سایر منابع:
سایر خبرها
شهناز پلنگ کیست؟! / او در جشن عروسی لو رفت! + گفتگو
. چرا به شهناز پلنگ معروفی! اولین روز که به زندان رفتم روسری پلنگی به سر داشتم همانجا یکی پرسید اسمت چیه گفتم شهناز اونم به زندانی ها داد زد گفت بچه ها شهناز پلنگ اومده دیگه معروف شدم! زندان هم رفتی؟ بله، 4 ماه زندان بودم. دزدی را از کجا یاد گرفتی؟ خودم یاد گرفتم. چگونه؟ پدرم کارگر بود و پولی که به دست می آورد ...
زورگیری 2 پسر تهرانی به خاطر پول بنزین
تهدیدم کردند. آنها از من پول خواستند ولی چون پولی همراهم نبود مرا مجبور کردند که با پدرم تماس بگیرم و از او بخواهم برایم پول واریز کند. وقتی مقاومت کردم با چاقو به جانم افتادند و من که خود را در یک قدمی مرگ می دیدم مجبور به تسلیم شدم. به ناچار با پدرم تماس گرفتم و او هم یک و نیم میلیون تومان به حسابم واریز کرد. زورگیران همان طور که من در خودروشان محبوس بودم در شهر پرسه می زدند و با کارت بانکی ام خرید ...
اعترافات دختر جوان و خواستگارش به قتل پدر بی نوا
ازدواج کند. چند ماهی با هم ارتباط داشتیم تا اینکه پدرم از ماجرا باخبر شد و مخالفت خود را برای مان اعلام کرد و چندین بار مرا در خانه زندانی کرد. وی در ادامه افزود: این وضعیت برایم آزاردهنده شده بود و به دنبال راهی می گشتیم تا از دست مزاحمت های پدرم راحت شوم، بنابراین با رضا نقشه ای کشیدیم تا از دست پدرم راحت شویم. رضا به من گفت که پدرم را به بهانه ای به حاشیه شهر بکشانیم و وی با چاقویی ...
استوری علی صبوری در مورد بازداشتش + عکس
. این اورژانسه؟ یکی دم مرگ باشه می کشنش. نوار قلب رو داد گفت بده دکتر... من دردم بیشتر و بیشتر شد تا بهم شوک دست داد، حمله کردم سمت دکتر که چرا رسیدگی نمی کنی؟... منو با دستبند بردن کلانتری و بعدش دادسرا! گفتند باید فیش حقوقی بذارند تا آزاد شوم. از من تعهد گرفتند فیلمی پخش نشود. ای کاش می شد فیلماش رو پخش کنم. بعدش دوباره رفتم بیمارستان گاندی و بستری شدم. هنوز حالم بد است. انسانیت مرده. همه اش خوابم و دوست ندارم بیدار شوم. ...
گلپا: خیلی مبارزه کردند که من نباشم
رفقای ما چه کسی عرضه زن گرفتن خواهد داشت!من آن موقع یک ماشین [پونتیاک] پاریزین خریده بودم که خیلی دوستش داشتم. حوصله رانندگی هم نداشتم و پرویز بیشتر پشت رل بود. دقیقا دو روز بعد از آن گفتگوی باغ کرج، به پرویز گفتم من دیشب در یک جایی بودم و زنم را پیدا کردم! باور نمی کرد! بین همکارانمان یک آقای مهندس کلهر داشتیم که مرد بسیار شریفی بود. بهش گفتم می خواهم کاری برایم بکنی. گفت چی؟! گفتم تلفنی به تو می ...
ناگفته های فاطمه معتمدآریا از عدم حضورش در فیلم مادر تا همکاری با بنی اعتماد و کیارستمی
سوال کردچرا و من گفتم می خواهم ازدواج کنم و ایشان گفت همین الان تعطیل می کنیم و همه باهم می آییم عروسی که جمعه تعطیل بود و من از شنبه دوباره برگشتم سرکار. وی در ادامه خاطرنشان کرد: تنها وقفه کاری ام دوران کرونا بوده است، حتی زمانی که بچه ام به دنیا آمد شب قبلش سرکار بودم که 10 روز استراحت کردم و دوباره برگشتم . معتمدآریا با بیان اینکه با فیلم شهر موش ها وارد سینما شده است ...
کیومرث پوراحمد: فروتن زندگی مرا در شب یلدا تکرار کرد
کار به روزنامه اطلاعات رفتم که جواد مجابی سردبیر بود در همان دوره ای که فریدون جیرانی هم در این روزنامه کار می کرد و رسول صدرعاملی در بخش حوادث بود.همکاری من با این روزنامه درست زمانی بود که می خواستم فیلم بسازم. در همان دوره ها فیلمنامه تاتوره را به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برده بودم که بعد از 13 باراصلاح تصویب شد. یادم می آید با محمدمهدی دادگو سر جوی های محوطه موزه سینما باهم قرارداد ...
باجناق هایی که با طلاق 2 خواهر تهرانی ثروتمند شدند!
: ابتدا من سکوت کردم، اما آن ها دست بردار نبودند و توهین می کردند تا اینکه صبرم تمام شد و با آن ها درگیر شدم. 2 دختر مرد شیک پوش که ناراحت بودند همراه پدرشان از خانه خارج شدند و گفتند دیگر حاضر به زندگی در کنار شوهران مان نیستیم. 2 باجناق با لبخند مرموزانه ای در را پشت سر همسر و خانواده شان بستند و ماموران در حالی که هیچ یک از دوطرف دعوا شکایتی از هم نداشتند به کلانتری بازگشتند ...
بال های شکسته یک آرزو / شوهرم مرا در خانه زندانی کرده است
در حالی که نمی دانند نادیده گرفتن توانایی های همسر، خود باعث ضربه زدن به زندگی مشترک می شود و پایه های زندگی را سست و بی اساس می کند. هر روز که محسن از خانه بیرون می آمد، درها را قفل می کرد. روزهای اول شروع زندگی مشترک مان دلیل این رفتار او را نمی دانستم. با خودم حرف می زدم و مرهم دردهایم حرف هایی بود که از ته وجودم بیرون می آمد. دو سال گذشت و تنها همدم روزهای تلخم در و دیوار ...
اینجا زندان کرج است؟باور کردنی نیست+عکس
. خواهرم فوت کرد. کمی بعد از آن پدرم سکته کرد. تاب و طاقت این اتفاق ها را نداشت و دست شان از دنیا کوتاه شد. اصلا نمی توانم توصیف کنم که در این لحظه ها چه حالی داشتم. معجزه در بند محکومان به اعدام حرف از بخشش و گذشت شاکی ها که می شود سر به زیر می اندازد و از معجزه می گوید: من نمازخوان نبودم. به زندان که آمدم فقط نماز آرامم می کرد. ما را به اینجا آوردند تا هر لحظه منتظر اجرای ...
راز مرد غریبه بعد از کشتن نوعروس لو رفت
رفتم و عقد کردیم. صحبت کرده بودیم اما هنوز جشن عروسی را برگزار نکرده و در تدارک مقدمات جشن ازدواج بودیم. من به او علاقه مند بودم اما حرف هایی که بعضی از اقوام پشت سر او می زدند باعث شد به مهشید مشکوک شوم. آن ها پشت سر همسرم حرف می زدند و می گفتند او دختر خوبی نیست. وی ادامه داد: آخرین بار وقتی یکی از بستگانم گفت مدتی قبل مهشید را در خیابان همراه یک مرد غریبه دیده است، اعصابم به هم ریخت. به ...
معماری که به سبک صفوی خانه می سازد
. من حالا می فهمم که مامانم چه می گفت. اولین کارتان را یادتان هست؟ من از هفت سالگی با پدرم کارکردم، اولین کارم را همراه با پدرم در خوراسگان و بعد هم در محلات جویباره انجام دادم ولی دقیقاً یادم نیست چه کاری بود. در کدام بناهای اصفهان کار کردید؟ مرمت خانۀ ایوبی و ساختمان مارتا پیترز و مرمت طاق چشمه ها و مرمت بازسازی زیرزمین خانه سوکیاس در کوچه سنگتراش ها و ...
جنجالی بزرگ برای به دست آوردن شماره 10 پرسپولیس
حروف برگردان خریدم و مثل همان آگهی را ساختم (2). حدود سه چهار روزی وقت برد و همه توی خانه به من مشکوک شده بودند که چی شده که من اینقدر بی سروصدا شدم و می آیم و می روم تو اتاق و ساعتها بیرون نمی آیم. بالاخره بعد از چند روز کار طراحی آگهی تمام شد ، منتها آگهی من نه لوگو داشت و نه آدرس باشگاه پرسپولیس ونه شماره حساب. 3. حالم حسابی گرفته شد، چون همه نقشه هایم نقش بر آب شده بود ، این همه ...
سرمربی سابق پرسپولیس، استقلالی بود
بلاژویچ رسماً شد سرمربی تیم ملی. * کار تو که با امضای این قرارداد تمام نشد؟ خودم فکر می کردم تمام شده، اما عملاً تازه از آن زمان شروع شد. وقتی خواستم خداحافظی کنم بلاژویچ گفت فردا هم بیا هتل کار دارم. من هم فردا به هتل رفتم و باز با چیرو بودم. چیرو خیلی جذبه داشت و سنش هم بالا بود و واقعاً نمی شد روی حرف او حرف زد. روز بعد که به هتل رفتم چیرو خیلی زود با من ارتباط عاطفی برقرار ...
دستگیری سارق سابقه دار مامور نما در تهران
به گزارش نصیرنیوز به نقل از ایرنا از پلیس، سرهنگ کارآگاه داود فرد روز دوشنبه در توضیح خبر گفت: چند روز قبل زن جوانی در تماس با پلیس از سرقت خودرو خود خبر داد و گفت: من در آژانس بانوان مشغول به کار هستم و شخصی با آژانس تماس گرفت و تقاضای خودرو مدل بالا کرد. من برای بردن مسافر راهی آدرس مورد نظر شدم و فردی با چهره موجه و ظاهری آراسته سوار بر خودرو شد. وی افزود: در طول راه خود را یکی از ...
خواندنی ترین خاطرات مردی که از چیزی نمی ترسید
صبح تا غروب آفتاب بود. پدرم یک گاو نرِ شاخ زنِ خطرناک داشت که همه از او می ترسیدند. مرا سوار بر این گاو کرد که ببَرم به دِهِ دیگری که 15 کیلومتر با خانه ما فاصله داشت و سرسبزتر بود و خانه عمه ام همان جا بود. گاو مغرور حاضر به فرمانبری نبود و با سرِ خود به پاهای کوچک من می کوبید. من این بیابان را تنها سوار بر این حیوان خطرناک، تا دِهِ عمه ام رفتم. پدر قاسم اهل نماز و روزه و کار خیر بود و ...
من جبهه را دانشگاه امام زمان (عج) می دانستم
، انجام دادم. شب ها در مساجد امام صادق و رضویه، اعلامیه پخش می کردم. یک بار در شب 21 ماه مبارک رمضان، بعد از انجام این کار، چند نفر مرا در بین راه کتک زدند. وقتی مادر صورت کبودم را دید، پرسید: چه شده است؟ جواب دادم: چیزی نیست، دندانم درد می کند. یک شب هم که نیرو های امنیتی در تعقیبم بودند، درحال فرار، در زمینی پر از چاله افتادم و زخمی و خون آلود شدم. پس از انقلاب، من بلافاصله با ...
گفتگو با برادران کیانیان/ رضا: دوست دارم دنیای اجنه و غول ها را ببینم/ داوود: خدا آدم هایی مثل رضا را ...
لا که بحث به این جا کشید بفرمایید چگونه باید نوجوان ها را باور کرد؟ نوجوانی دوران عجیبی است. از طرفی پای در کودکی دارد، از جانبی سر در آسمان بزرگسالی سیر می کند. تجربه بلوغ برای نخستین بار اتفاق می افتد. کم کم احساس پا به عقب می گذارد و عقلانیت ذهن را اشغال می کند. هویت حرف اول را می زند و اعتماد به نفس جایگاه ویژه ای دارد. من این شانس را داشتم که در خانواده و گروه تئاتر پارت، رضای نوجو ...
مهریه همسر امام خمینی چه قدر بود؟ / روایت شیرین خواستگاری تا ازدواج امام از زبان همسرش
همسر امام خمینی در گفت و گویی صمیمانه با زهرا مصطفوی، فرزندشان درباره چگونگی ازدواج خود با امام اینگونه نقل کرده است: آقاجانم که پنج سال در قم بودند و ما چند بار قم رفتیم یک بار ده ساله بودم، یک بار سیزده ساله و یک بار هم چهارده ساله بودم. پدرم از مادربزرگم خواهش کرد که من بمانم. مادربزرگم می خواست پانزده روز بماند و برگردد چون عید بود. آقاجانم خواهش و تمنا کرد که من قدسی جان را سیر ...
بیوگرافی رابعه اسکویی
بازیگر نقش مکمل زن" در دوره نوزدهم جشنواره فیلم فجر همراه بوده است و همین باعث درخشش بیشتر رابعه اسکویی در سینما و تلویزیون شد. خاطره رابعه اسکویی از تست بازیگری برای فیلم سگ کشی: "من یک تستی برای سگ کشی دادم برای آقای بیضایی. اولین باری که از دفترشان با من تماس گرفتند کل خانه را می دویدم و باورم نمی شد. روز موعود رسید و رفتم و همانطور که می دانید آقای بیضائی از همه تست می گیرند ...
2 باجناق با طلاق 2 خواهر تهرانی ثروتمند شدند
دست بردار نبودند و توهین می کردند تا اینکه صبرم تمام شد و با آنها درگیر شدم. 2 دختر مرد شیک پوش که ناراحت بودند همراه پدرشان از خانه خارج شدند و گفتند دیگر حاضر به زندگی در کنار شوهران مان نیستیم. نقشه های پلیدانه 2 باجناق برای پدر زن شیک پوش 2 باجناق با لبخند مرموزانه ای در را پشت سر همسر و خانواده شان بستند و مأموران در حالی که هیچ یک از دوطرف دعوا شکایتی از هم ...
شهیدی که حاج قاسم سلیمانی عاشقش بود .
که فقط یکبار با او هم کلام شده اند در همان یک برخورد مجذوب کلام و قربان صدقه رفتنش میشدند همیشه مرا جیگر و نفس بابا صدا میکرد یادم نیست به اسم مادرم را صدا کرده باشد همیشه عزیز صدایش میکرد حتی دوستانش و یا حتی نیروهای فاطمیون را داداش گلم ، قربونت برم صدا میکرد. حالا که بزرگ تر شدم و می توانم بخوانم وقتی سوره فتح را میخواندم لذت بردم و میخواستم بلند ف ...
پیرمردهای بازنشسته، زورگیران شهر بودند
دوستانم را خالی نکرده باشم. فکر می کردی دستگیر شوی؟ بله، از همان روز نخست. اما دوستانم می گفتند چون تازه کار هستیم لو نمی رویم. چرا پول نمی گرفتی؟ چون به پولش نیاز نداشتم و از وضعیت مالی خوبی برخوردار هستم. پشیمانی؟ کاری نکردم. من تنها زمانی که باید در پارک و سرما روی صندلی می نشستم داخل ماشین دوستم و در جای گرم و نرم کارهای دوستانم را ...
سر و کار داشتن با عطر و ادویه و دارو باعث شده بود پدر مردی آرام، خوشرو و بسیار خونسرد باشد
...> حلیمه مهاجری: بخاطر دارم یکی از بانوان دشتستانی شب عروسی نمی دانم به چه دلیلی کور شده بود ضمنأ بچه دار هم نمی شد او مدتها نزد پدرم می آمد و درمان می کرد تا بالاخره هم بینایی اش را بدست آورد هم بچه دار شد. این زن تا روزی که پدر زنده بود به دیدنش می آمد و دستش را می بوسید. وقتی می گفتند حاجی نامحرم است چرا دست نامحرم را می بوسی؟ جواب می داد: او پدر من است من بینایی و زندگی ام را مدیون او هستم. ...
آرزوها و افسوس های معتمدآریا در سینما | غیبت در فیلم ماندگار علی حاتمی تا همکاری با کیارستمی
فاطمه معتمدآریا با آرزوی سلامتی و صلح و آرامش و پرفروغ شدن سینما در سال 1400، رد کردن بازی در فیلم مادر علی حاتمی را تنها افسوس خود در سینما می داند.
یادداشت های محمدعلی فروغی، یکم و دوم فروردین 1299؛ وزیرمختار ایران در فرانسه صحبت از معزولی خود کرد
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب ؛ یک شنبه، یکم فروردین؛ قبل از ظهر اعتمادالدوله آمد. رفتیم میرزا محمدخان را برداشته رفتیم در بوا دو بولن گردش کردیم. بوا دو بولن کم کم دارد باصفا می شود. بعد رفتیم ناهار منزل او خوردیم، چون ما را دعوت کرده بود. تقی خان و زنش و بچه هایش هم بودند. بعد از ناهار آن ها رفتند. ما قدری صحبت کردیم و بعد به اتفاق رفتیم به سفارت خودمان. اما میرزا محمدخان نیامد و بنا شد او در قهوه خانه پلاس ویکتور هوگو منتظر ما باشد. در سفارت سالارالسلطنه بود و یک نفر از بخت ...
گفت وگو با خبرساز ترین داور سال| به خاطر دربی تا مرز سکته رفتم
نسبت به من ذهنیت داشت در مسابقه بعدی به سمتش رفتم و سعی کردم به او این نکته را یادآوری کنم که هیچ ذهنیتی نسبت به او و تیمش ندارم. شما برای استقلال استراماچونی و پرسپولیس برانکو قضاوت کرده ای؟ بله، من می خواهم چیز دیگری بگویم، کی روش وقتی برای اولین بار لیگ برتر ایران را دید یک مصاحبه جالب کرد و گفت چرا این همه در لیگ ایران بازیکنان و مربیان به داور معترض می شوند تقریباً بعد از ...