سایر منابع:
سایر خبرها
مادررابا اشک راهی خانه سالمندان کردیم!
.../همسر سالمند من از یک خانواده سنتی هستم. احترام به همسر در فرهنگ ما جایگاه ویژه ای دارد. همان حکایت خدای زن روی زمین که می گویند مردش است! وقتی همسرم بعد از تصادف خانه نشین شد من ماندم و یک تکه گوشت که مقابلم بود. چیزی نمی فهمید و عکس العمل تمام محبت هایم با نگاه بود. خودم یک زن 60 ساله بودم و مراقب یک مرد هفتاد و چند ساله! آدم وقتی مریض می شود و خانه نشین، انگار وزنش هم بیشتر می شود ...
مرگ مرموز مرد نیکوکار در اسارت زوج گروگانگیر
شده که در جریان تعقیب و گریز خودرو متوقف و زن و مرد جوان که سرنشینان پژو بودند، بازداشت شدند. در صندلی عقب خودرو نیز جسد دست وپابسته مرد 66ساله ای را یافتند که ساعتی از مرگش گذشته بود. مأموران با استعلام پلاک خودروی پژو، پی بردند مالک همان مرد فوت شده است. او ساکن شهر قم بود و خانواده اش 24چهارساعت قبل ناپدید شدن او را گزارش کرده بودند. متهم زن در جریان تحقیقات پلیسی گفت ...
نقشه شیطانی عروس موقت برای مرد نیکوکار قم + عکس
کلانی به جیب بزنیم. روز حادثه همسرم به سراغش رفت و از او خواست به خانه ما بیاید تا با کمک وی مرا برای ترک اعتیاد به کمپ ببرند. او که حرف همسرم را باور کرده بود، به خانه ما آمد بعد هم سه نفری سوار خودرویش شدیم و در مسیر کمپ ناگهان من با چاقو به او حمله کردم و با تهدید دست و پایش را بستیم و روی صندلی عقب انداختیم بعد هم کارت بانکی اش را گرفتیم و به سمت تهران منطقه رباط کریم آمدیم و تا می ...
چند داستان جالب از افرادی که به طرز عجیبی لاغر شدند!
برنامه منظم غذایی موفق شده در عرض یک سال از وزن 128 کیلوگرم به حدود 76 کیلوگرم برسد و آن را حفظ کند. باید با همه سلول هایتان اراده کنید حامد درباره گذشته می گوید: از کودکی تپل بودم. دوران مدرسه یک سری صفاتی را که بچه مدرسه ای ها به بچه های چاق نسبت می دهند به من هم می گفتند. البته اهل درگیری و دعوا نبودم و این باعث می شد خیلی توی چشم نباشم. به طور جدی معضل اضافه وزن پس از ...
پدر شهید کاکه جانی: بعد از شهادت پسرم خودم را از چشم مادرش پنهان کردم
.... رضایت پدر و به خصوص مادر. جواد می دانست که او همه امید مادرش است. او تک پسر خانواده بود و یک جورهایی مونس چهار خواهر. راضی کردن مادر سخت بود. پدرش در وصف این دلبستگی می گوید: همسرم از لحاظ عاطفی وابستگی شدیدی به آقاجواد داشت و اگر چند روزی آقا جواد را نمی دید به شدت بی تابی می کرد. آقا جواد هر وقت که از محل کارش به خانه برمی گشت، اول به دیدار مادرش می آمد و با او دیدار می کرد و بعد راهی خانه اش ...
کشف پیکر مرد نیکوکار روی صندلی عقب زن صیغه ای / جزئیات
اتفاق افتاد و او هم به همسرم کمک کرد تا اینکه تصمیم گرفتیم او را گروگان بگیریم و پول کلانی به جیب بزنیم. روز حادثه همسرم به سراغش رفت و از او خواست به خانه ما بیاید تا با کمک وی مرا برای ترک اعتیاد به کمپ ببرند. او که حرف همسرم را باور کرده بود، به خانه ما آمد بعد هم سه نفری سوار خودرویش شدیم و در مسیر کمپ ناگهان من با چاقو به او حمله کردم و با تهدید دست و پایش را بستیم و روی صندلی عقب ...
گپ و گفت با آزاده عبدی فرد، برگزیده بخش روایت نگاری جایزه ادبی مشهد
آزمون ورودی شرکت کردم؛ باید تعدادی از اشعارم را می فرستادم تا در صورت تأیید، عضو انجمن یاد شده می شدم. اولین فعالیت هایم از خانه شاعران و انجمن شاعران جوان شکل گرفت. چند سال در جلسات نقد شعر با مدیریت ساعد باقری شرکت کردم. خانم سالاروند که کتاب شعرش در جایزه ادبی مشهد حائز رتبه شد، دبیر نشست بود و گاهی اوقات هم سهیل محمودی در کنار ساعد باقری بود. ماحصل فعالیتم تعدادی غزل، شعر نو از جنس ...
هرگز فکر نمی کردم روزی معتاد شوم/ افیون باعث شد روی پدر و مادرم دست بلند کنم
او کمک خواستم. پدرم می ترسید این بار هم مانند دفعات قبل باشد؛ اما دوباره به من فرصت داد فرصتی که مرا به زندگی بازگرداند. احمد ادامه داد: از آن روزها سه سال می گذرد و حالا که درباره آن صحبت می کنم هیچ دلم نمی خواهد بعضی از خاطرات را به یاد بیاورم زیرا اعتیاد کاری با من کرد که متاسفانه دستم را روی والدینم بلند کردم و در نهایت از خانه فراری شدم و همه را دشمن خود می دانستم جز مواد مخدر اما ...
گفت و گو با خواهر و همسر جانباز بانو بنایی اسکویی 65 دفتر قلم زدن به عشق شهدا تا عروج ناتمام با حضرت ...
مجروح شد، دو بچه ی کوچک داشتم و مستاجر بودم و بسیار سخت بود. در یک خانه ی دو اتاقه با مادرم بودیم و برادر کوچکترم هم کوچک بود و سه تا بچه ی خیلی سخت بود اما اصلاً ناراحت نبودم. سختی بود اما من ناراحت نبودم. چون اتفاقی که افتاده بود را وظیفه می دانستم. یک وظیفه ی ملی مثل رای دادن. حتی وقتی که همسرم مجروح بود هم ما برای جبهه بافتنی می بافتیم و ارزاق جمع می کردیم. من در این سال های پیری به ...
با درد کودکان سوری راهی سوریه شد
نظامی چطور بود؟ زندگی با یک نظامی اگر با عشق نباشد واقعاً سخت است. من دختر 20 ساله بودم که با ایشان به بندرعباس رفتم. در تنهایی و غربت زندگی کردم. تنها چیزی که مرا کنار ستار نگه داشت عشق به ستار بود. به خانه و زندگی خیلی عشق داشت. همه خدمت ستار در مناطق جنوبی و بندرعباس بود. بعد که منطقه پنجم را دادند، گفتند به فرمانده جوان نیاز داریم. همسرم را به عنوان فرمانده پدافند پنجم معرفی کردند در بندر ...
آدم ربایی در قم قتل در تهران
و به افراد نیازمند کمک می کرد. فرید در این مدت خیلی به ما کمک کرد و به همین خاطر همسرم را می شناخت تا اینکه همسرم به من گفت قرار است فرید هزینه درمان مرا بپردازد و مرا در کمپی بستری کند. من مخالفت کردم، چون قبل از این هم چندباری در کمپ بستری شده و ترک کرده بودم، اما دوباره به مصرف مواد روی آوردم. همسرم اصرار کرد که به او گفتم به این بهانه مرد پولدار را به خانه به کشانیم و از او اخاذی میلیاردی ...
روایت کارتن خوابی پدر و پسر ثروتمند سنندجی/پاکی هنرمند نقاش بعد از 32 سال مصرف مواد
که مواد مخدر مصرف می کنم و در آن زمان هیچ گونه آگاهی نسبت به مواد مخدر و اعتیاد نداشتم و دوستانم مرا به لذت مصرف مواد تشویق می کردند و من هم جوانی جاهل و در پی لذت جویی بودم. نادر از همسر و خانواده اش می گوید؛ همسرم بعد از یک سال و نیم زندگی مشترک به اعتیاد من پی برد اما چون همسرم نیز آگاهی نسبت به اعتیاد و مواد مخدر نداشت و همچنین از لحاظ اقتصادی می توانستم خرج و مخارج زندگی را تامین ...
تجاوز وحشیانه مرد جوان به 16 زن + جزئیات تکان دهنده
مرا بکشد. همان موقع بود که بذر نفرت از جنس زن در دلم رشد کرد. من عامل تمام بدبختی های خود را اقدام مادرم و برخوردهای زننده زنانی می دانستم که مربی نگهداری من بودند. خبری که خواندم متهم افزود: مدام به انتقام گیری از زنان فکر می کردم و به دنبال راهی بودم تا آنها را قربانی نفرت خود کنم. می خواستم به هر وسیله ای شده زنان را تحقیر کنم تا اینکه یک روز که روزنامه ای دستم رسیده بود در آن خبری ...
خاطرات وکیل/ امیر ، قربانی عشق المیرا یا هوس کاووس
و سلام با صلابت ایشان سبب تغییر زاویه شد،حسب احترام و رعایت ادب صبر کردم تا ابتدا ایشان با رئیس صحبت کنند و بعد من که بعدی وجود نداشت، از کلام همکاربا تجربه متوجه شدم قاتل وکیل تعیینی*اختیار کرده و نیازی به حضور من نیست. دست از پا درازتر راهی خانه شدم و کل مسیر دادگاه تا منزل به حسرت از دست دادن چنین موقعیتی فکر می کردم،آنقدر کلافه وبی حوصله بودم که ناهار نخورده از خانه زدم بیرون، ...
با این جماعت به سفر نروید!
می دانید چرا می گویند بسیار سفر باید تا پخته شود خامی؟ چرا می گویند دوستت را در سفر بشناس؟ یا اگر می خواهی با کسی معامله کنی با او سفر برو؟ سفر آداب خاص خودش را دارد. آدم ها در سفر خود واقعی شان هستند. هرچقدر اهل بازی دادن و نقش بازی کردن باشند یک جایی کم می آورند و خودشان را لو می دهند. برای همین سفر بهترین وقت برای شناختن افراد است. فرض کنید یک دختر و پسر جوان بعد از عقد به یک سفر زیارتی یا سیاحتی می روند. همه چیز گل و بلبل است و عشق حرف اول و آخرشان است، اما قرار گرفتن در بعضی موقعیت ها شخصیت ذاتی آدم ها را هویدا می کند. ...
فرزانه فصیحی دونده المپیکی ایران کیست؟ + بیوگرافی و عکس
و جگوار ایران مشهور است. وی در سال 2020 با کسب رکورد 7.29 ثانیه در مسابقه دوی 60 متر در بلگراد صربستان، با ثبت رکورد جدیدی در ایران و بهبود رکورد قبلی خود، و همچنین ثبت رکورد مورد نیاز ورودی برای مسابقات جهانی، به عنوان اولین زن ایرانی به مسابقات جهانی دو و میدانی داخل سالن راه یافت. رستگاری در 7 ثانیه و 29 صدم ثانیه؛ فرزانه فصیحی حالا با این رکورد سریع ترین زن ایرانی است ...
رویایم کسب طلای المپیک است
.... تلاش کردم تا سال بعد بتوانم آمادگی لازم را به دست آورم. برای شرکت در مسابقات آسیایی 2019، تمرین ها را شروع کردم. ولی چون تمام تمرکزم روی تمرین بود به وزنم توجه نکرده بودم. در نهایت با 80 درصد آمادگی مقام اول کشوری را به دست آوردم و در انتخابی دوم وزنم را به استاندارد لازم رساندم. در مسابقات همه حریف هایم را با اختلاف زیاد بردم و اول شدم. در انتخابی سوم هم حریف دومم را ضربه فنی کردم ...
سرقت طلا؛ انگیزه دختری برای قتل یک زن
متوجه نیت من شد شروع کرد به داد و فریاد کردن. جدال ما شروع شد و من که به شدت دستپاچه شده بودم از ترس این که همسایه ها صدای زن را بشنوند و آبرویم برود، دستانم را روی دهان و گلویش گذاشتم و وقتی نیمه بیهوش شد از فرصت استفاده کرده و تمام طلاهایش را سرقت کردم. بعد سراسیمه از خانه مقتول خارج شدم. در آن زمان طلاها را 10 میلیون تومان فروختم. البته ارزشش بیشتر بود اما چون فاکتور نداشت ناچار شدم زیر قیمت بفروشم. اصلا نفهمیدم پولش چطور خرج شد و در همه این مدت هم رازم را حتی نزد مادرم فاش نکردم و عذاب وجدان داشتم تا این که تصمیم گرفتم حقیقت را بگویم. ...
تابوت مرگ سازمان محیط زیست برای خبرنگاران
و اتوبوس چپ و راست می رفت و هول و هراس همه سرنشینان را فراگرفته بود که در آخرین انحراف به چپ وارد سنگلاخ های کنار جاده شد و درنهایت کنترل از دست راننده خارج و اتوبوس واژگون شد. من در صندلی های عقب اتوبوس بودم که به فضای بین صندلی های چپ و راست پرت شدم. آن لحظه همه به سوی یکدیگر پرت شدند و بعضی از دوستان هم داخل صندلی ها گرفتار شدند. سکوت مرگبار ظهوری ادامه داد: لحظه ای سکوت مرگبار همه ...
رسم تیراندازی در عروسی و عزای برخی استان ها / توضیحات دو شهروند اهوازی را بخوانید
همیشه از هنر دور می کند. مریم در همان سال های فعالیت هنری، یک روز در نمایشگاهی در دانشگاه آزاد اهواز شرکت می کند. بقیه ماجرا را از زبان خودش بشنوید: مسئولان گفتند چشم خوردی! در محوطه دانشگاه حدود 15 - 20 تا غرفه زده بودند. پاییز بود و نزدیک غروب. توی غرفه خودم مشغول کار بودم. دستم چرب شده بود و داشتم با شلوارم تمیزش می کردم که احساس کردم دستم سوخت. بلافاصله در ران پا هم ...
عجیب ترین دلیل طلاق عروس لاکچری پوش در دادگاه خانواده تهران + جزییات
های عجیبی به تن داشتند توجه حاضران را جلب کرده بود. پسر جوان تقریباً 25 ساله بود و همسرش که لباس هایی گرانقیمت و شیک بر تن داشت تقریباً همسن و سال خودش بود. در حالی که زوج جوان با هم بگومگو می کردند منشی دادگاه با گرفتن برگ ابلاغیه آن ها را وارد اتاق قاضی کرد. بعد از ورود، قاضی با عینک گردی برچشم رو به زن جوان کرد و گفت: دخترم من در یک بررسی اجمالی روی پرونده شما متوجه شدم علاقه خاصی به ...
مهشاد و ریحانه در خانه ابدی آرام گرفتند / صبح جمعه همه برای 2 خبرنگار گریستند + فیلم و عکس
.... کیمیا عبدالله پور خبرنگار ایرنا کنار من نشسته بود وقتی کمک راننده داد زد کمربندهایتان راببندید من کمربندم را بستم اما بقیه بچه ها کمربندی نداشتند من درست پشت سر راننده نشسته بودم و همه ماجرا را دیدم دستم را محکم به میله ای گرفتم که جلوی صندلی ام بود. اما بقیه صندلی ها که میله نداشت تا دستشان را بگیرند به آن و به بیرون پرت نشوند. ریحانه و نگار از ترس همدیگر را بغل کرده ...
هدیه مرموز به زن جوان / شوهرم آن شب وقتی به خانه آمد !
بودم گوشی موبایل را پیدا کردم. داخل آن هیچ سیم کارتی نبود به همین خاطر 5 ماه منتظر شدم تا شاید صاحب آن را پیدا کنم. اما چون کسی مراجعه نکرد و مدتی بود همسرم گوشی می خواست و پولی برای خرید آن نداشتم آن را به همسرم هدیه دادم. سپس رییس دادگاه گفت :همسرت در تحقیقات گفته اصلا خط موبایل نداشته و گوشی را یکباره به عنوان هدیه به او داده بودی و هرگز نگفته بودی گوشی را در ماشینت پیدا کرده ای ، چه ...
تکه های بچگی!
بیرون کشیده اند و غیره... بالاخره برای آخرین بار خانه را که خلوت دیده با کارد آشپزخانه همه رگ و پی خودش را بریده و ایندفعه سیزدهم میمیرد! این به من دلداری میدهد!... چه هوس هایی به سرم میزند! همینطور که خوابیده بودم دلم میخواست بچه کوچک بودم، همان گلین باجی که برایم قصه میگفت و آب دهن خودش را فرو میداد اینجا بالای سرم نشسته بود، همانجور من خسته در رختخواب افتاده بودم، او با آب و تاب برایم قصه میگفت ...
بابا! بیا پایین مرا در آغوش بگیر
بزرگ شدیم. آقا جلال آخرین فرزند خانواده است. یک برادر و یک خواهر داشت. پدرش حدود 8 سال پیش به رحمت خدا رفت. البته قبل از اینکه همسرم شهید شود، خواهرش نیز سکته کرد. الان برای مادرشوهرم فقط برادرشوهرم مانده است. مادران ما نسبت فامیلی داشتند. آقا جلال به مادرش پیشنهاد داد که به خواستگاری ام بیاید. البته چون من سید نبودم، خواهرشوهرم مخالفت کرد، زیرا طبق رسم فامیلی شان، سادات باید با هم ازدواج ...
خاص ترین مدل زن دنیا+عکس
. سال گذشته از دستم عکس برداری کردم تا سن دقیقم را بدانم و پزشکان گفتند باید حدود 15 سالم باشد. خیلی اتفاقی وقتی 11 سالم بود وارد کار مدلینگ شدم. مادرم با طراحی هنگ کنگی آشنا بود. این طراح پسری با لب شکافته داشت و می خواست چنان لباس های چشم گیری برای او طراحی کند که مردم به دهان او کمتر نگاه کنند. او نام این کارزار را نقص های بی نقص گذاشته بود و از من خواست تا در نمایش مد او در هنگ کنگ ...
جبهه بروید و در راه حق با دشمن خود بجنگید
آبیاری کردند و با سلام و درود بر خانواده معظم شهدا که چنین فرزندانی را تقدیم انقلاب و مملکت خود کرده اند. اینجانب ابوالقاسم روحی وصیت نامه خود را این چنین آغاز می کنم: مادرم! اگر من شهید شدم ناراحت نباش. می دانم که مرا از خداوند خواسته اید و گرفتید و به طرف خدا بایستی بروم و از خداوند دانا خیلی تشکر می کنم که مرا به طرف خود خواسته و در راه حق مرا شهید کرده. مادر مرا ببخشید ...
دختر 20 ساله صیغه 100 مرد بود! / آزار شیطانی مرد فامیل بیچاره ام کرد!
... دختر صیغه ای گفت: در 17 سالگی برای رهایی از کابوس و با بی اعتنایی مادر و پدرم با پسری به نام مسعود ازدواج کردم و 6 ماه نگذشته بود طلاق گرفتم تنها مانده بودم و برای اینکه زندگی ام را سرو سامان بدهم تصمیم گرفتم صیغه مردان بشوم این کار را کردم و خیلی زود با حدود بیش از 100 مرد صیغه شدم و پول خوبی می گرفتم تا اینکه آخرین شوهر صیغه ای ام یک بازاری بود و من وقتی مدت صیغه ام تمام شد همانجا تصمیم گرفتم از خانه اش طلا سرقت کنم و همین باعث بازداشت من شد تصور نمی کردم این مرد شکایت کند بعد فهمیدم او زن و بچه ای ندارد و چون صیغه اش بودم ترسی از شکایت نداشت! ...
نگاهی به زندگی شهید ارمغان یکتایی راد
نظر را تهیّه و مطالعه نمودم؛ از محتوای کتاب بسیار خوشم آمد، زیرا نژادپرستی و وجود تبعیض فاحش در آمریکا را به قلم کشیده و خواننده را بسیار مشتاق به پیگیری داستان می نمود. به قسمت انتهای داستان رسیده بودم که متوجّه شدم دو ورق از کتاب جا افتاده و فاصله ای بین مطالب آن ایجاد شده است؛ آن قدر اشتیاق و علاقه داشتم که می خواستم به هر شکلی کتاب را به طور کامل مطالعه کنم، اما موفق نشدم. ...