سایر منابع:
سایر خبرها
زنم با دو دخترش مرا کتک می زنند / مرد بی نوا در کلانتری چه گفت؟
سخن گفتم. پدرم با چشمانی متعجب و گریان فریاد می زد: پسرم! آینده ات را نابود می کنی، بین شما هیچ وجه اشتراکی نیست و روزی متوجه اشتباهت می شوی که دیگر کاری از دستت بر نمی آید! ولی من به این حرف ها توجهی نمی کردم. همه هستی ام را به یک نگاه مهرانه باخته بودم. به همین دلیل با او ازدواج کردم و حضانت دخترانش را پذیرفتم. آن ها مرا بابا صدا می زدند و من هم سعی می کردم هایده و هدی را ...
45 بار تجربه مرگ در کریسکان
به گزارش خبرگزاری صداوسیما مرکز کردستان ، دست و پا شکسته انگلیسی بلدم؛ ترکی استانبولی هم صحبت می کنم؛ شانس من خبرنگار ترکیه ای با اتیکت عایشه به طرفم می آید و می گوید: خودت رو معرفی کن ، می گویم: سعید سردشتی؛ محمد، پسر یکی از سران گروهک های معاند هم که با یک زن فرانسوی ازدواج کرده، به عنوان مترجم حضور دارد. او می خواهد مطالبم را ترجمه کند، ولی با زبان ترکی استانبولی جواب عایشه را می ...
این خاطره تا آخر عمر با من است...
ترین و بزرگترین اتفاقات در زندگی یک زن باشد می گوید: به لطف خداوند دوبار این تجربه زیبا و قیمتی را در زندگی ام داشته ام. زایمان اولم مهر ماه سال 94 بود. ساعت 7 صبح با معرفی نامه پزشکم به بیمارستان مراجعه کردم، بیمارستان خلوت بود و به سرعت به بخش آماده شدن برای سزارین منتقل و ساعت 10 صبح به اتاق عمل منتقل شدم. با بیهوشی کامل دخترم رو بدنیا آوردم و کمی در ریکاوری و بعد به بخش زنان منتقل شدم. پرستارها ...
مددجویانی که کمر به سبز کردن کرج بستند
بوده و همه انجامش میدادن، هر خونواده ای هم زمین کشاورزی داشتن هم دورتادور خونه رو درخت میکاشتن، واسه همینه روستاهامون الانم که الانه خوش آب و هوا و باصفاست... اما؛ الان کاشتن درخت شده سالی یه بار! هرسال هفته منابع طبیعی با کاشتن چند تا درخت شروع میشه و با یسری کارای دیگه برای حفظ منابع طبیعی و محیط زیستمون تموم میشه، افسوس که این کارا محدود میشه به یه هفته ولی خب اگه کسی واقعا حامی و ...
دلنوشته جواد طوسی برای رسول ملاقلی پور
من کردی و گفتی اینا چی می گن و حرف حسابشون چیه؟ . آقا رسول یادم هست یک روز سَرزده به محل کارم در مجتمع قضائی شهید قدوسی آمدی و بی مقدمه و تلگرافی به من گفتی چون دَم از عدالت می زنی، اومدم سفارش یکی را کنم. یه بار فکر نکنی کار چاق کُنَم. اگه حق داره، نَذار حقش ضایع بشه . در مسیر رسیدگی بی طرفانه پرونده، درستی حرفت برایم ثابت شد و حق به حق دار رسید. در نوزدهمین دوره جشنواره فیلم فجر، وقتی به ...
تجاوز وحشتناک 2 پسر جوان به دختر تهرانی داخل پراید
به گزارش رکنا، جنایتی که آن مرد شیطان صفت انگار به بعضی از جوانان ذکر داد و رفت. این بار نوبت دو پسر جوان بود که بعد از آزار و اذیت دختر جوان به دام بیافتند. ساعت 8 صبح 21 تیر سال گذشته دخترجوانی به خبر داد دو پسر او را ربوده و مورد تجاوز قرار داده اند. بلافاصله ماموران گشت کلانتری 146 حکیمیه به خیابان خلعتبری محلی که شاکی اعلام کرده بود اعزام و با دخترجوانی که بشدت ترسیده ...
ناراحتی میثم تیموری پس از گل زدن به تیم نساجی/ درد دل جنجالی بازیکن سابق پرسپولیس با هواداران/ جمله ...
بزرگترین آرزوی زندگی ام پوشیدن پیراهن تیم بزرگ شهرم، نساجی بود، فراموش نمیکنم تک تک لحظاتی را که با خون دل تلاش کردم تا به این تیم برسم و حتی فراموش نمیکنم زمانی را که مرا به تمرین راه ندادند و به همراه پدرم و دوست عزیزم که مدیونشم فردوس امامی که خیلی برام تلاش کردبا چشم گریان تمرین رو ترک کردم. من خودم رو مدیون نادر دستنشان بزرگ مرد مازندران میدانم، بزرگ مردی که به میثم تیموری جوان اعتماد ...
از قطع ید که حرف می زنیم، از چه حرف می زنیم؟
می خوره دزد باشم؟ برای همین با چاقو زدم به پهلوش. مأمور نیروی انتظامی، که کمی دورتر ایستاده، می آید بالای سرش: اگه دزد نیستی، چرا چاقو داشتی؟ مرد ریش بور دستش را می آورد بالا، دست الف ر هم می آید بالا: موتورم رو زده بودند، داشتم می رفتم از دزد پس بگیرم. خب چاقو باید داشته باشم دیگه، نه؟ مأمور زود جمع می کند خنده اش را. دو مرد دیگر خیره به دست هایشان می شوند. لباس آبی راه راه به تن دارند ...
مردم غرق در خدمت صادقانه
کشور جویا شدیم: -با سلام خدمت شما و همکارای خوبتون. خواستم از همین جا یه تشکر ویژه بکنم از مسئولان کشور خصوصا وزارت بهداشت که با تلاش هاشون واکسن کرونا رو وارد کردند. من خودم کرونا داشتم. به محض اینکه شنیدم واکسن وارد شده، آنتی بادی در بدنم به وجود اومد و به سرعت خوب شدم. وقتی این خبر رو به اعضای خونواده ام که همگی کرونا داشتند، منتقل کردم اونها هم زارت آنتی بادی در بدنشون ترشح کرد و خوب ...
در خواب گفتند این بچه را به هیچ کس نده
بالاخره به کربلا رسیدیم. چشمم سیاهی می رفت و حالم بد شده بود. با زحمت مرا پیش یک دکتر بردند، دکتر پس از معاینه گفت: بچه از بین رفته و تلف شده. مقداری هم قرص و کپسول نوشت و گفت: اگه با اینها بچه سقط نشد، حتماً بیاریدش تا عمل کنم! حرف های دکتر مثل پتکی توی سرم کوبیده شد. خیلی ناراحت و دل شکسته شده بودم. علی اکبر خانه ای نزدیک حرم اجاره کرده بود و من پانزده روز تمام کنج خانه، توی رختخواب افتاده بودم و ل ...
بخت سیاه، سقف سفید
شان دارو داد و آنها را از پدر دور کرد. مادر همراهشان بود تا دور از خانه پر دود، زندگی را نفس بکشند. منفی است. این جواب بهیار مرکز به نتیجه آزمایش اعتیاد خردینه های منصوره یک سال پس از ترک مرکز است. آنها هر چند ماه یک بار برای بررسی وضعیت به خانه پروین می آیند. فریبا دیلمی، مدیر مرکز است و می گوید مصرف متادون این کودکان پس از انتقال به خانه پروین، از 5سی سی در روز، به نیم سی سی رسیده بود ...
سرقت از طلافروشی زوج جوان را به دادگاه خانواده کشاند
10 میلیون تومان هزینه کنم. سمیرا حرف مازیار را قطع کرد و گفت: هزینه کنی؟! تو فقط در چند ماهی که با هم دوست بودیم هزینه می کردی. آن هم برای این بود که مرا فریب بدهی تا فکر کنم مرد دست و دلبازی هستی وگرنه من اگر می دانستم تو و خانواده ات اینقدر خسیس هستید هرگز حاضر نمی شدم با تو وصلت کنم.مازیار جواب داد: مگر تو با پول من وصلت کرده بودی؟! اصلاً فکر کن من از اول پول نداشتم. مگر عاشق من نبودی ...
روایتی خواندنی از نحوه شهادت سردار خیبر
بار یک فرشی داشتیم که حاشیه ی یک طرفش سفید بود. انداخته بودم روی موکتمان. ابراهیم وقتی آمد خانه، گفت آخه عزیز من! یه زن وقتی می خواد دکور خونه رو عوض کنه، با مردش صحبت می کنه. اگه از شوهرش بپرسه اینو چه جوری بندازم، اونم می گه اینجوری. و فرش را چرخاند، طوری که حاشیه ی سفیدش افتاد بالای اتاق. 9) زنگ زده بود که نمی تواند بییاید دنبالم. باید منطقه می ماند. خیلی دلم تنگ شده بود. آن قدر اصرار ...
بازداشت راننده شیطان صفتی که 2 زن جوان را آزار داده بود
و متواری شد. سرنخی از مرد متجاوز زن جوان در ادامه تحقیقات گفت: با آنکه شرایط جسمی خوبی نداشتم اما موفق شدم شماره پلاک خودرو را حفظ کنم اما چون هوا تاریک بود و من هم به شدت ترسیده بودم به خوبی نتوانستم شماره ها را بخوانم و روی چند عدد شک دارم، این در حالی بود که پزشکی قانونی تأیید کرد که زن جوان مورد ضرب و جرح و آزار و اذیت قرار گرفته است و همچنین کارآگاهان به سراغ دوربینهای ...
تجاوز به دختران در دخمه خان معروف مشهد
خان معروف در مشهد با وردهایی که می خواند دختران جوان را در خلوتگاهش اسیر می کرد تا به آنها تعرض کند و رابطه غیراخلاقی برقرار کند دختر مشهدی که در دام این مرد پلید گرفتار شده بود نقشه هایش را برملا کرد. هنگامی که خصوصی ترین مشکلات زندگی ام را از زبان خان رمال شنیدم، شگفت زده شدم، به گونه ای که فریب خوردم و اعتمادم جلب شد. باور کردم که او به علوم ماوراءالطبیعه مسلط است و می تواند با ...
علی اکرمی تلاش برای پیوند نیروهای سیاسی را به جاه طلبی و شهرت مقدم کرده بود
بازداشت مشترکمان در تابستان تلخ سال 1382 برای یک قرار در رستوران مارلیک دیدم. با ماشین پژو آر دی معروفش آمده بود. گپی زدیم و قلیانی کشیدیم. بعدا متوجه شدم که چند ساعت بعد، علی را جلوی دانشگاه پلی تکنیک بازداشت کرده بودند. من نیزدو روز بعد بازداشت شدم. بعد از 45 روز انفرادی مطلق و سخت گیری و بازجویی، شبی خسته و مستاصل گوشه سلولم خزیده بودم که صدای پچ وپچ هایی را شنیدم. خوب که دقت کردم دیدم ...
عباسی: برای المپیک برنامه ای ندارم چون می خواهم خداحافظی کنم!
جهان 11 ثانیه بود اما در این مسابقات 18 ثانیه شد. نسبت به قبل خودم، راضی نبودم اما نسبت به تمرینی که داشتیم و درواقع باید بگویم نسبت به بی تمرینی شدیدی که امسال داشتیم، شرایطم خوب بود و راضی بودم. با آن وضعیت بی تمرینی، شاید اگر هر کس دیگری بود در این حد اسکی نمی کرد. همه بچه های تیم نسبت به وضعیتی که داشتیم خیلی خوب اسکی کردند. فکر می کنید اگه شرایط برای تمرین تیم بهتر بود، چه ...
سرداری که تا پای جان برای اجرای فرمان امام(ره) ایستاد/ همتی با گوشت و خون برای حفظ جزایر مجنون
میرافضلی که ترک حاجی نشسته بود، از جلو می رفت و من هم پشت سرشان. فاصله مان با هم، دو، سه متری بیشتر نبود. سنگر، پایین جاده بود و برای رفتن رو پد وسط، باید از پایین پد می رفتیم روی جاده. همین کار باعث می شد دور شتاب موتور کم بشود. البته این کار هر روزمان بود. عراقی ها روی آن نقطه دید کامل داشتند. درست به موازات نقطه مرکزی پد، تانکی را مستقر کرده بودند و هر وقت ماشین یا موتوری پایین و بالا می شد و نور ...
مروری بر خصوصیات فردی و شیوه های مدیریتی شهید همت
.... این در حالی بود که اگر با یکی از ما چنین برخوردی می شد، شاید با آن فرد برخورد شدیدی می کردیم. این نوع برخورد بیان گر روح بزرگ حاج همت و گذشت آن بزرگوار بود که هیچ وقت دنبال انتقام گیری نبود و با رفتارهای اسلامی خود درس انسانیت و ادب می آموخت. 7-محبت خوش انصافا انگشت شستم را شکستند یک روز حاج همت برای سرکشی به گردان ما آمد. بچه ها که متوجه حضور او شدند، هجوم ...
غوغای کارتن خواب ها و معتادان بهبودیافته روی صحنه نمایش
.... 17 انسانی که تا همین 6 ماه پیش در عوالم دیگری سیر می کردند. تماشاچی های مسئول، قرار است نقش آفرینی مردان معتاد بهبودیافته و زنانی که سال ها کارتن خوابی بودند را به نظاره بنشینند. حالا این مردان و زنان رانده شده اجتماع قرار است برای یک بار هم که شده از بالا به مردم نگاه کنند به مردمی که جایشان روی صندلی های تئاتر خالی است. راستی این 17 زن و مرد کجا؟ کی؟ و چطور این طور هدفمند شدند؟ کجا بازیگر ...
فرگوسن : بعد از خونریزی مغزی می ترسیدم دیگر نتوانم حرف بزنم
جوان بازی برای منچستریونایتد مقابل 75 هزار هوادار بود و گرفتن این آرزو از آنها خیلی تلخ است. از این کار متنفر بودم. این مستند نگاهی هم به دوران بزرگ شدن الکس فرگوسن در اسکاتلند دارد. او می گوید: به عنوان نماینده تمام بچه های گلاسکو حرف می زنم، تنها چیزی که داشتیم فوتبال بود. هی چیز دیگری در زندگی ام نداشتم. فرگوسن مربی اسکاتلندی می گوید اراده مهمترین نکته در موفقیت ...
مجیدی زود به قلبها بازگشت
حاج محمود! به هر دلیلی! چطور 16 هفته نفهمیدی؟ محمدرضا حکیمی: وقت پرسیدن این سوال و سناریوهایی که منتظرش بودم تکلیف کادر فنی رو تو ذهنم روشن میکرد. فرهاد مجیدی به بهترین شکل ممکن جواب داد، حرفه ای، با کلاس، پر قدرت و با صلابت! وعده ی درست کردن تیم خیلی مهم تر و ارزشمند تر از قهرمانیه و البته آشنایی با توقع هوادار! دکتر وین: فرهاد مجیدی با مصاحبه بعد از بازیش نشان داد که به مرز ...
استاد دانشگاهی که در دام همسر اینترنتی نابود شد!
شما جون بخواه. و قبول کرد. وقتی که بولیوی بود با یه دوستش در دانشگاه تماس گرفت و این جریان رو گفت. دوستش که یک وکیل زبردست بود گفت مراقب باش تو دام نیافتی. اون کیف شاید حاوی کوکائین باشه و اینطوری میخوان از طریق تو جابجاش کنن. پروفسور که ظاهرا خیلی مشتاق دیدن اون خانوم بود زیاد به این حرفا توجه نکرد. عاقبت دوستش پرسید خب اگه بلایی سرت اومد من با کی تماس بگیرم؟ فرامپتون گفت با زن سابقم و ...
اعدام مرد مطلقه در زندان / او با داس زن و شوهری را جلوی بچه هایش کشت !
پسر جوان که پدر و نامادری اش را در برابر چشمان برادرهای ناتنی اش به قتل رسانده بود شد. به گزارش گروه جنایی رکنا، 27 بهمن ماه سال 89 به پلیس بومهن خبر رسید یک مرد 50 ساله به نام عزت و همسر ش به نام اکرم در خانه شان در یکی از روستاهای بومهن کشته و جنازه شان به آتش کشیده شده است. برادر شوهر اکرم از سیرجان با پلیس تماس گرفته و ماجرا را اطلاع داده بود. وی گفت: خواهرم زن دوم عزت ...
کندَه کاری بانکی در روزَ روشن
.... - کارت عابر بانکتون رو در دستگاه خودپرداز قرار بدین تا بهتون بگم. - بَگو. - حالا وارد بخش موجودی بشین و اون رو بخونید. - یَک هزار و هفتصد و هشتاد تومان. - نه، این کارت معتبر نیست. یه کارت دیگه رو امتحان کنید. - من تنها همین یَک کارت را دارم. چَکار کونم؟ یک مرتبه بی دلم بد افتاد و خبر فریبکاری تیلیفونی در روزنامَه ها در ...
قتل 3عضو خانواده توسط دختر بزرگ
اختلافاتی که با شوهرم داشتم از او جدا شدم و تنها بچه ام نزد او ماند و من هم به خانه مادرم آمدم. او ادامه داد: در این مدت مادرم مدام مرا اذیت می کرد و انتظارات بی جایی از من داشت. از دست کارهای او خسته شده بودم و نمی دانستم چکار کنم. تا اینکه چند وقت قبل در پارک با پسر 19 ساله ای به نام پدرام آشنا شدم. دوستی من و پدرام هر روز بیشتر می شد تا اینکه از ماجرای زندگی شخصی ام برایش گفتم ...
تجاوز تکاندهنده به زن گرگانی !
از دستشان کاری برنمی آمد.خودم هم نمی توانستم برای خلاصی خودم کاری کنم چون یک دستم معلول است و از طرفی طرف مقابل یک مرد بود که قدرت بدنی اش از من بیشتر بود و چاقو هم داشت. تجاوز به زن جوان در کارگاه تفکیک زباله قربانی تجاوز در ادامه گفت: از شهر خارج شد و وارد یک کارگاه تفکیک زباله شد.آنجا در خلوتی من را مورد آزارجنسی و تجاوز قرار داد.بعد در حالی که به شدت از او کتک خورده بودم من را ...
از کسب مهارت تا ساخت یک دستگاه توسط مددجویان
قرار گرفته بودم که نمی توانستم آن ها را ترک گنم. به نظرم، منم،منم کردن های بیجا و خودباوری زیادی داشتم، موضوعی که باعث شده که خانواده و کمک هایشان را نپذیرم از این رو چند سال از خانه دور شدم تا آن که یک شب در جلوی خانه ی یک مواد فروش دستگیر شدم. توفیق اجباری نصیب من شد و به کمپ ” کرامت ” آمدم . در ابتدا من نیز چون سایر کسانیکه به اینجا آمده اند نگران بودم چرا که فکر می کردم ...
دختر جوان برای قتل 3 عضو خانواده اش آدمکش اجیر کرد
خودم نیاوردم و از آنجا بیرون آمدم، اما در این چند شب عذاب وجدان رهایم نمی کرد و هر شب کابوس می دیدم تا اینکه تصمیم گرفتم به اداره پلیس بیایم و موضوع را به مأموران پلیس خبر دهم. قتلگاه 3 عضو خانواده با اعلام این خبر تیمی از مأموران پلیس راهی محل حادثه شدند. مأموران پس از تخریب قفل در آپارتمان طبقه پنجم ساختمان مسکونی در داخل حمام با جسد زن 42 ساله ای به نام بهاره و مرد جوانی روبه رو ...
داستان معمایی ریخشند آز – نوشته ایزاک آسیموف
کتاب باشگاه معما را وقتی دبیرستان بودم خواندم. داستان خریدش هم یادم هست. ریاضی فیزیک بودم و عاشق درس احتمالات شده بودم. حس می کردم باید منابع جدیدی پیدا بکنم. درس احتمالات شده بود، منبع سرگرمی من. مطلع شدم که مؤسسه علمی آینده سازان که نمی دانم الان اصلا فعال هست یا نه، کتابی کمک درسی در مورد احتمالات منتشر کرده. به کتابفروشی شهرمان رفتم که قدری با خانه فاصله داشت. کتاب با ...