سایر منابع:
سایر خبرها
ضرب و شتم بسیجیِ رزمنده به قصد کُشت + عکس
. خدا بزرگ است؛ اگر قسمتم باشد اعزام می شوم. هر کاری کردم اسدالله راضی نشد اسمش به این لیست اضافه شود و از طریق دیگری اقدام کرد. * به مقصد دمشق قرار شد از طریق لشکر27 به سوریه اعزام شویم. هر روز ساعت 7 صبح می رفتم جلوی خانه اسدالله، سوارش می کردم و با هم می رفتیم به محل اعزام لشکر؛ تا غروب آفتاب آنجا معطل می ماندیم و بعد می گفتند: اعزام امروز لغو شد! ...
امکان ایجاد دو میلیون و 800 هزار شغل در بخش پلیمر
از حلقوم آن ها بیرون کشیدیم. نامزد سیزدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری گفت: قانون هست، اما عمل به قانون نیست و وقتی که آن روز که اسم طبری را گفتم برخی ها به من انتقاد کردند، اما بدانید که طبری اول انقلاب منافق بود و زندان رفت و خودش را انقلابی جلوه داد و مشکل ما همین انقلابی نماهاست. آقای زاکانی افزود: برخی برای انقلاب حتی یک سیلی هم نخورده اند، اما سینه سپر می کنند. وی با اشاره ...
خرید وام به صرفه است؟
ضامن هر کاری کردم نتونستم50 میلیون برای راه انداختن کار فنی تو بندر انزلی و تهران بگیرم و دائم منو دک کردن ولی اگه مسؤلی هست بیاد دوربین مخفی بیاره و ببینن که دلال سه روزه وام میده هیجده درصد وام رو برمیداره. میگم چرا هجده درصد میگه ما چند نفریم! این کارها را احتمالا روسای شعب مستقل باهمکاری دلال انجام میدن، به جای ضامن سفته میگیرن. بایدپشت سفته رایکی امضا کنه، پس ضامن به صورت دیگه ای ...
رابطه جنسی همزمان شوهرم با یک زن و یک دختر
.... یک سال و نیم از این جریان می گذشت که قرار شد سمیرا و علیرضا برای زندگی به یکی از شهرهای حاشیه تهران مهاجرت کنند. چون هر دو شاغل بودند، درخواست انتقالی دادند. با درخواست زن جوان موافقت شد، اما شوهرش به خاطر مشکلاتی که داشت، در شهرستان ماند و قرار شد چند ماه دیگر او هم بیاید. چون خانه مادر شوهر سمیرا نزدیک محل کارش بود، بعد از اتمام کار همیشه به خانه او یا جاری اش می رفت. هفت ...
یادداشت های محمدعلی فروغی، چهارشنبه 19 خرداد 1299؛ وزیر خارجه خواهش کرد برایش فال حافظ بگیریم
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب ؛ صبح میرزا محمدخان آمد حواله پول کتاب را که دیروز از نصرت الدوله [وزیر خارجه] گرفته بودم به او دادم. گفت: اگر از دیروز تا امروز میزان فرانک و فلورن تغییر کرده باشد چه کنم؟ هزار فرانک به او دادم و گفتم: بردار. گفت: می روم الان فلورن را می خرم و بقیه پول تو را به هوتل موریس می آورم. قرار بود من ساعت یازده بروم هوتل موریس. بقیه ...
وقتی حرف یک دختر سرنوشت سردار آزمون را تغییر داد
رفتم و چندین گل به ثمر رساندم. وی ادامه داد: پس از آن ماجرا پدرم همچنان اصرار داشت من والیبال بازی کنم چون خودش سرمربی تیم ملی بود و عموها و پسرعموهای من همه در والیبال فعالیت داشتند. آزمون گفت: تا اینکه یک روز با یک دختری در فامیل صحبت می کردم که او به من گفت: تو در آینده نمی توانی خوشبخت شوی و کسی را هم خوشبخت کنی و با والیبال به جایی نمیرسی در آنجا بود که تصمیم گرفتم فوتبال بازی کنم. ...
ستاره هایی که ماه مجلس شدند
ستاره های بلوچ اثری قابل اعتنا و خواندنی درخصوص رزمندگان بلوچستان (نبویون) در جبهه دفاع از حرم که به تازگی وارد بازار کتاب شده است. این اثر را محمد محمودی نورآبادی نوشته است. اثری با ژانر خاطره که شیخ عباس نارویی آن را روایت می کند. در واقع این اثر را باید در قالب خاطرات دیگر نوشت دید. نویسنده با سفر به دو سرزمین سوریه و بلوچستان، به خوبی از عهده پردازش دو بوم و اقلیم متفاوت برآمده است. روایتگری دقیق و ظریف عباس نارویی هم به کمک قلم نویسنده آمده و این کار را خواندنی کرده است، مخصوصاً که نویسنده تلاش کرده در دیالوگ ها لحن و گویش شخصیت ها را متکی بر گویش قومی بلوچ حفظ کند. ...
رضایت گرفتن از مادر به سبک سیدمهدی
درسش را ادامه بدهد. خودم خیاطی می کردم؛ اما نمی شد هزینه تحصیلشان را تأمین کنم. البته به او گفتم حاضرم حتی با قرض هم شده به تحصیلش ادامه دهد. اما سیدمهدی قبول نکرد و گفت: با شرایطی که پدرم دارد، باید بروم سر کار. به خاطر همین، پسر بزرگم و سیدمهدی وارد محیط کار شدند. اگر اجازه ندهی، روز قیامت شکایت می کنیم اولین بار سیدجعفر به بهانه اینکه می خواهد برای کار به تهران بیاید، رفت و ...
فرمول یک | بازخوانی ماجراهای عجیب گرندپری آذربایجان
افزایش فاصله امتیازی بین خودش و همیلتون که در رده دوم جدول قهرمانی راننده ها است، فاصله داشت که ترکیدن لاستیک سمت چپ عقب باعث شد تا ردبول شماره 33 در حادثه ای ترسناک و با سرعت 250 کیلومتر بر ساعت اسپین شده و به دیواره پیست برخورد کند و مسابقه برای جوان جویای قهرمانی ردبول به پایان برسد. ورستپن آسیب جسمی ندید اما شدت ناراحتی و عصبانیت او بی اندازه بود؛ مکس مطمئن بود که با توجه به فاصله ...
بهترین آموزشگاه تعمیرات موبایل تهران
ما کمک کنه ما در خدمتیم . قربان شما، در کل بازار پر درآمد و خوبیه برای کسانی که علاقه مند هستند من خودم عاشق تعمیرات هستم. مهم هم نیست که تو چه مرکز و مکانی آموزش میبینید من تجربیات شخصی خودم رو براتون گفتم که اون موقع کلی تحقیق کردم و ته بازار و دراوردم که پارسه رو انتخاب کردم که خدا رو شکر نتیجشو دارید میبینید . ممنون آقا مرتضی با اینکه ما خودمون شاهد بودیم سر شما شلوغه ولی ...
ندیده عاشقش شدم/ پسری که با اهدای عضو، به پدر شهیدش ملحق شد
ه است، فهمیدم این تازه شروع ماجراست. در جواب گفتم به او بگویند: حالا؟ بعد از اینهمه انتظار برای راضی کردن پدرم؟ حداقل کمی بمان، بعد... گفته بود امکانش نیست. موظف است سر وقت خودش را به دوره آموزش نظامی نیروها برساند. خلاصه رفت و کار من شد دعا و نذر و نیاز برای اینکه سالم برگردد. 2 ماه بعد که برگشت، ظرف یک هفته، مقدمات مراسم عقد فراهم شد. به اصرار من و با اکراه حاضر شد برای خرید حلقه بیاید. قبلش گف ...
نقشه زن تهرانی برای قتل شوهرش لو رفت!
بودم و این شک زمانی به یقین تبدیل شد که پیش یک فالگیر رفتم و به من گفت که زنی قد بلند در زندگی شوهرم هست و همین مسأله شک مرا به یقین تبدیل کرد. فقط به این دلایل به شوهرت مشکوک بودی؟ دلایل کمی نبود. حتی یکی از دوستانم گفت از شوهرت بخواه که سند خانه را به نامت بزند. من هم به حامد گفتم و او هم در کمال ناباوری این کار را کرد. اما به جای اینکه اعتمادم بیشتر شود شک ام بیشتر شد. با ...
روایتی خواندنی از زندگی شهید تازه تفحص شده سید مجید جزایری
این صحبتها احتمال داده شد که مجید به شهادت رسیده پیگیری و جستجوهای پدر و مادرم هم هیچ نتیجه ای نداشت در نهایت حدود یکسال بعد یعنی اسفند سال 64 بنیاد شهید با احتمال قوی شهادت برادرم در گلزار شهدای شاهین شهر برایش مزار و سنگ یادبود درست کرد و بعد از آن دیگه چشم انتظاری ما شروع شد پدر و مادرم تا لحظه ای که به رحمت خدا رفتند چشم به راه بودند که از مجید خبری برسد یا نشانه ای پیدا یشود و در نهایت با چشم ...
سه حق انتخاب جوانان در دهه 60/ بروجردی را تافته جدا بافته دیدم
تکلیفت عمل کنی. تکلیف روشن بود. باید از جنگ می نوشتی و اگر نمی خواستی قلمت را زمین بگذاری و تفنگ به دست بگیری و بروی جبهه مثل شهید غنی پور و شهید شاهی؛ اما می توانستی نویسنده ای هم باشی بی تفاوت، ناراضی و غر زن و گوشه ای بنشینی و برای خودت بنویسی و کاری هم به جنگ و صدای انفجارهایش نداشته باشی. گفتم حق انتخاب با تو بود. سه راه جلوی پایت بود: زندگی بدون جنگ؛ زندگی با جنگ و جنگ در زندگی. من ...
خواص و نماز و اسناد و منبع حرز امام جواد علیه السلام روی پوست آهو
از در خانه در آمد و به من سلام کرد، گفتم: چه کسی ؟ گفت از اولاد عمار یاسرم و زن امام محمّد تقی علیه السلام ام که شوهر تو است، پس مرا چندان غیرت گرفت که نزدیک بود سر برداشته به صحرا روم و جلاء وطن نمایم و شیطان نزدیک بود که مرا بر آن دارد که آن زن را بیازارم، قهر خود را فرو بردم و با او نیکی کردم و خلعتش دادم. چون آن زن از پیش من رفت نزد پدرم رفتم و گفتم با او آنچه دیده بودم و پدرم در آن ...
پسرم گفت برای من عزا نگیرید
پسرانم را راهی سوریه کردم، خیلی مقاومت و شجاعت پیدا کردم. همسرم در راه گریه می کرد، اما من می خندیدم. بعد به من گفت خانم! بچه ها جبهه رفته اند و تو داری می خندی؟ گفتم من بچه هایم را در راه خدا دادم. آن ها برای دفاع از حرم می روند و دعا کردم پایم نلرزد؛ تو هم همینطور باش. بعد از اولین اعزام چقدر طول کشید که به ایران بازگردند؟ نزدیک 70 روز بود که پسرانم را ندیده بودم و خیلی دلتنگشان بودم ...
داستان نماز جماعت و دغدغه شیطان
به گزارش بولتن نیوز ، روزی روزگاری بود... مردی بود که همیشه برای خواندن نماز به مسجد می رفت. شبی آماده شد و لباس آراسته پوشید و راهی مسجد شد. از قضا آن شب باران تندی شروع به باریدن کرده بود. و چون زمین خیس بود مرد در بین راه به زمین خورد و تمام لباس هایش کثیف و گلی شد. پس به خانه برگشت و لباس هایش را عوض کرد و دوباره به راه افتاد. اما چند قدم بیشتر بر نداشته ...
حریص کتاب
در کنار همه اینها اما نوشتن مهم ترین دغدغه زندگی اش بود. مقالاتی که نوشته به چند جلد می رسد. او بسیار پرکار بود. مادر سعید نفیسی درباره پسرش می گفت: میان بچه های من سعید از همه کنجکاوتر و پرحرف تر بود، گمان می کنم دایه اش دندان او را در سوراخ موش گذاشته بود که همه چیز را بازرسی و کنجکاوی می کرد. اصرار داشت تمام اشخاصی که به منزل پر رفت وآمد ما می آمدند، بشناسد و از دین و ایمان و تعداد اولاد، وضع ...
17 خرداد؛ سالروز یک تیر و دو نشان داعش که به سنگ خورد
دیدار با فرزندش، بیان کرد: من برای امتحانم، کتابی نیاز داشتم و احسان با اینکه روزه بود، به حوزه رفت و این کتاب را برایم تهیه کرد. شرط شهید شدن، شهید بودن است مادر شهید آقاجانی در رابطه با فرزند شهیدش می گوید: بنده همیشه می گفتم خدا همه خوبی ها را در وجود احسان قرار داده است، آن قدر که او جوان خوبی بود، از تقوا، مهربانی، گشاده دستی و ولایتمداری. پسرم خیلی متواضع بود و من بعد از ...
پشت پرده دعوای لاریجانی و احمدی نژاد در صحن مجلس
...: این اتفاق در جلسه استیضاح شیخ الاسلامی رخ داد. من پیش از جلسه به احمدی نژاد گفتم که اقلیت های مجلس و دیگران گفته اند اگر تو بگویی، ما به او رأی می دهیم. شما جوری صحبت کن که این مسئله به هم نخورد. نماینده ادوار مجلس ادامه داد: احمدی نژاد به من گفت که من می خواهم یک فیلم پخش کنم. به او گفتم خواهش می کنم تشنج ایجاد نکنید. گفت چشم. بعد گفت می خواهم محتوای فیلم را قرائت کنم ...
مدال شجاعت علی هاشمی
با پاتک های شدید عراق همراه شد. اما بسیار موفق بوئ. از اینجا به بعد ارتباط حاج علی با فرماندهی سپاه برادر محسن رضایی بیشتر شد. قرار شد عملیات بعدی در منطقه دشت عباس و شوش و... باشد که منطقه بسیار وسیعی در خوزستان بود. از ماه ها قبل کار ها هماهنگ و نیرو ها آماده شدند. عملیات بزرگ فتح المبین در راه بود. خوزستان آماده اتفاقات بزرگی می شد. موقع تقسیم وظایف اعلام شد که تیپ ما ...
زندگی نامه داستانی معلم شهیده رقیه رضایی لایه نوعروس / همه ی چادر نمازها گلدارند
، خدایا خودت می دانی این زن چقدر نذر و نیاز کرده! عمر آن چهارتا که به دنیا نبود، این یکی را به او ببخش. سکینه خانم با گوشه چارقدش زیر چشمش را پاک کرد و آهسته گفت: آمین. اگر دختر باشد، اسمش را می گذارم رقیه! با بلند شدن بوی کندر و اسپند رباب به طرف آشپزخانه خیز برداشت و لحظاتی بعد، با خواندن "امن یجیب" ظرف اسپند را در اتاق چرخاند. آن روز بعد از آمدن مصطفی و آمیرزا که به دنبال قابله رفته بودند، سکینه ...
قاتلانی که از کرده خود پشیمان نیستند
روز بعد دستگیر کردند. پسر 18ساله با اعتراف به قتل مادر و مادربزرگش گفت: چندسال قبل پدر و مادرم جدا شدند و مادرم به خانه مادربزرگم رفت. من هم با پدرم زندگی می کردم اما همیشه مشکل مالی داشتم و او به من پول نمی داد. موضوع را به مادرم گفتم و او ادعا کرد اگر با او زندگی کنم مشکل مالی ام را رفع می کند. به خانه مادربزرگم آمدم اما هیچ چیز تغییر نکرد و مادرم هم پول نمی داد. این وضعیت خسته ام کرده بود تا این ...
خورشیدی از عشق در زندگی شهید مدافع حرم استان سمنان
. عروسی و لباس عروس و خرید حقته. من نمی تونم این حق رو ازت بگیرم. همین جا بعد عروسی یه پنج شش ماهی باش تا بتونم یه پولی جور کنم ببرمت تهران گفتم: نه! نمی تونم! اگه این جوری باشه، عروسی گرفتن چه فایده داره؟ پس همین جور عقد باشیم. من دیگه طاقت دوری و رفت و آمد و چشم انتظاری ندارم بعد از یک ساعت صحبت، بالاخره او را راضی کردم، عروسی مختصری در حد یک ولیمه کوچک بگیریم، و سفری به مشهد، پابوس ...
روایت تازه از یکشنبه سیاه مجلس
آفتاب نیوز : احمد سالک با اشاره به ماجرای یکشنبه سیاه مجلس در سال 91 که منجر به پخش فیلم برادر لاریجانی در جلسه با بابک زنجانی و سعید مرتضوی شد، به ایلنا گفته است: من پیش از جلسه به آقای احمدی نژاد گفتم که اقلیت های مجلس و دیگران گفته اند اگر تو بگویی، ما به او رأی می دهیم. شما جوری صحبت کن که این مسئله به هم نخورد. آقای احمدی نژاد به من گفت که من می خواهم یک فیلم پخش کنم. به او گفتم ...
چگونه به نیابت دیگران زیارت کنیم؟
...> • از بعضی از ائمه طاهرین پرسیدند: از فردی که دو رکعت نماز به جا می آورد یا یک روز روزه می دارد یا حج و عمره می خواند یا رسول خدا (ص) یا یکی از ائمه طاهرین را زیارت می کند و ثواب آن را برای پدر و مادر خود یا برادر مؤمن خود هدیه می کند، آیا برای او ثوابی هست؟ فرمود: ثواب آن عمل به آن شخص می رسد، بدون اینکه از ثواب نایب چیزی کم شود. منبع: بیتوته ...