دار از کار دربیاید یا میزانس ها باید خیلی مویرگی باشد تا بتوان روایتی رئالیستی از آن مکان را به تصویر کشید. به همین دلیل تصویربرداری و برداشت از سکانس زندان سه روز طول کشید. و چقدر این سکانس، سکانس بی نظیر و تاثیرگذاری شده و چه بازی خیره کننده ای از فرهاد اصلانی در این صحنه می بینیم. به نظرم شما در انتخاب بازیگر هم خیلی ریسک کردید و جسارت به خرج دادید؛ چه در استفاده از خانم لادن ژاوه وند و چه در نقش مکمل ها و کوتاهی که از هنرجویان کلاس بازیگری خودتان بودند. خوشبختانه نتیجه کار خیلی خوب از کار در آمد. کمی درباره انتخاب بازیگران جنبی فیلم هم توضیح دهید. به نظرم شاگردان کلاس های خودتان به دلیل شناختی که از جهان ذهنی و سینمایی شما داشتند، از این امتیاز برخوردار بودند که به درک درست و دقیقی از نقش ها برسند. - درست است ولی این مسئله مثلا درباره خانم ژاوه وند جواب نمی دهد و ایشان خیلی غریزی و حسی بازی کردند و نتیجه کار هم خیلی رضایتبخش بود. ایشان هم خیلی باهوش بود و هم انگیزه خیلی بالایی برای ایفای این نقش داشت و با این سن و سال، انرژی بالایی داشت. جالب این که ایشان در لحظه آخر به فیلم پیوستند. من اصرار داشتم که یک نابازیگر این نقش را بازی کند که موفق نشدیم آن را پیدا کنیم و قرار شد یک بازیگر برای این نقش پیدا کنیم که به نتیجه نرسیدیم و در نهایت محمد کارت خانم ژاوه وند را از کمپینی که در آن مستند ساخته بود، به ما معرفی کرد و وقتی ایشان را دیدم، همانی بود که در ذهنم بود و به اصطلاح اصل جنس که با کمی تمرین و راهنمایی به درستی نقش را فهمیدند و بازی کردند. وقتی ایشان بازی می کرد حتی بچه های پشت صحنه می خندیدند، نه این که ایشان حرف های خنده دار بزند یا بد بازی کند، بلکه برعکس از این که چطور ایشان بدون هیچ گونه سابقه بازیگری توانسته این قدر خوب نقش بازی کند. البته من کمی نگران بودم و به بچه های پشت صحنه می گفتم که در تعریف و تمجید خودتان از بازی ایشان مراقب باشید که خدای نکرده این مسئله باعث نشود نقش و راکورد بازی را فراموش کند، که خوشبختانه این اتفاق نیفتاد و ایشان خیلی مسلط این نقش را بازی کردند ولی در ارتباط با بچه های کلاس بازیگری و هنرجویان با شما موافقم و شناختی که از سینمای من داشتند، یا نوع نگاهی که من به بازیگری دارم، کمک کرد تا آنها بتوانند خوشبختانه به خوبی از پس نقش بربیایند، به ویژه نوید پورفرج و خانم مرجان اتفاقیان که امیدوارم بعد از این شاهد موفقیت های بیشتر آنها در عرصه بازیگری باشیم. این نشان می دهد جسارت تجربه گرایی شما بالاست و البته در جایی هم اشاره کردید که روند تجربه گرایی خود را حفظ می کنید و خود را مجاب می کنید که تجربه نوینی ارائه دهید. مغزهای کوچک زنگ زده را هم می توان با توجه به نکاتی که گفتید، ادامه روند تجربه گرایی شما در سینما و فیلمسازی دانست و شاید اهدای سیمرغ بهترین فیلم هنر و تجربه به فیلم شما را بتوان در همین راستا معنا کرد. با این حال انگار در شب اختتامیه از دریافت این سیمرغ متعجب شده بودید؛ چرا؟ - واقعا جا خوردم و حالا توضیح می دهم که چرا. قبلش فقط این نکته را بگویم که من با هیچ شخص خاصی مشکلی ندارم. این را به این دلیل نمی گویم که آدم میانه رویی هستم، نه اتفاقا آدم تندی هستم و حرفم را می زنم! منظورم از این که با هیچ شخصی مشکل ندارم این است که نه با داورهای محترم مسئله دارم، نه با مدیریت جشنواره چون فکر می کنم هر جشنواره ای قوانین خاص خود را دارد که یا کسی از آن خوشش می آید، یا نمی آید. این موضوعی نیست که آدم بخواهد بابت آن ناراحت باشد. وقتی من فیلمم را به جشنواره ارائه می دهم، باید قوانین آن را بپذیرم و به داوری های آن احترام بگذارم. تعجب من بابت ابداع و خلق یک جایزه ای بود که می توانست من را به هم بریزد و حتی ادامه مسیر حرفه ای ام را تحت تاثیر خودش قرار بدهد. شوک بنده به خاطر این بود که در سینمای ایران معنی هنر و تجربه نوع دیگری از سینما را در ذهن مخاطب تداعی می کند، که فیلم مغزهای کوچک زنگ زده با آن فاصله دارد یا منطبق با آن تعریف و تصویر نیست. این به این معنا نیست که هنر و تجربه مقوله بی اعتباری است. اتفاقا من از این سینما به خاطر فیلم اعترافات ذهن خطرناک من جایزه ای دارم که آن را با افتخار در کتابخانه شخصی ام قرار داده ام و برای من اعتبار آرتیستیک دارد اما قبل از این و شروع اختتامیه یک چیزهای دیگری به ما گفته بودند و برای آن ما را به اختتامیه فرا خواندند که نمی خواهم وارد جزئیات آن شوم اما روی سن و در شب اختامیه اتفاقات دیگری رخ داد، که برای من قابل درک نبود و مرا به هم ریخته بود. ضمن این که برای من جای این سوال پیش آمد که اگر داوران فیلم مرا در بخش هنر و تجربه دیده اند و جایزه داده اند، آیا به این معنی است که فیلم باید در سیستم سینمای هنر و تجربه به نمایش در بیاید؟! این به نظرم متناقض به نظر می رسد که اگر این اتفاق بیفتد، به نظرم جفا به خود هنر و تجربه است. این الصاق درستی نیست. ضمن این که تصور کردم این جایزه را ابداع کردند و به فیلم ما دادند تا به اصطلاح زحمات ما نادیده گرفته نشود اما من می گویم چرا برای به دست آوردن دل ما باید چنین جایزه ای را ابداع کرد. من که احساس نیاز به سیمرغ نکرده بودم و برای من بهتر بود که این سیمرغ را نمین گرفتم. اگر این فیلم شایسته هیچ جایزه و سیمرغی نبوده که خب نباید اهدا می شد و این برای من خوشایندتر بود تا این که جایزه ای را ابداع کنیم تا دل کسی یا گروهی را به دست آوریم. حرف من این است که سیمرغ یا جایزه من باید در جای خود اهدا می شد. البته هیچ کدام از این حرف ها به این معنا نیست که من به جشنواره آمده بودم که سیمرغ ببرم یا اگر نمی گرفتم فاجعه رخ می داد. هرگز! چون سیمرغ هنر و تجربه تاکنون وجود نداشته و برای نخستین بار ابداع شده، من فکر می کردم که آن را به فیلم امیر می دهند، به دلیل این که ساختار و جنس این فیلم به مولفه های فیلم هنر و تجربه نزدیک تر بود. این که این سیمرغ به فیلم من داده شد، حس کردم که نوعی به دنبال نخود سیاه فرستادن آن است. بر همین اساس برای من جایزه نگرفتن ناراحت کننده نبود. این که در پس ابداع یک جایزه، فیلم در بستر واقعی خودش دیده نشود، ناراحت کننده بود. با این حال همه داوران جشنواره اساتید من هستند و رأی آنها برای من قابل احترام است. شاید شب اختتامیه فرصت اندکی بود برای این که برخی حرف های تان را بزنید. اگر فکر می کنید حرفی از این فیلم و سیمرغش جا مانده، اینجا بگویید. - من فقط یک حرف دارم. همه دوستان اهل سینما، از کارگردان و تهیه کننده و بازیگر گرفته تا نویسندگان و منتقدان همه اصنافی که عضوی از خانه سینما هستند، تلاش کنیم که خودمان داستانی درست نکنیم که خشونت و نامهربانی در سینما رواج پیدا کند و اختلاف نظرها و سلیقه ها بخواهد همدلی بین ما را کم کند، یا از بین ببرد. حاشیه ها را کم کنیم و به متن سینما بپردازیم. باور کنید گاهی به جایی می رسم که دلم می خواهد بی خیال سینما شوم و آن را رها کنم. این شرایط بدی است که اگر حرفی زدیم که به ذائقه کسی خوش نیامد، از فردا دشمن هم شویم، یا علیه هم رفتار کنیم. من به مخاطب و مردم کاری ندارم که آنها همواره عاشق سینما و سینماگران بوده و هستند اما خودمان داریم عشق به این کار را فراموش می کنیم. واقعیت این است که سیمرغ ها فراموش می شود و این فیلم هاست که در خاطره ها می ماند. همه ما شاید الان یادمان نیست که فیلم هامون برای کدام بخش جایزه گرفت، ولی هامون از یادمان نرفته. یادمان نیست که خسرو شکیبایی برای چه فیلمی سیمرغ گرفت، ولی خود او همواره در ذهن و قلب ماست. بزرگ ترین جایزه، ماندگار شدن یک فیلم در خاطره مردم است، نه سیمرغی که در دست داریم. ...
رضازاده: از وزنه برداری نرفته ام که بخواهم برگردم!
باید بازخوردی داشته باشد. از سوی دیگر می بینیم که کیانوش رستمی چند سال است می گوید من تنها تمرین می کنم و فدراسیون هم نمی تواند روی حرف ورزشکار حرف بزند. شاید هم حق با کیانوش رستمی باشد اما به هرحال نخستین بار رئیس فدراسیون این اجازه را به او داده و حالا هم باید پاسخگو باشد. در دوره ریاست شما هم این اتفاق افتاد که چند ملی پوش مطرح گفتند با کوروش باقری کار نمی کنند اما بعد از مدتی این ...
در زمان مدیریت بقایی نزدیک به 600 هزار شیء تاریخی از موزه ملی خارج شد/ 40 درصد دوربین های موزه ملی از ...
استانداری فارس برداشتند؟ واقعیت امر این است که در آن مقطع آقای دکتر احمدی نژاد تصمیم داشتند که آقای مشایی برای انتخابات سال 1392 کاندیدا بشوند و بر همین منوال تشخیص دادند که من از استانداری به میراث فرهنگی نقل مکان کنم و معاون آقای رئیس جمهور بشوم و البته بر اساس برخی تحلیل ها قرار بود بعد از سازمان میراث فرهنگی، به جایگاهی دیگر در دفتر رئیس جمهوری منتقل شوم. اینکه می گویند آقای ...
استقلالی ها برای ایجاد جهنم دست به کار شدند +عکس
، شعارهای سیاسی و نژادپرستانه ندهند و به تیم حریف و داوران بازی بی احترامی و توهین نکنند. استوری سیدحسین حسینی علاوه بر این، چند بازیکن استقلال هم در صفحات خود در شبکه های اجتماعی هواداران استقلال را به حضوری آرام و بی حاشیه در ورزشگاه آزادی دعوت کرده اند. این تصویر استوری اخر اینستاگرام سیدحسین حسینی دروازه بان استقلال است. او در این پست از هواداران تیمش خواسته با لباس آبی و بدون ...
دختری که با اشک هایش خبرساز شد/ "می خواهم وزنه بردار شوم"
احساس می کنم در سال 2024 می تواند در مسابقات نوجوانان جهان شرکت کند . مربی آیسن در مورد اینکه وقتی به آیسن اجازه وزنه زدن داده نشد، خیلی گریه کرد یا نه، گفت: ابتدا گریه کرد اما بعد از آن دیگر زیاد گریه نکرد. الان هم روحیه اش خوب است. از این به بعد هم باید برای او برنامه ریزی کنم تا نتیجه کار را ببینیم . ...
تهدید یا فرصتی برای برجام؟
غربی دیگر در این باره به وال استریت ژورنال می گوید: موضع گیری اخیر کیم جونگ اون می تواند خبر بدی برای توافق با ایران باشد. ترامپ همواره از برجام به عنوان بدترین توافق تاریخ یاد کرده و اکنون فرصت مذاکره ای روبه رویش قرار گرفته تا به دنیا نشان دهد که توافق خوب از نظر وی چه مختصاتی باید داشته باشد. برخی منتقدان برجام در امریکا با این استدلال موافق هستند و می گویند: ترامپ قاطعانه می گوید که برجام به ...
ضیافت شام ژن خوب برای رفقا/ حداقل مجازات مدیران حرام خوار/ یک وزارت خانه پژوی 200 میلیونی می خرد
لاری که در ماجرای ژن خوب منتقدین خود را گاو خطاب کرده بود، حالا در آخرین هنرنمایی، برای دوستان خود در سالن شهرداری منطقه 2 تهران، ضیافت شام برگزار کرده است. به گزارش رجانیوز، سید مصطفی موسوی لاری، همان فردی که در قصه ژن برتر پسر عارف ، مردم و منتقدین صنف خود را گاو خوانده بود و بعد از این ماجرا توانسته بود علاوه بر عضویت در هیئت مدیره سولیران (زیرمجموعه شستا) مدیر کل هماهنگی امور مناطق ...
می خواهیم رده اول را حفظ کنیم
...: من نمی توانم بگویم دخترم چه می گوید و او خودم می تواند نظر بدهد و من دخالتی ندارم. سرمربی استقلال تهران درباره مشخص شدن دروازه بان استقلال در بازی فردا و احتمال بازی کردن رحمتی یا حسینی پاسخ شفافی نداد و گفت: این موضوع فردا مشخص می شود. شفر در پایان خاطر نشان کرد: ازهوادرانمان باز هم می خواهیم که بدون اینکه مشکلی را ایجاد کنند به ورزشگاه بیایند و بازی را تماشا کنند تا بهانه ای ندهیم و از دیدن بازی لذت ببریم. شفر بیرون از سالن کنفرانس با فردی مواجه شد که پیراهن قرمز پوشیده بود. سرمربی استقلال به این فرد اشاره کرد و گفت: پس قرمز پوشیدی؟اوکی؛ اوکی! ...
شفر؛ خالق اعداد شگفت انگیز
در 17 بازی 5 گل خورد که البته 2 گل از این 5 گل هم از روی نقطه پنالتی به ثمر رسید. در این مدت، نه تنها خط دفاع استقلال استحکامی فولادین به دست آورد، بلکه سید حسین حسینی هم موفق به ثبت یک رکورد باورنکردنی در تاریخ فوتبال باشگاهی ایران شد. او توانست 872 دقیقه متوالی دروازه خود را بسته نگه دارد و رکورددار شود و البته نباید نقش وینفرد شفر و تدابیر او را در این رکوردشکنی نادیده گرفت. 2. ...
طرح آشتی هواداران سرخابی
داشته اند و از این رو استان اصفهان نیازی به چاره اندیشی ندارد. اما هر بار که در مورد استقلال و پرسپولیس حرف می زنیم ناخود آگاه بحث دو قطبی بودن فوتبال مد نظر است و اینکه قرمزها و آبی های پایتخت خواسته یا نا خواسته اسکلت تیم ملی را تشکیل می دهند و از بازیکنانی برخوردارند که هواداران زیادی با حضور در استادیوم بازی آنها را دنبال می کنند. هواداران میلیونی استقلال و پرسپولیس از ...
سمنان دیار ستارگان کویری/ شهری که در آن زمان نمی گذرد
خان حاکم دو دانگه و چهاردانگه برای سکونت شخصی احداث شده اند اما امروز یکی از جاذبه های خوب گردشگری محسوب می شوند برای دیدار از این دو بنا اما باید به ماده سفر کرد این روستا تا سمنان 76 کیلومتر فاصله دارد و در مسیر شهمیرزاد قرار دارد. رودخانه سفیدرود که در زبان محلی آن را اسبه رو می نامند، در شمال روستا جریان داشته و خودش یک جاذبه گردشگری محسوب می شود. سمنان شهر زیبا و کهن ...
نبض اقتصاد چهارشنبه سوری در چهارراه ها می زند
یکی دو هفته مانده به عید، گل فروش های سر چهارراه ها جای خودشان را به ترقه فروش ها می دهند. ترقه فروش ها لابه لای ماشین ها می چرخند و سعی می کنند تا می توانند مردم را به خرید تشویق کنند. برای هر کسی هم قیمت خاصی دارند. مثل محمد که بعد از این که شماره اش را می دهد و می گوید هر چه خواستی بگو برایت می آورم، چشمکی می زند و نوید می دهد که ارزان تر هم حساب می کند. به گزارش اعتدال، روزنامه ...
ذوب آهن به دنبال چهارمین صعود آسیایی(عکس)
قهرمانان با حضور 28 تیم برگزار می شد و از گروه تنها 1 تیم جواز صعود به مرحله بعد را می گرفت. *ذوبی ها بعد از این حضور غیبتی 6 ساله را در این مسابقات تجربه کردند اما با توپ پر برگشتند و در سال 2010 موفق به کسب عنوان نایب قهرمانی شدند. شاگردان ابراهیم زاده، در مرحله گروهی بالاتر از بنیادکار، الاتحاد و الوحده قرار گرفتند و در مرحله حذفی نیز مس کرمان، پوهانگ استیلرز و الهلال را حذف کردند و ...
اکران نوروزی، جلب نظر مخاطب با نیم نگاهی به گیشه
ایران اکونومیست - به گزارش ایران اکونومیست؛ با پایان جشنواره فیلم فجر در بهمن ماه که از آن عنوان تحویل سال سینمای ایران یاد می شود، بحث اکران فیلم های نوروزی که چند روز پیش از تحویل سال شمسی، رنگ پرده می گیرند، داغ می شود. بسیاری از تهیه کنندگان و کارگردانان سینما همواره علاقه مندی به نمایش آثار خود را در این فصل جذاب اکران پنهان نکرده اند و خواستار حضور در این تورنمنت داغ شده اند ...
قلعه نویی و رکوردی دیگر؛ ژنرال به 50 رسید!
در 7 دوره حضور داشته است. او در دوره های هفتم، یازدهم و دوازدهم لیگ قهرمانان همراه با استقلال در 24 مسابقه هدایت آبی پوشان را عهده دار بود و تیم تحت امر او در این مدت 9 برد، 8 تساوی و 7 شکست در کارنامه اش ثبت شد. در دوران سرمربیگری قلعه نویی در استقلال تیم او در بازی های آسیایی 23 گل به ثمر رساند و 27 بار دروازه اش باز شد. بهترین نتیجه دوران سرمربیگری او نیز صعود به نیمه نهایی لیگ ...
باشگاه استقلال باید دیپلماتیک حرف بزند
حمایت و ناداوری و اتفاقات آزار دهنده بازی رفت را با یک نتیجه خوب تلافی کنند اما این روزها در شبکه های اجتماعی و فضای مجازی چیزهایی می بینیم و می شنویم که زنگ خطر را برای ما به صدا درآورده و باشگاه استقلال را ناچار به صدور بیانیه کرده است. خطری که باشگاه استقلال به آن اشاره کرد، می تواند تا دو سال محرومیت باشد که آسیب بزرگی به فوتبال ایران وارد می کند. در صورت جریمه نقدی هم باشگاه های ما با مصائب و ...
تمیزکاری پرهزینه/خانه تکانی هایی که از خرید شب عید گران تر تمام می شوند!
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان ،این روزها چه جمله هایی را بیشتر می شنوید؟ "همه چیز گران شده"، "دیگر عید رنگ و بوی سابق را ندارد"، "اصلاً نمی توان پا به بازار گذاشت" و سایر جملاتی با همین مفاهیم بیشترین جملاتی هستند که این روزها رد و بدل می کنند و گاهی برخی از آنها به صورت واضح مصداق پیدا می کنند. به روشنی به خاطر دارم که اگر در همین تاریخ نگارش این گزارش در 6 سال قبل قصد ...
بازار داغ مواد محترقه در چهار شنبه سوری
در چهارشنبه سوری سال گذشته، یک پسر جوان در خیابان پیروزی تهران بعد از اینکه به شدت از ناحیه دست و پا دچار سوختگی شد، جان باخت. همین حالا نیز شنیدن این خبر لرزه به جان آدم می اندازد. کافی است این روزها و شب ها سری به بازار تهران بزنید تا در کمتر از چند دقیقه هر نوع ابزار برای آتش بازی را از هر نوع که بخواهید در این بازار ببینید. جوان های بسیاری قدم به قدم در سبزه میدان ایستاده اند و ...
خبر خوب برای بازیکن استقلال که بخاطر قاچاق مواد مخدر در زندان است!
خوشبختانه تیم های ما در لیگ قهرمانان بازی به بازی دارند بهتر می شوند. برسیم به دوران بعد از آزادی. به فوتبال برمی گردی؟ امیدوارم دوستان فوتبالی ام به من اعتماد داشته باشند. علی اکبریان اشتباه کرده و 8 سال زندانی شده. تاوان اشتباهم را دادم و حالا به صفر رسیده ام. الان باید به من اعتماد کنند. امیدوارم این اتفاق رخ بدهد. در این فوتبال هزار تا شغل وجود دارد، یکی از این هزار تا را به من بدهند ...
80 هزار مأمور در آزادی
. حالا اما رؤیای اماراتی ها در آستانه تعبیر است. امروز اگر کوچک ترین خطایی از تماشاگران طرفدار استقلال سر بزند، نه تنها استقلال که تمام تیم های ایرانی امتیاز میزبانی مقابل تیم های اماراتی را از دست می دهند و از سال آینده، بخت صعود نمایندگان ایران از این میزان ناچیز فعلی نیز کمتر می شود. امروز توقع داریم هر تماشاگری که به آزادی می رود، یک مأمور باشد و جدا از این که خودش، بطری، ترقه، نارنجک و... به ...
دروازه بان سابق استقلال و همسرش در آمریکا +عکس
آفتاب نیوز : دروازه بان سابق استقلال که مدتی است از فوتبال دور است اخیرا به همراه همسر و فرزند خود به ینگه دنیا سفر کرده بود. وحید طالب لو که تاکید کرده هنوز به فکر خداحافظی از فوتبال نیست، از اوقات فراغت خود استفاده کرده و به همراه خانواده سفری به آمریکا داشته است.
سال بعد سال تغییر
مطالبی را بیرون بکشد و از آنها بر ضد بهترین آثار غیرژورنالیستی تان استفاده کند. هشتاد وشش سال از نوشتن این مطالب به وسیله مردی می گذرد که حالا همه قبل از آن که او را روزنامه نگار بدانند؛ نویسنده ای می دانند با آثاری قابل دفاع. اما شرح نوشته های او با تجربه بسیاری از روزنامه نگاران مشترک است. آنها که مجبورند در کنار روزنامه نگاری شغل دیگری داشته باشند و آنها که از نوشتن مطلب و رساندن آن به ...
سرک کشیدن به یک ویترین هنری ملی/ صنایع دستی مد می شود؟
استانداردهایی برای این هنر، ضروری به نظر می رسد. این هنرمند شرکت کننده در بیست و نهمین نمایشگاه ملی صنایع دستی یکی از مشکلات اساسی سوزن دوزها را تهیه مواد اولیه می داند و می گوید: هم پارچه گران است و هم نخ. رنگ های طبیعی اما همه مشکل ما به تهیه مواد اولیه خلاصه نمی شود. در حال حاضر، سوزن دوزی های افغان با کیفیت نامناسب و قیمت پایین و ظاهر فریبنده، جایگزین بلوچ دوزی ها شده اند وگرنه سوزن ...
از چشمه ای شفا بخش در ثلاث باباجانی تا سد زیبای شیان در اسلام آبادغرب
شبکه اطلاع رسانی مرصاد به نقل از سراب روانسر ، غار قوری قلا یا قوری قلعه بزرگ ترین غار آبی خاورمیانه با پیشینه 65 میلیون سال از مهمترین جاذبه های گردشگری کشور به حساب می آید. این غار در 25 کیلومتری شهر روانسر، در دامنه کوه شاهو و مشرف بر جاده روانسر- پاوه و در همسایگی روستایی به همین نام جای گرفته است. درازای این غار 12 کیلومتر و ژرفای آن 3140 متر است و به عنوان یکی از هفت اثر ...
کسری بودجه؛ از سخنان روحانی تا آمار بانک مرکزی/ افزایش انتشار پول پرقدرت توسط بانک مرکزی/ بازگشت به ...
دلار بوده است. مازاد تجاری کره جنوبی در سال 2016، 7/93 میلیارد دلار بوده و این امر در حالی صورت گرفته است که این کشور حتی نفت خام و میعانات گازی مورد نیاز خود را وارد کرده است. از قضا، ایران یکی از تأمین کنندگان اصلی نفت خام و میعانات گازی کره جنوبی است و به عنوان نمونه میعانات گازی ایران در پتروشیمی های کره جنوبی به عنوان خوراک مورد استفاده قرار می گیرد و به کالاهای باارزش افزوده بالا تبدیل می شود ...
ستاره استقلال، بازیکنی که کمی دیر کشف شد
مردم نیوز : مامه بابا تیام با قدرت بدنی اش به استقلال معرفی شد اما گل اول این بازیکن در مسابقه با العین، هوش، سرعت و فرصت طلبی ویژه او را در معرض دید هواداران قرار داد. او خط دفاعی العین را کاملا به هم ریخت و به بهترین شکل از پاس فرشید اسماعیلی برای رساندن توپ به تور دروازه تیم میزبان استفاده کرد. شب درخشان مهاجم خارجی استقلال در همین نقطه متوقف نشد و او تنها لحظاتی بعد از سیو دیدنی ...