سایر منابع:
سایر خبرها
صالحی: بعد از پخش عصرجدید با وجود بارندگی شدید، بیش از 200 ماشین درب منزل ما به جشن و پایکوبی پرداختند/ ...
فرمانده ی سپاه و نماینده ی منتخب مردم در مجلس یازدهم، تماس هایی برای حمایت از من داشتند و به واسطه ی این برنامه راه هایی برایم باز شد که دوست دارم با آسودگی خاطر و با دقت انتخاب کنم. وی در ادامه به تمرکز در دوران بچگی اشاره کرد و گفت: در آن دوران گاهی چنان به پیرامون خود متمرکز می شدم که متوجه گذشت زمان نمی شدم و گاهی چند ساعتی را چون چند دقیقه می پنداشتم به گونه ای که اگر دیگران مرا صدا ...
قتل پدر توسط 2 دختر تهرانی/ چه باید می کردیم وقتی می دیدیم چگونه پدرمان پولهایش را خرج عیاشی می کند؟
باشگاه خبرنگاران جوان نوشت: اشک توی چشم های رنگ عسلش حلقه می زند و می گوید: می دانم گناه بزرگی مرتکب شدم. می دانم هیچ توجیهی برای قتل یک پدر توسط دخترش وجود ندارد، اما دیگر تحمل آن زندگی را نداشتم. تحمل رفتار پدرم و حوادث تلخی که از کودکی تا آن روز تجربه کرده بودم، اما قبول دارم که راه اشتباهی را انتخاب کردم. ای کاش در این مدت با فردی آشنا می شدم که مرا بهتر راهنمایی می کرد یا می ...
اس ام اس تبریک نیمه شعبان
انتظارم فقط یک جمعه می آئی ولی من / تمام جمعه ها را دوست دارم ... ********************************** این عشق آتشین ز دلم پاک نمی شود مجنون به غیر خانه ی لیلا نمی شود بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود * * * * * * * * ********************** * * * * * * * پر از عطشم، مرا تو دریایی کن سرشار از احساس و ...
سوگواری در قرنطینه
سپری کنند. پدر من، محسن سرمد بیست و پنچم اسفند نود هشت، بر اثر بیماری کرونا فوت شد. مرگ ایشان با توجه به اینکه علائم رایج بیماری، تنها یک روز قبل از فوتشان بروز پیدا کرد؛ برای ما بسیار ناگهانی و دردناک بود و این در حالی بود که کل خانواده نیز تا دو هفته پس از خاکسپاری در قرنطینه کامل بودیم. در مورد علت انتقال ویروس به پدرم که به نظر می آید قبل از اعلام رسمی شیوع کرونا در ایران ...
معرفی آیات و دعاها برای شادی روح اموات + متن و ترجمه و صوت
عهده ام دارند تدارک نمایم، و وظیفه خدمت آنان را بجای آورم، پس بر محمد و آلش درود فرست، وای بهترین کسی که از تو یاری جویند مرا یاری ده، وای راهنماینده ترکسی که به او روی آورده می شود مرا توفیق ده، و در آن روزکه همه بدون آنکه برآنان ستم رود جزا می بینند مرا در زمره آنان که عاق پدر و مادرند قرار مده. (12) خداوندا بر محمد و آل او و نسل او درود فرست، و پدر و مادرم را به بهترین چیزی که پدران ...
چطور در قرنطینه دیوانه نشویم؛ توصیه های افرادی که از حصر خانگی جان سالم به در برده اند
به هم خورد. صبح ها ساعت 10 از خواب بیدار می شدم و تا ساعت 3 بعد از ظهر در رختخواب می ماندم؛ سه ساعت در حمام و دستشویی وقت تلف می کردم و بعد خودم را دوباره به تخت می کشاندم". یولیا هم می گوید که خیلی تلاش کرده است؛ او تعریف می کند:" می خواستم مثل شفیره در پیله باشم، خودم را در لحافم می پیچیدم و از جهان و واقعیت ها فاصله می گرفتم و این مرا به وحشت می انداخت". دمیتری بوگاتوف ...
شبی که دعا مستجاب است پس بخوان خدا را تا...
(ع) به کمیل فرمود: ای کمیل، بنشین، هرگاه این دعا را حفظ کردی، در هر شب جمعه، یا در هر ماه یک بار، یا در هر سال یک بار، یا در طول عمرت یک بار آن را بخوان که خدا تو را کفایت و یاری می کند و به تو روزی عطا می کند و هرگز آمرزش را از دست نمی دهی. ابویحیی می گوید: به سرورمان امام صادق(ع) عرض کردم، کدام دعا از همه دعاها برتر است؟ فرمود: بعد از آنکه نماز عشا را خواندی، 2 رکعت نماز، در رکعت اول ...
گوهر خیراندیش | کشف حجاب گوهر خیراندیش جنجالی شد + بیوگرافی و عکس
فرجام انتخاب کرد و از همانجا آشنایی ما شروع شد. بعد از آن مادرم درخواست کرد که اگر شما همدیگر را دوست دارید با هم عقد کنید، اما چون دبیرستان می رفتم و به لحاظ قوانین مدرسه برایم مشکل پیش می آمد وقتی عقد کردیم در شناسنامه ام قید نشد تا وقتی که دیپلم گرفتم و همزمان با دنیا آوردن پسرم، هم اسم اسماعیل خانی در شناسنامه ام ثبت شد و هم اسم پسرم. بعد از انقلاب هم در دانشگاه تهران قبول شدم و با همسر و ...
معرفی کتاب ظرافت جوجه تیغی
سرایدار مشترک باشد. این عجیب است که نوجوانی دوازده ساله چیزهایی درباره ی زندگی بداند که توقع نداری دست کم تا پنجاه سالگی کسی آن را بفهمد، تازه در بهترین شرایط. جالب اینکه گاه بدون آنکه چند خط اول فصل را بخوانی، نمی توانی بفهمی که کیست که سخن می گوید؛ رنه یا پالوما. اما نویسنده با ظرافت تو را قانع می کند که چندان هم بعید نیست؛ پس از این به انسان ها جور دیگری نگاه کنُ، شاید کشفی کنی که زندگی ات را معنا ...
غذای ویژه برای میهمانان ویژه +فیلم
گروه اجتماعی خبرگزاری فارس - معصومه اصغری: مسیرمان از خیابان مجاهدین به ایران پیج بر می دارد. لازم نیست به سیاق تازه دعوت ها چشم بگردانیم. قدم های مان مثل بیشتر وقت ها پرسان پرسان پیش نمی رود. منازه های مسجد سادات اخوی با آن کاشی های معرق و اسلیمی روی هم سوار شده شان پیدا و پنهان می شوند و می گویند به مقصد رسیده ایم. ساعت 7:30 صبح روز تعطیل وسط هفته است. بیشتر مردم در خانه هایی که درهای شان از بی رفت و ...
جامعه ناامید از رسانه هاست/ جامعه ما یک جامعه گفتگوگریز است/ شکل نگرفتن گفتگو در جامعه حاصل طبقاتی شدن ...
...> یک نفر می شود صدف بیوتی، دو میلیون نفر می شوند ناخن کار آرایشگاه! آن ناخن کارها عدالت دوست دارند، ولی همه شکست خوردند. ده هزار نفر پزشکی قبول می شوند، 640 هزار نفر می مانند پشت کنکور! خب آنها هم عدالت می خواهند، یک میلیون نفر خانه می خرند، بیست میلیون نفر مستاجر می شوند، آنها هم عدالت می خواهند. بله، مناسبات سرمایه داری ظرفیت را بالا می برد. اما به یک شرط، به شرط اینکه آن عدالتخواهی و ...
مکاتبه سیدکاظم آقا شریعت پناهی با رضاشاه درباره قرنطینه خانگی نصرت فیروز/ سیدکاظم آقا منشی دربار رضاشاه ...
هم متن منقح تری پیش روی مخاطبان باشد و هم متن، از اغلاط تاریخی تهی باشد. بخش نخست این مطلب را از نظر می گذرانید: مرآت: جناب معمار! می خواهیم شما را بشناسیم! از خودتان و پدرتان و ایام تحصیلتان در کودکی بگویید. من اسدالله معمار هستم؛ متولد سال 1297 و فرزند حاج غلامحسین معمارباشی. پدرم 17 فرزند داشت. من 13 برادر و 3 خواهر داشتم. پدر من ابهتی داشت و ما بچه ها همه به ...
از سیل تا کرونا با پزشکی جهادگر؛ وقتی تلخی حوادث با ایثارگری شیرین می شود
حل این مشکل اهتمام ورزند. همه مردم ایران خانواده من هستند و جانشان برایم عزیز 4 ماهی می شود که خانواده اش را ندیده، برای پایان دلتنگی، روزهای عید را برنامه ریزی می کند که کرونا ناگهان از راه می رسد و مرخصی ها را لغو، اگرچه مشتاق دیدار پدر و مادر است، اما خدمت به هم نوعانش را عبادتی بزرگتر می داند. پدرم آسم دارد و مادرم فشارخون، حضورم در کنارشان اگرچه این روزها نیاز ...
نامه های رسیده
...> سلام دوست من، رفیق آن روز من، کسی که نمی دانم چطور، ولی مرا از دیوار سرنوشت رد می کنی و دست مرا به دست خود گره می زنی و همراه باد جاری می شویم... آری، رفاقت همچو باد است که روزی شدت می گیرد و روزی هم آفتاب سرد کینه طلوع کرده و این هوای آفتابی اجازه نمی دهد که نسیم محبت خودنمایی کند... آفتاب قهر را اگر با ابر آشتی بپوشانی، آن موقع است که باران دوستی باریدن ...
عاشقانه های شهاب حسینی و همسرش جنجالی شد + عکس
دست و پا هم بارها دچار جراحت های مختلف شدم. توپ چرمی عید در خانواده پدری نوه اول بودم. ا رتباط ما با فامیل مادرم بیشتر بود تا با اقوام پدر. دوست ندارم از نقطه نظر مهر و محبت کسی را برتر از دیگری بدانم. هر دو خانواده به اندازه وسع خودشان محبت می کردند. یادم می آید که مادر پدرم بهترین عیدی ها را می داد. یک بار از او یک توپ چرمی فوتبال عیدی گرفتم. آن موقع این هدیه بسیار گرانبها ...
عکس خاص بهاره کیان افشار
البته طراحی و تبلیغات شغل اصلی اش است و می گوید عاشق تئاتر است. بهاره کیان افشار متولد 12 اردیبهشت 1364 در تهران و فارغ التحصیل لیسانس مهندسی کامپیوتر است. او با وجود مخالفت خانواده فعالیت اش در بازیگری را شروع کرد البته طراحی و تبلیغات شغل اصلی اش است و می گوید عاشق تئاتر است. در دوران دبیرستان دوست داشتم به مدرسه تئاتر و رشته هنر بروم ولی پدر و مادرم شدیدا مخالف بودند و مثل ...
ماجرای رضایت نامه شهید مرحمتی؛ اگر رضایت بدهی شفاعتت میکنم
سرکلاس باهم دعوا کردند ولی او به همه فحش داد و به همه پدر و مادرها ناسزا گفت. من دیگر سر آن کلاس حاضر نمی شوم." مادر گفت: "عیبی ندارد. عصبانی بوده و یک چیزی گفته..." اما حسین تا دو روز مدرسه نرفت. بعد از دو روز مادرم به برادربزرگم گفت: "داری میروی سرکار،حسین رو ببر مدرسه و غیبتش را موجه کن." با اصرار حاجی هر دو به مدرسه رفتند. مدیر مدرسه خواست از او تعهد بگیرد که دیگر غیبت نکند. اما در کمال ...
نمونه هایی از بهترین اشعار کوتاه جهان
نویسندگان آمریکای لاتین بشمار آورد. در ادبیات شهرت بورخس بخاطر داستان کوتاه است. بزرگترین گناهی را که یک انسان می تواند مرتکب شود مرتکب شده ام خوشبخت نبوده ام بگذار بهمن یخ زده بیرحم نسیان مرا در کام خود برد نابود کند، بی شفقتی پدر و مادرم مرا برای زیبایی و بازی شگفت انگیز زندگی به دنیا آوردند ...
چشم به راه سپیده
یقین که روزِ وصالِ تو می رسد ذکرِ لبم شده که الهی ببینمت دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت حمیدرضا برقعی ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت مانند مرده ای متحرک شدم بیا بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت دنیا که هیچ,جرعه ی ...
روایت ناشنیده عضو جبهه ملی از دستگیری هویدا و مشی فروهر
، دیدم آقای رفیق دوست آن بالا ایستاده، دوید آمد جلو گفت: آقای سیف شما که نیامدی! فهمیدم که برنامه ما دست ایشان هم بوده است. گفتم: مگر تو توانستی بروی که می گویی من نیامدم؟! وسط راه که هلی کوپتر آمد آقا را برد. عبای آقای خمینی هم دستش مانده بود، می گفت آمده ام عبای آقای خمینی را بدهم. پس از ورود امام، مسئولیت شما در مدرسه رفاه چه بود؟ آن زمان هر روز به مدرسه رفاه می رفتم ...
تیپ جنجالی الناز شاکردوست در مهمانی دوستانه + عکس و بیوگرافی
و اسکی در فصل آن، از مهم ترین ورزش هایی است که معمولا در برنامه ورزشی من قرار دارند یوگا هم به خاطر شرایط سلامت جسم و روح مهم است سفر کردن را همیشه دوست دارم از 23 سالگی سعی کردم همه دنیا را شهر به شهر بگردم، جاهایی که می روم و مرا با عنوان الناز شاکروست نمی شناسند و به عنوان یک انسان با من برخورد می کنند این علاقه را بیشتر می کند گرچه او تجربه بازی در تئاتر های ...
حس پر رنگ مربی کانون در قالب خاطره ای خوش در ذهن کودک دیروز
ک شهر دامغان، ساختمانی بود که توش کتاب زیاد داشت. شاید اسمش، کانون فرهنگی یا شاید هم کتابخانه بود؟! خانمی عینکی آنجا کار می کرد. فامیلی اش یادم رفته؛ توی اسمش فکر کنم حرف لام داشت. عینک می زد. از این عینک های خانم مارپلی. چشم هایش درشت بود و صدایش آرام و مهربان. نمی دانم چند بار آنجا رفتم؛ ولی بار اولی که رفتم، شلوغ بود. به سمتم آمد و اسمم را پرسید. دستم را آرام گرفت و مرا به گوشه ای برد و ...
شجاعی: بعید می دانم در فیفا کسی بتواند حتی یک گل هم به من بزند!/حرکت دست دیبالا به معنی گلادیاتور است
در نخستین بازی که در ورزشگاه شهید وطنی به میدان رفتی، بگو. جدا شدن از سایپا سخت بود، چون آنجا بزرگ شدم و رفقای زیادی داشتم اما نساجی را به واسطه حس ناسیونالیستی، عاشقانه دوست داشتم و پدر و مادرم هم خیلی اصرار داشتند. برای تیم استانت بازی کردن، یک لذت دیگری دارد، بعد از هر برد تمام خانواده من، احساس خوشحالی می کنند، چون همه شمالی هستیم، حس غرور و عجیب و غریبی به من دست می د ...
ناگفته شهید قاسم سلیمانی از حاج احمد متوسلیان
را گرفت و برد سر میزی که افرادی خاص نشسته بودند. مرا برد جلوی حاج قاسم. حاجی محترمانه و با ادب همیشگی، سریع از جا برخاست. تا احسان گفت: -ایشون آقای داودآبادی هستند که ... حاج قاسم لبخند زیبایی زد و گفت: -بله، ایشون رو که می شناسم ... قند در دلم آب شد. چه کیفی کردم از این حرف سردار. همینطور که روی صندلی سمت راستش می نشسستم، باخنده گفتم ...
کرونا زمینه ساز تغییرات اجتماعی سریع تر و تغییرات سیاسی کندتر خواهد شد
دوران پساکرونا او این قدرتی که در زمان شیوع به دست آمده را کنار نمی گذارد و در مقابل بخش هایی از اصولگرایان حاکم که همچنان دم از ایدئولوژی می زند به نمایش خواهد گذاشت و خواهد گفت این من بودم که در زمان کرونا وارد میدان شدم و مشکل محله، شهر یا منطقه خودم را حل کردم؛ من ماسک خریدم، من سمپاشی کردم یا من مردم را آرام نگه داشتم. این صداها در فردای پس از کرونا بلند خواهد بود و این همان تحول عمده ای است ...
میری: آرزو دارم در سالن وزنه برداری دفن شوم
بعد از تمرینات طاقت فرسا و سخت، بازی رایانه ای ps4 با بچه ها داشتیم. بدترین لحظه هم آسیب دیدگی سهراب مرادی بود که خیلی خیلی ناراحت شدم. لحظه مصدومیتش در نزدیکی او قرار داشتم و انگار خودم آسیب دیدم. من سهراب را خیلی دوست دارم و ان شالله به دوران اوجش بازگردد. علی میری با اشاره به علاقه فراوانش به رشته وزنه برداری گفت: وزنه برداری در خون من است. از همان ابتدا عاشق این رشته بودم. در دوران ...
توفیق جهاد در شرایط کنونی اهمیت بسیاری دارد
، می تواند یکی از معانی آن باشد. مدیر مدرسه علمیه حضرت زینب( سلام الله علیها) یزد با بیان اینکه ایجاد یک تحول در وجود انسان می تواند عاملی برای فرار انسان به سمت خدا باشد، ادامه داد: یکی از علما فرمود که "اشتباهی کردم و پدرم خواست مرا تنبیه کند که فرار کردم و به اتاقی رسیدم که هیچ راه فراری نداشتم؛ برای رهایی از تنبیه به آغوش پدر بریدم و به خودش پناه بردم"؛ بنابرین باید بدانیم برای فرار ...
ناگفته های دختر دهه70ازغسل دادن اجسادکرونایی
دانشگاه میکروبیولوژی خواندم و کمی با اقدامات پرستاری آشنایی دارم آن روز که برای اولین بار به من اطلاع دادن که برای تغسیل میتی بروم در بیمارستان مشغول وصل کردن سرم بیمار بودم. با من تماس گرفته شد که خانمی در بیمارستان اطراف تهران از بیماری کرونا فوت کرده است و باید برای تغسیل آن برویم ابتدا ترسیدم و با خدا زیر لب صحبت می کردم، انگار دیگر جدی شده است.وارد ICU بیمارستان شدم، پارچه سفید رنگ که بر رویش ...
زمان ازدواج احسان علیخانی لو رفت ؟! + فیلم و عکس
م اما نَمُردَم ،،، گریه کردم ، زار زدم ، قرص خوردم ، مریض شدم ، کَمَرَم شکست اما نَمُردَم ،،،اون بالایی صِدام کرد، گفت:بلند شو ، من هستم ، هر چی بشه من هستم ، نترس ، بلند شو ... بلند شدم ، سخت بود اما بلند شدم ، با چشمهای تار، با دستِ لرزان، با سر گیجه های مداوم ، با پاهای خسته، با خندهای مصنوعی به مردم، با کتُ و شلوارِ زورکی به تَنَم... گذشت ، 90 روز گذشت و من با زخمی که زدی با دردی که دادی رفیق ش ...