سایر منابع:
سایر خبرها
رقص جنجالی مرجانه گلچین در اینستاگرام در ایام قرنطینه + فیلم و بیوگرافی
خواهرم به آقای غلامحسین لطفی (بازیگر – کارگردان) معرفی شدم برای مجموعه ای به نام اخلاق در خانواده که حدود سال 61 این کار فیلمبرداری شد سپس به سمت تئاتر کودکان رفت و بعد از آن وارد کارهای سینمایی شد، در 14 سالگی اولین کار سینمایی خود بنام گل مریم در سال 1366 را بازی کرد شناخته شدن + شهرت سریال آئینه در سال 64 باعث شناخته شده چهره او در بین مردم شد، دهه 60 روزهای پرکار ...
تلخ و شیرین روزهای کرونایی در قرنطینه
که وارد محیط کار شدم تمام وجودم پر از ترس و اضطراب بود، تعطیلی در کار نبود و باید روند کلی کار کردن تغییر می کرد، ساک وسایلم را بستم و به بیمارستان آمدم.این پرستار ادامه می دهد؛ دیدار با مادرم که دچار بیماری است از مواردی است که باید به اجبار از آن محروم بمانم پسر دو ساله ام را به مادر همسرم سپردم و رفت و آمدها به خانه خودمان محدود به زمانی برای استحمام شست وشوی هر بار لباس مخصوص بود، پس از آن ...
معینی: خودم نفهمیدم، با حرکت داور فهیمدم گل زدم
روز یکی از بچه ها من را در خیابان دید و به من گفت "آقای معینی یادش بخیر آن گلی که به اسرائیل زدید" که من در جواب ایشان گفتم "شما که بیشتر از 17 یا 18 سال ندارید" اما ایشان در جواب من گفت " پدرش که 45 ساله است برای او خاطره آن گل را تعریف کرده که متوجه شدم پدرش هم در زمان به ثمر رسیدن آن گل دنیا نبوده و درواقع این جزو یکی از محسنات ما ایرانی ها است. معینی در پایان صحبتش با اشاره به نقش ...
اشک گلزن اولین قهرمانی آسیایی استقلال درپخش زنده+عکس
اشتیاق کار کرد و با حرکات جالبش توپ را روی سر غلام وفاخواه انداخت تا گل تساوی را بزنیم. پیشکسوت استقلال همچنین تاکید کرد: بعد از آن گل شرایط ما دگرگون شد و احساس خوبی داشتیم. یکپارچه تر شدیم و جلو کشیدیم. آن بازی یکی از بهترین بازیکنان تیم حریف گوش راست شان بود که من مامور مهارش شدم. با این شرایط نباید خیلی نفوذ می کردم، اما نمی دانم چه شد و چه اتفاقی افتاد که داخل محوطه جریمه رفتم. محوطه ...
سرنوشت تلخ زهرای 11 ساله زیر شکنجه های پدرش
بگیرم ولی با وساطت ریش سفیدهای فامیل و ابراز پشیمانی همسرم کوتاه آمدم و به زندگی با او ادامه دادم. سرنوشت دختربچه 11 ساله من و همسرم در تمام این سال ها با هم اختلافات و مشکلات جدی داشتیم تا این که چند روز قبل بچه هایم را برداشتم و به خانه پدرم رفتم. شوهرم تهدیدم می کرد به خانه برگردم. او وقتی با مخالفتم روبه رو شد زمانی که برای خرید از خانه پدرم بیرون رفته بودم به آنجا ...
سیره رفتاری علما با فرزندان
چنین نقل می کند: من هر موقع پیش امام می رفتم، مرا تشویق به نماز می کرد. یادم می آید که وقتی 5 ساله بودم، وارد اتاق آقا شدم، دیدم دارد نماز می خواند، من هم پشت سر ایشان نماز خواندم. پس از نماز، امام چند کتاب به من جایزه دادند. از جمله نکته های مهمی که امام عزیز در زمینه پرورش حس مذهبی کودکان و نوجوانان به آن تأکید می فرمود، مخالفت ایشان با افراط و تفریط در آموزش مسائل دینی به کودکان بود ...
از اشنوگل تا دوشگا / این مرد 12 سال در قرنطینه است
پذیر بود سنش نسبت به رزمندگان و بسیجیان بیشتر بود اما اصلا به روی خودش نمی آورد و سعی می کرد خود را هم سن و سن سال آنها نشان دهد. غذا را که می خوردیم زودتر از دیگران غذایش را تمام می کرد و سفره را جمع و ظرف ها را می شست، کفش ها را مرتب می کرد، سنگر یا چادر را جمع و جور و برخی ریخت و پاش بچه ها را جمع می کرد، هر چه اصرار می کردیم فایده ای نداشت و او کار خودش را می کرد. به گفته ...
عالیشاه: دوست ندارم با ادا و اطوار فیکس شوم!
... یحیی گل محمدی که جانشین کالدرون شد تصور می شد شرایط برای تو بهتر شود اما... ان شا الله با تلاش و کوشش بیشتر خودم شرایط بهتر خواهد شد. به نظر امید عالیشاه مرد سال فوتبال ایران در سال 1398 چه کسی است؟ من مجموعه پرسپولیس به ویژه هواداران را مرد سال فوتبال ایران می دانم. نبض تیم پرسپولیس با تشویق و حمایت های هواداران می زد و به نظرم بخش عمده ای از موفقیت ما مدیون ای ...
روایت همسر زنده یاد پورحیدری از شکست پر گل استقلال مقابل پرسپولیس
آزادی بازی داشت و آن موقع 6 تا گل خورد و بدترین خاطره ام بود، زیرا عاشق استقلال بودم. در عالم کودکی برای تماشای دیدار های استقلال به ورزشگاه می رفتم. در آن زمان مادرم کارمند سازمان تربیت بدنی و مسوول بخشی در ورزشگاه آزادی بود. در آن دوران باخت استقلال روی من اثر بدی گذاشت و تا صبح گریه کردم. در 10 سالگی به بسکتبال علاقه مند شدم در سن 10 سالی در مدرسه به بسکتبال علاقمند شدم. مربی ...
هیولای خوش خط و خال هم آبرو و هم نامزدم را از من گرفت
... ، این ها بخشی از قصه تلخ یکی از اعضای انجمن الکلی های گمنام است که با اراده ای محکم خود را از گرداب وحشتناک مواد مخدر بیرون کشیده تا امروز دوازدهمین سال تولد دوباره اش را جشن بگیرد. این عضو انجمن الکلی های گمنام در حالی که از یادآوری روزهای تلخ زندگی اش بغض کرده بود، با چشمانی اشک آلود گفت: روزی که به طور تفریحی و در همنشینی های دوستانه استکان حاوی الکل را به دست گرفتم و پای بساط مواد مخدر ...
عکس آقاجان
داستان با عنوان عبور از نقطه تلافی و پاراگراف را طی دو سال قبل منتشر کرده است و از نویسندگان برگزیده جایزه ملی خلیج فارس نیز به شمار می رود. عکس آقاجان را از روی طاقچه برمی دارم. آستر نم دار را آرام می کشم روی کناره های قاب و چشمان مهربانش ...انگار همین دیروز بود که روی زانویش می نشستم و سرم را تکیه سینه اش می دادم. کف دست زبرش را آرام روی صورتم می کشیدم و می خندیدم. سایه ای محو از صورتم ...
دیبالا: می دانستم یووه بالاخره من را می خرد
دیبالا پائولو دیبالا اعلام کرده همیشه می دانسته یووه به سراغش می آید و روزی بالاخره پیراهن این تیم را به تن خواهد کرد. به گزارش سرویس ورزشی شبکه لحظه ،مهاجم سابق تیم پالرمو که در سال 2015 با مبلغ 40 میلیون یورو به یوونتوس پیوسته و در حال گذراندن دوران قرنطینه برای پشت سر گذاشتن بیماری کرونا است در یک گفت و گوی اینترنتی با سایت یوونتوس گفته: انگار همین دیروز بود. در خانه ام ...
گزیده ای از کرامات امام زمان (عج)/ از دیدار حضرت مهدی (عج) با مرد قفل ساز تا شفا گرفتن پسر فلج در جمکران
به این مسجد را دارد، روایت شده که در شب جمعه سال 51 من طبق معمول به مسجد مشرف شده بودم. جلوی ایوان مسجد قدیمی کنار مرحوم حاج ابوالقاسم کارمند مسجد که داخل دکه مخصوص جمع آوری هدایا بود، نشسته بودم و نماز مغرب و عشا تمام شده بود و جمعیت کم و بیش مشرف می شدند. ناگهان خانمی جلو آمد در حالی که دست دختر 12 ساله اش را گرفته بود و پسر بچه 9 ساله ای را هم در بغل داشت. نگاهی کردم و گفتم: بفرمایید ...
گوهر خیراندیش | کشف حجاب گوهر خیراندیش جنجالی شد + بیوگرافی و عکس
شما چطور نقش یک مادر را در بیرون و داخل خانه ایفا کردید تا فرزندان تان به قول معروف به ثمر بنشینند؟ با رفتن اسماعیل خانی انگار تمام انرژی فیزیکی او وارد کارهای من شد و هر سال یا نامزد جایزه بودم یا آن را می گرفتم. من و بچه هایم هیچ وقت حس نکردیم او نیست و همیشه احساس می کنیم او در کنارمان حضور دارد و مواظب مان است. او برای ما زنده است. حتی چند سال پیش هم تصادف خیلی سنگینی که سر فیلم آذر ...
نامه ای برای امام زمان
.... بابا جون شما چکار کردی چندسال همش قایم شدی؟ به خدا بگو من خسته شدم می خام بیام بیرون دیگه. من خیلی دوست دارم ببینمت تو رو خد ا بگو کجایی؟ چی میشه به من بگی؟ راستی یادم رفت بگم تولدت مبارک. تولد من میشه همه میگن الهی چندساله بشی اما شما دیگه خیلی ساله تولد میگیرن برات و خودت پنهانی. خوب از خدا اجازه بگیر بیا پیش ما. مامانم میگه آقا که بیاد همه جا خوب ...
شهدای خاکریزهای اسرائیلی
انفجار شده بود. در جا افتاده بود روی زمین و چون زمین خیس و گلی بود، صورتش با خون و گل در هم آمیخته بود. انگار روی صورت او یک ماسک گِلی و خونی گذاشته بودند. فقط دو تا سوراخ دماغش باز بود که توانسته بود، نفس بکشد. لب ها، صورت و چشم ها همه مثل یک مجسمه گِلی بود. من با چندین لیتر سِرم او را شستم تا زخم ها دیده شدند. از راننده ای که او را آورده بود، پرسیدم چطور این مجروح را پیدا کردید؟ گفت ...
دیبالا: به پیشنهاد باشگاه ها جواب نمی دادم
او به من گفت که هرکاری بتواند انجام می دهد تا من به یوونتوس ملحق شوم. بعد از اینکه تلفن را قطع کردم، مادرم را بغل کردم و گفتم که نمی خواهم جای دیگری بروم.” این ملی پوش 26 ساله آرژانتینی در 5 سال گذشته، 216 بازی برای یوونتوس انجام داد و علاوه بر به ثمر رساندن 91 گل، 36 پاس گل نیز برای هم تیمی هایش فراهم کرد. منبع: ورزش 3 ...
وقتی پینوشه تصمیم گرفت که رفراندوم برگزار کند، روزهای بیم و امید کارزار نه
که کارزار رأی نه پیروز شده؛ 56 درصد در برابر 44 درصد. زدم زیر گریه. تنها نشسته بودم و گریه می کردم. بچه هام خواب بودند. احساساتم قلیان کرده بود. طی 15 سال اخیر مخالفان ژنرال پینوشه شعار می دادند که او سقوط خواهد کرد. دیشب این شعار کمی تغییر کرد؛ “ او سقوط کرده است “. یادم هست دیرتر دوستام که از کارزار رأی نه رو دیدم، گفتم باور نکردنیه ما پیروز شدیم ما تونستیم. حس ...
روایت خانم دکتری که تعطیلات عیدش را در غسالخانه رشت گذرانده!/ زوج طلبه گیلانی؛ کاری کردند کارستان!
غسل دادن اموات کرونایی!! می گوید: پدرم اهل صومعه سرا است و مادرم اصالتا ماسالی است، اما سال هاست که ساکن تهران هستند و خودم هم ساکن قم. از اولین روزهای شیوع ویروس کرونا در بیمارستان های قم برای کمک حاضر شدم که شنیدم وضعیت در گیلان حاد و بحرانی است. از آن جایی که اصالتا گیلانی هستم، همراه با همسرم به گیلان آمدیم تا کمکی کرده باشیم. البته همسرم هم اهل خلخال است. در ابتدا از طریق اینترنت ...
داستان تلخ زندگی دختر 10 ساله
به گزارش تلنگر ؛ دوست دارم خواهر کوچک ترم را در آغوش بگیرم و با او بازی کنم، اما نامادری ام اجازه نمی دهد. وقتی به مهدیه نزدیک می شوم فریاد می زند: به دخترم دست نزن تو دختر همان جادوگر پیر هستی که زندگی ام را به آتش کشیده است. معنی حرف هایش را نمی فهمم، اما پدرم می گوید او از دست مادرت ناراحت است. دختر 10 ساله که به همراه پدرش به دایره اجتماعی کلانتری مراجعه کرده بود، در حالی که با زبان کودکانه ...
اختصاصی | گفتگو بابیمار کرونایی پس از بهبودی/فکرش را هم نمی کردم که مبتلا شوم/رعایت مسائل پیشگیرانه، ...
ولی بی حسی بدنم هنوز از بین نرفته بود. از در خونه میومدم بیرون سردم میشد میرفتم خونه انقدر عرق میکرم که انگار شلنگ اب رو سرم نگه داشتن. اول سرفه های کمی داشتم بین دکتر اولی که رفتم و دکتر دوم چندروزی طول کشید. تعداد سرفه هام زیاد شد و خیلی اذیت می شدم. دکتر اولی که مراجعه کردم فقط دارو داد اما بعدش رفتم گرگان پیش یک دکتر دیگه که سریع برام آزمایش سی تی اسکن نوشت رفتم انجام دادم که ...
قرنطینه کودکان در خانه های بالشتی
جسمانی برای انجام کارهای مختلف است. برخی کودکان در سنین سه تا شش سالگی به دلیل نوع تربیت شان، در بالا رفتن از پله هم ناموفق هستند اما بچه هایی هم هستند که در این مرحله در یادگیری مهارت های بدنی و اجتماعی بسیار موفق عمل می کنند. بی شک همین بازی ها در تقویت این مهارت ها بسیار موثر است. برای همین است که برخی کودکان با مهارت بالای بدنی که کسب کرده اند؛ می توانند خود را از شرایط صد در صد منجر به مرگ ...
نه 6 تایی شدن در دربی 52 ، نه قهرمانی در آسیا پیش از انقلاب ، ربطی به استقلال ندارد
طرفداران از این دکل های نورافکن رفته بودند بالا. تاریک شده بود و نیاز به نور بود. علی آقای پروین و ناصرخان رفتند با طرفدارها حرف زدند که از دکل ها بیایند پایین چون اگر پروژکتور را می زدند، خیلی ها را برق می گرفت و فاجعه به بار می آمد. در آن بازی من گل که زدم، از بین طرفدارهای استقلال دویدم و خوشحالی کردم اما اتفاقی نیفتاد. یعنی حتی مردم نیامدند مثلاً ماچم کنند. یادم هست بچه ها ریختند روی سرم و طوری ...
درگذشت پیشکسوت فوتبال ایران و باشگاه استقلال
، درباره درگذشت فریبرز اسماعیلی، ملی پوش پیشین فوتبال کشور عنوان کرد: از صبح که این خبر را شنیدم غصه دار شدم. او یک انسان بااخلاق و یک بازیکن فوق العاده تکنیکی بود. در چند سال اخیر هم با بیماری دست و پنجه نرم می کرد اما همواره با روحیه بالا او را می دیدیم. وی افزود: پس از حضور و درخشش نسل های اول باشگاه استقلال، وی جزو جوانانی بود که به جامعه معرفی شد. خاطرات زیبایی که اسماعیلی با پیراهن ملی ...
اگر رضایت بدهی شفاعتت میکنم
دوخته بود به حسین و منتظر بود ببیند حسین چطور می خواهد او را راضی کند. یک مرتبه حسین گفت: مادر رضایت بده من بروم جبهه و ادای دِین کنم. اگر زنده برگشتم که هیچ، ولی اگر شهید شدم قول می دهم شما را اول از همه شفاعت کنم. مادر بعد از سکوتی سنگین سرش را بالا آورد و به حسین که صبورانه و نگران نگاه می کرد.گفت: باشه قبول... شوک عجیبی به حسین وارد شد. او آنقدر آرام و متین بود که معمولا احساسات خود را بروز نمی ...
داستان کرونا و جهادی ها(6) روایت ششم؛ موجِ روی دیوارها
به گزارش خبرگزاری حوزه ، تازه فهمیدم چرا شیفت شب را برای پرستارها سه شیفت حساب می کنند. شب های بیمارستان رازآلود و سنگین است و ثانیه هایش کش می آید انگار. ساعت خاموشی بخش بود. نور سالن را کم کرده بودند و چراغ اتاق ها را خاموش. توی سکوت شب صداهای آرام هم بلندند. ناله های آرامی که توی روز از تخت بغلی هم به زور شنیده می شود، در شب توی سالن می پیچد. موج ها می رود و می پیچد توی تمام اتاق ها؛ می خزد ...
بازیکن سابق استقلال و تیم ملی درگذشت
را به خانواده بزرگ فوتبال و آحاد مردم تسلیت گفته و برای آن مرحوم طلب مغفرت و برای بازماندگان صبر جزیل از درگاه الهی مسالت دارد. علی جباری، پیشکسوت استقلال و تیم ملی درباره درگذشت فریبرز اسماعیلی، ملی پوش پیشین فوتبال کشور عنوان کرد: از صبح که این خبر را شنیدم غصه دار شدم. او یک انسان بااخلاق و یک بازیکن فوق العاده تکنیکی بود. در چند سال اخیر هم با بیماری دست و پنجه نرم می کرد اما ...
تمام زندگیش وقف انقلاب شد/شهدا از دست نمی روند،به دست می آیند
زخمی شده است. بچه ها که رفتند، پدر و مادرم آرام آرام سرحرف را باز کردند و من باخبر شدم که دیگر مرتضی را ندارم. ولی نمی دانم چه حالتی بود. فقط این اتفاق را، در آن ساعت طبیعت، خیلی روحانی می دیدم. این وضع همیشه برایم عجیب بود که چه طور است عکس ها همیشه می مانند و انگار زمان بر آن ها نمی گذرد. در آن لحظه ها این توهم جاودانگی در عکس و تصویر برایم شکست. آن موقع یک دفعه حس کردم که این ها چه قدر واقعیت ...
ضدحال پرویز مظلومی به سرخابی ها
بازوبند را به او برگرداندیم. آن موقع حرمت ها بود چون همه دلی، دور هم بودیم. پول نبود. من دقیقاً یادم است، سال 62، 15 مهر سال 1362، دقیقه 57 بود که آن گل معروف را زدم. برای آن بازی 100 هزار تومان همین هیأت امنا لطف کردند و به آن برد ارزشمندمان پاداش دادند. نفری 2500 تومان به هرکدام از بچه ها رسید. به من برای گلی که زدم و ناصرخان هم که گل نخورده بود نفری 5 هزار تومان دادند. تازه اپن پول آن موقع خیلی ...
عاشقانه های شهاب حسینی و همسرش جنجالی شد + عکس
رفقا به خصوص در مسائل مختلف درس بگیرم؛ براساس این رویه حالا اکثر دوستانم بالای 40 سال سن دارند. از دست دادن رفیق قدیمی دوست نداشتم قلدر محل باشم. با این حال همیشه در جمع بچه محل ها به حساب می آمدم. نوجوانی من حول و حوش خیابان فاطمی گذشت. هرقدر بزرگ تر می شدم، دایره ارتباطاتم گسترش می یافت. درنتیجه به تمایل برخی بچه ها برای انجام کارهای خلاف پی بردم. در آن دوره یکی از بهترین ...