انتقام آتشین مرد معتاد از پسرش
سایر منابع:
سایر خبرها
جزئیات قتل شوهر توسط زن جوان با همکاری پسرخاله اش
گریه می کرد شنیدم بهمن او و بچه ها را از خانه بیرون انداخته است به الهه گفتم بزار با بهمن صحبت کنم که این اجازه را نداد. فردای آن روز از الهه پرسیدم چه اتفاقی افتاد.الهه گفت که بهمن با برادرم صحبت کرده است نمی خواهد با من زندگی کند. رفتم خانه رفیقم خیلی عصبانی بودم مقداری مشروب خوردم ماشین 207 را برداشتم رفتم خانه بهمن بعد از چند ساعت خواستم خانه بروم که بهمن مثل همیشه گفت مرا می رساند. به بهمن ...
عشق خونین به دخترخاله متاهل
پیدا کرد ه بود متوجه شد او قربانی یک انتقام گیری شده است هرچند همسر مقتول می گفت که از درگیری های شوهرش خبر نداشته است اما پلیس در تحقیقات متوجه شد شیما با جوانی به نام کیان رابطه دارد. کیان پسرخاله اوست که بیش از 10 سال از او کوچکتر است. به این ترتیب کیان بازداشت شد. او در ابتدا منکر قتل بود و می گفت اطلاعی در این خصوص ندارد اما بعد از چند هفته به قتل اعتراف کرد و گفت: شیما با من تماس ...
حمله درفشی به زنان برای انتقامجویی
را پوشانده بود به سمت من آمد. بعد از اینکه مرد قد بلند از کنارم عبور کرد ناگهان احساس سوختگی در پای چپم کردم و متوجه شدم او جسم نوک تیزی را در پایم فرو کرده است. فوراً به بیمارستان رفتم و تحت درمان قرار گرفتم. با شکایت زن جوان تحقیقات از سوی کارآگاهان اداره شانزدهم پلیس آگاهی پایتخت آغاز شد. درحالی که بررسی ها برای شناسایی مرد نقاب دار ادامه داشت، مأموران با شکایت های مشابه دیگری رو به رو ...
صحنه سازی برای قتل همسر دوم
دوات آنلاین - مرد میانسال که به خاطر شک، همسر دومش را به قتل رساند با صحنه سازی سعی داشت مسیر تحقیقات را تغییر دهد. او 48 ساعت پس از دستگیری و در مقابل مدارک پلیسی به قتل اعتراف کرد. چند روز قبل مرد میانسالی به اداره آگاهی دیلم رفت و سناریوی عجیبی را مطرح کرد. او گفت: شش روز قبل همراه دختر 15 ساله ام از همسر اولم به مسافرت رفتم. امروز که از سفر برگشتم، بعد از رساندن دخترم به خانه مادرش ...
عروس های کوچک سفیدبخت نمی شوند
موضوع در ذهنم خطور کرد، نگران شدم اما گفتم بذار وقتی مهمانی تمام شد موضوع را متوجه می شوم فعلا خودم رو نگران نکنم. مهمانی تا پاسی از شب طول کشید، دل تو دلم نبود خیلی استرس داشتم اما همان چیزی بود که انتظارش را داشتم، گرچه در یک خانواده روستایی دورافتاده به خاطر عقاید سنتی نبودم اما پدر و مادرم مرا مجبور به این ازدواج کردند. در یکی از شهرهای نزدیک تهران زندگی می کردیم اما برای ازدواج به ...
روایتی از روزهای تنهایی خانواده شهدای حادثه تروریستی مریوان
مرا متوجه او کرد مادر شهید می گوید بعد از رفتن شهید تنها ذکر خدا مرا آرام می کند. وی می گوید به هر کجا که می نگرم پسرم را می بینم. پدر شهید قانع می گوید خیلی سخت است که پدر باشی و داغ فرزندت را ببینی، می گوید با شنیدن خبر از دست دادن فرزندم نای راه رفتن را از دست دادم، اما خوشحالم که شهید قانع به آرزویش که همان شهادت بود، رسید. پدر شهید قانع با نشان دادن آخرین دست نوشته به یادگار مانده از فرزندش مرا به پایان این گزارش قانع کرد. شهدا شرمنده ایم ... خداوندا گفته بودی فردا جهنم است پس چرا من امروز می سوزم. انتهای پیام/ ...
سید مصطفی خمینی؛ قتل یا درگذشت طبیعی؟
گ صمد گم کردن دست و پایش بود. این صحنه را غیر از من 5 سرباز پاسگاه هم شاهد بودند. این مطلب اول بار در مجله آدینه در بهمن 1370 - شماره 67 منشر شد ( البته نام حمزه فراهتی به اشتباه فلاحتی درج شده) و به افسانه قتل صمد که گویا ساخته و پرداخته برادرش اسد و البته جلال آل احمد بود پایان داد. همراه صمد در رود ارس نوشته خود را با این عبارت به پایان می برد: امروز اگر کسانی هستند که پشت مادر ...
اسیدپاشی بعد از تماشای مغز های کوچک زنگ زده
حالش به ماموران گفت: برای آوردن پسرم از پارک، از خانه خارج شده بودم که یکی از دوستان پسرم که از قبل او را می شناختم به من نزدیک شد . ناگهان وی روی صورت و بدنم اسید پاشید، بعد با چاقو ضربه ای به پهلویم زد و همزمان با پنجه بوکس چند ضربه به صورتم وارد کرد. متهم به نام مازیار در بازجویی ها ادعاهای مختلفی را مطرح کرد و مدعی شد او اسیدپاشی نکرده و مرد غریبه ای روی او و پدر دوستش اسید ریخته است. ...
جام هفت خط، دوباره جان گرفت
پذیرایی خانه رساندم ظهر شده بود مادرم متوجه بی حالی من شد وفکر کرد که به ویروس سرما خوردگی دچار شدم به همین علت از من خواست سریع به کیلینک محل، مراجعه کنم،با دوستم قرار گذاشتیم و به کیلینیک محله رفتیم در آنجا پزشک تا فهمید شب قبل مشروب الکلی مصرف کردم نامه ای داد که برای آزمایش و ... به بیمارستان خلیج فارس بروم فرهاد 22 ساله ادامه داد: سریع به بیمارستان رفتم آزمایش دادم و در آنجا فهمیدم که عرق 300سی ...
بیوگرافی کامل شراره رخام
هر حال من به لطف دوستان به این فکر افتادم که حتما از شر این ژل راحت شوم. من یک تصمیم شخصی گرفته بودم ولی دیگران نپسندیدند و خیلی ها از من انتقاد کردند. من یک شخصیت اجتماعی هستم و باید به نظر دوستان و جامعه ام اهمیت بدهم و از نظر شخصی ام بگذرم. بالاخره تسلیم شدم و گفتم چشم و می روم تخلیه می کنم اما حالا خیلی خوشحالم. خوشحالم که مردم از این حرکت من استقبال کردند و خیلی مرا تشویق کردند ...
اکران مغز های کوچک زنگ زده بدون رده بندی سنی اجحاف به مخاطب است
از حضور در محل اسیدپاشی دریافتند پسر 19 ساله روی مرد 50 ساله اسیدپاشی و بعد او را با چاقو مجروح کرده است. متهم قبل از اینکه موفق به فرار شود از سوی عابران دستگیر شده بود. متهم به نام مازیار در بازجویی ها ادعا های مختلفی را مطرح کرد و مدعی شد: زمانی که متوجه شدم پدر رامبد مانع ادامه دوستی من با او شده، تصمیم به انتقام گرفتم، اما جرئت این کار را نداشتم تا اینکه شب حادثه به سینما رفتم و ...
جنایت تحت تاثیر فیلم مغزهای زنگ زده
رسیدگی به این پرونده از شامگاه پنجم مهر امسال و به دنبال گزارش اسیدپاشی در منطقه باغ فیض در دستور کار پلیس قرار گرفت. ماموران پس از حضور در محل اسیدپاشی دریافتند پسر 19 ساله روی مرد 50 ساله اسیدپاشی کرده و بعد او را با چاقو مجروح کرده است. متهم قبل از این که موفق به فرار شود از سوی عابران دستگیر شده بود. شاکی بعد از بهبود حالش به ماموران گفت: برای آوردن پسرم از پارک، از خانه خارج شده ...
معمای قتل مشکوک زن میانسال و دختر جوان
روز گذشته مرد جوانی با پلیس تماس گرفت و از قتل مرموز مادرخوانده اش و دختری جوان خبر داد. وی به مأموران گفت: از دیشب هر چه با تلفن همراه مادرخوانده ام تماس گرفتم، جواب نداد. هیچ یک از خانواده اش نیز خبری از او نداشتند تا این که به خانه وی که در طبقه همکف بلوک شماره 5 مجتمعی در خیابان نامجو بود رفتم. اما او در را باز نکرد. کفش هایش مقابل در بود. به ناچار وارد خانه شدم، اما به محض ورود با ...
من و مجاهدین؛ خاطرات محمدمهدی جعفری
هم مطالبی در مورد قرآن و نهج البلاغه. من را به یک حوزه تشکیلاتی می بردند. یک نفر مسئول داشتیم و دو نفر عضو که اصلاً یکدیگر را نمی شناختند. اولین رابط من ناصر صادق بود، بعد از مدتی آقای حق شناس رابط من بود و مدتی هم سعید محسن و. . . بعد از مدتی متوجه شدم که آن ها دنبال کار چریکی هستند و فعالیت های مخفیانه دارند. سال 1347 آن ها هم از جنبه نظری و هم عملی به یک جمع بندی در مورد ...
برانکو ایوانکوویچ، همان که بود، همین که هست
چیزهایی تولید می کنند. برانکو هنوز هم وقتی در کرواسی باشد، در واراژدین زندگی می کند: بله! حتی به فکرم هم نمی رسد که جای دیگری بروم. من در خود زاگرب هم خانه ای دارم. ولی واراژدین را ترجیح می دهم. هفده ساله بودم که به تیم بزرگسالان وارتکس وارد شدم. این تیم در لیگ دوم یوگسلاوی سابق بازی می کرد و به واراژدین تعلق داشت. برانکو البته در زاگرب تحصیل کرده: در زاگرب، چون مرکز دانشگاهی که من رفتم ...
یادکردی از شهید سید مصطفی خمینی/واکنش حضرت امام(ره) به شهادت فرزند ارشدشان
. پایین رفتم و خانم ایشان را که مریض بود، صدا کردم و خودم هم به کوچه رفتم و فریاد زدم که آقا مصطفی مریض شده است که در این هنگام آقای دعایی مرا دید و با یکی دو نفر دیگر به بالا آمد و آقا را به بیمارستان بردند." خانم "معصومه حائری"، همسر سید مصطفی، دومین فردی بود که از ماوقع اطلاع یافت. وی حوادث آن روز را چنین بازگو می کند: "او [حاج آقا مصطفی] مردی بسیار قوی و از سلامت کامل برخوردار ...
انتقام از پدر دوست صمیمی با اسید
نداشتم تا اینکه شب حادثه به سینما رفتم. فیلم ویژه افراد بالای 13 سال بود و صحنه های خشنی در آن وجود داشت. با دیدن صحنه های قدرت نمایی با سلاح سرد از سوی شخصیت اول فیلم جرئت پیدا کردم تا از پدر رامبد انتقام بگیرم. پس از پایان فیلم بلافاصله مقداری اسید و همچنین چاقو و پنجه بوکس خریدم و با مراجعه به محل سکونت رامبد و خانواده اش در کمین پدر رامبد نشستم تا اینکه از منزل خارج شد و من نقشه ام را اجرا ...
عرفان نیهیلیستی چگونه به همجنس بازی رسید؟+تصاویر
ها آشنا شدم که بسیار آدم مقیدی بودم و همین طوری به کسی راه نمی دادم. نامزدم هم دبیرستانی بود و بین دو خانواده درباره ازدواج ما صحبت شده بود و همیشه تصویرش جلوی چشمم بود، ولی آن ها با ولنگاری هایشان مرا به دام کشیدند. من نه چیزی درباره مواد مخدر می دانستم و نه در خانواده ام چنین چیزی سابقه داشت، بعد از یک سال متوجه شدم به صورت بخوری مرا معتاد کرده اند." (16) شهره آغداشلو و هوشنگ توزیع ...
یک بار دیگر با مالک اشتر، توصیه هایی به زمامداران
چیزی خورده ام، و نه کمر گشوده ام، بلکه به استعداد تمام منتظر تو بودم؛ و چون داخل خانه تو شدم، ترسیدم که مبادا آن مرد از خویشان یا مقرّبان من باشد، و عِرق خویشی و دوستی حرکت کند، و لهذا فرمودم تا چراغ را برداشتی که او را نشناسم، و چون جزای او را دادم و نظر کردم، دیدم که شخصی است که نمی شناسم. سجده به شکرانه آن کردم که از خویشان و مقرّبان من نبود. و امّا گرسنگی، پس گفتم به تو که چیزی نخورده بودم، این ...
اسیدپاشی پس از تماشای فیلم در سینما
باعث شده بود تا من از ادامه تحصیل خود غافل شوم و به همین علت اعضای خانواده به ویژه پدرم با ادامه دوستی من با مازیار مخالفت کرد. پدرم دیگر اجاره نداد تا من به باشگاه ورزشی بروم و ارتباط من با مازیار را به شدت محدود کرد؛ موضوع مخالفت خانواده به ویژه پدرم را با مازیار مطرح کرده و از او خواستم تا مدتی به سراغ من نیاید تا اینکه شب حادثه متوجه شدم که مازیار روی صورت پدرم اسید پاشیده و او را با چاقو و ...
انگیزه هایی که در اسید حل نشد
نداد که به دانشگاه بروم. چون خانواده خیلی سنتی داشتیم. بعد از آن هم ازدواج کردم و نتوانستم ادامه تحصیل دهم. برای همین نشد که در عرصه هنر فعالیتی داشته باشم. فقط گاهی نقاشی می کردم. اما به صورت حرفه ای هیچ کار هنری انجام نمی دادم. یعنی بعد از حادثه کار هنر را شروع کردید؟ بله. بعد از حادثه بود که از لحاظ روحی به شدت آسیب دیده بودم، اما نمی خواستم خانه نشین شوم و افسردگی بگیرم. باید ...
متهم دستگیر شد اسیدپاشی در باغ فیض بعد از تماشای فیلم
ورزشی بروم و ارتباط من با مازیار را به شدت محدود کرد؛ موضوع مخالفت خانواده به ویژه پدرم را با مازیار مطرح کرده و از او خواستم تا مدتی به سراغ من نیاید تا اینکه شب حادثه متوجه شدم که مازیار روی صورت پدرم اسید پاشیده و او را با چاقو و پنجه بوکس مجروح کرده است. مازیار در همان تحقیقات اولیه انگیزه خودش را انتقام گیری اعلام کرد و در خصوص شب حادثه به کارآگاهان گفت : طی مدتی که من با رامبد دوست شده ...
اسیدپاشی پس از دیدن فیلم سینمایی
.... وقتی ماموران با حضور در بیمارستان به تحقیق از مصدومان پرداختند، مرد جوان گفت: سجاد (عامل اسیدپاشی) در باشگاه ورزشی با پسر 16ساله ام آشنا شده بود. من از ابتدا مخالف دوستی او با پسرم بودم، چراکه وی 4سال از پسرم بزرگ تر بود. از طرفی متوجه شدم که در تلگرام برای پسرم فیلم های مستهجن می فرستد و مواد و مشروبات الکلی هم مصرف می کند. به همین دلیل از پسرم خواستم ارتباطش را با او قطع کند تا اینکه روز ...
زندگی تلخ سمانه، دخترک معتاد؛ رفاقتم با مرد جماعت ، فقط به بهانه مواد مخدراست!
خواستم به خانه ای که هیچ کس انتظار مرا نمی کشید، بازگردم. می گفتم شاید پدر و مادرم آن قدر که من فکر می کنم بد نباشند و مرا از این لجن بیرون بکشند اما افسوس... افسوس که زندگی گویا قصد نداشت روی خوش خود را به من نشان دهد؛ او که دیگر گریه امانش را بریده بود ادامه داد:وقتی برگشتم متوجه شدم که پدرم فوت کرده است و مادرم دارایی و ثروت پدرم را فروخته و با شخص دیگری ازدواج کرده است، او حتی برایش ...