سایر خبرها
اندوه جان سوز در اردوگاه های اسرا
تکریت افتاد که منجر به تنبیه دسته جمعی اسرا شد. او می افزاید: یکی از جاسوسان عراقی که در بین اسرا بود با شنیدن خبر رحلت امام حرف های تحریک آمیزی زد که خشونت بچه ها را به دنبال داشت و یک باره در آسایشگاه دعوا و شورشی به پا شد. زد و خوردی به وجود آمد که نیرو های بعثی را به داخل کشاند. آن ها هم به هیچ کدام از اسرا رحم نکردند و با کابل و باطوم همه را می زدند، اما انگار این باطوم افاقه نکرد و ...
مکتب ابوترابی در اسارت چه بود؟
طرفی حکم و صحبت های حاج آقا برای همه ما و بچه ها حجت بود چون ما ایشان را به عنوان نماینده حضرت امام(ره) در اسارت قبول داشتیم و از اوامر ایشان سرپیچی نمی کردیم. یعنی این هنر و شخصیت حاج آقا ابوترابی بود که جمعیت عظیم اسرا در اسارت، تمام فرمایشات ایشان را اطاعت می کردند. ترابی زاده با اشاره به اخلاق و منش مرحوم ابوترابی می گوید: در اسارت هر فرد به اندازه ظرفیت خود از ظرف وجودی حاج آقا ابوترابی ...
ماجرای روزهای سخت شنیدن خبر ارتحال امام خمینی(ره) در اسارت
ماه 1368 تلخ ترین و دردناک ترین شب اسارت اسرای کمپ 13 رقم خورد. تعدادی از آزادگان کمپ 13 رمادیه از استان بوشهر، از سمت چپ ایستاده نفر دوم آزاده غلامشاه جمیله ای صبح روز 16 خرداد بر خلاف قوانین اردوگاه که می بایست هر روزه صبح ها با اونیفورم زرد رنگ اسارتی باشیم و عصرها فقط اجازه پوشیدن لباس راحتی داشتیم، آن روز بخاطر رحلت حضرت امام (ره) همه اسرا با لباس تیره رنگی که پیراهن و ...
روایت خبر رحلت امام خمینی(ره) در اسارت
های خود برگشتند. عبدالسلام با چهره ای غمگین و افسرده و گریان وارد شد. نای حرف زدن نداشت، از دیدن حال و روز ایشان همه بچه های آسایشگاه زدند زیر گریه و صدای شیون و ناله بلند شد. بله، آن خبر مهم، ناگفته و ناشنیده، معلوم و مشخص شد.... روح بلند حضرت امام خمینی به ملکوت اعلی پیوست... *ابوالقاسم تختی از اسرای ایرانی است که چندین سال در اردوگاه های عراق اسیر بوده است. کد خبر 4940924 ...
ضرورت درس آموزی از اخلاق حجت الاسلام ابوترابی / شهادت در اردوگاه
...> ایکنا نمونه هایی از رفتار حجت الاسلام ابوترابی را که می تواند برای جامعه امروز درس آموز باشد بیان کنید. در اردوگاه الانبار تقریباً همه حاج آقا ابوترابی را می شناختند و مطیع بودند. یعنی امر ولایت باور ما بود. ایشان جایگاه ویژه ای در میان بچه های مذهبی اردوگاه، بسیجی، سپاهی و... داشتند، به طوری که همه گوش به فرمان بودند. در آسایشگاه چندین روحانی دیگر اسیر شده بودند، اما حاج آقا ...
محبتی که مأمور حزب بعث را شهید مدافع حرم کرد
بسیاری از آنان حتی بر زبان می آوردند و احساس می کردند به نوعی پدر خود را از دست داده اند و رفتن ایشان برای همه سخت و ناباور بود. به جاست یاد کنیم از شهدای غریب آزاده در اسارت که بر اثر شکنجه و درگیری در اردوگاه ها به شهادت رسیدند که یکی از همین اتفاقات در 8 آذر سال 61 در درگیری که در اردوگاه پیش آمد سربازان بعثی ها با چماق، کابل و لوله آب فلزی و هرآنچه در دست داشتند به بچه ها هجوم آوردند و در همان روزه قریب به بیش از400-500 تن از اسرا را زخمی و دو تن از بچه ها را به شهادت رسانیدند که نام یکی از آنها شهید سید اکبر هاشمی بود. انتهای پیام/ ...
زندگی و زمانه سید آزادگان/ کسی که راهش را خوب شناخت و درست حرکت کرد
برای هدایت دشمنان و حفظ خون های دو طرف دعا کنند. خنداندن اسرا عین عبادت است من در اسارت بسیار شوخ بودم و بچه ها را می خنداندم. برخی از بچه ها به من ایراد می گرفتند و می گفتند: خیلی شوخی می کنم، اما حاج آقا ابوترابی می فرمود: این خنداندن بچه ها عین عبادت است. برخی اوقات که ساکت و آ رام بودم، حاج آقا می آمد و مرا قلقلک می داد و می گفت: بلند شو بچه ها را بخندان. منبع: میزان انتهای پیام/ ...
روایت روز رحلت فرمانده از زبان یاران در گهواره
دیدار حضرت امام بنا بر دلایلی فرمایشی نداشته اند بنابراین فقط حضار گریه می کردند و از دیدن جمال و روح ملکوتی امام به وجد آمده بودند و بدون وقفه همگی اشک می ریختیم. در عملیات کربلای 4 سال 1365 در دوران جنگ تحمیلی به اسارت دولت بعثی درآمدم با خنده و مهمان صدام لعنتی شدیم. اردوگاه اسرای عملیات کربلای 4 و 5 را مفقود نگه داشتند و صلیب سرخ تا زمانی که تبادل اسرا صورت گرفته در اردوگاه حضور پیدا ...
ارادت رزمنده ارتشی به قیمت آتش گرفتن پاهایش تمام شد
. ایشان امتناع ورزید. بعد از مدت زیادی ضرب و شتم، باز به او گفتند به امام توهین کن، ولی او همچنان مقاومت می کرد. در اردوگاه ما، افسر عراقی بسیار سنگدلی بود که مسئول شکنجه بچه ها بود. یک روز، او همین برادر ارتشی را به سختی شکنجه کرد؛ به این صورت که دست های او را بست و محکم با هر دو دست خود به دو طرف صورت و هر دو گوش او کوبید و آن قدر ضربه زد تا از هر دو گوش آن برادر ما خون جاری شد. ...
از فیضیه تا الرشید
خودشان را می زدند! سخن امام آتش به جان اسرا می زد: ...اگر روزی اسرا بازگشتند و من نبودم، سلام مرا به آن ها برسانید و بگویید خمینی در فکرتان بود... خیلی دوست داشتم در این هنگام در جمع بچه های خودمان در اردوگاه قبلی بودم. می دانستم که امام، همه چیز بچه ها بود و با از دست دادن او شرایطشان سخت می گذشت. ... خدا را شکر دو روز بعد از خبر فوت امام خبردار شدیم که حضرت آیت الله خامنه ای، به عنوان ...
شنیدن خبر تلخ رحلت امام خمینی در اردودگاه رومادیه/یتیم شدیم
تاول می زد به الاماره که رسیدیم دو گروه از آدم ها را دیدیم که روبروی هم ایستاده اند من فکر کردم حتما آمده اند تا اسیران را ببینند پیاده که شدیم با باتوم و چوب به شدت کتکمان زدند و عده ای از بچه ها به دلیل گرسنگی و تشنگی و گرما بیهوش شدند و این کتک زدن تا آخرین روز اسارت ما ادامه داشت و هر روز 8باربا باتوم و کابل به شدت کتک می زدند. به منافقین ملحق شوید! آزار و اذیت بعثی ها هر ...
ماجرای اسیری که شلاق را به دست شکنجه گر خود می داد + عکس
ابوترابی با پایمردی خویش بسیاری از ماموران و حتی فرماندهان اردوگاه های عراق را جذب کرد، تا جایی که برخی از ایشان به هنگام آزادی به او گفتند: "ما در اسارت تو بودیم و نه تو در اسارت ما! او به هنگام تحمل شکنجه، شلاق بر زمین افتاده خصم را برداشت و به دستش داد تا به کار خود ادامه دهد! به ماموران صلیب سرخ از زجر دهندگان خود شکوه نبرد و گفت: شکایت مسلمان به کافر نخواهم برد! و اسیران را از درگیری با ...
پاسیاد پسر خاک به چاپ هفتم رسید
خبرگزاری میزان - پاسیاد پسر خاک خاطرات حجت لاسلام حاج سیدعلی اکبرابوترابی از جمله رزمندگان آزاده و نمایندگان مجلس شورای اسلامی، خاطرات شخصی است که با صبر و بردباری بی همتا تمام کوشش خود را به کار بست تا اسرای ایرانی رنج و مشقت روز های اسارت را کمتر احساس کنند و زیر شکنجه های وحشیانه زندانبان بعثی توان از دست ندهند. به مناسبت دوازدهم خردادماه و عروج ایشان به لقاء الله، این کتاب با هدف آشنایی با ...
پهلو نشین منتشر شد
به رشته نگارش درآورده است که بخشی از آن را در زیر می خوانیم: امام همچنان کنار سفره ایستاده بود. همه منتظر بودند امام بنشیند و دست دراز کند و افطاری شروع شود؛ اما امام بدون کلامی نگاهی به دو طرف سفره انداختند و به زمین خیره شدند.امام عادت نداشت همه حرف هایش را به زبان بیاورد، گاهی سکوت، گاهی لبخند و گاهی چشم هایش صندوقچه ای از کلام های ناگفته بود. صدای زمزمه ها بلند شد، حاج احمد و چند نفر از بچه ...
بچه های خانه حاج علی
ها مخالفت نکردن؟ یکی دو مورد بود، ولی نه! همراهی میکردن... ولی جواب اصلی به این سوال ناپخته خودم را وسط حرف های بعدی گرفتم: همین جا که شما نشستی، خونه شهید قوچانی بوده... حاج علی قوچانی، از سال های هفتاد به بعد اینجا شد مسجد! حاج علی قوچانی، معاون حسین خرازی و معروف به مالک اشتر لشکر 14امام حسین علیه السلام. وقت رفتن بود، چه رفتنی! حتی یادم رفت چند بسته دستکش ازشان بگیرم، فکرم رفته بود آن سر شهر؛ جایی در کوچه پس کوچه های خیابان چهارباغ پایین، خانه پدری حاج علی قوچانی، مادرش روی یک صندلی روبروی ما نشسته: بسم الله الرحمن الرحیم... والا این بچه ها پونزده-شونزده ساله بودن که رفتن جبهه... ...
پاسخ حاج قاسم به یک پرسش مهم
شعار سال: برش هایی از خاطرات شفاهی شهید حاج قاسم سلیمانی به کوشش علی اکبر مزدآبادی در ذوالفقار آمده است که در بخشی از آن درباره پاسخ به یک سوال سخن می گوید و توضیح می دهد که چرا وارد سوریه شدیم؟ سخنان سردار شهید در ادامه در این باره می آید: چرا ما در بعد حکومتی تصمیم گرفتیم در مقابل چنین حوادثی بایستیم؟ چرا در سوریه وارد شدیم؟ چرا در عراق وارد شدیم و کمک کردیم؟ چند مسئله وجود دارد که ...
سال های سیاه اسارت؛ از تونل وحشت تا بازگشت به وطن
این تمام داستان نامه ها نبود. سال 65، منافقان به عراق آمده بودند و یکی از کار هایی که برای تضعیف روحیه بچه ها انجام می دادند، این بود که از قول خانواده برای بچه ها خبر های بدی می نوشتند؛ به طور مثال برای یکی از اسرا می نوشتند پدرت فوت کرده است و برای دیگری از زبان همسرش می نوشتند که دیگر از این زندگی خسته شده است و می خواهد جدا شود و.... اسارت تا 2 سال پس از قبول قطعنامه محمد می ...
خبر ارتحال امام خمینی (ره) بدترین اتفاق دوران اسارت بود
زکریا شکری از پیشکسوتان، جانبازان و آزادگان دفاع مقدس استان اردبیل در گفت وگو با خبرنگار دفاع پرس در اردبیل گفت: دوران اسارت در زندان های رژیم بعث عراق، با شکنجه های روحی و جسمی زیادی همراه بود که همه آنها را با ایمان به خدا و روحیه جهادی کم اثر و یا بی اثر می کردیم. شکری افزود: عشق به امام و شهدا و توسل به ائمه اطهار (ع) مهمترین عوامل پایداری و مقاومت اسرا بود و بعثی ها سعی داشتند با ...
پاسخ سیدآزادگان به سرهنگ بعثی: من شاگرد کوچک امام خمینی(ره) هم محسوب نمی شوم
خبرگزاری میزان - قاسم جعفری*؛ شاید سال 59 وقتی خبر شهادتش منتشر شد اسمش را شنیده باشم، اما چیزی به یادم نمانده بود تا آن که دست تقدیر اسارت را برایم رقم زد. اسرای اردوگاه ما همه مربوط به یک عملیات بودند و تقریبا تا پایان سال اول با حال و سرنوشت اسرای قبل از خود بیگانه بودیم. عاقبت جابجایی برخی از اسرا بین اردوگاه ها شرایط را تغییر داد و هموطنانی که از جا هایی مثل موصل 1 و 3 ...
مسئله ما در اسارت بعد از رحلت امام آینده رهبری بود
پخش قرآن کردند. حال بچه ها در آن ایام، واقعاً غیرقابل توصیف است. در اردوگاه، هر چند نفر گوشه ای نشسته بودند و گریه می کردند. یکی از بچه ها نشسته بود و خاک های باغچه را بر سرش می ریخت. آدم وقتی این صحنه ها را می دید خیلی غصه دار می شد؛ حتی عراقی ها هم غصه بچه ها را می خوردند. بعضی از بچه ها فکر می کردند همه چیز خود را از دست داده اند و این حالت نگران کننده ای بود و همه دوستانی که در زمینه ...
امر سیاسی در اسارت کرامات؛ چرا سیستانی از بهاءالدینی نام برد؟
واقعیت این است که در میان دین داران در ایران نقل کرامات علمای اهل سلوک و عرفا امر مرسومی است. طی سال های اخیر در زمینه کرامات و حدیث زندگی علمای عارف مشرب کتاب های متعددی منتشر شده است. برای نگارنده این پرسش مطرح گردید که چرا از بین علما و عرفای متأخر (به مانند شیخ حسنعلی نخودکی، جعفرآقا مجتهدی، آیت الله مرعشی نجفی، شیخ رجبعلی خیاط و شاگردان آیت الله قاضی) که از کرامات آنها بسیار نقل شده، آیت الله سیستانی از مرحوم آیت الله بهاءالدینی ...
شهید ابوترابی منجی آزادگان در دوران اسارت بود
غلامرضا حقایق پور، مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین در گفتگو با خبرنگار ایثار واحد قزوین ، با اشاره به سالروز شهادت حجت الاسلام سید علی اکبر ابوترابی فرد، گفت: بیست سال پیش در چنین روزی، این شهید گرانقدر و پدر بزرگوارشان در راه زیارت بارگاه امام رضا(ع) به لقاءالله پیوستند که فقدانشان برای همه ملت ایران بسیار دردآور و جانگداز بود. وی با بیان اینکه شهید ابوترابی فرد یکی از نعمت ...
سیری در زندگانی و مبارزات مرحوم حجت الاسلام ابوترابی
کشو می باشد . دوران اسارت: هنوز چند ماهی از جنگ تحمیلی سپری نشده بودکه تقدیر بر این تعلق گرفت تا سید علی اکبر ابوترابی، به اسارت نیروهای بعثی عراق در آید و در طول هشت سال دفاع مقدس، در اردوگاه های عراقی، با تیغ زبان به مصاف دشمنان برخیزد و روشنی بخش جمع اسیرانی باشد که به مرور زمان بر تعداد آنان افزوده می شد. سید علی اکبر ابوترابی، روزهای اول اسارت خود را چنین به ...
نگاهی به کتاب سیره ابوترابی ؛ از تولد تا عروج
در تهران، قزوین و دزفول هستند و بخش دیگر تلخیص اسناد منتشرشده در کتب، روزنامه ها و مجلات است و مجلد دوم نیز به شرح خاطرات وی در دوران 10 ساله اسارت در اردوگاه های مختلف عراق در سال های 1359 – 1369 می پردازد. تولد سیدعلی اکبر ابوترابی فرد در 5 آبان 1318 در خانواده ای روحانی در قم متولد شد. اجداد پدری و مادری وی از بزرگان علم و دین در دارالمؤمنین قزوین بوده اند. آیت الله ...
ما که رسیدیم، بدنشان هنوز داغ داغ بود!
مشهد بروم و چون بیکار هم بودم، گفتم یک سر بروم در محل هیئت آزادگان. خودم را آنجا رساندم و تعدادی از بچه ها ی آزاده را دیدم؛ حال و احوالی کردیم. داشتم خداحافظی می کردم که بروم یکی از آزادگان گفت: حاج آقای ابوترابی تماس گرفته اند که دارند می آیند اینجا، نرو ایشان را ببین و بعد برو. این را که گفتند، پاهایم سست شد. یک ساعتی صبر کردم تا حاج آقا آمدند. انگار دنیا را به من داده بودند و تمام ...
در ماجرای اعدام نواب صفوی، آقا رفتند پیش آقای بروجردی، ولی ایشان گفتند، دخالت نمی کنم / آیت الله کاشانی ...
ها اثر گذاشته به خصوص دیانت آقا. بچه های من خیلی متدین هستند، واقعا متدین هستند و من از این بابت شاکر به درگاه خدایم، این ها همه اثر وجود آقاست. این اثر را در خودتان هم احساس می کنید؟ اثر داشته. برخورد و رفتار، دیانت و تقوای ایشان در من نیز، چون فرزندانم اثر داشته است. اما از نظر اخلاقی و خلقی در بچه هایم بیش تر اثر گذاشته؛ یعنی در بچه هایم هست، ولی در خودم نه. در من از جهت ...
سردار فلاح زاده: حاج قاسم در مذاکره هم حریف نداشت/ روایتی از تلاش تکفیری ها برای هدف قرار دادن سردار ...
دارد و باید دشمن را عقب زد. بچه های ایشان، بعثی ها را از جاده اهواز- خرمشهر تا مرزهای بین المللی عقب زد. حاج قاسم در جنگ فقط 28 عملیات آفندی داشت. رفاقت دوستی مان مستحکم شد، اما بعد از جنگ تحمیلی هر کدام در یک بخش از سپاه خدمت می کردیم و در کنار هم نبودیم، البته رفت و آمدم با ایشان در کرمان و تهران ادامه داشت چون ایشان را صاحب نفس دیده بودم، مثلاً من دو بار کل شورای فرماندهی یگان ها را بردم کرمان ...