خودشناسی، معنا و روان شناسی؛ مصاحبه با آقای فراز قورچیان
سایر منابع:
سایر خبرها
چطور این غذا از گلویم پایین برود؟!
را گرفته بود توی دست هایش و هق هق گریه می کرد. گفتم: نصف جان شدم. بگو چی شده؟! گفت: چطور این غذا از گلویم پایین برود. بچه ها توی مرز گرسنه اند. زیر آتش توپ و تانک این بعثی های از خدا بی خبر گیر کرده اند. حتی اسلحه برای جنگیدن ندارند. نه چیزی برای خوردن، نه جایی برای خوابیدن. بد وضعی دارند طفلی ها . دستش را گرفتم و کشیدمش جلو. گفتم: خودت می گویی جنگ است دیگر. چاره ای نیست. با گریه کردن تو و غذا نخوردنت آنها سیر می شوند یا کار درست می شود؟! بیا جلو غذایت را بخور . خیلی که اصرار کردم، دوباره دست به غذا برد. برگرفته از کتاب دختر شینا خاطرات قدم خیر محمدی کنعان ...
یک کارآفرین منتظر فرصت نیست بلکه فرصت را خلق می کند
، تجربه... وی اشاره می کند: به شکست های پیشین تجربه می گویم هیچ کاری بدون شکست معنا ندارد؛ اگر بخواهیم موفقیتی را به دست بیاوریم ناخودآگاه باید شکست هایی رو بپذیریم و تجربه کنیم. این کارآفرین اضافه می کند: گاهی می پرسند چگونه فرصت ها را باید پیدا کنیم من می گویم دنبال فرصت نیستم بلکه سعی می کنم فرصت را خلق کنم اگر یک کارآفرین باشی خودت فرصت ساز خواهی بود. وی با تأکید بر اینکه یک ...
نگاهی به روش سهل ممتنع گویی و جایگاه سعدی در آن
چندباره از سرگرفته ایم؟: - غم زمانه خورم یا فراق یار کشم.../ دوست می دارم من این نالیدن جانسوز را.../ خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟!/ آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم... و بسیاری از غزل های دیگر. ذیل : می اندیشیدم که سهل ممتنع صفت برخی سروده ها و برخی نوشته هاست. بنابراین، این ویژگی نمی تواند مختص سروده ها و نوشته های کلاسیک باشد. با این نتیجه گیری به تامل پرداختم و اشعار ...
کاهش وزن 30 کیلویی با 3 نکته ساده و مهم!!
گروه سبک زندگی تیتریک ،من خودم را فردی کاملا مصمم می دانم. در گذشته هر زمان که می خواستم چند کیلوگرم کم کنم، مشکلی نبود. قدرت اراده کافی داشتم اما بعد از 40 سالگی به بن بست خوردم. بیش از حد ناامید شده بودم و حاضر نبودم سلامتم را به خاطر اضافه وزن باقی مانده به خطر بیندازم. از داروهای فشار خون استفاده می کردم که به اندازه کافی بد بودند و فکر داروی جدیدی برای کلسترول، دیوانه ام می کرد. چندی ...
معنای واقعی ایثار
غرب و شمال غرب بودم، عملیاتها عمدتا تعقیب و گریز و چریکی بود. در شهرهای سردشت، بانه، سرپل ذهاب، گیلانغرب، سومار و قصر شیرین حضور داشتم و در سال 1365 بر اثر انفجار مین مجروح شدم. جانباز شدن به لحاظ روحی و جسمی چه پیامدهایی برای شما داشت؟ ایثار در دفاع از کیان و عقیده بزرگترین سعادت است. اما اینکه انسان عضوی از بدنش را از دست بدهد قطعا در امور جاری و یومیه تاثیر منفی دارد و دچار ...
ماجرای خانواده ای 20 نفره که 7 نفر از آن ها کرونا گرفتند
پنج روز مرخص شدند، اما حال حسین هنوز خوب نشده بود. او می گوید: اکسیژن خود من بسیار کم شده بود، نفس تنگی شدیدی داشتم بیشتر مواقع خواب بودم. چیز زیادی یادم نیست جز این که صبح ها برای صبحانه بیدارم می شدم و بعد دو پزشک متخصص ریه و عفونی از من بازدید می کردند. بعد از 6 روز سینه درد من کم شد و پزشک گفت شیوع ویروس در بدنم متوقف شده است. خوشبختانه بعد از 10 روز حسین از بیمارستان مرخص و تا روز ...
گلنوش خسروی: لژیونر شدنم را باور نمی کردند
پیشرفت کردم و شناخته تر شدم. هر چند قراردادهای ما در حدی بود که حتی پول یک کتانی فوتبال هم نمی شد و کفاف هزینه زندگی ام را نمی داد. باز هم من و مادرم سختی زیادی کشیدیم. با همه سختی ها در این مسیر پا پس نکشیدم و روزی 2 ساعت تا محل تمرین می رفتم و باز می گشتم. تلخ ترین تجربه به عنوان بازیکن تیم فوتبال دختران زیر 19 سال چه بود؟ حذف تیم ما از مسابقات انتخابی قهرمانی آسیا بود. سال گذشته در ...
کاظمیان به مهدوی کیا: نیمکت نشینی تو افتخارم بود
می کنم و فعلا نمی خواهم به ایران بیایم. کاظمیان: خیلی دوست داشتم سرمربی پرسپولیس شوی و من دستیارت شوم اما مشکل این است که قدم بلند است (با خنده) مهدوی کیا: نگویم که کفش لژدار می پوشیدی. کلاس مربیگری می روی؟ تو هم مدارکت را بگیر انشالله در آکادمی کیا بیایی کار را شروع کنی. در آلمان متاسفانه تمام کلاس ها به زبان آلمانی است و اگر کسی زبان آلمانی بلد نباشد قبول نمی کنند. ...
پریناز ایزدیار ازدواج کرد + عکس همسرش
گیاهخواری را شروع کرده ام؛ البته بیشتر از آنکه بگویم یک رژیم سلامت با کاهش وزن و این طور چیزهاست، یه علت اصلی داره و اون اینکه دلم به حال حیوانات میسوزه. موسیقی دوست داشتم که موسیقی کار کنم و نواختن ساز را یاد بگیرم اما شاید در این زمینه بی استعداد بودم یا به آن شکل جدی و حرفه ای دنبالش نرفتم درباره سبک های مورد علاقه ام در موسیقی باید بگویم مقید به هیچ سبک خاصی نیستم هر آهنگی ...
اسکی بازی که پایش را از دست داد اما امیدش را نه!
که در اروپا و اتریش تمرین کنم. اگر 20 سال پیش شرایط الان را داشتم خیلی موفق تر می شدم اما تنها بودم و این تنهایی اذیتم کرد. حرف پایانی درست است که ورزش معلولان از نظر امکانات محدودیت هایی دارد اما با توکل و پشتکار می توان خیلی از مسائل را حل کرد. کسانی که مشکل جسمی دارند خیلی قوی هستند. امیدوارم که همه موفق باشیم و کار خود را به بهترین شکل پیش ببریم. انتهای پیام منبع خبر : ایسنا ...
زیاده خواهی شوهر در رابطه زناشویی، یک داستان
. وقتی می بینم که نمی توانم در آن لحظات از لحاظ احساسی با وی ارتباط برقرار کنم از دست خودم عصبانی می شوم. 18 ساله بودم که یکی از دوستانم مرا به شهراد معرفی کرد. بلافاصله عاشقش شدم ؛ او پسری 20 ساله ، و یکی از مهربانترین و دست و دل بازترین پسرهایی بود که تا کنون دیده بودم . ما از نظر اخلاقی و احساسی بهم شباهت داشتیم. به خاطر همین عاشق همدیگر شدیم. یک سال بعد ما با هم ازدواج کردیم. سال ...
اس ام اس های زیبا و دلنشین
کوه چون سنگ بود تنها شد یا چون تنها بود سنگ شد؟ من که نه سنگ بودم نه کوه من چرا تنها شدم؟ ******************************* گل من خبرنداری دل گلدونت میگیره/اگه پژمرده باشی گلدونت برات میمیره/گل من بگو که اونجا دل تو برام میگیره/گل من نگو شکستی گلدونت عزا میگیره. ******************************* همیشه سکوتم به معنای پیروزیتونیست،گاهی سکوت میکنم تابفهمی چه ...
وقتی یک سایت برای دیده شدن بی اخلاقی می کند
خونه و ماشین می دم؟ من کجای این سرزمین بودم؟ چه مسئولیتی داشتم که باید این کار را می کردم!؟ اما یه چیزی میخوام بهت بگم، یادته شبی که اومدی توی کهف الشهدا با خواهرت، فیلمش هست، تمام استنادات هست... تو اومدی توی کهف الشهدا، من توی اون فیلم گفتم: بچه ها جَو زده نشدین؟ گفتی: نه... بچه ها یادتونه من برای ماه عسل دعوت شدم و نذاشتن برم جلوی دوربین!؟ شماها رفتین، خدا رو شکر، اما بی چادر!... من بعداً دیدم ...
امیر نوری مادرش را قاتل خطاب کرد + عکس و جزئیات
بیشتر استان ها رفته ام ، اما در کنار ایرانگردی ، جهانگردی چندان نداشته ام و فقط به چند کشور سفر کرده ام رستوران داری امیر نوری حالا در کنار بازیگری از سال 1393 وارد رستوران داری شده است و یک رستوران در دره فرحزاد متعلق به او است. استقلالی بودم او گفته است: تا مدت ها طرفدار استقلال بودم اما حالا بی طرف شدم چون در آن مقطعی که استقلال را دوست داشتم، عاشق ...
رویای گُل طلایی!
داشتم که روزی فوتبالیست مشهوری شوم، چون وضعیت مالی مناسبی نداشتیم نمی توانستم یک توپ فوتبال برای خودم بخرم بنابراین فکر دیگری به ذهنم رسید. مادرم هر روز مقداری به من پول تو جیبی می داد تا بتوانم در مدرسه برای خودم خوراکی بخرم. من هم گاهی اوقات با تحمل گرسنگی پول های توجیبی ام را پس انداز می کردم و با مبلغ جمع آوری شده چند توپ پلاستیکی می خریدم. چند تایی از آن ها را با چاقو پاره می کردم و ...
به وقت روشن بودن
مهلا زنگانه/شهروند برای ما چراغ روشن اتاق بابا، حکم آژیر قرمز یا به قولی زنگ خطر رو داشت؛ همه چیز از اون شبی شروع شد که کل بیمارستان دور سرم چرخید، نای قدم برداشتن نداشتم و اشک های بی صدا و مدامم پشت ماسک می ریخت. بابا که حالا سعی می کرد فاصله رو رعایت کنه هی میومد نزدیک و می گفت: اشکال نداره بابا، خوب می شم تو گریه نکن. تا حالا ساعت دو نیمه شب بین داروخونه و بیمارستان و مطب دکتر، وسط ...
این هفت رمان عاشقانه را از دست ندهید
کسانی که فضای رمانتیک و شاعرانه ی فرانسوی را دوست دارند. من پیش از تو نوشته جوجو مویز ترجمه شیدا رضایی یکی از پرفروش ترین کتابهای نیویورک تایمز در ایران است. این رمان داستانی دارد که در خاطره ها می ماند. مویز تا الان دو بار موفق به کسب جایزه انجمن رمان نویسان رمانتیک شده است. او در این روایت عاشقانه سعی دارد این را به خوانندگانش بگوید که هیچ وقت برای شروع زندگی از ...
منِ عزیز : نامه های یک رمان نویس به خودِ آینده اش اگر نامه ای برای خود ده سال بعدتان بنویسید، چه چیزهایی ...
لاغر بمان و عاشق شو اگر اهل خاطره نوشتن باشید، حتماً می دانید که عمومی ترین احساسی که هنگام خواندن نوشته های گذشته به آدم دست می دهد این است: خدایا! چقدر احمق بودم! اما اگر دربارۀ خود آینده مان نوشته باشیم، داستان جالب تر هم می شود. خود گذشته مان را می بینیم که برای آیندۀ خیالی اش رؤیا می بافد و بعد یادمان می آید که زندگی چقدر فراز و نشیب داشته است. چطور به چیزهایی که می خواسته ایم ...
دیالوگی از فیلم خاطرات خانوادگی، ساخته زورلینی
مادربزرگ به دلیل فقر و مرگ مادر، برادر کوچک را به خانواده ای ثروتمند می سپرد و دو برادر از هم جدا می شوند. هنوز در هیچ فیلم دیگری رابطه دو برادر را توام با این احساس درونی رهاشدگی این گونه ندیده ام. صدای مرد: وقتی مادر مُرد تو هنوز خیلی کوچک بودی، چیزی از این جریانات نمی فهمیدی. پدر هم به خاطر مریضی سختی که داشت تو بیمارستان بستری بود. من 8 سال داشتم. اونوقت هیچ احساس محبتی به تو ...
رامین رضاییان : دوست داشتن پرسپولیس از طرف من لب و دهنی نیست، از ته قلبم است و همه چیز دلی است
...> بیرانوند لایو اینستاگرامی خود را با این جملات به پایان رساند و گفت: آرزوی من این است که با هم قهرمان آسیا شویم. تو حتی قهرمان شدی اما جام نگرفتی. چون نتوانستی جشن بگیری الان باید قبول کنی قهرمانی آسیا را با هم جشن خواهیم گرفت. مدافع ایرانی الشحانیه نیز با تایید حرف های هم تیمی اش در تیم ملی در پایان گفت: بله، امیدوارم این اتفاق بیفتد و البته در حال حاضر که حال همه دنیا خوب نیست امیدوارم مردم سرزمینم همیشه خوب و سلامت باشند. ...
مهدوی کیا: بعد از فسخ قرارداد با تاتنهام افسردگی گرفتم
فرصت را داشتم که تا 36 سالگی در تیم ملی باشم اما از آن جایی که پیش از خودم دیده بودم که برخی از بزرگان فوتبال مورد بی مهری هواداران قرار گرفته بودند به همین دلیل تصمیم گرفتم که قبل از اینکه کار به به اینجا برسد خودم از تیم ملی خداحافظی کنم. در نوجوانی قهرمان مسابقات دو شدم در هندبال هم عملکرد خیلی خوبی داشتم و جزو بازیکنان خوب بودم. همچنین در دوی سرعت هم مقام آورم و در ...
تأملی بر نقش خوف و رجاء در زندگی مؤمنانه
وَ مَن اَقبَلتَ عَلیهِ غَیرُ مَملولٍ؛ و کسی که تو به او روی بیاوری خسته و ملول نمی شود. با استناد به فراز 52 این مناجات، دوستی های دنیوی پس از گذشت مدت زمانی علاوه بر چالش هایی که ممکن است تجربه کنند دچار تکرار و خستگی شده و پایداری خود را متزلزل می بینند. انسان اگر اهل عبادت و تقوا باشد مورد توجه خدای سبحان قرار گرفته و نظر رحمت و لطف الهی شامل حال او می شود. در این شرایط با ترک گناه و ...
رزمنده مجروحی که جان به عزرائیل نمی داد!
زیاد بودند، تعداد بیشتری در دسته ها قرار گرفتند دو سه شبی در کارون بودیم که هواپیماها آمدند و اردوگاه های کل لشگر را بمباران کردند. رمضان صاحب قرانی هم که گفته بودم در کربلای یک بدون اعزام آمده بود و اینجا در بخش فرهنگی بود و حسن پناهی از بچه های خیلی با دل و جرات که در بخش تسلیحات و ادوات بود، وقتی هواپیماها آمدند، این دو تا پشت یک دوشکا وسط اردوگاه رفتند و شروع به مقابله کردن و جنگیدن ...
شوکه شدن مهران مدیری از سن ژیلا صادقی
و من سالوادور نیستم به عنوان مجری حضور داشتم. بعد از چند سال فرصتی که به خودم دادم و روی صدای خودم کار کردم و وارد واحد دوبلاژ شدم و در دوره ای گوینده خبر شدم و دیدم که این ماجرا با روحیه من سازگار نیست و سال 83 تصمیم گرفتم که به دنیای کودکان نزدیک شوم و با سبکی متفاوت و جدید برنامه بیدار شو آفتاب شد را اجرا کردم و بعد از آن به ژانر اجتماعی وارد شدم و مجری برتر رسانه شدم و برنامه با تو ...
صف بیکاران طولانی تر شد
حدود یک میلیون و 800 هزار تومان در ماه. قبلا در آمدش 3میلیون در ماه بوده که به گفته خودش با هزار بدبختی چاله چوله های زندگی را با این مبلغ پر می کرده. عذر شهروز را نیمه اول اسفند خواستند و کارفرما او را به خاطر ورشکستی ناشی از کرونا اخراج کرد. او مانند تک تک این جمعیت انبوه بیکاران 2 ماهی می شود که بدون حقوق و در آمد است: طلاهای همسرم رو فروختم. اجاره خونه دادیم و خرج روزمره مون شد. الان که اینجا ...
نقشه دستبرد به داروخانه برای سرقت ماسک و ژل
می دادم اما تعدادش کم بود و او راضی نبود. این شد که طمع کرد و گفت باید نقشه سرقت از داروخانه را اجرا کنیم. سرقت گوشی موبایل یکی از شرکای داروخانه هم کار تو بود؟ سرقت را امیر انجام داد اما خب نقشه اش را من کشیده بودم. البته حماقت خودم بود که برای امیر تعریف کردم و گفتم یکی از صاحبان داروخانه موبایلی دارد که داخل آن اطلاعات و اسناد ارزشمندی از داروخانه است. همین حرف من باعث شد تا امیر که همه فکرش خلاف است نقشه سرقت و اخاذی از صاحب داروخانه را بکشد. گوشی را با همدستش سرقت کرد و قصد داشت در ازای برگرداندن گوشی 100میلیون تومان از صاحب داروخانه بگیرد که مالباخته زیر بار نرفت. ...
تجربه یک خانواده ی ایتالیایی از کار در آمریکا
تلخ هم دائم تکرار می شد: کار می تواند تو را بشکند. این تجربه را چطور می توان صورت بندی مفهومی کرد؟ در واقع مردان خانواده می دانستند که گرچه کار برای زندگی بشر ضروری است اما قرار نیست این امر ضروری همیشه لذیذ هم باشد. در این معنا افتخاری که در کار کردن نصیب فرد می شود نه در نوع کاری که فرد بدان مشغول است بلکه درتاب آوردن و تحمل نفس کار کردن نهفته است و زننده یا دلخواه نبودن ...
یادداشت های علم، شنبه 31 فروردین 1353: از دو هزار خانه فرهنگ روستایی، فقط در 136 خانه برق هست!
تاکنون این کار را نکرده ام، به این جهت در سالروز درگذشت مادرم مردم مشهد شرکتی نکردند. وقتی به او می گویم اتفاقا برعکس این بود. آن وقت می گوید: خوب قلبا شرکت نکرده بودند. مردکه پدرسوخته بی شرف، تو از قلب مردم چه خبر داری؟ بعد معلوم می شود با نماینده من در مشهد و بیرجند حرفش شده و تقاضاهایش انجام نگرفته است. بعد شرفیاب شدم. خوب بود که لااقل قبل از شرفیابی قدری در گل های کاخ گردش کردم و آرام ...
از خاکریز دفاع تا صحنه هنر
با خواندن کتاب های جک لندن و برخی مجلات آن دوران، با شعر، داستان و مقوله های ادبی آشنا و به شدت جذب نوشتن شدم. این علاقه طوری در من پیدا شده بود که در پانزده یا شانزده سالگی دست به قلم شدم و شروع به نوشتن قطعات ادبی، شعر و داستان کردم، حتی یک قطعه ادبی کوتاه برای مجله جوانان فرستادم که چاپ شد. در دوره قبل از انقلاب هم عاشق تئاتر بودم و پنهانی به دیدن نمایش ها یا سینما می رفتم. حس می کنم همان سال ها ...