سایر منابع:
سایر خبرها
نبرد شرع با عرف
گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس : دفاع از حرم محصور در جنگ و شهادت نیست. دفاع از حرم حدُ حدود مشخصی ندارد. یک نفر با پوشیدن لباس رزمُ محکم کردن بند پوتین هایش به جنگ با کفار می رود و می شود مدافع حرم و شخص دیگری با حجاب و متانت زینب گونه اش می شود مدافع حریم آل الله (علیهم السلام). قطع به یقین مدافع حرم که باشی سرمشق زندگی ات می شود آیاتُ روایات و سبک زندگی ات می شود سبک زندگی اهل بیت (علیهم السلام ...
رِنگ جنوب
: مسعود جلیلی، حامد پهلان، موسیقی پاپ و رپ. به قول رضا هیچ وقت شرایطش نبوده که توی سالن بنشینند و موسیقی بشنوند: اما خیلی دلم می خواهد کنسرت بروم. بهار، آرایشگاه کوچکی در محله خزانه دارد، از آن آرایشگاه هایی که هم سطح پیاده رو کنار مثلا یک بقالی جا خوش کرده اند و فاصله شان با خیابان یک در شیشه ای است و پرده ای ضخیم و قرمز رنگ. روی شیشه های بیرون مغازه نوشته مش و رنگ و آرایش عروس اما مشتری ...
شرح احوال شیخ عبدالکریم حائری در برزخ
...> برای این شنیدن چه سرمایه گذاری عجیبی شده آن هم در با ارزش ترین کتاب هایمان، آن هم کتاب هایی که حدوداً از زمان امام باقر(ع) به بعد با حضور ائمه نوشته شد و تا روز شهادت حضرت عسکری(ع) این کتاب ها چهارصد کتاب شد، مستقیم شنیدند و نوشتند. حقایق آن چهارصد کتاب از بین نرفته و موجود است. کسی که از در منزلش بیرون می آید به این نیت که امروز مسجد بروم، البته در کنار مسجد آمدن، نماز هم هست اما او می ...
15 مرداد همسران پیامبر اسلام(ص) (بخش اول)
روستاها به یک زن اجازه نمی داد که مستقلاً در حیطه اقتصاد یا مسائل اجتماعی شرکت جوید. معدود زنانی که در آن دوران به نام ونانی رسیدند مدیون حمایت همسر و قبیله خویش بودند. حضور کمرنگ زن در امور اجتماعی – سیاسی باعث شد تا حضور زن در ادبیات و فرهنگ عربی نیز زیر تسلط نگاه مردانه قرار بگیرد و درنتیجه در تمام آداب و رسوم، قراردادهای اجتماعی، روابط اقتصادی و حتی شعر و شاعری و خطابه به ...
دوست دوران کودکی ام
راه نجات ملت! از آن روز دیگر کامران را ندیدم تا امروز که گوشه ای از دشت اسلام آباد غرب روی سینه اش نشسته بودم و سعی می کردم دستانش را با چفیه ام ببندم. فکر کردم مرا نشناخته است، گفتم: می دونم اسمت چیه و کدوم مدرسه درس خوندی. سریع جواب داد: همون وقت که دستور ایست دادی از صدات شناختمت. هنوز زبونت میگیره محمد سلیمانی. شناخته بود و به طرفم نارنجک انداخته بود! حرصم گرفت، گره چفیه را محکم ...
سید علیشاه موسوی در نماز جمعه این هفته زادگاهش به شهادت رسید
...، قرار شد بلیت هواپیما بفرستند اما نپذیرفتم، چون به استان همدان که از استان های ممنوعه برای سفر مهاجران بود، نمی توانستم بروم. فرصت هم نبود که با مسئولان هماهنگی کنم و از طرف دیگر نمی خواستم لذت سفر به همدان را از دست بدهم. به هر ترتیب با ماشین سواری به همدان رفتیم. آقای شیخ جعفر شُجونی ، از هم رزمان شهید نواب صفوی هم با ما بود. در راه بازگشت از همدان، من و دکتر موسوی تنها بودیم. خاطرات دفاع ...
فراز و فرود نیم قرن پزشکی ایران
شاگرد آنجا بودم و مدیر، ناظم و دبیران آنجا را مثل دوستان خوبم در قلبم دارم و همیشه به یاد آنها هستم. ** بعد از دیپلم در کنکور دانشگاه شرکت کردید؟ بله من از ابتدا و از همان دوران کودکی دلم می خواست پزشک شوم. بنابراین در سال های آخر دبیرستان نه برای قبول شدن در دبیرستان بلکه برای قبولی در دانشگاه درس می خواندم. آن موقع کنکور دانشگاه های مختلف جدا از هم بود. تهران یک کنکور داشت و ...
ما بی تو خسته ایم تو بی ما چگونه ای؟
محمد زاده ، همان مرد نانوای ساکن مشهد است که به جبهه رفت و سال 66 در منطقه هور عراق ترکش خمپاره صورتش را با خود برد! جراحان او را 30 بار به اتاق عمل بردند، هر بار گوشه ای از بدنش را بریدند و به صورتش وصله زدند اما آن صورت زیبا هرگز برنگشت، حس بویایی اش خوب نشد، ریه هایش هیچوقت نتوانست به حالت عادی برگردد و نفس کشیدن را برایش راحت کند. صورت نداشته، ریه نیمه جان، بویایی از دست رفته ...
پاسخ تهیه کننده سریال پدر به انتقادها
کاراکترهای تاریخ سینما از کجا می آیند. من فکر می کنم باید شوخی کنیم برای اینکه حداقل می توانم صد تا کاراکتر تاریخ سینما بگویم که در کوچه یا طبقه ات نیست ! ماجرا این است که شما ایدئولوژی را تئوریزه می کنی . این که تو داری به عنوان اتهام می گویی مدال روی سینه من است.(با خنده) ایرادی ندارد. ماجرا این است که شما یوسف پیغمبر را در سال 1396 در سریال تان به تصویر کشیدید ...
با آن حکم شرعی فقیه مجتهد داخل قم نمی شود جامعه را اداره کرد!/ روحانیت به عنوان فقیه یا روحانیت به عنوان ...
.... باید با دیگران روی وجه مشترک مصالحه کرد. ما قرار است با هم زندگی کنیم. آن عیش و زندگی مشترک باید روی نقطه اشتراکمان باشد. در مجتمع مسکونی یکی سگ دارد و دیگری نماز شب می خواند ولی قرار است در مجمتع با هم زندگی کنند. توافق اینجاست که نمازشب خوان صدایش را بلندتر نکند چون من می خواهم بخوابم و تو هم اگر می خواهی سگ بیاوری نباید در حیاط رهایش کنی. من می خواهم بگویم ما ...
خانه دیگر جای امنی نیست!
کنی آخرشم هیچی. ولی بهتر داشت روانی می شد. الان هم کارش به تیمارستان نکشه خیلیه! همین امروز با اعصاب خرد ازش خداحافظی کردم. راستشو بخواید پشیمون شدم از این که رفتم خونه اش. ده بار پرسید امروز چندشنبه است که به من بفهمونه سه شنبه ها شوهرم تو مغازه نیست. (طحامی، 1396 :27). سه شنبه روزی است که زن و شوهر قرار گذاشته اند زن خانه دوست و اقوام برود: نه خداییش نه اینکه حرفی داشته باشه جایی برم ...
لیلا تجربه همزمان چند نقش بود
منفی از مخاطبان گرفتید؟ تنها جایی که نظرهای مردم را می بینم صفحه شخصی خودم و سریال است و تا جایی که دیدم و شنیدم کامنت بدی نداشتم. البته شاید به بازی من انتقادی شده باشد اما به کلیت کار نه و هر کسی که دیده راضی بوده. راستش چون هنوز سر کار هستیم خیلی فرصت نکردم بیرون بروم و نظرهای مردم را بشنوم. معتقدم حتی کامنت های منفی هم دلیل بر دیده شدن کار است. بعد از اینکه ...
تهمت خیانت به عروس فداکار
پسر زودتر بزرگ شوند و عروسی آنها را ببینند. اما قضیه آن طور که من می خواستم پیش نرفت، چون جواد در دانشگاه به یکی از همکلاسی هایش علاقمند شد و یک روز آمد و گفت: من همسر دلخواهم را پیدا کردم و می خواهم با او ازدواج کنم. من که از این حرف پسرم شوکه شده بودم، گفتم: تو باید با دخترخاله ات ازدواج کنی! من و خاله ات تمام حرف ها و قرار و مدارها را گذاشته ایم و اگر تو این کار را نکنی، آبروی ما بین ...
از آشنایی با شما مشعوفم
، مادرم اصلا شوکه شد و گفت چی داری می گویی!؟ تو صبح ها به جای مدرسه بروی نانوایی؟ گفتم به جای مدرسه نه؛ ساعت 6 تا 8 صبح. گفت یعنی بچه ها بخوابند و تو بروی کار کنی؟ اصلا برای چی می خواهی کار کنی؟ گفتم من برای کتاب، پول می خواهم. گفت هر وقت لازم داشتی، من به ات پول می دهم. خلاصه پوری به گفته خودش با هر مصیبتی بوده، اجازه مادرش را می گیرد و در نانوایی مشغول می شود: من آن موقع روزی یک تومان می ...
فیلم اونجرز؛ به حقیقت پیوستن چالش های هولناک
علاوه بر یکی از بهترین بلاک باستر هایی که تاکنون از کارخانه ی هالیوود بیرون آمده است، فیلمی است که در کلاس های درسِ فیلمنامه نویسی و کارگردانی مورد بررسی و موشکافی و آموزش قرار خواهد گرفت. شما را نمی دانم، ولی من خیلی وقت بود که به این نتیجه رسیده بودم که حالاحالا ها قرار نیست یکی از فیلم های مارول را با چنین جملاتِ سنگین و باشکوهی توصیف کنم. خیلی دلم برای گفتن چنین جملاتِ تحسین برانگیزی برای ...
آقای ضیایی ! شما سرباز پیاده اید و خبرنگاران ژنرال این ورزش
استعداد ایرانی بود که هنوز تازه راه واردات کالاها باز شده بود. *کاربرد عمه جان در والیبال بازهم از توپ و تور و جناب احمدضیایی رییس والیبال که در پاسخ سوال خبرنگاران مبنی بر بازنشستگی اش، با تمسخر و دهن کجی گفت : هه هه ...اینم شد سوال آخه! این سوال تو به درد عمه من میخوره. آقا بپرس چطور شد که قهرمان آسیا شدیم ...بپرس که کت و شلوار من آیا با پیراهنم ست هست یا نیست ...
شیخ فضل الله نوری و مشروطیت در کلام آیت الله بهجت
در محفل مرحوم آقا سید محمدکاظم یزدی جمع شدند و با شعر و نثر از مشروطه تعریف و تمجید و از استبداد و ظلم قاجار بدگویی کردند . منتظر بودند مرحوم سید هم مطلبی بفرمایند . ایشان در حالی که دستهای خود را روی عمامه گذاشته بود، با همان لحن و لهجه یزدی فرموده بودند : می گویم مواظب عمامه هاتان باشید ]. بعدها [ حاج آقا محسن، رئیس مجلس را در وسط خیابان در حالی که سوار بر درشکه بود، تیر زدند و ترور کردند و کسی ...
دغدغه ممنوع الخروجی و ایرادهای بنی اسرائیلی عربستان/ سلام دلگیرترین شهر دنیا!
را به شدت درگیر بودم؛ درگیر کارهایی اداری خسته کننده تمام نشدنی. کار، گره خورده بود. اینقدر که نتوانستم برای خداحافظی به مشهد بروم و از امام مهربان تشکر کنم. حقیقتا از حل مشکل ناامید بودم. پنجشنبه ظهر، آخرین فرصت بود که با خیال آسوده عازم حج شوم؛ اگر کار تمام می شد. صبح، حامد، همسفر عمره دانشجویی که مشهدی است زنگ زد که چون نتوانستی بیایی مشهد، من آمده ام حرم. خدا حافظی ات را من می کنم و ...
عبدالهی: تلویزیون بدجوری قافیه را به فضای مجازی باخته است
برنامه بخوانم شاید گذاشتند بروم و خودم را درمان کنم. من هم برایش نوشتم. شعری بود با نام عجل که ای کاش هیچ وقت نمی نوشتم. مقبلی رفت و شعر کذایی را خواند و اتفاقا اجازه خروج گرفت. به پاریس رفت و مراحل درمانی را به خوبی پشت سر گذاشت. بعد از درمان به یک باره سرما خورد و سه روز بعد فوت کرد. حیف شد، خیلی دلم سوخت. مدت ها عذاب وجدان داشتم که ای کاش شعری برایش نمی گفتم. مرد هنرمندی بود، معروف ترین شعری که ...
روزبه نعمت اللهی: کنسرتم در آکروپلیس به زودی برگزار می شود
خوانده می شد، همه فکر می کردند تو پرکارتر می شوی. ولی به یک باره دوران سکوت تو شروع شد. دلیل آن چه بود؟ حال بد اجتماع باعث این اتفاق شده یا به دلیل درگیری های شخصی خودت است؟ در ابتدا توضیح بدهم که من هیچ وقت سکوت نکردم. شاید فضای تفکرم خیلی به کار نفس نفس شبیه نبود و کارهای دیگری در حال و هوای قطعاتی که همیشه اعتقاداتم بوده منتشر کرده ام. مثل قطعه ی ملت عشق که حسی که به این قطعه دارم ...
چه کنیم تا دوستی و تنفر مان فقط برای خدا باشد؟
این مسئله خیلی مهم است. زیرا ما همواره هم کفر داریم و هم شرک. خیلی چیزهاست که خدا دوست دارد، ولی ما دوست نداریم و اگر به ما عرضه شود، حاضر نیستیم قبول کنیم. یک سری چیزها هست که خدا دوست ندارد، ولی ما دوست داریم. این اشخاص که بی حساب به بهشت می روند، در همه چیز محبتشان الهی بوده، یعنی اگر خداوند چیزی را دوست داشت که مطابق با طبع و سلیقه او نبود و حتی با عرف جامعه و مشهورات زمانه سازگاری نداشت، همان را می پذیرف ...