سایر منابع:
سایر خبرها
انتقادصریح اصحاب رسانه از دولت/ تدابیر برای بی اثر کردن تحریم ها
گسترش دادیم و شما به عنوان اصحاب رسانه، نظر بدهید که آیا این دستاورد دولت با وجود مخالفت های فراوان و سنگین کار بزرگی نبوده است. رئیس جمهور با طرح این سوال که چرا باید موضوع پشیمان بودن از صندوق رأی را مطرح کنیم، اظهار داشت: صندوق رأی تنها راه حل مشکلات پیش روی ماست و جدا شدن از صندوق یعنی جنگ داخلی و تسلیم شدن در برابر دشمن. شاید حل بعضی از مشکلات سخت باشد، اما برای حل همین مشکلات نیز ...
شهیدی که همانند حضرت زهرا (س) آرزوی گمنامی داشت و در دفاع از حرم به آرزوی خود رسید
همگی مفققودالاثر هستند و از پیکر آنها چیزی نمانده است،البته باید بگویم آرزوی دیرینه محمدرضا این بود که در راه اسلام به شهادت برسد و هیچ نشانه ای از پیکرش نماند این را بارها گفته بود تاهمانند حضرت زهرا (س) مزاری نداشته و گمنام بماند. فرمانده گردان یکی از لشکرهای فاطمیون در منطقه العیف بود. محمدرضا موقع عملیات، برای هنگام خطر پیشقدم شده و اگر در منطقه امکان کمین و غافلگیری دشمن وجود داشت، خودش برای شناسایی مقر آنان می رفت.وی فرمانده ای مهربان و صمیمی که با نیروهای تحت امرش وی را محرم اسرار خود می دانستند. وی فرمانده ای دوست داشتنی بود. انتهای پیام/ ...
جهادگر در هر مکان و زمانی جهاد میکند
نداشته چه در زمینه ورزشی که شاگردها و قهرمان های دو و میدانی را آموزش داده است و چه از نظر کشاورزی و باغداری که زمینی برهوت را آباد کرده است. معرفی رزمنده و جانباز دفاع مقدس اولین بار به عنوان یک بسیجی به جبهه می رود و در عملیات ام الحسنین 24 اسفند سال 1360 در منطقه کرخه کور (نور) شرکت می کند و تا اواخر جنگ و حتی بعد از آن حضور مستمر و موثر در جبهه و منطقه داشته است. ...
اردشیر زاهدی: آمریکا بداند ایران نوکر نیست
گروه هایی هستند برای خودشان راه افتاده اند؟ تازه ایران دارد با آنها می جنگد، آمریکایی ها و عراقی ها زورشان نمی رسد، آدم باید براساس اینها شرافتمندانه قضاوت کند. نکته آخر، نظر شما درباره پیشرفت های علمی ایران چیست؟ مسلم است همه چیز با 40 سال پیش فرق کرده ، این پیشرفت ها به دست ایرانی ها صورت گرفته، پلی که می سازد تقریبا کمیاب است، من در روزنامه خواندم اینها از مغز ایرانی بیرون ...
برای مدافع حرم شدن پول قرض کردم!
انجام می دادیم! نگران نباش . خدا را شاهد می گیرم از فردا که رفتم آن کار را انجام دادم با دو دبه چهار لیتری، نزدیک هشت، نه مزار را تنهایی می شستم و عکس می گرفتم و بین آن هم کسانی می آمدند و کمکم می کردند. یکی به نام اسماعیل معروفی که جانباز بود، از لحاظ تکلم مشکل دارد نمی تواند صحبت کند، زمان جنگ هم فرمانده گردان بود, او هم می آمد و کمک من می کرد. زمانی که عکاسی مزار شهدا ...
ستارگان مجازی (چهارشنبه 23 خرداد 97)
پست کرده واسه خاله م توی جزایر هاوایی، اونم با پست پیشتاز رسونده به دست پسرخاله م توی آلمان، اونم یه سر با چمدونی که اینا توش بوده رفته فرانسه و یه چرخ دور برج ایفل زده و بعد رفته دوبی. یه هفته دوبی مونده و بعد که اومدش ایران اینارو بدستم رسوند. حرف جناب شیث در مورد ورزش کاملاً درسته فقط یه نکته هست، اونم اینه که اگرچه ورزش مکان و زمان نمیشناسه ولی یه سری کارا هست که مکان و زمان انجامشون ...
بالندگی نظام با حفظ و تقویت آرمان های شهدا
، فرمانده آن سپاه، خانم مرضیه دباغ و همراهانش، شهیدان شاه حسینی، نیکو منظری، محمد سماواتی، حسین همدانی و محمد مختاران بودند تا بگویند، این عاشق سبک بال و زخم خورده و خفته در این تابوت سرد، کیست؟ و من از میان همه نام هایی که او داشت از برادر پاسدار تا جناب سردار و از مدیرکل تا آقای شهردار، منصب خادم الشهدا را بر جسم نحیف و روح بزرگ او، زیبنده تر می بینم. این روزنامه در گزارشی دیگر با عنوان از ...
فرمانده وقتی شهید شد یک بسیجی ساده بود
روایت می کند که شهید حسن بهمنی می گفت: استراتژی را از سرگیجه نجات دهید. بیچاره استراتژی که در مملکت ما گیر افتاد و آنقدر بلا سر این کلمه آوردند که مفهوم واقعی خود را فراموش کرده است. در این جزوه بحث می کند استراتژی ما نامشخص است. یعنی مشخص نیست چه می خواهیم بکنیم. در جنگ آموزش یک اصل اساسی است. فرمانده گردان می خواهد به خط مقدم برود حداقل باید هوا و زمین را بشناسد. تا راه را گم کرد چپ و راستش را ...
اعتراف مرد جوان به قتل خواهر معتادش
با هم صحبت کردیم، همان مسائل قدیمی سر باز کرد و جروبحث شروع شد. من که به شدت عصبانی شده بودم و متوجه رفتار و کارهایم نبودم، ناگهان چوبی را که زمین افتاده بود، برداشتم و با آن به رویا حمله کردم. در همان حالت خشم چند ضربه به سر او زدم و وقتی به خودم آمدم که خواهرم غرق در خون روی زمین افتاده بود و دیگر نفس نمی کشید. خیلی ترسیده بودم و نمی دانستم باید چه کار کنم به همین دلیل ترجیح دادم از محل قتل دور ...
گزارش تکان دهنده روزنامه ایران از فقر و بچه های کرایه ای
بالش و عروسک تزئین شده نشسته؛ کالسکه دست سازشان. خواهر 4 ساله اش دور و برش می چرخد. گاهی مثل یک مادر به او سرکشی می کند و بقیه وقتش را هم صرف شستن ظرف هایی می کند که می گوید ظرف های مادرش مهساست. کاسه و بشقاب های چینی را زیر آب می برد، می سابد و می گوید اینها برای مامانم است. هر دو این روزها پیش مادربزرگشان زندگی می کنند، دریک اتاق کوچک و بهم ریخته. گوشه و کنار اتاق، ظرف و لباس ریخته. همه ...
آبی نشد، قرمز
آب از توی راه آب می آمد توی بلوک سیمانی کنار حیاط که ما ظرف هایمان را توی آن می شستیم. منظورم از ما، من و تقی است که برای درس خواندن آمده بودیم قزوین و میرزا احمد آقا، برادر بزرگمان. دردسر من هم از همین بلوک سیمانی تو خالی شروع شد، از همان صبح سردی که تنبلی کردم، رفتم زیر پتو تا درست کردن صبحانه بیفتد گردن تقی. از شنیدن صدای قل قل کتری روی چراغ خوراک پزی، زیر پتو، چه لذتی می بردم. سفره ...
اولین عِقاب گناهکار، محرومیت از لذت مناجات است/ دلیل مستجاب نشدن برخی دعاها
...: ... یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَنُ مِنَ الْمَسِّ...، شیطان آنها را مسح کرده است. و در ادامه خداوند می فرماید: ... فَأْذَنُواْ بِحَرْب مِّنَ اللَّهِ...، شما به جنگ با خدا برخاسته اید. کارهایی که گناهان را مضاعف می کند برخی از کارها وجود دارد که اگر انسان آن ها را انجام دهد، گناهان صغیره تبدیل به گناهان کبیره می شود، و یا اگر خود گناه کبیره بود، مانند دروغگویی، آن کار گناه کبیره را ...
نخستین تجربه جنگی با تکیه برسلاح توکل
با برادر دلیری به نام محمود پهلوان نژاد بود. در طول چندماهی که نیروها در منطقه مشغول شناسایی، سنگرسازی، آموزش یا هر اقدام دیگری بودند، موفق شدند همه چیز به صورت مخفیانه و بدون سروصدا انجام گیرد. باتوجه به اینکه درمنطقه دارخوین فعالیت جاسوسی به نفع دشمن زیاد بود و این کار را بسیار دشوار می کرد، ولی هرگز دشمن از عملیات پیش رو خبردار نشد. باتوجه به اینکه خط پدافندی ما قبل ازعملیات فرمانده کل ...
کیمیای کلمه، زبیر پسرعوّام
پنبه می کرد و یا آنانی که از سوگند ابزار فریب ساخته بودند. وَلَا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنکَاثًا تَتَّخِذُونَ أَیْمَانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ تو خون مرا مباح می شمری؟ سخنان پیامبر را از یاد برده ای؟ به علی گفتم، اکنون که سخن پیامبر را به یادم آوردی، به خدا سوگند هیچگاه با تو نبرد نمی کنم و قصد خونت را ندارم. از جنگ کناره می گیرم. چهره علی باز شد ...