سایر منابع:
سایر خبرها
کلانتری باید به خاطر 13 سال مدیریت غلط بر کشاورزی محاکمه شود
...، در حالی که اسکندری در کشاورزی بزرگ شده است. بنده رشته کشاورزی را به عنوان انتخاب اول خودم در دانشگاه برگزیدم و از روز اول کاریم، مجری پروژه های مختلفی بودم. اسکندری اگر سی و چند سال سابقه کار دارد، در این مدت همه مراحل مدیریتی و کار را طی کرده است. اتفاقاً برخوردهای ایشان با مسائل کشاورزی، همیشه غیر علمی بوده است. خیلی از مناطق کشور در طول دوران وزارت ایشان از ظرفیت های ...
50 سال جشن تولد برای یک شهید+تصاویر
...: کسی که ضد ولایت فقیه است، در تشییع جنازه من شرکت نکند. مادرش می گوید: یکسال مانده بود که دیپلمش را بگیرد که قصد عزیمت به جبهه کرد. اول رضایت نمی دادم برود. یک روز دیدم موقع نماز، صدای گریه اش بلند شده است و با سوز ذکر می خواند. دلم طاقت نیاورد و بعد از آن اجازه دادم که برود. 14 ساله بودم که در حرم امامزاده طاهر(ع) شاه عبدالعظیم از خدا خواستم بچه اولم پسر باشد و نیت کردم و گفتم ...
برخی می خواهند سبک زندگی اسلامی را میان تئوری های غربی بیابند
.... من اینها را تجربه تاریخی انسان شرقی می بینم. جوان ایرانی می خواهد تجربه کند. هر چند این تجربه ویروس، تلفات و آفاتی هم خواهد داشت. مثل دندانپزشکی که دندان 10 نفر را خراب کرده تا یاد گرفته و مسلط شده است. الان در سبک زندگی نه فقط در ایران بلکه در کل کشورهای اسلامی آزمون و خطا جریان دارد. غرب هم در این زمینه یکپارچه نیست. در غرب هم می توان فرهنگ اسلامی را مشاهده کرد. فرهنگ شیعی را می توان در جای ...
بی مخی که تاریخ ساز شد/ شعبان بی مخ و لمپنیسم ایرانی + تصاویر
علاقه خویش به ورزش های باستانی و کشتی را پی می گیرد تا جایی که در سال 1322 قهرمان کباده و چرخ در کشور می گردد. شعبان در رابطه با فرارش از سربازی در کتاب خاطراتش می گوید: وقت سربازیم نشده بود هنوز. یه سال مونده بود. باید بیست ساله برم سربازی، من نوزده رفتم اونجا اسم نوشتم. بعد دیدم تعلیم سخته، هی فرار می کردیم ... یه سال یه سال و نیمی اونجا بودم یه دفعه دیدم که گفتن روسا دارن از طرف کرج میان ...
گفتگو با بانوی خوزستانی ؛ قهرمان پاراگلایدر ایران
نترس بودم. چون فقط زیبایی های این رشته را می دیدم. بعدها که حوادث را دیدم کمی به خودم آمدم. ابتدای فعالیتم روزی هفت بار پرواز می کردم اما حالا دیر به دیر پرواز دارم. یک هزار و 100 متر را بالا رفتم طوری که ماشین ها از آن بالا برای من نقطه شده بودند. زمین که از آن بالا معلوم نیست. اولین بار جنگل گلستان، سایت تنگ راه در مسیر مشهد تیک آف کردم. همه شاهکارهای من در سال های اول فعالیتم بود ...
جنایت برای طلب 3 میلیونی
با او تماس گرفتم اما پاسخی نداد. نگران شدم و به خانه پدرم رفتم. در خانه باز بود. به محض وارد شدن به خانه با جنازه پدرم که یک سیم دور گردن او بسته شده بود، روبه رو شدم. من وحشت کرده بودم که یک باره افشین از در وارد شد. او با آجری که در دست داشت به سمت من حمله و بلافاصله فرار کرد. من شک ندارم او برای دزدیدن دلارهای پدرم دوباره به محل قتل بازگشته بود. نوبت دفاع به افشین که رسید، گفت: من ...
جان باختگان سقوط هواپیمای آنتونوف ، زنده در آتش سوختند
مهدی آیینی : چند جنازه که بیشتر به زغال شبیه است روی زمین قرار گرفته، ماموران اورژانس و آتش نشانی سعی دارند آنها را در کاورهای مخصوص قرار دهند، اما دست و پای سوخته و خشک شده مسافران اجازه نمی دهد تا آنها براحتی زیپ کاورها را ببندند، چند نفر از ماموران نیز زیر لب فاتحه می خوانند، چند آمبولانس هم برای انتقال جنازه ها اجازه پیدا کرده اند داخل پادگان و نزدیکی جنازه ها بیایند.کمی آن طرف تر از جنازه ...
گفتگوبا ایرانی آزادشده از زندان آمریکا
گذرنامه ام را بار دیگر دقیق تر بررسی کنند. چند بار پرسیدند آیا قطعاً گذرنامه متعلق به خودتان است؟ پاسخ گفتم: بله متعلق به خودم است. وقتی مطمئن شدند بقیه مسافرها را رها کردند. من متوجه شدم این بازرسی صرفاً برای دستگیری من بوده است. بعد، بدون این که علت دستگیری بگویند مرا به محوطه پایین فرودگاه بردند و سوار ماشین پلیس کردند. هرچه می پرسیدم چه شده، دلیل این کار چیست؟ می گفتند چیزی نیست، فقط ...
شهادت حاج حسن توفیق خدمت به یک جانباز را از من گرفت
محمدجواد کولیوند نماینده مردم کرج در مجلس شورای اسلامی و برادر شهید پرداختیم که ماحصلش را پیش رو دارید. همسر شهید فصل آشنایی تان با حاج حسن از کجا رقم خورد؟ ما دختر عمو و پسرعمو بودیم. سال 62 که ازدواج کردیم من 15 ساله بودم و حاج حسن24 سال داشت. با مهریه ای کم و مراسمی بسیار ساده به خانه بخت رفتم. زندگی مشترک مان را در یک اتاق 9 متری در منزل مادرشوهرم شروع کردیم. حاصل ...
اطرافیان ِکاشانی و مصدق کار را خراب کردند
.... تصمیم گرفتیم به جای اعلامیه دادن، از آن مجلس استفاده کنیم. با چند نفر از دوستان طرفدار نهضت به مسجد وکیل که مجلس ختم در آنجا برگزار می شد، رفتیم. متأسفانه واعظ از وابستگان رژیم بود و حاضر نشد یادداشت ما را بخواند! تصمیم گرفتیم چند نفری دور هم جمع شویم و من حرف واعظ را قطع کنم و موضوع را به اطلاع مردم برسانم، اما نشد. بعد از ختم مجلس روی سکوی جلوی در مسجد وکیل ایستادم و وقتی مردم بیرون آمدند ...
آغاز اسارت با داستان گویی سرباز عراقی
شده بودند و فضای نشاط آوری بود. ماهم در جبهه و خاکریز و جبهه بودیم در گرمای خرداد جنوب خبری از پشت نداشتیم در بیابان بودیم و از چیزی هم خبر نداشتیم. وقتی با اتوبوس به شهر آمدیم ریختند روی سرمان و خوشحالی کردند. چند ماه بعد در عملیات محرم شرکت کردیم و ما برای تخریب و شناسایی میادین مین عملیات محرم با شهید بزرگ علی عاصمی فرمانده تخریب که افتخار دارم با ایشان بودم چند نفر به منطقه رفتیم ...
مهردادکفشگری: ازاشتباهم مقابل سپاهان خوشحالم
دانستند رامین مدافع رونده ای است و روی آن منطقه زوم کردند. حتی احسان حاجی صفی با رامین به عقب برنمی گشت و در زمین ما می ماند. نمی توان از رامین انتظار داشت نفوذ نکند یا مامور مهار بازیکنی باشد. من خودم سمت رامین بازی می کردم و در دو سه صحنه فضای پشت سرش را پوشش دادم اما می خواهم بگویم رضاییان بازیکن بسیار با کیفیتی است و در هجوم هیچ دفاع راستی در ایران مثل او نیست. رامین هم ضربه به توپ خوبی دارد، هم ...
علت جدایی رضا رویگری از همسر اول و ازدواج با زن دوم از زبان خودش!
را هم خواندم اما بعد مسیر زندگی ام عوض شد و سمت هنرپیشگی رفتم. پسر من متولد 53 هست و زود ازدواج کرد. شما نوه هم دارید؟ یک دختر هشت ساله به اسم آوا. یک فیلم هم به اسم دهه شصتی ها با خودم بازی کرده است. رابطه شما به پسرتان چطور است؟! خدا را شکر! خدا را شکر خوب است یا خدا را شکر، بد؟! (می خندد) رابطه بدی با کیارش ندارم. وی به عنوان یک دی جی حرفه ای ...
چه کسانی سینما رکس را به آتش کشیدند؟
برای سینمای ایران و سینمادوستان، هیچ روزی تلخ تر از 28 مرداد 1357 نبود؛ روزی که 370 تماشاچی فیلم گوزن ها در سینما رکس آبادان در آتش سوختند تا در آستانه انقلاب، یکی از بزرگ ترین جنایت های تاریخی در عرصه فرهنگ رقم بخورد. با این حال، اما ابعاد این حادثه هیچ گاه روشن نشده و با همین رویکرد در سی و پنجمین سالگرد این حادثه، ابعاد گوناگون این حادثه را از چندمنظر می بنیم. یکی از مهم ترین حوا ...
انگشت هایی که به نام محمد(ص) قلم می زند
این کار را انجام می دادم، وقتی به سمت ح می آمدم، لرزش دستم بیشتر شد. خیلی متعجب شده بودم که چرا این اتفاق در حال رخ دادن است. وقتی به خودم آمدم دیدم تمام بدنم در حال لرزیدن است. طی 52 سال که خط می نویسم، هرگز این اتفاق نیفتاده بود، وقتی تمام شد احساس شعفی خاص به من دست داد و حس کردم که به آن چیزی که باید رسیدم. همچنین وقتی آقای مجیدی هم کار را دیدند خیلی خوششان آمد و این از خوش شانسی من بود که بین ...
توهم توطئه چپ برای تطهیر آمریکا و انگلیس
برگشت در دفتر حزب نیروی سوم مقابل ساختمان وزارت فرهنگ سابق، سخنرانی کرد. عملاً شروع کرد به دفاع از امریکا و گفت آمریکا دوست ماست. یادم هست در جلسه ای در منزل پاشاخان صالح - که به اقتضای مترجمی در سفارت، خیلی هم به امریکایی ها نزدیک بود و حتی بعد از کودتا هم در این شغل باقی ماند - ایشان می گفت که هرچه من و چند نفر دیگر به مصدق می گوییم که آمریکا دشمن ماست، ایشان می گوید که نه! آمریکایی ها ملت بسیار ...
پای لنگ مهندسی رزمی در عملیات رمضان
می رساند لازم است هرچه سریع تر یکی از دو اکیپ مهندسی مأمور به یگان تان را به همراه کلیه ماشین آلات آن، در اختیار واحد مهندسی تیپ 14 امام حسین(ع) قرار دهید. فرمانده قرارگاه عملیاتی فتح سپاه مصطفی ردانی پور بعد از خواندن نامه، سیف الله منتظری گفت: خب، کارمان درآمد! تو در این باره چه نظری داری؟ گفتم: صریحاً با این تقاضای قرارگاه مخالفم! سیف الله گفت: حالت خوبه؟ این ...
خاطرات خواندنی یک آزاده جانباز از دوران اسارت
...> * تنها و مجروح در محاصره دشمن برای تان چه اتفاقی افتاد؟ آن لحظه افتادم و به هر طریقی بود خودم را داخل سنگر انفرادی کشاندم. هوا روشن شده بود. در همان حالت نشسته تیمم کردم و نمازم را خواندم. در این فاصله سر و صدای زیادی می آمد. چشمانم سنگین شده بود و فقط می خواستم بخوابم. در این فاصله یک عراقی را دیدم که از سمت راستم در حال آمدن است. همین طور که داخل سنگر بودم خودم را به مردن زدم ...
ترسیدم به بارسلونا هم بروم بابا سرمربی اش شود
شروع کردم و کلا در تیم های پایه بودم. در جوانان زیر نظر علی نقیان و مجید پروین هم کار کردم. در نهایت به امیدها و تیم ب پرسپولیس هم رسیدم. شرایط آن موقع چطور بود؟ امکانات که خیلی کم بود، زمین خاکی بود وتوپ هم به تعداد کافی نداشتیم، تمرین ها در تابستان و ساعت 2 ظهر برگزار می شد، طبیعتا برای یک بچه کوچک تمرین کردن در آن ساعت خیلی سخت است. این شرایط باعث نشد که بازیکنی تصمیم بگیرد ...
روایت آزاده اهوازی از تلخ و شیرین روزهای اسارت
نداشتیم برای همین بازجویی های ما سخت بود. یک بازجو و یک مترجم هر یک از ما را به اتاق بازجویی می بردند و بعد از کلی پذیرایی با شکنجه و کتک زدن شروع به سوال کردن می کردند. در بازجوهای اولیه معمولا از اسرا چه چیزهای می پرسیدند؟ من که رفتم پس از پذیرایی مفصل، بازجو به عربی پرسید: اهل کجایی؟ من البته کمی عربی متوجه می شدم گفتم: خوزستانی هستم. این خیلی به بازجوی بعثی برخورد و گفت نگو ...
چرا قله دماوند تله کابین ندارد؟!
مجبور بودم به توصیه پزشک طب سنتی ام برای پیشگیری از چرب شدن کبد، یک هفته سوپ گشنیز برای ناهار و شام بخورم و مابقی روز هم خودم را با عرق خارشتر سیر کنم. بعد از یک هفته رژیم مسخره ای که داشتم، رفتم که دماوند را فتح کنم! وقتی فکر می کنم در حالی که رژیم بودم تمرینات صعود را انجام می دادم، به حماقت خودم می خندم اما باز قدرت بدنی ام را تحسین می کردم. طبیعت زیبای دامنه کوه دماوند ...
روایتی از نخستین زن اسیر ایرانی
با خودم گفتم اگر از این جا به اهواز برویم حتماً از آن جا هم به شهرهای دیگر می رویم و دیگر کاملاً از این جا دور می شوم و هیچ گونه دسترسی به همسرم ندارم. تصمیم گرفتم در مقابل رفتن مقاومت کنم. لذا به آن ها گفتم من همین جا می مانم تا آقای شریفی بیاید و بعد به شما ملحق می شوم. آن ها همراه با خانواده خاله ام که ساکن سوسنگرد بودند، به روستا رفتند. ...
دکتر دلشاد تهرانی: قوی ترین مدیران بدون مردم به بن بست می رسند/ خیرخواهی یعنی نظر دادن، انتقاد و اعتراض ...
گویا خاری در دیده من فرو رفته بود، چشم فرو بستم و خودم را به کناری کشیدم . او به سخنی از ابن اثیر در الکامل فی التاریخ اشاره و اظهار کرد: در مقدمه این سخن ابن اثیر آمده که محمدبن حنفیه فرزند امیرمومنان می گوید، من کنار پدرم بودم، مردم به خانه ریختند، چند نفر از سران و بزرگان نزد پدرم آمدند و گفتند ما آمدیم با شما بیعت کنیم و ما که بیعت کنیم، همه بیعت می کنند، حضرت فرمودند: بیعت من ...
چهره حقیقی مصدق السلطنه
را در این زمینه نقل می کنیم: الف مصدق السلطنه در صفحه 79 تقریرات خود می گوید: یک روز قبل از حرکت من (به طرف آذربایجان) آقای جم که کفیل مالیه بود به دیدن من آمد. گفت که وزیر مختار انگلیس سر پرسی لورن گفته است که من انتصاب فلانی را برای ایالت آذربایجان به دولت تذکر دادم. من از این حرفی که جم نقل کرد بسیار ناراحت شدم ولی چون قبول کرده بودم به مأموریت آذربایجان رفتم ... بعد از ورود من به تبریز ...
فکر همه جایش را کرده بودم جز اسارت
چقدر با عراقی ها فاصله دارم. صبح که روشنی به روی صورت پرتو انداخت در یک آن متوجه شدم لوله های تانک های عراقی ها به سمت ایران بود من 300 متر با نیروهای زرهی عراقی که پشت آنها نیز نیروهای پیاده شان بودن فاصله داشتم. بیشتر به فکر فرو می رود و ادامه می دهد: مجروحان کمی در اطرافم می دیدم و تا لحظاتی نمی دانستم چند نفر شهید هستند و چند نفر مجروح. در آن حال که بودم سعی می کردم چندان حرکتی نداشته ...
آزاده سرافرازی که قبر مزار خود را دیده است
.... دردرگیری که با نیروهای عراقی صورت گرفت بنده تیر خورده و مجروح شدم و بعد از دو ساعت اعلام شد که عملیات موفق نبوده و باید عقب نشینی کنید. با عقب نشینی بچه های خودی اکثرمجروحین در منطقه باقی ماندند،چون کوه شاخ شمیران کوه صعب العبوری بود که تردد در آن فقط با حیوانات و چهارپایان مقدور بود بنده نیز در همان مکان که تیر به پای راستم اصابت نمود دیگر قادر به حرکت نبودم و از بچه ها ...
آلبوم جدید مرتضی پاشایی صدایی که از بهشت آمد
... به همین منظور یک تنظیم ابتدایی از کارها آماده کردم و به خانه مرتضی رفتم و مرتضی برای من این قطعات را خواند. اجراهای پشت سر هم و بعد هم بیماری مرتضی مجال تنظیم این کار را از من گرفت تا اینکه آن اتفاق تلخ افتاد و مرتضی ما را تنها گذاشت. از یک ماه قبل تصمیم گرفتم به قولم به مرتضی عمل کنم. دست به کار شدم و به دوستان نزدیکم اطلاع دادم که این پروژه کلید خورده. همه دوستان از این قضیه استقبال کردند ...
پراکنده نگاری هایی از تأملها، درنگها و دریافتها... از سفرحجت الاسلام والمسلمین شهرستانی به افغانستان
حاج سید جواد شهرستانی نماینده تام الاختیار حضرت آیت الله العظمی سیستانی فرمودند سفری در پیش دارم به افغانستان از جمله کسانی که می خواهم همراهم باشند شمائید. بدون هیچ تردیدی پذیرفتم، در آستانه حرکت به سوی افغانستان هر کس که از آهنگ سفر به افغانستان آگاه می شد دستکم علامتی بزرگ پیش رویم می نهاد که در این روزگاران چرا؟ روز موعود صبحگاهان در فرودگاه امام خمینی(ره) حاضر شدم بدون عبا بعد از ...
مصدق فقط خواست قهرمان باشد نه مبارز
16 و 17 ضربه چاقو کشتند و فرار کردند. پلیس حتی یک نفر از آنان را دستگیر نکرد. همان شب مهیمان آیت الله کاشانی بودیم. بعد از میهمانی قرار شد شد به منزل خودمان برویم که چند خانه آن طرف تر از خانه آقای کاشانی بود. پلیس ها آمدند پسرخاله ما را که از کرمان آمده بود و پسرش رئیس دادگستری کرمان بود، دستگیر کنند. چون سرش به سنگ خورده بود و ما بسته بودیم. گفتم میهمان ماست نمی ...
از دست بردن در شناسنامه تا نبرد در ارتفاعات جاسوسان/ آخرین بوسه بر گلوی عباس
می شد به عقب می رفت و بعد از 24 ساعت بازمی گشت. وی با اشاره به پاتک 75 روزه دشمن در عملیات والفجر8، تصریح کرد: در عملیات والفجر8، دشمن 75 روز پاتک کرد اما نتوانست موفق بشود، چون یکی از مهمترین وسایل ما توپخانه بود که جلوی دشمن را سد می کرد. جنگ آتش در شلمچه و استقامت جان نثاری فرمانده سابق توپخانه نیروی زمینی سپاه در بخش دیگری از خاطرات خود با یادآوری رشادت های ...