عصبانیت پسر جوان کار دستش داد
سایر خبرها
بخشش قاتل 12سال بعد از جنایت
به دستش ضربه ای بزنم اما در جریان کشمکشی که میان ما بود، ناگهان چاقو به قلبش خورد و باعث مرگش شد. در مدتی که فراری بودم عذاب وجدان لحظه ای رهایم نمی کرد؛ به همین دلیل تصمیم گرفتم به زندگی مخفیانه ام پایان بدهم و خودم را معرفی کنم. قتلی دیگر در زندان متهم به قتل روانه زندان شد و پس از مدتی در شعبه74 دادگاه کیفری محاکمه و به قصاص محکوم شد. حکم به تأیید قضات دیوان عالی کشور رسید و ...
بریدن سر پسر 8ساله بخاطر خرید موتورسیکلت
شود و گزارش اتفاقی را که رخ داده بدهد . بازجویی از پدر و جستجو برای یافتن کودک آغاز شد و پدر در بازجویی های اولیه اظهار داشت: به همراه پسرم در خیابان با چند نفر درگیر شده ام و آنها را با چاقو زدم وآنها نیز فرزندم را دزدیدند که طی مراجعه پلیس به محل و پرس و جو از اهالی معلوم شد چنین اتفاقی اصلا در آن جا رخ نداده است و همچنین آثار خونریزی نیز در محل مشاهده نشد. بعد از مشخص شدن قضیه، حامد ...
مهر تأیید بر آزادی مرد اعدامی
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان ، رسیدگی به این پرونده از شامگاه 11 آبان سال 87 و با گزارش قتل پسر جوانی در یکی از بیمارستان های پایتخت آغاز شد. برادر آرمان که او را به بیمارستان منتقل کرده بود، در تحقیقات گفت: داخل خانه بودم که یکی از دوستانم آمد و گفت یک نفر خونین در خیابان اتابک افتاده است که خیلی شبیه به برادر تو است. بلافاصله به آدرسی که دوستم گفته بود رفتم و با بدن ...
قصاص؛ فرجام قتل دوست قدیمی
با هم قرار داشتیم اما کار به جروبحث کشید و من هم عصبانی شدم و یک باره او را با چاقو زدم که منجر به مرگش شد. بعد هم جسد را به بیابان بردم و رها کردم. متهم گفت: شهرام مدت ها بود من را معطل می کرد. او حتی از من پول گرفته بود اما باغچه را نمی داد، من هم عصبانی و ناراحت بودم. قرارمان برای این بود که موضوع را حل کنیم اما شهرام باز هم با همان ترفندهای همیشگی خودش سعی کرد من را فریب بدهد و من هم نمی خواستم ...
پسر 8 ساله، قربانی موتورسیکلت جدید پدر شیشه ای شد
کودکی 8 ساله در حالیکه گلویش با چاقو بریده شده بود درپارک پیدا شد. حقیقت تلخ ماجرا پدر با فرزند بیرون می رود و به دلیل اینکه موتورش را به تازگی خریده بود و بخاطر توهم ناشی از مصرف شیشه کودک 8 ساله اش را برای موتورش قربانی کرده و خون او را به بدنه موتور مالیده است. ننگ پذیرش این جرم آنچنان سنگین است که حامد با وجود دلایل و شواهد محکم همچنان اظهار می دارد که دیگران ...
رقص مرگبار دشنه های جاهلی!
به گزارش بخش قضایی سایت خبرمهم ، ماجرای این قتل وحشتناک در خیابان مهر منطقه مهرآباد مشهد در حالی رخ داد که سه جوان درون یک دستگاه پراید نشسته بودند. در همین حین جوانی از آنان تلفنی با یکی دیگر از هم محله ای هایش قرار دعوا گذاشت، اما دو نفر دیگر تلاش کردند تا آن دو جوان هم محله ای را با هم آشتی بدهند به همین دلیل آن ها طرف مقابل را نیز سوار پراید کردند و به گفت وگویی مشغول شدند تا کینه ها و ...
جوزفین کاکس، نویسنده پرفروش داستان های خانوادگی درگذشت
بزرگ شد سخن می گفت. او در سال 2008 در مصاحبه ای به گاردین گفت: ما حتا برای غذا و لباس هم پول کافی نداشتیم، چه برسد به کتاب. اما من یک کتاب کوچک سبز چرمی از ویلیام وردزورث پیدا کرده بودم که بسیار برایم ارزشمند بود. او در 16 سالگی با همسرش کِن ازدواج کرد و دو پسر داشت که بعد از آنکه مدرسه را شروع کردند و کاکس در دانشگاه کمبریج قبول شد برای تحصیل به کالج رفت اما نتوانست دور از خانه زندگی ...
همیشه خواب نخستین فیلمی که دیدم را می بینم
ناراحت است. ضربات قطره های باران بر روی آب گودال تصویر را زیباتر کرده بود. هر وقت به آن تصویر فکر میکنم صدای باران در ذهنم مترنم می شود. خانواده من مذهبی بودند و میانه خوبی با سینما نداشتند. چند سال گذشت تا دوباره به سینما بروم. در همان ایام، مردی به همراه همسر و فرزند خردسالش در همسایگی ما مستاجر بودند. مرد کارمند بود ولی تمام وقت خود را در زیرزمین خانه سپری می کرد. بعدازظهرها هر وقت ...
هفت خان جهیزیه
پارچه و تور را به هم وصل می کنند و اسمش را می گذارند پرده، اما اگر نظر من را بخواهی خانه بدون یخچال و لباسشویی می شود اما بدون پرده نه!، مخصوصا ما که فرهنگ و دین اسلامی داریم و نباید زن و بچه مان را کسی در خانه ببیند . دو مغازه آن طرف تر، پسر جوان و خوشرویی مقابل در ایستاده، مشتری ندارد و جارویی که به دست گرفته نشان می دهدکه تازه از کار نظافت مغازه اش فارغ شده است، می گوید: این پرده ها مدل ...
سروده هایی برای شهادت امام جواد (ع)|نفَسَت سرد و إرباً إربا شد، یا علی اکبرِ امام رضا(ع)
لخته های خون شده است اگرچه پا شده اما مکرر افتاده کنیزها همه مشغول رقص و هلهله اند جوان بی رمقی در برابر افتاده بس است طشت نکوبید فاطمه اینجاست کنار جسم پسر باز مادر افتاده غریب طوس کجایی که پاره جگرت به روی بام غریبانه پرپر افتاده هزارشکر تنش زیر آفتاب نرفت به پیکرش پروبال کبوتر افتاده هزارشکر سرش روی نیزه بند نشد ...
لو رفتن قتل خانوادگی با تیزهوشی بازپرس جنایی/ برادر مقتول قاتل بود
صبح شنبه 28 تیر خبر قتل پسر جوانی در مقابل خانه اش به مأموران کلانتری 136 فرجام اعلام شد. وقتی تیم جنایی به بررسی پرداختند خانواده وی مدعی شدند پسر 25 ساله شان به نام پرهام از سوی شخص ناشناسی از ناحیه گردن چاقو خورده و وقتی به خانه آمده مجروح و خونین بوده و آنها او را به بیمارستان رسانده اند اما چند ساعت بعد جان باخته است. آنها همچنین به بازپرس جنایی گفتند که احتمال می دهند پرهام به ...
پنهان کاری در یک جنایت خانوادگی
راز قتل پسر جوان به دست برادرش در حالی با هوشیاری بازپرس جنایی فاش شد که اعضای خانواده سعی در گمراه کردن تیم جنایی داشتند. به گزارش ایران، صبح شنبه 28 تیر خبر قتل پسر جوانی در مقابل خانه اش به مأموران کلانتری 136 فرجام اعلام شد. وقتی تیم جنایی به بررسی پرداختند خانواده وی مدعی شدند پسر 25 ساله شان به نام پرهام از سوی شخص ناشناسی از ناحیه گردن چاقو خورده و وقتی به خانه آمده مجروح و ...
پسر جوان مادرش را به خاطر دختر همسایه کشت
گروه حوادث: پسری جوان مادرش را به این دلیل که با ازدواج او مخالف بود، به قتل رساند. این متهم در بازداشت به سر می برد و تحقیقات پلیسی-قضائی از او در حال انجام است.کارآگاهان جنایی استان البرز چند روز قبل از مرگ مشکوک زنی میان سال در خانه اش مطلع شدند و به همراه تیمی از تشخیص هویت و پزشکی قانونی به محل اعلام شده رفتند. آن ها جسد زنی را مشاهده کردند که در پذیرایی خانه نقش بر زمین شده بود و کبودی دور ...
بخشش تازه دامادی که مرتکب قتل شد
ترسیده بود و گریه می کرد، گفت دایی اش رامین به خانه مادرش حمله کرده و می خواهد آن ها را بکشد. من بلافاصله به خانه مادرزنم رفتم و دیدم رامین با چاقو مقابل در خانه مادرزنم است و داد و فریاد می کند. برای اینکه او را از خانه دور کنم، داد و فریاد کردم و همین باعث درگیری بین ما شد. او به سمت من حمله کرد و خواست من را با چاقو بزند که من یک ضربه به او زدم؛ چون در حال حرکت بود و مدام خم و راست می شد. ضربه به ...
جزئیات قتل هولناک صاحبخانه
گرفتم و در حالی که او دستانش را روی شعله های آتش گرفته بود ضربات چاقو را بر گردنش زدم. سپس برادرزنم (ناصر) کنار سرش نشست واو را خفه کرد. برای اینکه از مرگش اطمینان پیدا کنیم دو نفری دست و پای مقتول را گرفتیم و از دیواره ای با ارتفاع حدود 7 متر به پایین پرت کردیم. من با چاقو انگشت سبابه صاحبخانه ام را قطع کردم و داخل پلاستیک گذاشتم و با خودم به خانه بردم. وقتی اثر انگشت را زیر قولنامه زدم، آن را به ...
دو بار قصاص برای قاتل زوج همسایه
...: مرد جوانی که متهم است به خاطر چوب های خشک مقابل در خانه اش با زن و شوهری درگیر شده و آنها را به قتل رسانده است، از سوی دادگاه کیفری استان تهران به دو بار قصاص محکوم شد. روزنامه شرق نوشت: این مرد جوان سه سال قبل در درگیری ای که با زوج همسایه داشت، با واردآوردن ضربات چاقو بر بدن این زوج آنها را به قتل رساند. متهم بلافاصله بعد از قتل خود را تسلیم مأموران کرد و گفت به دلیل ...
همکاری خانوادگی در قتل پسر کوچک خانواده
، نخستین مظنون این جنایت که برادر 28 ساله پرهام بود بازداشت شد. پسر جوان ابتدا منکر جنایت بود، اما کمتر از 24 ساعت پس از دستگیری، زمانی که وی برای تحقیقات در مقابل بازپرس جنایی قرار گرفت، لب به اعتراف گشود و راز قتل برادرش را فاش کرد. پژمان مدعی شد او و خانواده اش سعی داشتند با صحنه سازی راز این قتل را مخفی نگه دارند. اعتراف به برادرکشی پژمان که مکانیک است در حالی که مدام گریه ...
گفت وگو با پسر شهید عباس دوران/ ادعای ژن خوب بی حرمتی به شهداست
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان ، راضی به گفتگو نمی شد. اولش گفت که ما روزنامه نگار ها دقیقه نودی هستیم و همیشه عجله داریم و باید سریع گفتگو را آماده کنیم برای صفحه فردا. گفت که چرا زودتر برنامه ریزی نمی کنید؟ بعد گفت: نیم ساعت دیگر زنگ بزن شاید بتوانم مادرم را راضی کنم که با او صحبت کنید. پدرم وقتی شهید شد، من هشت ماهه بودم و هیچ خاطره ای از او ندارم و با خاطرات مادر و ...
راز حضور رهبر معظم انقلاب اسلامی در خانه شهید محمدحسین حدادیان
به گزارش ایثار تهران به نقل از دفاع پرس ، بهمن ماه سال 1396 جمعی از دراویش گنابادی به بهانه حمایت از قطب خود در خیابان گلستان هفتم پاسداران دست به اغتشاش زدند که نزدیک به یک ماه این اغتشاشات ادامه پیدا کرد. بی آنکه نیرو های نظامی و انتظامی با افراد این فرقه درگیر شوند، رفته رفته دراویش برای به آشوب کشاندن فضای موجود به تخریب اموال عمومی و بخشی از خانه های شخصی مردم رو آوردند و به نیروی انتظامی ...
اول اخلاق بعد فوتبال
پسری همسن و سال خودش به نام امید از او می پرسد که حاضری برای تیم ما فوتبال بازی کنی؟ محمد می گوید: فوتبالم خوب است و از همان ابتدا با هردو پا بازی می کردم. تصور می کردم که منظورش تیم کوچه بغلی است. آن زمان خانه ما اطراف میدان عسگریه بود، آن پسر نشانی مجموعه ورزشی قدس در خیابان المهدی را به من داد و من آنجا را بلد نبودم. موفق شدم آنجا را پیدا کنم و برای اولین بار بیست توپ فوتبال و زمین خاکی به آن ...
پایان فرار قاتل مرد میانجی
مغازه باشم تا سرم گرم شود. بر سر همین مسئله با هم درگیر شدیم. دعوایمان بالا گرفت و من که اصلا حال خوبی نداشتم چاقویی را که روی دخل برای بریدن میوه ها بود برداشتم و ضربه ای به پسر شریکم زدم. نقش مقتول در این درگیری چه بود؟ او که مغازه مرغ فروشی اش چسبیده به مغازه میوه فروشی ما بود با شنیدن صدای دعوا خودش را رساند. بنده خدا آمده بود میانجیگری کند اما من آنقدر عصبی بودم که با چاقو ...
داستان تصادفی که راز یک جنایت را برملا کرد
...> چه شد که دست به قتل زدی؟ من با سروش مشکلی نداشتم. آن شب مست بودم. واقعا متوجه نشدم چه کار کردم. من با پسر شریکم دعوایم شده بود. انگیزه دعوایت با پسر شریکت چه بود؟ به او گفتم که برود خانه و من در مغازه هستم و نیازی به حضور او نیست اما گفت می ایستد. سر همین مسأله با هم دعوایمان شد و من چاقویی را که داخل مغازه میوه فروشی بود برداشتم و ضربه ای به او زدم. فکر کنم سروش برای وساطت ...
فیلم لورفته از دلتنگی محسن افشانی برای سویل + فیلم دیده نشده
محسن افشانی در خانه من زندگی می کنند و وقتی رفته بودم وسایل شخصی ام را بردارم به من حمله کردند. درخواست طلاق سویل خیابانی از محسن افشانی همسر محسن افشانی در خصوص در خواست طلاقش گفت: 7 ماه قبل درخواست طلاق دادم و در مرحله تکمین قرار دارد که محسن افشانی روز اول عنوان کرد 5 میلیارد بپردازم تا طلاقم دهد و بعد مبلغ به 2 میلیارد و بار آخر وکلی محسن افشانی عنوان کرد یک میلیارد و 500 ...
هرآنچه باید درباره سریال هم گناه و حواشی اش بدانید | سریالی که هر شخصیتش یک داستان متفاوت دارند
...؛ سریال هم گناه درباره خانواده صبوری است، خانواده ای بزرگ و قدیمی که سال هاست در کار صادرات و واردات گل و گیاه هستند. آن ها در خانه ای قدیمی همچنان در آرامش با هم زندگی می کنند، اما ورود جوانی به این خانواده زندگی همه آن ها را دستخوش تغییراتی می کند. کل ماجرای سریال بر محور شخصیت اصلی یعنی فریبرز صبوری می چرخد؛ یک پلیس-کاراگاه که نقشش را پرویز پرستویی بازی می کند. نویسنده ...
روایتی غم انگیز از بخش کودکان مبتلا به کرونا
سراسر بخش را فرا گرفته. در اتاق شماره 3 را باز می کنم. دو نوزاد 11 و 15 روزه داخل یک محفظه شیشه ای شبیه به تخت بستری اند. زن زائو پشتش به در است. قضیه ابتلای مانلی 11 روزه به کرونا خیلی ساده بود. روزی که مانلی به دنیا آمد همه فامیل پدری دور هم جمع شدند.پدر مانلی از سر رودربایستی و اینکه مبادا ناراحتی و کدورتی پیش آید حسابی با همسرش جر و بحث کرده بود. حالا 4 روز است پدر نخوابیده. شب و روز بیرون ...
از تپه های کردستان تا دشت های مشهد
سر بگذارم. پدرم کشاورز بود و من هم به راه او رفته ام. حالا 20 گوسفند دارم و یک زمین زراعی و باغی را هم اداره می کنم. از نظر تحصیلات 3 سال اول ابتدایی را در زمان پهلوی و 2 سال آخر ابتدایی را در زمان جمهوری اسلامی خوانده ام و بعد هم همراه پدرم به گوسفندداری و کار مزرعه پرداخته ام. کمی بزرگ تر شده بودم که جنگ هشت ساله شروع شد و من هم مثل خیلی از جوان های قرقی عشق رفتن به جبهه در وجودم شعله زد. حالا 4 ...
کتاب مشروطیت از زبان تقی زاده خواندنی شد؛ پاسخ تقی زاده به انتقادهای احمد کسروی درباره مشاهداتش از مشروطه
نعمت پدر بودن محروم کرده بود. روایتی خواندنی درباره منزل شخصی تقی زاده و عشقی که به همسرش عطیه داشت در این کتاب آمده است. در این باره می خوانیم: ساعت 4 بعدازظهر یک روز نسبتا سرد و بارانی زمستان به دیدار تقی زاده رفتم. خدمتکار خانه مرا به کتابخانه راهنمایی کرد. اتاق کار و کتابخانه تقی زاده در طبقه دوم و نسبتا بزرگ بود، با چند مبل چرمی قدیمی به رنگ قرمز. تصویری ار ج.انی همسرش در ردیف ...
اگر دوباره به دنیا بیایم باز هم پزشک می شوم 29 تیر 1399 ساعت: 13:4
از همسن های خودم جلو تر بودم. تحصیلات پنجم ابتدایی به بعد را در تهران گذراندم. اول مدرسه ایتالیایی ها که زبان انگلیسی بسیار قوی داشتند و سپس دبیرستان پهلوی رفتم. چون پدرم خیلی به درس خواندن ما اهمیت می داد ما همیشه مدرسه های خوبی درس خواندیم، در سال 1342 هم دیپلم گرفتم. همان سال کنکور دادم و وارد دانشگاه علوم پزشکی تهران شدم. خودتان علاقه مند به درس خواندن بودید یا اصرار خانواده بود؟ ...
گفتگو با زهرا بهرامی، بازیگر افغانستانی فیلم باران مجید مجیدی
پدرم برای معاینه چشم به مشهد رفتم. همان روز از بلندگوی مسجد خانواده ما را صدا کرده بودند، مادر من به دفتر می رود و نشانی خانه خاله ام را در مشهد به آن ها می دهد. در خانه خاله ام نشسته بودم که زنگ در زده شد و وقتی در را باز کردم، دیدم آقای مجیدی پشت در است. همان روز من را به دکتر چشم بردند، برایم عینک گرفتند و 2 روز بعد من و پدرم را با هواپیما به تهران بردند. تا قبل از اینکه به فرودگاه برویم، نمی ...