سایر منابع:
سایر خبرها
کرونا توبه زندانی قدیمی را شکست
دیگر دزدی نمی کنم. حرف آخر؟ من بعد از آزادی توبه کرده بودم، اما بخاطر کرونا شرایطم خراب شد و مجبور شدم دزدی کنم. کار درستی است از روی اجبار از کسی دیگر دزدی کنی؟ نه. از خودت دزدی شده؟ بله، لوازم داخل خودرویم سرقت شد. چه حسی داشتی؟ چون خودم سارق هستم گفتم حتما سارق خودرویم نیاز داشته که دست به سرقت زده است. متهم برای سیر مراحل قانونی به مرجع قضایی معرفی شد. ...
امنیت خودروهای داخلی چقدر است؟| یک سوئیچ برای صدها پراید و پژو!
خودرو به خبرنگار بازار ، گفت: خودروی بنده تولید سال 1385 است، حدود یک ماه پیش برای خرید به یکی از فروشگاه های زنجیره ای سطح شهر رفته بودم. پس از خرید و برگشت به سمت خودرو، کالاها را در صندلی عقب قرار دادم و به محض حرکت متوجه شدم که صندلی خودرو و چرم دور فرمان با خودرو من فرق دارد. به سرعت به محل پارک خودرو برگشتم و متوجه شدم که با سوئیچ خودرو خودم اتومبیل مشابه محصول خود را روشن و حرکت کردم ...
تبرئه از قتل دوست پس از یک سال
بازجویی گفت: من در دادسرا هم گفته ام که بی گناهم و بی دلیل یک سال به زندان افتاده ام و شرایط سختی را می گذرانم. من مستحق این برخورد نبودم، چون خودم در آن ماجرا قربانی شدم. وی در تشریح ماجرای روز حادثه گفت: آن روز ما سوار ماشین سعید شدیم و از مشهد به سمت تهران به راه افتادیم. چند کیلومتر به تهران مانده بود که گرفتار راهزنان شدیم و دوستم با ضربات آن ها کشته شد. حتی چند ساعت بعد از این ماجرا من ...
روایتی از آنها که شغل شان را دوست ندارند
تهران (پانا) - دوست ندارم راننده باشم. اصلاً از رانندگی خوشم نمی آید. شغل اصلی ام هم رانندگی نیست ها. من در واقع نجار هستم. پدر خدابیامرزم هم نجاری داشت و من کنار دست او کار یاد گرفتم. در فکر این بودم که یک تولیدی مبل راه بیندازم. دنبالش هم رفتم اما آنقدر سنگ جلوی پایم افتاد که بی خیالش شدم. یک مدت هم به سرم زد بروم ترکیه و آنجا کار کنم چون به هرحال به کار چوب واردم و به استادکار نیاز داشتند. ...
2 چفیه و چند لباس همه دارایی من از شهیدانم است
یک روز خواهرزاده ام به من گفت مسجد خیلی شلوغ است. مردم جمع شده اند. چادرم را سرم کردم و رفتم بیرون. تا رفتم بیرون دیدم احمد رئیسی (که بعد ها به شهادت رسید) و محسن و رضا داودآبادی آنجا هستند. احمد رئیسی گفت عزیز کجا می روی؟ گفتم چه شده دم مسجد؟ گفت هیچی! حاج آقا محقق می خواهند بیایند سخنرانی و مردم منتظرند. بعد گفت بچه ها تشنه هستند یک پارچ آب بیاور مادر. با احمد رئیسی آمدیم خانه. پشت سرم در را بست و رو به من کرد و گفت احمدعلی شهید شده است! ...
شما از همین الآن همسر شهیدی!+فیلم
شهید الگوی آقاسعید در زندگی شدند. در ادامه گفت وگوی تصویری خبرگزاری فارس با همسر شهید انصاری را ببینید: هم محله هایی که طالعشان با هم جور بود *با شهید انصاری چگونه آشنا شدید؟ خودم متولد خزانه بخارایی هستم. بر حسب اتفاق، پدرم به محله شهرک صالح آباد غربی اثاث کشی کرد و ما همسایه آقاسعید شدیم. در آن زمان دیپلمم را گرفتم. بعد در تربیت معلم قبول شدم و به ...
زورگیری 2 بچه تهرانی در خیابان گاندی
مالباخته اظهار می دارد در حال عبور از پیاده رو بودم که سارقان با حمله به طرف من و با تهدید چاقو اقدام به ربودن موبایلم کرده و متواری شدند . رئیس پایگاه سوم پلیس آگاهی ابراز داشت: با تشکیل پرونده و ارجاع آن به پلیس آگاهی کارآگاهان دایره مبارزه با سرقت های خاص پایگاه سوم مامور پی جویی و کشف سرقت شدند . تحقیقات لازم در این باره آغاز شد و حاکی از آن بود 2 نفر جوان با یک دستگاه موتورسیکلت ...
محسن چاوشی از اعدام نجاتم داد
....م را از چوبه اعدام نجات داده است. رسم زیبایی که او و طرفدارانش چند وقتی است آن را انجام می دهند. از همان موقع دنبال این جوان مخترع گشتیم تا بتوانیم از قصه زندگی اش بنویسیم؛ یک مخترع چطور توانسته به جرم قتل، پشت میله های زندان بیفتد و تا یک قدمی اعدام برود؟ تا از او بپرسیم چطور محسن چاوشی، او را از اعدام حتمی نجات داده و چند سوال دیگر. بعد از چندین هفته پیگیری برای گفت وگو بالاخره روز ...
رفیق کشی برای دفاع
همان ادعاهای قبلی خود را تکرار کرد و گفت: در این درگیری دست من زخمی شد و برای نجات خودم چاقو را از آرش گرفتم و به سمتش پرت کردم. باور کنید من قصد کشتن او را نداشتم. او دوستم بود. رئیس دادگاه : چرا پس از قتل فرار کردی؟ متهم به قتل : به دلیل این که ترسیده بودم. نمی دانستم چه کاری درست است. باور کنید قصد نداشتم آرش را در همان وضعیت رها کنم. وقتی دیدم بچه ها او را به بیمارستان بردند، فرار کردم. قضات پس از دفاعیات متهم برای تصمیم گیری وارد شور شدند. ...
شگردم را از شب های زندان دارم
دکتر می بردند تا خشونت در وجودم خاموش شود. با پول هایی که از سرقت ها به دست می آوردی چه کار می کردی؟ یک معتاد پول را برای چه می خواهد، برای خرج مواد مخدرش. اگر این لعنتی نبود که دنبال کار خلاف نمی رفتیم چه برسد به این که برای اجرای کار خلاف طراحی و برنامه ریزی کنیم. چه شد که معتاد شدی؟ عشق در یک نگاه زندگی مرا خراب کرد. چند سال قبل یک دختری به عنوان ...
دستگیری سارق مهد کودک در مغازه ضایعاتی
تهران (پانا) - مرد ضایعات فروش که اموال مسروقه را در مغازه اش به فروش می رساند پس از دستگیری دو سارق را به پلیس لو داد. به گزارش ایران، هفتم دی امسال پرونده ای از کلانتری 126 تهرانپارس به همراه یک متهم به عنوان خریدار اموال مسروقه به اسم پویان و شاکی پرونده که صاحب یک مهدکودک بود به پایگاه چهارم پلیس آگاهی فرستاده شد. شاکی در تشریح ماجرا گفت: از مهدکودکم واقع در تهرانپارس اموالی ...
کفش و کاپشن آبی، پسرخاله های سارق را لو داد
، به ما شک کردند. این متهم درباره نحوه دستگیری خود می گوید: فکر می کنم دوربین مداربسته نزدیک مغازه، کفش و کاپشن من را شناسایی کرده بود. من فقط یک کاپشن و کفش دارم و با همان ها برای سرقت و فروش گوشی ها رفته بودم که آخرین بار دستگیر شدم. محسن درباره دستگیری همدستش می افزاید: خانه ما و خاله ام در یک کوچه است و همزمان دستگیر شدیم. این پسرخاله ها با دستان بسته به یکدیگر منتظر تشکیل دادگاه هستند. انتهای پیام/ ...
سرگذشت تلخ سارق سیم برق
اعتیادم می اندیشیدم. دوباره به جمع آوری زباله مشغول شدم و به پیشنهاد هم بساطی هایم به سرقت کابل های برق نیز روی آوردم تا با سوزاندن رویه پلاستیکی کابل ها، مس درون آن ها را به خریداران ضایعات بفروشم. با وجود این فقط هزینه های اعتیادم را تامین می کردم و همسرم شب و روز گریه می کرد و با من به مشاجره می پرداخت. تا این که دو ماه قبل مرا از خانه بیرون انداخت و فریاد زد: تا اعتیادت را ترک نکردی و آدم نشدی ...
جرائم در پایتخت مهار شده است
آزادی؟ بیکار شدم و همسرم آرایشگری می کرد، اما او هم بعد از فوت پدر و مادرش کاسبی اش نچرخید و حالا هر دو بیماری قلبی داریم و کلی مشکل مالی. از شیوه سرقت هایی که انجام می دادی بگو. ماشینم خراب شده بود و پول نداشتم آنرا درست کنم به همین خاطر مجبور شدم پلاک خودرو ام را روی خودرو های سرقتی نصب کنم. بعد از اینکه بنزین ماشین های سرقتی تمام می شد آنرا رها می کردم و سراغ ...
داستان زندگی و اعترافات نخستین قاتل زنجیره ای ایران در 87 سال پیش/ اصغر قاتل سکوت بره های واقعی است
تو بدهم که کیف کنی، تو را هم به پهلوی آن یکی می خوابانم. به هر طوری بود او را به خرابه شترخان برده یک دیوار فاصله به آن محل طفلِ اولی قبلا 5 ریال به او داده پس از انجام کار مطالبه پنج ریال دیگر را کرد گفتم: پریروز دادم ، چون مشاجره کرد با لگد به شکمش زده افتاد زمین. نشستم روی او چهار مشت محکم دیگر به شکمش زده از حال رفت. فورا لباس هایش را تمام درآوردم که به کلی لخت شد بعد مو های سرش را گرفتم با دست ...
اخبار حوادث روز، 99/12/20
یک شرکت معتبر در زمینه حواله ارز بودم و تحقیقات زیادی نیز در این باره انجام داده بودم تا اینکه با شخصی ناشناس در فضای مجازی آشنا شدم، این فرد با تمام اصطلاحات مربوط به این کار آشنایی داشت و با فن بیان بسیار قوی و ترفند های زیرکانه من را فریب داد و پس از عقد قرارداد به صورت مجازی مبلغ پنج میلیارد ریال برای انتقال به کشور مورد نظرم به حساب وی واریز کردم، اما پس از واریز وجه، دیگر پاسخی از این فرد ...
خاطراتی طنز از دوران دفاع مقدس
شود بگم، اما حقیقتش اینه که مرا زنم از خونه بیرون کرد، گفت؛ گردن کلفت که نگه نمی دارم، اگر نری جبهه یا زود برگردی خودم چادرم را می بندم دور گردنم و اول یک فصل کتکت می زنم و بعد میرم جبهه و آبرو برات نمی گذارم، منم از ترس جان و آبرو از اینجا سر درآوردم خبرنگار کم کم داشت بو می برد، چون مثل اول دیگر تند تند نمی نوشت، نوبت من شد. گفتم: از شما چه پنهون من می خواستم زن بگیرم اما هیچ کس حاضر ...
مزد اخلاص؛ نجات جوان بی گناه از اعدام نتیجه مجاهدت خاموش طلبه همدانی
دیه نیز توسط خانواده آن جوان تأمین شد. این مسئله با همه سختی هایی که داشت به یکی از خاطرات شیرین من تبدیل شده است. وقتی نامه آزادی این جوان را از دادگستری گرفتیم تمام آن سختی ها و تلخی ها از خاطرم رفت. وی درباره مشکلات تبلیغ در روستا و اینکه چرا به دنبال کار راحت تری نمی رود توضیح داد: پیش از حضور و تبلیغ در روستا مشغول کار اداری بودم اما این کار با روحیات من سازگار نبود. دوست ندارم ...
حجت الاسلام محمدعلی خسروی؛ میراث دار خصائل نیک پدر / رمزها و رازهای موفقیت در مسیر قرآن
آنها تدریس می کرد، گفت: یکی از علمای اهل سنت که جوان بود، به منزل پدر آمده بود از من خواست با ایشان مباحثه کنم، حدود سه ماه با این فرد انوارالتنزیل را مباحثه کردم. روزهای آخر از من خواست یک تفسیر را معرفی کنم، من مجمع البیان را به ایشان معرفی کردم. آن ایام گذشت تا اینکه بعد از 40 سال حدود دو سال قبل یکی به من زنگ زد، تا حرف زد متوجه شدم همان فرد است. خواست تا همدیگر را ببینیم. بعد از اینکه همدیگر ...
بیماران جذامی؛ بی خطر اما طردشده از جامعه/ با چشمانِ باز می خوابیم/ گرما و سرما را حس نمی کنیم/ ترس از ...
هم از دست دادم و از بین خواهر و برادر و فرزندانم فقط دختر کوچکم از بیماری ام باخبر است، نمی خواهم خودم را عاجز نشان دهم و برای آبرویم چیزی نگفتم، اما خیلی استرس دارم، همیشه پر از استرس بودم، 37 سال است که کسی چیزی نفهمیده و الان به بعد هم کسی نمی فهمد. اکرم موقع صحبت کردن و یا زمانی که ساکت و آرام گوشه ایی نشسته و در غرق فکر کردن است، محکم دست راستش را با انگشتان دست چپش می فشارد، بین ...