مارال را از مادرش ربودند! / این دختر 3 ساله کجاست؟! + عکس و فیلم
سایر منابع:
سایر خبرها
اسیدپاشی روی شوهر برای مهاجرت
به خانه بیاید و از من پرستاری کند و دوباره با هم زندگی کنیم. فکر می کردم حالا که او را بخشیده ام شادی دوباره به زندگی ام باز می گردد، اما اشتباه می کردم تا اینکه چند روز قبل متوجه شدم او قصد دارد به صورت مخفیانه همراه دخترم از کشور خارج شود. وقتی تحقیق کردم فهمیدم که او تصمیم خودش را گرفته است و به همین خاطر به دادسرا آمدم و از همسرم به اتهام اسیدپاشی شکایت دارم و می خواهم که او دخترم ...
اسیدپاشی زن روی شوهر سرایدار بخاطر مخالفت با مهاجرت!
جوان ادامه داد: چند روز قبل در خانه خوابیده بودم که یک دفعه جسمی سخت به سرم خورد وقتی چشم هایم را باز کردم، شادی را دیدم که چکش به دست دارد و به من حمله کرده است. هنوز گیج ضربات چکش بودم که یک دفعه شادی مایع داخل ظرفی را روی من ریخت. ناگهان سر و صورتم آتش گرفت وتمام صورتم می سوخت. فریاد زدم و کمک خواستم، با صدای من همسایه ها به خانه مان آمدند و به اورژانس زنگ زدند اما همسرم در ...
شکنجه های ناپدری؛ پسر 6 ساله جان باخت
سیگاری که دستم بود او را سوزاندم، اما ناگهان از هوش رفت و بعد هم متوجه شدم نفس نمی کشد برای اینکه همسرم نفهمد به بهانه بیرون رفتن بچه را داخل پتو گذاشتم و از خانه بیرون رفتم و سپس جسدش را در یکی از خیابان ها رها کردم. مادر رسول که تازه از ماجرای قتل پسرش باخبر شده بود در حالی که گریه می کرد گفت: من از همسر سابقم به خاطر اینکه به زندان افتاد جدا شدم و مدتی بعد هم با این همسرم ازدواج کردم ...
بخشش مردی که همسرش را کشت
می کردم و هرچه می خواست تهیه می کردم، اما کاملاً نسبت به من بی تفاوت بود. در ایام نوروز ما طبق رسم هرساله ابتدا به خانه مادرم در دزفول رفتیم و قرار بود به خانه مادر همسرم درشمال کشور برویم دختر بزرگم با ما نیامد و در دزفول ماند. ما به تهران برگشتیم تا فردای آن روز راهی شمال کشور شویم. بین راه همسرم دوباره شروع به دعوا کرد و گفت دیگر مرا دوست ندارد و طلاق می خواهد، اما بچه ها را به من نمی دهد ...
همسر مرد قاتل بعد از 20 سال او را لو داد / راز 2 قتل در سینه مرد آدمکش
اینکه یک روز متوجه شدم به همسرم نظر دارد. به همین خاطر او را کشتم و با کمک برادرم دفنش کردیم. با اعترافات سیامک، برادرش سیاوش هم بازداشت شد اما بعد از اینکه ثابت شد برادرش در قتل دست نداشته آزاد شد و متهم این بار انگشت اتهام را به سمت همسرش گرفت و گفت: هادی به زنم نظر داشت به همین خاطر او را به خانه کشاندیم و همسرم او را کشت و من جسدش را در چاهی انداختم. این بار همسر متهم مورد ...
پسر 18 ماهه 10 ساعت کنار جنازه مادرش بود! / قتل زن تهرانی در شیفت شب شوهرش!
آوردم صدایی نشنیدم اما به زنگ زدن ادامه دادم تا اینکه صدای گریه پسرخاله ام را شنیدم و متوجه شدم او با صدای زنگ از خواب بیدار شده است. وی افزود: با توجه به صدای پسرخاله ام متوجه شدم آنها در خانه هستند اما خاله ام در را باز نمی کند به همین خاطر از پلیس درخواست کمک کردم. شوهر این زن وقتی در جریان قتل همسرش قرار گرفت به سرعت خود را به خانه اش رساند و به ماموران گفت: خدمتکار هستم ...
مواجهه همسر مدافع حرم با تکه های جگر شوهر! + عکس
این دو شهید همه چیزشان را به هم گره زده بودند. بعد از آن آمدیم منزل ودیدم در خانه پر از جمعیت است و همه گریه می کردند. سلفی شهید پورهنگ که از شبکه الجزیره سردرآورد! **: شما در این فاصله اصلا گریه نکردید؟ همسر شهید: گریه نمی کردم چون نمی خواستم قبول کنم حاج محمد رفته است. برخی از فامیل ها را چند ماه تا یک سال بود که ندیده بودم و برایم عجیب بود که حالا آمده ...
شاید جانم را بگیرند، اما عشقم را به امام خمینی هرگز
. همان روز در خواب دیدم که حسن یک دشداشه سفید پوشیده و از در خانه ما بیرون رفت. به دنبالش رفتم تا او را بگیرم، اما وقتی رسیدم چیزی نبود، از خواب بیدار شدم و گفتم: اللهم رضاً برضائک. خودش هم همیشه به دوستان و همرزمان بسیجی ام می گفت فقط و فقط برای رضای خدا کار کنید. من هم، چون فرزندم راضی ام به رضای خدا. مدافعان حریم آل الله یک سؤال وسط واگویه های مادر شهید ذهنم را به خود مشغول ...
بخشش مردی که همسرش را کشت
. موضوع فقط من نبودم؛ دو دختر داشتم که اگر از همسرم جدا می شدم آنها به شدت آسیب می دیدند. متهم ادامه داد: همسرم هر کاری می خواست می کردم. اما کاملا نسبت به من بی تفاوت بود. چند روز قبل ما طبق رسم هر سال نوروز ابتدا به خانه مادرم در دزفول رفتیم و قرار بود به خانه مادر همسرم در شمال کشور برویم. دختر بزرگم قبول نکرد همراه ما بیاید و گفت می خواهد در دزفول بماند. ما به تهران برگشتیم تا فردای آن ...
یادی از شهیدحسین ثابت خواه که 34 سال پیش در منطقه بانه به معبود خود پیوست
در درس ها به بچه ها کمک و آن ها را به خواندن درس تشویق می کرد. حتی در مسائل مذهبی، مثل روزه، آن ها را تشویق می کرد و هر کس که روزه می گرفت به او جایزه می داد. با این کار بچه ها به نماز و روزه اهمیت می دادند. علاقه خاصی به دعای توسل داشت. هر شب چهارشنبه دعای توسل را در حرم مطهر امام رضا (ع) می خواند. در اوایل انقلاب (زمانی که فقط 10 سال داشت) شب ها در خیابان اعلامیه پخش می کرد، شعار روی ...
مرد جوان: همسرم را در داخل ماشین به قتل رساندم
داده شد. نصیر وقتی مورد بازجویی قرار گرفت در شرح ماجرا گفت: من و همسرم 15 سال قبل با هم ازدواج کردیم و صاحب یک دختر 11 ساله و یک دختر 23 ماهه شدیم. من و همسرم با هم اختلاف داشتیم، اما یک سالی بود این اختلاف شدید شده بود طوری که همسرم قصد طلاق داشت. متهم ادامه داد: یک ماه قبل از حادثه برای تعطیلات عید نوروز به شهرستان دزفول رفتیم و چند روزی را پیش خانواده ام ماندیم. بعد از ...
روایت دختر متمولی که با پاکبان محله شان ازدواج کرد/ می خواستم ازدواجم خاص باشد
شغل پدر کنار بیاییم؛ مطمئن بودم عشق پدر و مادر باعث می شود تا روزی دوباره آنها را کنار هم ببینم. سوال اول معلم ها در روز اول مدرسه پرسیدن از شغل پدر است و من همیشه با افتخار گفته ام که پدر من یک رفتگر و پاکبان است. حمید در ادامه باز هم از ماجرای طلاق گفت و بیان کرد: حق طلاق را به او دادم و خانه ام را به نامش کردم تا برگردد؛ سال 95 به پیاده روی اربعین رفتم؛ من هر چه دارم از امام حسین(ع ...
قاتل: همیشه عذاب وجدان داشتم
درگیری به قتل رسانده سپس جسد را داخل چاهی در یک ساختمان نیمه کاره رها کرده است. از او خواستم خودش را به پلیس معرفی کند، اما مرا تهدید کرد و گفت نباید در این رابطه با کسی حرفی بزنم. زن جوان ادامه داد: سال ها گذشت تا اینکه شوهرم این بار دخترم را تهدید کرد و گفت به غیر از حامد یکی دیگر از دوستانش به نام چنگیز را هم به قتل رسانده است. سپس تهدید کرد اگر سر ناسازگاری داشته باشیم ما را هم ...
آیا فکر تنها بودن وحشت زده تان می کند یا حس خاص بودن به شما می دهد؟
مرخصی ام را با بچه ها می گذرانم؛ سه پسر ده، هشت و چهارساله دارم. همچنین کمی کار تعمیر و فنی انجام می دهم، مثل همۀ کسانی که در روزهای تعطیلی خود چنین کاری می کنند، و سعی می کنم اگر مقدور شد چند لیوان نوشیدنی در بار محلی بخورم -اما بیشتر روزهای تعطیلم را در کنار خانواده سپری می کنم. به نظر نمی رسد همسرم از کارم ناراحت باشد، به آن عادت کرده است. هر روز حداقل یک بار با او تماس می گیرم. وقتی از خانه دورم ...
ورود آقایان ممنوع!
عنوان نویسنده این طور نبود که در خانه بنشینیم و بعد از نگارش سناریو آن را ایمیل کنیم و کارمان را تمام کنیم. از روزی که برای نگارش مهد پویا صحبت کردیم، دائم با هم بودیم و کار گروهی جلو رفت. مرتب با خانم فتحی جلسه می گذاشتیم و نیاز بچه ها را بررسی می کردیم و بعد با خانم پرسم، ناظر محتوایی کار را مورد بررسی قرار می دادیم. البته باید به این نکته هم اشاره کنم ما همه مادر هستیم و بچه هایی در ...
گپ و گفت با محمد بیات، صحاف دوره گرد محله پنجتن | شیرازه خدمت بر کتاب زندگی آقا محمد
بسیج که صف طولانی و شلوغی داشت، دنبال مشتری برای عطرهایم بودم که چشمم به خودرویی با آرم آستان قدس رضوی افتاد. رفتم جلو و بعد سلام وعلیک به آن هایی که داخل خودرو بودند، گفتم دوست دارم خادم حرم امام رضا (ع) شوم، راهش چیست؟ یکی از آن ها گفت با کارت پایان خدمت و آخرین مدرک تحصیلی مراجعه کنم. همان روز با خوش حالی به خانه رفتم و مدرک پنجم ابتدایی و کارت پایان خدمتم را برداشتم و به خیابان ...
سرگذشت هولناک مردی که دنبال لوبیای سحرآمیز بود
...> خلاصه نامادری ام حضور مرا در کنار فرزندانش تاب نیاورد و پدرم به اجبار مرا نزد مادربزرگ و پدربزرگم سپرد. من آن ها را خیلی دوست داشتم. پدربزرگم هر روز بعد از نماز صبح قرآن را باز و آن را با صوت زیبایی قرائت می کرد. من که آن صدای زیبا را از پدربزرگم به ارث برده بودم گاهی وقت ها کنار او می نشستم و قرآن را با صوت زیبایی قرائت می کردم تا این که دیری نپایید که به عنوان بهترین قاری قرآن مدرسه شناخته شدم و ...
پسر عاشق پیشه دختر مورد علاقه اش را به آتش کشید
.... گزارش این آتش سوزی به بازپرس جنایی دادسرای امور جنایی پایتخت اعلام شد و کارآگاهان اداره شانزدهم به دستور بازپرس جنایی وارد عمل شدند. دختر جوان که از ناحیه پا و دست دچار سوختگی شده بود در تحقیقات گفت: مدتی قبل با ایمان آشنا شدم، بعد از مدتی او به من ابراز علاقه کرد و پیشنهاد ازدواج داد، اما به خاطر اخلاق و رفتارش حاضر به این کار نبودم و از او خواستم به این دوستی پایان بدهیم. روز ...
خاطرات تحریریه/ رشته الفتی که هرگز گسسته نمی شود
اثر تصادف فلج شده بود. یا گربه ای که بچه های کوچه با سنگ به چشمش زده بودند و نابینا شده بود. آن روزها ما یک کلاغ و یک شاهین هم داشتیم. کلاغ با تفنگ ساچمه ای بالش را از دست داده بود و شاهین نیز قصه دردناک مشابهی داشت. اسم هایشان را حالا بعد از این همه سال یادم نیست. ولی هر دو عاشق مادرم بودند و هر کدامشان روی یک شانه مادرم می نشستند و خیلی هم حسود بودند و مادرم را فقط برای خود می خواستند. آقای ...
معجزه ای که مرد جوان را از شرمندگی خانواده نجات داد
.... در خدمت ادامه تحصیل دادم. وی با بیان اینکه شکرگزار هستم و همیشه نیمه پر لیوان را دیدن مسیر را برایم باز کرد افزود: بعد از اتمام خدمت، یک روز یکی از دوستان دوران خدمتم را دیدم. او به من گفت بیا کارگاه من و یک تیکه فضای کوچک به من داد. در یک سال کارگاه 6 متری به 70 متر تبدیل شد. کارگرها 4 نفر شدند و در نمایشگاه بین المللی تهران غرفه گرفتیم. جوان ترین عضو نمایشگاه تهران شناخته شدم و ...
مهربانی را از خودمان دریغ نکنیم
دیروز صبح این اولین پیام روزم بود که دریافت کردم: سلام. قبول باشه روزه و نمازتون آقای سپاهی! ان شاءا... که سلامتین! ببخشید مزاحمتون شدم. خانه نه برنج نه روغن مانده بود. گفتم اگه امکانش هست، مبلغی بتونین بدین چیزی تهیه کنم، ماه مبارک پیش بچه ها شرمنده نشم. پیام را که خواندم، یاد دو سه سال قبل افتادم و اولین پیامی که از این جنس به دستم رسید؛ پیامی که چند کلمه آن هم ایراد املایی داشت، اما زنی ...
عدم تشخیص پزشکان، جان مدافع حرم را گرفت! + عکس
باید با هم برمی گشتیم. برادرم گفت همین که من می گویم؛ شما باید برگردید. ایشان کار دارند... بعد از این که از بیمارستان آمدند شاید نصف روز حالشان بهتر شد. یک لحظه حالشان خوب بود و دوباره دگرگون می شدند. **: مجبور بودند درازکش باشند به خاطر سرگیجه شان؟... همسر شهید: هر حالتی که فکر کنید ایشان داشتند. حتی یک بار یادم هست حالشان داشت به هم می خورد و به زور خودشان را به ...
جایگاه زن و مرد براساس سبک زندگی قرآنی + فیلم
طول کشید به شوهرم هم نگفته بودم چون می خواستم غافلگیر شود. شارژ موبایلم هم تمام شد وقتی به خانه برگشتم دیر وقت بود تا شوهرم در را باز کرد فریاد زد کجا بودی؟ من هم با خنده گفت ای بابا یعنی چی؟ زد توی صورتم من افتادم و تابلو شکست. همسرم تابلو را که نگاه کرد سرش را کوبید به دیوار سرش خون آمد. همسایه به طبقه پایین آمد. صورت من، سر همسرم و تابلوی شکسته را نگاه کرد و گفت چه خبر است؟ شوهرم ...
حمله بی رحمانه به باغ پیرمرد سنندجی/حاج مراد: دوبار از همسرم جدا شدم
آمد گفت که دو فرزند دارند؛ خواستگار زیاد داشتم، اما هیچ کس را قبول نکردم تا اینکه به خانه ما آمد و او را انتخاب کردم. به پدرم گفتم او صادق است و برای همین او را انتخاب می کنم. بعد از مدتی همسرم به من گفت تو هم باید بچه دار شوی، اما من به او گفتم دو فرزند تو کافی ست، اما او گفت که تو هم باید مادر شوی؛ خداراشکر من هم مادر شدم؛ بعد از مادر شدن حس مادری که داشتم بسیار زیاد شد؛ به همسر اول شوهرم اجازه ...
قتل مادربزرگ پای سجاده نماز
.... شغلم خیاطی است. یک بار ازدواج کردم و چهار سال پیش طلاق گرفتم و دو بچه 10 ساله و هفت ساله دارم. 10 ماه پیش با فرهاد آشنا شدم. او پس از مدتی به من ابراز علاقه کرد و از من خواست با هم ازدواج کنیم. خانواده ام خیلی موافق این وصلت نبودند و خودم هم چندان رغبتی به این موضوع نداشتم. این زن ادامه داد: چهارشنبه شب در خانه بودم. وقتی برای کاری به حیاط رفتم، پایم لیز خورد و چانه ام زخم شد و من را ...
قهرمانی که دو بار شکست سنگین را باهمت خود شکست داد
می گیرد و از خدا می پرسد چرا؟ سازگار در تکمیل قصه خود بیان کرد: 15 ساله بودم که سال 70 ازدواج کردم و یکسال بعد پسرم بهنام به دنیا آمد. در سن 21 سالگی 3 تا بچه داشتم. در سن 23 سالگی هم همسرم که اعتیاد داشت ما را رها کرد. پول پیش خانه با اجاره خانه یکی درآمد و دیگر چیزی برایم نماند. با بچه ها به منزل پدرم رفتم اما او گفت که تو خیلی جوان هستی و نباید خود را وقف بچه ها کنی؛ یک ماه به من فرصت داد ...
فرق داره که علی اکبری شهید بشی یا حبیبی!
آقا مهدی می گفت: زهرا جان فقط به خاطر شما این کار را می کنم یا می گفت چون شما دوست دارید این کار را انجام می دهم. یادم می آید که قبل از انجام هر کاری این کلمات خیلی زیاد بین مان رد و بدل می شد. *مهدی هفت هفته نیامد اولین باری که آقا مهدی درباره جنگ سوریه با من صحبت کرد مرداد سال 1393 یعنی اوایل دوران عقدمان بود که گفت احتمال دارد عازم سوریه بشود. سه ماه بعد از عقدمان هم برای ...